تفسیر و بیان کلمات قرآن

فهرست کتاب

سورۀ قلم

سورۀ قلم

۱- ﴿وَٱلۡقَلَم: قسم به قلم.

۱- ﴿مَا يَسۡطُرُونَ: قسم به آنچه می‌نویسند.

۲- ﴿مَآ أَنتَ: ای محمد تو نیستی، جواب قسم.

۳- ﴿غَيۡرَ مَمۡنُونٖ: دایمی.

۶- ﴿بِأَييِّكُمُ ٱلۡمَفۡتُونُ٦: کدام یک از شما دیوانه است.

۹- ﴿وَدُّواْ لَوۡ تُدۡهِنُ: دوست دارند که با ایشان نرمی و مدارا کنی.

۹- ﴿فَيُدۡهِنُونَ: آنها نیز با تو نرمی‌ و مدارا کنند.

۱۰- ﴿حَلَّافٖ: حق و ناحق قسم می‌خورد.

۱۰- ﴿مَّهِينٍ: پست و بی‌تمییز یا دروغ گو.

۱۱- ﴿هَمَّازٖ: عیبجو یا غیبتگر.

۱۱- ﴿مَّشَّآءِۢ بِنَمِيمٖ: برای سخن چینی و فتنه انگیزی بین مردم رفت و آمد دارد.

۱۳- ﴿عُتُلِّۢ: بدخلق و فرومایه یا خشن و بدرفتار.

۱۳- ﴿زَنِيمٍ: حرامزاده، بی‌اصل و نسب یا بدکار.

۱۵- ﴿أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ: چیزهای باطل‌که نوشته‌اند.

۱۶- ﴿سَنَسِمُهُۥ عَلَى ٱلۡخُرۡطُومِ١٦: او را گرفتار ننگ دایمی سازیم، مانند داغ بر بینی.

۱۷- ﴿بَلَوۡنَٰهُمۡ: اهل مکه را به قحطی آزمودیم.

۱۷- ﴿ٱلۡجَنَّةِ: باغی بود نزدیک صنعاء.

۱۷- ﴿لَيَصۡرِمُنَّهَا: میوه‌های رسیده باغ را بچینند.

۱۷- ﴿مُصۡبِحِينَ: صبحگاهان.

۱۸- ﴿لَا يَسۡتَثۡنُونَ: برخلاف پدر خود حصه نیازمندان را جدا نکنند.

۱۹- ﴿فَطَافَ عَلَيۡهَا طَآئِفٞ: آتشی در آن باغ افتاد.

۲۰- ﴿كَٱلصَّرِيمِ: مانند خاکستر سیاه و شب تاریک.

۲۱- ﴿فَتَنَادَوۡاْ مُصۡبِحِينَ٢١: هنگام صبح یکدیگر را صدا کردند.

۲۲- ﴿ٱغۡدُواْ عَلَىٰ حَرۡثِكُمۡ: صبح هنگام به سوی کشتزار حرکت کنید.

۲۲- ﴿صَٰرِمِينَ: قصد چیدن میوه‌ها را دارید.

۲۳- ﴿يَتَخَٰفَتُونَ: آهسته به یکدیگر می‌گفتند.

۲۵- ﴿غَدَوۡاْ: صبح هنگام به سوی کشتزار خود رفتند.

۲۵- ﴿عَلَىٰ حَرۡدٖ: به تنهایی و بدون مساکین.

۲۵- ﴿قَٰدِرِينَ: می‌توانند میوه‌ها را بچینند.

۲۶- ﴿إِنَّا لَضَآلُّونَ: ما راه گم کرده‌ایم این باغ ما نیست.

۲۸- ﴿أَوۡسَطُهُمۡ: عاقلتر و با اندیشه‌تر آنها.

۲۸- ﴿لَوۡلَا تُسَبِّحُونَ: چرا از این کار و خبث نیت خود از خدا آمرزش نمی‌خواهید.

۳۰- ﴿يَتَلَٰوَمُونَ: یکدیگر را ملامت می‌کردند.

۳۲- ﴿إِلَىٰ رَبِّنَا رَٰغِبُونَ: از خدای خود خیر و عفو می‌خواهیم.

۳۸- ﴿لَمَا تَخَيَّرُونَ: هر چه را شما انتخاب می‌کنید و مشتاق آن هستید.

۳۹- ﴿لَكُمۡ أَيۡمَٰنٌ عَلَيۡنَا: با ما پیمان‌های مؤکد به سوگند بسته‌اید.

۳۹- ﴿لَمَا تَحۡكُمُونَ: هر چه به نفع خود حکم کنید.

۴۲- ﴿يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ: کنایه از شدت هول و وحشت قیامت است. [۷]

۴۳- ﴿خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُمۡ: چشمانشان به زیر افتاده است.

۴۳- ﴿تَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞ: ذلت و ندامت وجود آنها را فراگیرد.

۴۴- ﴿فَذَرۡنِي: به من بگذار، تهدید شدید است.

۴۴- ﴿سَنَسۡتَدۡرِجُهُم: آنها را زمان می‌دهیم و یکباره گرفتارشان نمی‌کنیم.

۴۵- ﴿أُمۡلِي لَهُمۡ: به آنها مهلت می‌دهم.

۴۶- ﴿مَّغۡرَمٖ: غرامت آن مزد.

۴۶- ﴿مُّثۡقَلُونَ: سنگین بارند.

۴۸- ﴿كَصَاحِبِ ٱلۡحُوتِ: مانند صاحب ماهی، یونس ÷.

۴۸- ﴿مَكۡظُومٞ: از نافرمانی قوم خود دل پر از خشم و اندوه داشت.

۴۹- ﴿لَنُبِذَ بِٱلۡعَرَآءِ: از شکم ماهی به صحرای خالی و مهلک افکنده می‌شد.

۵۰- ﴿فَٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُ: پروردگارش او را برگزید و دو باره به او وحی فرستاد.

۵۱- ﴿لَيُزۡلِقُونَكَ: پایت را بلغزانند و چشم زخمت بزنند.

[۷] این یکی از دو قول در تفسیر این آیه است و قول دوم چنین است: منظور این است که الله ساقش را آشکار می‌کند. و حدیثی که صحت آن ثابت است دلیل این قول است. (نگا: صحیح بخاری - کتاب التوحید باب قول الله تعالى: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣(۱۳/۴۳۱) حدیث شماره (۷۴۳۹) و همچنین امام مسلم این حدیث را به شماره (۱۸۳) از طریق عطاء بن یسار عن أبی سعید الخدری روایت کرده است). همچنین سلف صالح در اثبات صفت ساق همانند صفت پا و دست اختلافی نداشته‌اند و تنها در تفسیر این آیه اختلاف کرده‌اند. برخی از آنها گفته‌اند : «منظور از ساق، ساق الله است، بنابراین الله ساق خویش را آشکار نموده و در این هنگام مؤمنان برایش سجده می‌کنند همانگونه که در صحیحین وارد شده است». (لفظ این حدیث در صحیح بخاری چنین است که از ابو سعید خدری سروایت شده که گفت: به رسول الله جگفتیم: آیا پروردگارمان را در قیامت می‌بینیم؟ فرمود: آیا در دیدن خورشید و ماه در هوای صاف دچار مشکل می‌شوید؟ گفتیم: نه. فرمود: پس شما در دیدن پروردگارتان در آن هنگام نیز دچار مشکل نمی‌شوید. سپس فرمود: منادی ندا سر می‌دهد که هر قومی به سوی آنچه عبادت می‌کردند بروند. پس اصحاب صلیب با صلیبشان و بت‌پرستان با بت‌هایشان می‌روند و هر کس معبودی را می‌پرستیده با آن می‌رود تا اینکه افرادی می‌مانند که الله را عبادت کرده‌اند چه نیکوکار باشند یا تبهکار و غیره از اهل کتاب. سپس جهنم آورده شده و عرضه می‌شود که گویی سراب است. به یهود گفته می‌شود: شما چه کسی را پرستش می‌کردید؟ می‌گویند: ما عزیر پسر الله را می‌پرستیدیم. گفته می‌شود: دروغ گفتید الله همسر و فرزندی نداشته است (و ندارد) پس چه می‌خواهید؟ می‌گویند: می‌خواهیم ما را بنوشانی. گفته‌ می‌شود: بنوشید پس در جهنم سقوط می‌کنند. سپس به نصاری گفته می‌شود که شما چه را پرستش می‌کردید؟ می‌گویند: ما مسیح پسر الله را پرستش می‌کردیم. گفته می‌شود: دروغ گفتید الله همسر و فرزندی نداشته است (و ندارد) گفته می‌شود: چه می‌خواهید؟ می‌گویند: می‌خواهیم ما را بنوشانی. گفته‌ می‌شود: بنوشید پس در جهنم سقوط می‌کنند تا اینکه کسانی باقی می‌مانند که الله را پرستش می‌کردند چه نیکوکار و چه تبهکار. به آنها گفته می‌شود: اکنون که مردم رفته‌اند چه چیزی شما را نگه داشته است. می‌گویند: ما آن هنگام که بیشتر به آنها نیاز داشتیم از آنها جدا شدیم و ما ندای ندا دهنده‌ای را شنیدیم که ندا سر داده هر کس به آنچه می‌پرستید بپیوندد و ما منتظر پروردگارمان هستیم، می‌گوید‌: خداوند جبار با هیئتی متفاوت از آنچه در ابتدا دیده بودند می‌آید و می‌گوید: من پروردگار شما هستم، می‌گویند: تو پروردگارمان هستی، و جز پیامبران کسی با او سخن نمی‌گوید. می‌گوید: آیا شما نشانه‌ای دارید که او را با آن بشناسید؟ می‌گویند: ساق، پس الله ساقش را آشکار نموده و هر مؤمنی برای او به سجده می‌افتد و کسانی که از روی خودنمایی و ریا و شهرت خدا را سجده می‌کردند باقی می‌مانند پس می‌روند تا سجده کنند اما کمرشان یک پارچه صاف می‌ماند .... الحدیث». برخی نیز گفته‌اند: (إن المراد شدة الهول) منظور ترس و هراس بسیار شدید است. در نتیجه آنها این آیه را از آیات صفات به شمار نیاورده‌اند اما صفت ساق که در سنت ثابت است را انکار نکرده‌اند یعنی صفت ساق را با نص قرآن ثابت نمی‌دانند بلکه از طریق سنت آن را به اثبات می‌رسانند. و به هر حال تضادی میان دو قول وجود ندارد زیرا الله در روزی بسیار هراسناک ساق خویش را آشکار می‌گرداند. بر خلاف معطله که به صفت ساق ایمان ندارند و نه از قرآن و نه از سنت آن را ثابت نمی‌دانند بلکه آیه و حدیث را به شدتِ عذاب تعبیر می‌کنند و اگر چه این را می‌توان از آیه برداشت کرد ولی در تفسیر حدیث نمی‌توان چنین برداشتی داشت، زیرا در حدیث ساق به ضمیری اضافه شده که به الله متعال باز می‌گردد. (نگا: تفسیر ابن جریر ۲۹-۳۸-۴۲ و تفسیر ابن کثیر ۷/۹۰-۹۱). (برگرفته از مقاله‌ «التعقیبات المفیدة على کتاب کلمات القرآن تفسیر وبیان للشیخ مخلوف»، نوشته‌ای دکتر محمد بن عبدالرحمن الخمیس).