س۵۷: گفتید: تکفیر باید طبق ضوابط شرعی باشد. اگر ممکن هست با توضیح و تفصیل این ضوابط و کیفیتِ اجرایی کردن آن را بیان کنید.
حکم به تکفیرِ شخصی معین، بسته به دو امرِ مهم است:
اول: نصّ شرعی دلالت کند که کارِ طرف کفر محسوب میشود و آن کفر انسان را از دایرهی اسلام خارج میکند. چرا که گاهاً در متون و نصوصِ شرعی لفظ کفر اطلاق میشود، ولی آن عمل کفری نیست که انسان را از اسلام خارج کند. لذا صد در صد باید نصّ دلالت کند که کار مورد نظر یا ترک فلان کار کفر است و این کفر انسان را از اسلام خارج میکند.
نمونه کفرهایی که انسان را از دایرهی اسلام بیرون نمیکند:
رسول الله صمیفرماید: «اثْنَتَانِ فِي النَّاسِ هُمَا بِهِمْ كُفْرٌ الطَّعْنُ فِي النَّسَبِ وَالنِّيَاحَةُ عَلَى الْمَيِّتِ»: «دو خصلت در بین مردم وجود دارد که برایشان کفر محسوب میشود، طعنه زدن در نسب و نوحه کردن بر مرده» [۶۴].
و فرمودهاند: «لَا تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ»: «بعد از من کافر نشوید، که برخی از شما گردن برخی دیگر را میزند» [۶۵].
دوم: این حکم باید بر شخص معینی که مرتکب کاری شده یا کاری را ترک کرده که متهم به کفرِ خارج از دین شده است، منطبق باشد و نصّ شرعی هم آن را تأیید کند. زیرا ممکن است موانعی موجود باشد که آن عمل، شخص را کافر نکند. گر چه انجام یا ترک آن کار، در حقیقت کفر محسوب شود. زیرا هر کس مرتکب عملی کفری شد که کافر نمیگردد. چرا که نصوص شرعی بر این اصل دلالت دارد.
الله ﻷمیفرماید: ﴿مَن كَفَرَ بِٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِهِۦٓ إِلَّا مَنۡ أُكۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَٰكِن مَّن شَرَحَ بِٱلۡكُفۡرِ صَدۡرٗا فَعَلَيۡهِمۡ غَضَبٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ١٠٦﴾[النحل: ۱۰۶]. «هر کس پس از ایمان آوردن خود، به الله کفر ورزد [عذابى سخت خواهد داشت] مگر آن کس که مجبور شده و[لى] قلبش به ایمان اطمینان دارد. لیکن هر که سینهاش به کفر گشاده گردد خشم الله بر آنان است و برایشان عذابى بزرگ خواهد بود».
این آیه دلالت دارد که اگر انسانی مجبور به گفتن یا انجامِ عملی کفری گردید و انجامش داد، با این عمل کافر نمیشود. با وجود اینکه آن قول یا عمل کفر میباشد.
در حدیث نبوی که خوشحالی الله ﻷنسبت به توبهی بندهاش را بیان میدارد، توبه کننده را به شخصی که بعد از گم شدن شترش آن را مییابد و از فرط خوشحالی کلماتِ کفرآمیز بر زبان میآورد، تشببیه کرده است. آن شخص بعد از یافتن شتر که آذوقهی مسافرتش هم بر آن بود، چنین گفته بود: «اللهم أنت عبدی وأنا ربك أخطأ من شدَّة الفرح»: «بار الاها تو بندهی من و من آفریدگارِ توام؛ از فرط شادمانی خطا کرد» [۶۶]. سخنش سخنی بود که باعث خروج او از دین میشد، اما به دلیل فراموشی، از بس خوشحال بود چنین گفت و با این سخن کافر نشد.
همچنین در حدیث، داستانِ مردی آمده است که در گناه غوطهور بوده و زیاده روی کرده بود و از مجازات الاهی میترسید به خانوادهاش گفت: وقتی مُردم مرا بسوزانید و استخوام را بکوبید و در دریا بپاشید. به الله قسم اگر پروردگارم بر من دست یابد، چنان عذابی مرا میدهد که هیچ یک از بندگانش را چنان عذاب نکرده باشد. آنها نیز چنین کردند. الله ﻷاو را جمع کرده و علت را از او پرسید؛ او نیز در جواب گفت: به خاطر ترس از الله سچنین کرده است. گمان کرد که الله بر او دست نمییابد، در نتیجه الله ﻷهم او را آمرزید [۶۷].
شک در قدرت الاهی کفر است؛ ولی این فرد نمیخواست الله ﻷرا به عجز و ناتوانی توصیف نماید. اما به دلیل ترسی که از الله سداشت، گمان کرد چنین فراری کارآمد است و از مجازات الاهی راهانیده میشود.
در دلایل شرعی عذرِ به جهل که ناشی از عدمِ ابلاغ مسایل عقیدهای و غیره به فرد باشد هم ثابت است. چرا که از مکلَّفی محاسبه میشود که حکم به وی ابلاغ شده باشد. الله ﻷمیفرماید: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا﴾[الإسراء: ۱۵]. «ما تا فرستادهای را برنمیانگیخیم، عذاب کننده نبودیم». همچنین الله متعال خبر میدهد که پیامبرانِ خود †را بشارت دهنده و بیم دهنده فرستاده است. تا مردم بعد از آمدن پیامبران بهانهای نداشته باشند.
با دلایل قطعی ثابت شده است که بعضی از مردم به خاطر تازه مسلمان بودن، یا شیوع بدعتها، اختلافات عقیدتی و شبهههای گمراه کننده، خیلی از مسایل را نمیدانستند.
امام ابن تیمیه /به علمای جهمیّهی زمان خویش میگفت: اگر من هم سخن شما را بگویم کافر شدهام، لیکن من شما را کافر نمیدانم چون از نظر من شما ناآگاهید.
و نیز میگوید: کسی که تأویل میکند باید اولاً بر او اقامهی دلیل نمود و خطایش را روشن کرد و حق را به او عرضه نمود. پس اگر دلیل روشن و واضح به او بیان شد که دیگر جای جرّ و بحث نداشت، ولی او بر عقیدهی خود لجاجت میکرد، وی انکار کنندهی ایمانیست که الله ﻷبر او واجب کرده است؛ لذا او کافر و مشرک است.
به همین دلیل از امام احمد /نقل شده است: اگر به ۹۹ دلیل بر شخصی احتمال کفر میرفت، و از یک نظر احتمالاً در او ایمان یافت میشد، من به خاطر حسنِظنی که به مسلمان دارم، او را اهل ایمان میدانم.
[۶۴] مسلم. [۶۵] متفق علیه. [۶۶] مسلم. [۶۷] متفق علیه.