باب (۷): استفاده از دستبند و آویز برای حصول شفا و دفع بلا، از امور شرک آمیز است [۲۸]
ارشاد باریتعالی است: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِيَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ كَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِي بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِكَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ قُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُۖ عَلَيۡهِ يَتَوَكَّلُ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ ٣٨﴾[الزمر: ۳۸].
«و اگر از آنها بپرسى: «چه کسى آسمانها و زمین را آفریده؟ حتما مىگویند: «خدا!» بگو: «آیا هیچ درباره معبودانى که غیر از خدا مىخوانید اندیشه مىکنید که اگر خدا زیانى براى من بخواهد، آیا آنها مىتوانند گزند او را برطرف سازند؟! و یا اگر رحمتى براى من بخواهد، آیا آنها مىتوانند جلو رحمت او را بگیرند؟!» بگو: «خدا مرا کافى است; و همه متوکلان تنها بر او توکل مىکنند» [۲۹].
عن عمران بن حصين سأنّ النَّبي صرأى رجلاً في يده حَلْقَةٌ مِنْ صُفْرٍ فَقَالَ: «مَا هَذِهِ؟» قَالَ: مِنَ الْوَاهِنَةِ, فقَالَ: «انزعها فإنَّهَا لا تَزِيدُكَ إِلا وَهْنًا فَإِنَّكَ لَوْ مُتَّ وَهِيَ عَلَيْكَ مَا أَفْلَحْتَ أَبَدًا». رواه احمد بسند لا بأس به.
«رسول الله صانگشتری در دست مردی دید. پرسید: این چیست؟ مرد گفت: این برای واهنه است(یعنی بیماری ناتوانی جسم) رسول الله صفرمود: آنرا در بیار زیرا فایدهای جز اینکه ناتوانی تو را افزایش میدهد، نخواهد داشت. و افزود که اگر در حالی بمیری که آنرا پوشیدهای، هرگز رستگار نخواهی شد» [۳۰].
وله عن عقبة بن عامر مرفوعاً «مَنْ تَعَلَّقَ تَمِيمَةً فَلا أَتَمَّ اللَّهُ لَهُ وَمَنْ تَعَلَّقَ وَدَعَةً فَلا وَدَعَ اللَّهُ لَهُ». وفي رواية:«من تعلَّق تمَيمة فَقد أشرَك».
«رسول الله صفرمود: کسیکه تمیمۀ شفا به گردن بیاویزد، خدا طلبش را بر آورده نسازد و کسیکه ودعه (ودعه: مهرههای سفید یا صدف که از دریا استخراج کنند و برای دفع چشم زخم یا دفع شر دیگری بخود میآویزند) و یا چیز دیگری بیاویزد خدا آرامش را از او بگیرد».
(تمیمه: تعویذ و مهره که در رشته کرده و برای دفع چشم بد در گردن اندازند).
و طبق روایتی فرمود: کسیکه مهرهای برای شفا بیاویزد، شرک ورزیده است.
ولابن أبي حاتم عن حذيفه أنه رأى رجلاً في يده خيطٌ مِنَ الحُمّى فقَطعه، وتلا قوله:﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ ١٠٦﴾[یوسف: ۱۰۶].
و در روایتی دیگر آمده که حذیفه سمتوجه مردی شد که نخی به عنوان «تب بر» بدستش بسته است. حذیفه آن نخ را قطع کرد و این آیه را تلاوت نمود: «اکثر چنیناند که ایمان نمیآورند مگر اینکه شرک میورزند» [۳۱].
خلاصه آنچه در این باب بیان شد:
۱ـ سرزنش کسیکه دست بند و نخ و یا چیز دیگری به نیت شفا بپوشد.
۲ـ اگر آن صحابی بر آن حالت میمرد، رستگار نمیشد. و این دلیل قول معروف اصحاب است که میفرمودند: گناه شرک اصغر بزرگتر از گناهان کبیره است.
۳ـ آن صحابی معذور بالجهل قرار داده نشد.
۴ـ آن حلقه حتی در دنیا برای او جز ضرر، پیامدی دیگر نداشت. زیرا که گفتند: «لا تزيدك إلا وهنا».
۵ ـ انکار شدید بر کسی که چنین کاری کند.
۶ـ کسکیه چیزی جهت شفا بیاویزد خداوند او را به همان چیز میسپارد.
۷ـ کسیکه مهره و یا چیز دیگری را برای حفاظت از چشم زخم ببندد، شرک ورزیده است.
۸ـ و نخی که برای تب میبندند نیز از همین قبیل است.
۹ـ تلاوت آیۀ: ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ ١٠٦﴾[یوسف: ۱۰۶]. توسط حذیفه بیانگر این مطلب است که اصحاب از آیات شرک اکبر، برای شرک اصغر استدلال میکردند.
۱۰ـ همچنین آویزان کردن صدف و سنگ ریزههای دریایی، برای حفاظت از چشم زخم از همین قبیل میباشد.
۱۱ـ اگر کسی دیده شد که یکی از موارد بالا را استفاده کرد، سنت است که بگوئیم. خدا آرزویت را بر آورده نکند و آرامش را از تو بگیرد.
[۲۸] از اینجا بحث، پیرامون اضداد توحید شروع میشود. زیرا برای شناخت چیزی نیاز به دو مساله وجود دارد: ۱ـ شناخت حقیقت آن چیز ۲ـ شناخت اضداد آن. بنابراین شیخ /شروع به بیان اضداد توحید نمود. که اضداد گاهی در مقابل اصل توحید قرار میگیرند و آنرا شرک اکبر مینامند و مرتکب آن، مشرک و مرتد به مشار میرود و گاهی در مقابل کمال توحید مطلوب قرار میگیرند که آنرا شرک اصغر مینامند و با ارتکاب آن ضربهای به پیکر توحید، وارد میشود و آنرا معیوب میسازد و همانطور که میدانیم توحید وقتی کامل میگردد که از هر گونه شرک پاک و منزه باشد. شیخ /نخست صورتهائی از شرک اصغر را به تفصیل بیان خواهد کرد زیرا این نوع شرکها، بیشتر اتفاق می افتد و همینها منجر به شرک اکبر میشوند. فرمود: «باب من الشرك ... » اینجا «مِن» برای تبعیض است یعنی اینها بعضی از اقسام شرک میباشند «لبس الحلقة ...» پوشیدن دست بند و نخ و غیره مانند مهره، آویز و پاره آهن که گاهی میپوشند و گاهی داخل خانه آویزان میکنند و برخی به وسایل نقلیه خود میبندند و یا به گردن کودکان آویزان میکنند, اینها همه از یک قبیلاند. درمیان عربها چنین چیزهائی رایج بود و آنها معتقد بودند که این دست بند یا مهره و ... چنین و چنان تأثیری دارد و مفید است. یا برای پیشگیری از بلا و مصیبت بود و یا برای رفع مصیبت وارده. گرچه این چیزها به ظاهر حقیر و غیرخطرناک، معلوم میشوند ولی مگر نمی بینید که این دست بند و مهرۀ بی ارزش را بجائی رسانیدهاند که معتقدند، در مقابل قضا و قدر الله میایستند و آنها را بر طرف میسازند؟!. چرا این چیزها شرک است؟ بخاطر اینکه قلباً به آنها وابستهاند و معتقداند بنفسه اینها دارای فلان تأثیر میباشند. لازم به نظر میرسد که در اینجا یک قاعده را یادآور بشوم و آن اینکه: نباید هیچ چیزی را سبب و مؤثر چیزی دانست مگر اینکه شرعاً ثابت بشود که این چیز دارای فلان تأثیر است. یا اینکه بوسیلۀ تجربه ثابت شده باشد که فلان چیز دارای فلان تأثیر است. مانند تأثیر برخی از داروها و یا تأثیر برخی از اسباب ظاهری مانند گرفتن گرما از آتش و سردی از آب و غیره. همچنین باید دانست که شرک اصغر گاهی به شرک اکبر تبدیل میشود و آن در صورتی است که انجام دهندۀ آن معتقد باشد که این چیزها بنفسه دارای این تأثیر هستند یعنی بسبب بودن آنها را از میان بردارد و خودشان را متصرف بداند که یقیناً این نوع تصور، شرک اکبر است. [۲۹] در آیه، خداوند به پیامبرش میفرماید: به اینها بگو که از طرفی اعتراف میکنید که الله، یگانه خالق آسمانها و زمین است. پس چرا در عبادت به سوی دیگران روی میآورید؟!. این روشِ معمولِ قرآن، است که مشرکان را بوسیلۀ توحید ربوبیت که قبولش دارند، در مورد توحید الوهیت که قبولش ندارند مؤاخذه میکند. ﴿تَدۡعُونَ﴾(میخوانید) هم شامل دعای عبادت و هم شامل خواستن است. که هر دو حالت بیانگر احوال مشرکان میباشند. و آنچه را که آنها جز الله، میخوانند فراوان اند. برخی، عدهای از پیامبران و انسانهای صالح را میخوانند و برخی فرشتگان را صدا میکنند و عدهای به سوی ستاره و درختان و سنگها و بتها متوجه میشوند. ﴿إِنۡ أَرَادَنِيَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ﴾با این آیه، خداوند هر نوع ضرر و فایده را از جانب معبودان باطل، منتفی میسازد. پس وقتی اعتقاد کسانی را که بعضی از ضرر و فایده را به برخی از بزرگان نسبت میدادند و میگفتند: چون آنها بندگان خاص خدایند چنین و چنان میکنند، خداوند باطل اعلام کرد، پس حال کسانی که چنین اعتقادی نسبت به دست بند و مهره و نخ و غیره دارند معلوم است. و بخاطر همین است که سلف صالح و علمای توحید از آیات شرک اکبر در جهت بطلان شرک اصغر استفاده میکنند. چونکه منشأ هر دو نوع شرک، یکی میباشد که همان اعتقاد به نفع و ضرر غیر الله است. و آیات فوق، هر نوع ضرر و فایده را از جانب غیر الله باطل میدانند. زیرا احدی قادر نخواهد بود که بدون اجازۀ الله ضرری برساند یا ضرری را دفع نماید. [۳۰] در حدیث فوق آمده است که رسول الله صانگشتری بدست کسی دید. از او پرسید «ما هذه» این چیست؟ آن شخص گفت: این برای علاج بیماری واهنه است. واهنه یعنی ناتوانی جسمی. رسول الله صبه او دستور داد که آنرا از دستش بیرون بیاورد و فرمود: این، بر ناتوانی تو خواهد افزود. یعنی اثر مثبتی نخواهد داشت که هیچ بلکه برایت اثر منفی و ضررهای روحی و روانی خواهد داشت. و ممکن است و سواس و اضطراب بیشتری نصیب تو گردد. البته اکثر کسانی که شرک میورزند. بجای بهبودی، دچار بیماریهای روحی و روانی بیشتری میشوند. و این حال تمام کسانی است که شرک میورزند, بجای نفع و سود, دچار ضرر و زیان بیشتری میشوند, گر چه به گمان خودشان فایده و نفع بردهاند. سپس رسول الله صفرمود: «اگر در همین حال بمیری، هرگز به رستگاری نمیرسی». هدف از رستگاری یا همان رستگاری مطلق است که ورود به بهشت و نجات از دوزخ میباشد. و این در صورتی است که فرد با پوشیدن آن انگشتر، مرتکب شرک اکبر شده باشد. یعنی خود انگشتر را بذاته مؤثر بداند. یا اینکه هدف از نفی، نفی کمال است یعنی کاملاً رستگار نمیشوی، و این در صورتی است که مرتکب شرک اصغر باشد. چون از سببی استفاده کرده که شرعاً و تقدیراً سبب نبوده است. در حدیث فوق آمده که «هر کس چیزی بیاویزد ...» چیزی که قلبش وابسته به آن باشد و از آن امید شفا داشته باشد. «تمیمه» نوعی مهره بود که بخاطر حفاظت از چشم زخم ودیگر ضررها و حسد و غیره به گردن میبستند. رسول الله صچنین افرادی را بد دعا کرد و فرموده: خداوند آرزوئی را که بخاطر آن چنین کردهاند، بر آورده نسازد. «ودعه» نوعی صدف بود که به گردن و بازو، جهت دفع چشم زخم و غیره میبستند. رسول الله صفرمود: کسانی که بگمان خود برای آرامش و راحت خویش چنین میکنند، هرگز آرامش و راحت نبینند. برای اینکه این شخص به الله شرک آورده است. و از عمل حذیفه که آن نخ تب را قطع نمود در مییابیم که این کار، از نظر سلف صالح امت، منکری بزرگ تلقی میشده، از اینرو ایشان اقدام به قطع آن نمودند. و این کار حذیفه دلالت بر این دارد که این منکر بزرگی است که انکار و قطع آن واجب است. [۳۱] گذشتگان نیک امت، در مورد تفسیر این آیه: ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ ١٠٦﴾گفتهاند یعنی آنها ایمان دارند که الله خالق و رازق و زنده کننده و کشنده است و توحید ربوبیت را قبول دارند اما با این حال در توحید عبادت، شرک میورزند. پس معلوم شد که توحید ربوبیت به تنهائی کافی و نجات دهنده نیست تا اینکه خدا را در عبادت نیز یگانه قرار نداده باشیم. گرچه این آیه در مورد شرک اکبر است ولی دیدیم که صحابی رسول الله صآن برای شرک اصغر استدلال نمود.