مسألهی دوم
این فرقهها اگر به خاطر علتی ایجاد شده باشند که افرادی این فرقهها را به دشمنی و کینهتوزی با یکدیگر میکشاند، یا به چیزی برمیگردد که معصیت است و بدعت نیست، مثلاً میان مسلمانان اختلافاتی به علت امور دنیوی رخ میدهد همانطور که مثلاً اهل یک روستا با اهل روستای دیگر بر سر تجاوز در مال یا خون اختلاف و درگیری رخ میدهد تا جایی که دشمنی و کینه توزی میانشان ایجاد میشود و نتیجتاً دو گروه میشوند، یا راجع به منصوب کردن یک فرماندار یا برکنار کردن یک فرماندار یا مانند آنها اختلاف دارند و در نتیجه از هم جدا میشوند. مانند این قضیه، امری احتمالی است.
گاهی حدیث: «مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَة قِيدَ شِبْرٍ فَمَاتَ فَمِيتَتُهُ جَاهِلِيَّةٌ». «هر کس به اندازهی یک وجب از جماعت جدا شود و بمیرد، مرگاش مرگ جاهلی است».
مانند این در حدیث آمده است: «إِذَا بُويِعَ لِخَلِيفَتَيْنِ فَاقْتُلُوا الآخَرَ مِنْهُمَا» [۲۰۲]. «هرگاه با دو خلیفه بیعت شد، خلیفهی آخر از آن دو خلیفه را بکشید».
در قرآن کریم آمده است: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٩ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ١٠﴾[الحجرات: ۹-۱۰]. «هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، درمیان آنان صلح برقرار سازید. اگر یکی از آنان در حق دیگری ستم کند و تعدی ورزد (و صلح را پذیرا نشود )، با آن دستهای که ستم میکند و تعدی میورزد بجنگید تا زمانی که به سوی اطاعت از فرمان خدا برمیگردد و حکم او را پذیرا میشود. هرگاه بازگشت و فرمان خدا را پذیرا شد، درمیان ایشان دادگرانه صلح برقرار سازید و (در اجرای مواد و انجام شرائط آن) عدالت بکار برید، چرا که خدا عادلان را دوست دارد. فقط مؤمنان برادران همدیگرند، پس میان برادران خود صلح و صفا برقرار کنید، و از خدا ترس و پروا داشته باشید، تا به شما رحم شود».
و یا به چیزی بر میگردد که بدعت است، همانطور که خوارج از امت اسلام به خاطر بدعتشان که جدا شدن خود را بر آن بنا کردند، جدا شدند و مانند مهدی مغربی که از امت اسلام به خاطر یاری حق به گمان خود، خارج شد. از این رو اموری سیاسی و دیگر امور را ابداع کرد و به وسیلهی آن از سنت خارج شد، همانگونه که قبلاً به آن اشاره شد. این چیزی است که آیات و احادیث قبلی به خاطر مطابقتشان با معنای حدیث، به آن اشاره دارند.
و یا هر دو معنی با هم مراد است.
راجع به مورد اول باید گفت که کسی را سراغ ندارم که قائل به آن باشد -هر چند که ذاتاً ممکن باشد -چون کسی را ندیدهام که این جدایی را به علت امری دنیوی نه به سبب بدعت اختصاص داده باشد و دلیلی برای تخصیص هم وجود ندارد، زیرا حدیث: «مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَة قِيدَ شِبْرٍ...» [۲۰۳]. بر حصر دلالت نمیکند. همچنین حدیث: «إِذَا بُويِعَ لِخَلِيفَتَيْنِ فَاقْتُلُوا الآخَرَ مِنْهُمَا» نیز بر حصر دلالت ندارد.
راجع به مورد دوم باید گفت: عالمان اسلامی راجع به منظور از جماعت مذکور در حدیث فوق اختلاف نظر دارند. هیچیک از آنان قائل به این نبوده که فرقهی مخالف با جماعت، به خاطر معصیت و گناه بوده نه به خاطر بدعت.
اما راجع به مورد سوم، که عبارت است از اینکه هر دو معنا مد نظر باشد، باید گفت که این هم ممکن است چون فرقهای که بدان اشاره شده، گاهی به سبب امور دنیوی ایجاد میشوند و بدعتها در آن هیچ دخالتی ندارند و این تفرق گناه و مخالفت با شریعت است همچون سایر گناهان.
گفتهی طبری در تفسیر جماعت به همین معنا اشاره دارد- که به امید خدا بعداً میآید-.
حدیث ترمذی آن را تقویت و تأیید میکند، آنجا که پیامبرصمیفرمایند: «لَيَأْتِيَنَّ عَلَى أُمَّتِى مَا أَتَى عَلَى بَنِى إِسْرَائِيلَ...». تا آنجا که گوید: «حَتَّى إِنْ كَانَ مِنْهُمْ مَنْ أَتَى أُمَّهُ عَلاَنِيَةً لَكَانَ فِى أُمَّتِى مَنْ يَصْنَعُ» [۲۰۴]. «بلا و فتنهای که بر سر بنی اسرائیل آمد، بر سر امت من نیز میآید...» تا آنجا که گوید: «تا جایی که افرادی از بنی اسرائیل آشکارا با مادرشان نزدیکی میکردند، در میان امت من نیز کسانی پیدا میشوند که این کار را بکنند». پس نهایت پیروی از بنی اسرائیل را معصیت و گناه دانسته است.
همچنین است فرمودهی پیامبرصدر حدیثی دیگر: «لَتَتَّبِعُنَّ سُنَنَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ... إلی قوله: حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ» [۲۰۵]. «قطعاً از روشهای امتهای پیشین پیروی خواهید کرد... تا آنجا که میفرماید: تا جایی که اگر داخل سوراخ سوسماری شدند، شما نیز از آنان پیروی خواهید کرد». پس سرانجام را بدعت قرار نداده است.
در کتاب «معجم البغوی» از جابرسآمده که پیامبرصبه کعب بن عُجرهسگفت: «أَعَاذَكَ اللَّهُ يَا كَعْبُ بْنَ عُجْرَةَ مِنْ إِمَارَةِ السُّفَهَاءِ» «ای کعب بن عجره! تو را از امارت سفیهان و نادانان به خدا پناه میدهم». کعب بن عجره گفت: امارت سفیهان و نادانان چیست؟ فرمود: «أمراء يكونون بعدي لا يهتدون بهديي ولا يستنون بسنتي فمن صدقهم بكذبهم وأعانهم على ظلمهم فأولئك ليسوا مني ولست منهم ولا يردون على حوضي ومن لم يصدقهم بكذبهم ويعينهم على ظلمهم فأولئك مني وأنا منهم وسيردون على حوض...». تا آخر حدیث «حاکمان و فرمانروایانی پس از من که از سنت و روش من پیروی نمیکنند و هدایت نمییابند. هر کس دروغ آنان را تصدیق کند و آنان را بر ستمشان یاری نماید، او از من نیست و من از او نیستم و از کنار من بر حوض کوثر عبور نمیکنند. و هر کس دروغ آنان را تصدیق نکند و آنان را بر ستمشان یاری ننماید، او از من است و من از او هستم و از کنار من بر حوض کوثر عبور خواهند کرد.....» تا آخر حدیث.
هر کس از سنت و هدایت پیامبرصپیروی نکند و هدایت نیابد، یا به بدعتگرایش دارد و یا به معصیت و تنها به یکی از آن دو اختصاص دارد.
البته اکثر علماء راجع به صاحبان کلام و دیگران بر این باورند که فرقهی مذکور تنها به سبب ابتداع در شریعت به وجود آمدهاند و حدیثی که علما دربارهاش سخن گفتهاند، بر آن حمل میشود و کسانی که به سبب گناهانی که بدعت نیستند، دچار تفرقه شدهاند از جمله آن به حساب نیاوردهاند.
[۲۰۲] مسلم به شماره: ۱۸۵۳ آن را روایت کرده است. [۲۰۳] تخریج آن قبلاً آورده شد. [۲۰۴] حدیثی حسن صحیح است: ترمذی به شمارهی: ۲۶۴۱ روایتش کرده و آلبانی در کتاب «صحیح الجامع» به شمارهی: ۵۳۴۳ آن را حسن دانسته است. و اندکی قبل آورده شد. [۲۰۵] تخریج آن از پیش گذشت.