باب (۱۸): در مورد این سخن پرودگار که میفرماید: ﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ ٥٦﴾[القصص: ۵۶].
«تو نمىتوانى کسى را که دوست دارى هدایت کنى; ولى خداوند هر کس را بخواهد هدایت مىکند; و او به هدایت یافتگان آگاهتر است» [۶۸].
از ابن مسیب و او از پدرش روایت میکند که وقتی ابوطالب در حال وفات بود، رسول الله نزد وی آمد. در آن لحظه، عبد الله بن امیه و ابوجهل نیز حضور داشتند. رسول الله صبه ابوطالب گفت: «يا عمّ قل: لا إله إلا الله كلمة أحاج لك بها عند الله». یعنی: لا إله إلا الله بگو. من با این کلمه برایت نزد خدا، اقامۀ حجت خواهم کرد.
آندو به ابوطالب گفتند: مگر میخواهی آئین عبدالمطلب را رها کنی؟ رسول الله صدوباره دعوتش را تکرار کرد آنها نیزسخن خود تکرار کردند. تا اینکه آخرین سخن ابوطالب این بود که من کیش و دین عبدالمطلب را ترجیح میدهم. و از گفتن کلمۀ توحید انکار ورزید. رسول الله صفرمود: «لأستغفرنَّ لك ما لم أنه عنك». یعنی: مادام که ممنوع نشدهام برایت طلب استغفار میکنم. آنگاه خداوند، این آیه را نازل فرمود: ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن يَسۡتَغۡفِرُواْ لِلۡمُشۡرِكِينَ﴾[التوبة: ۱۱۳].
«براى پیامبر و مؤمنان، شایسته نبود که براى مشرکان (از خداوند) طلب آمرزش کنند».
همچنین این آیه نیز در مورد ابوطالب نازل گردید: ﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ ٥٦﴾ [۶۹].
خلاصه آنچه در این باب بیان شد:
۱ـ تفسیر آیۀ: ﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ﴾.
۲ـ تفسیر آیۀ ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ﴾:
۳ـ اینکه رسول الله صفرمود: بگو: «لا إله إلا الله» هدف فقط گفتن با زبان نبود بلکه هدف اقرار کردن و ایمان آوردن به یگانگی الله بود. بر خلاف تفسیری که اهل کلام از «لا إله إلا الله» دارند.
۴ـ ابوجهل و همراهش میدانستند که هدف از گفتن «لا إله إلا الله»چیست؟ پس خدا زشت بگرداند چهرۀ آن مسلمان نمائی را که ابوجهل از وی نسبت به معنی اسلام عالم تر است.
۵ـ سعی و تلاش رسول الله صبرای مسلمان کردن عموی خود.
۶ـ این حدیث، سخن کسانی را که عبد المطلب را مسلمان قلمداد میکنند، مردود میداند.
۷ـ استغفار رسول الله ص، در حق ابوطالب و عدم مغفرت او و ممنوع شدن رسول الله صاز این کار.
۸ـ ضرر یار و دوست بد.
۹ـ ضرر پیروی کورکورانه از گذشتگان و تعظیم آنان.
۱۰ـ شبههای که بیانگر اعتقاد اهل باطل است همین استدلالی است که ابوجهل کرد.
۱۱ـ اعمال به خاتمه بستگی دارد. اگر ابوطالب قبول میکرد به نفعش بود.
۱۲ـ استدلال پیروی از گذشتگان چه مغالطهای بزرگ است که همین سخن، آنها را قانع میکرد و از پذیرفتن حق باز میداشت.
[۶۸] در ﴿لَا تَهۡدِي﴾فی هدایت واقعی از رسول الله صشده است. گرچه هدایت بمعنی نشان دادن راه کار و مشغلۀ رسول الله صبوده است اما هدایت بمعنی پذیرفتن حق چیزی است که فقط بدست الله میباشد زیرا فقط او بر قلبها تسلط دارد نه کسی دیگر. حتی کسانی را که رسول الله صدوست داشته حق را بپذیرند، نتوانسته است که حق و حقیقت را وارد قلبهای آنان بکند. بنابـر این هر جا که هدایت به رسول الله صنسبت داده شده است مانند: ﴿وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيموَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيم﴾[الشوری: ۵۲]. همان هدایت نوع دوم یعنی نشان دادن راه که کار هر پیامبر و هر دعوت کننده بسوی الله میباشد. پس وقتی که دادن هدایت واقعی از دایرۀ اختیار، محمد رسول الله صبیرون است قطعاً از دایرۀ اختیار دیگران بطریق اولی بیرون خواهد بود. [۶۹] در حدیث ابن مسیب، عرضه کردن اسلام توسط رسول الله صبه ابو طالب بیان گردید و اینکه پیامبر به ایشان قول داد که برایش از خدا طلب آمرزش بنماید و این کار را نیز انجام داد ولی آیا استغفار رسول الله صبه حال وی تأثیری گذاشت؟ خیر. زیرا استغفار و شفاعت برای انسان مشرک، سودمند واقع، نمیشود. از اینرو خداوند، پیامبرش را از این کار منع ساخت پس وقتی رسول الله صدر حال حیات از استغفار برای مشرکین ممنوع گردید، چگونه اجازه خواهد داشت که در برزخ برای مشرکینی که او را صدا میکنند و از او طلب شفاعت مینمایند، و به نام او نذر میکنند یا ذبح مینمایند، طلب آمرزش بکند؟!.