آنچه سوگند بدان منعقد میشود و آنچه که سوگند بدان منعقد نمیگردد (سوگندهای مشروع و سوگندهای نامشروع)
س: در چه صورتی فرد مسلمان، «سوگند خورنده» به شمار میآید؟ (به تعبیری دیگر؛ سوگند با چه چیزی منعقد میشود)؟
ج: در صورتی فرد مسلمان، «سوگند خورنده» به شمار میآید (و سوگند نیز منعقد میگردد) که وی به یکی از این سه مورد، سوگند یاد نماید:
به ذات خداوند بلند مرتبه (الله).
به یکی از نامهای خداوند عزوجل؛ همانند: «رحمن» و «رحیم».
به یکی از صفات خداوند بلند مرتبه؛ همانند: «عزّت»، «جلال» و «کبریاء» خداوند بلند مرتبه [۴۶].
ناگفته نماند که اگر کسی به «علم خداوند» سوگند یاد کرد، در آن صورت سوگند محسوب نمیگردد [۴۷].
[سوگند یاد نمودن به اسماء و صفات خداوند جایز است؛ زیرا رسول خدا جگاهی به خداوندی که هیچ معبود و مستعانی به جز او نیست، و قسم به کسی که جان محمّد جدر دست اوست، سوگند یاد میفرمودند.
امّا سوگند یاد کردن به غیر اسماء و صفات خداوند جایز نیست؛ هر چند مورد قسم مانند: کعبه و رسول گرامی و بزرگوار خدا جباشند؛
بنابراین سوگند منعقد نمیشود مگر با اسمی از اسماء یا صفتی از صفات خداوند بلند مرتبه؛ عبدالله بن عمر سگوید: پیامبر جعمر بن خطاب سرا در حالی دید که در میان کاروان حرکت میکرد و به پدرش سوگند میخورد؛ پیامبر جفرمود: «آگاه باشید که خدا شما را از سوگند خوردن به پدرانتان نهی کرده است؛ کسی که سوگند میخورد یا باید به خدا سوگند بخورد و یا از سوگند خوردن خودداری نماید». بخاری و مسلم.
و ابن عمر سگوید: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: «کسی که به غیر خدا سوگند بخورد، کفر یا شرک ورزیده است». ابن ماجه و ترمذی.
و ابوهریره سگوید: پیامبر جفرمود: «هر کس از شما سوگند یاد کرد و در سوگندش گفت: به بت لات سوگند! باید بگوید: لا اله الا الله و با این کلمه، تجدید ایمان نماید؛ و هر کس به دوستش بگوید: بیا قمار کنیم، باید صدقه بدهد» بخاری و مسلم].
س: اگر فردی به «غضب خدا» یا «سخط خدا» سوگند یاد کرد، در آن صورت آیا سوگند به شمار میآید؟
ج: با به کار بردن این جملات، سوگند خورنده به شمار نمیآید [۴۸].
س: اگر فردی چنین گفت: «اگر فلان کار را انجام دادم، غضب یا سخط خدا بر من باد»؛ در آن صورت آیا سوگند خورنده به شمار میآید؟
ج: در این صورت سوگند خورنده به شمار نمیآید [۴۹].
س: سوگند یاد نمودن به ذات «الله»، «نامهای الله» و «صفات الله» چگونه تبلور پیدا میکند؟
ج: سوگند به ذات الله، نامهای الله و صفات الله در صورتی تحقق پیدا میکند که یکی از حروف «قسم» بر مورد سوگند داخل شود.
س: «حروف قسم» چیست؟ و به چه تعدادی میباشند؟
ج: حروف قسم عبارتند از:
واو؛ مانند: «والله».
باء؛ مانند: «بالله».
تاء؛ مانند: «تالله».
اوقات اتفاق میافتد که حرف قسم از جمله، حذف میشود؛ مانند این که کسی بگوید: «الله لافعلنّ کذا»؛ «به خدا سوگند! فلان کار را حتماً انجام خواهم داد». [۵۰]
س: اگر فردی چنین گفت: «سوگند به حق خدا...»؛ در آن صورت آیا سوگند خورنده به شمار میآید؟
ج: امام ابوحنیفه / گوید: با به کار بردن این لفظ، سوگند خورنده به شمار نمیآید [۵۱].
س: به بیان فعلهای بپردازید که به ذریعهی آنها سوگند خورده میشود؟
ج: در سوگند خوردن، میتوان از این «فعلها» بهره گرفت:
«اقسم»؛ «اقسم بالله»؛ «احلف»؛ «احلف بالله»؛ «اشهد» و «اشهد بالله».
و اگر فردی چنین گفت: «سوگند به عهد (پیمان) خدا...»؛ یا «سوگند به میثاق خدا...»؛ در آن صورت سوگند خورنده به شمار میآید.
س: اگر فردی به خدا سوگند یاد کند و «ان شاء الله» بگوید؛ در آن صورت آیا سوگند تحقق پیدا میکند؟
ج: چنانچه متّصل پس از سوگندش، «ان شاء الله» بگوید، و سپس به مفاد سوگندش وفا ننمود و آنچه را که سوگند خورده ترک کند، انجام داد یا آنچه را که سوگند یاد نموده انجام دهد، ترک کرد، در آن صورت «حانث» (شکنندهی سوگند) نمیباشد [۵۲].
[به هر حال؛ اگر کسی هنگام سوگند خوردن بگوید: «ان شاء الله»، در آن صورت استثناء کرده و گناهی بر او نیست؛ ابوهریره سگوید: پیامبر جفرمود: «سلیمان بن داود÷ گفت: امشب با هفتاد تن از همسرانم همبستر میشوم، تا هر یک از آنها پسری به دنیا بیاورد که در راه خدا بجنگد؛ همراهش ـ فرشتهای ـ بدو گفت: بگو ان شاء الله؛ ولی سلیمان÷ فراموش کرد و نگفت. پس هیچ یک از همسرانش فرزندی به دنیا نیاورد مگر یک زن که او هم پسری ناقص به دنیا آورد.
سپس پیامبر جفرمود: «اگر سلیمان÷ «ان شاء الله» میگفت، حانث (سوگند شکننده) نمیشد و نیازش برآورده میشد». بخاری و مسلم.
و ابوهریره سگوید: پیامبر جفرمود: «هر کس سوگند خورد و استثناء کرد ـ گفت: ان شاء الله ـ اگر خواست به سوگندش عمل کند و اگر هم خواست میتواند آن را ترک نماید بدون آن که گنهکار شود» ابن ماجه، ابوداود و نسایی].
س: اگر فردی چنین گفت: «ان فعلتُ کذا فانا یهودیّ او نصرانیّ او مجوسیّ او مشرک»؛ «اگر فلان کار را انجام دادم، من یهودی، یا مسیحی، یا آتش پرست و یا مشرک و چندگانه پرست هستم»؛ آیا با این الفاظ، سوگند منعقد میشود؟
ج: آری؛ با به کار بردن این الفاظ، سوگند منعقد میگردد؛ از این رو هرگاه سوگندش را بشکند و به مفاد آن عمل نکند، پرداخت کفّاره بر وی واجب میگردد. [از ثابت بن ضحاک سروایت است که پیامبر جفرمود: «هر کس به دینی غیر از اسلام، عمداً و به دروغ سوگند خورد، او همان طور که گفته است، میباشد». بخاری و مسلم.
و عبدالله بن بریده ساز پدرش روایت میکند که گفت: پیامبر جفرمود: «هر کس بگوید: من از اسلام بری هستم؛ اگر دروغ گفته باشد، از اسلام بری شده و اگر راست گفته باشد، اسلام، سالم به او بر نمیگردد». ابوداود، نسایی و ابن ماجه].
س: اگر فردی چنین گفت: «ان فعلتُ کذا فأنا زان او شارب خمر او اکل ربا»؛ «اگر فلان کار را انجام دادم، من زناکار، یا شرابخوار و یا رباخوار هستم»؛ آیا با این الفاظ، سوگند منعقد میگردد؟
ج: با به کار بردن این الفاظ، سوگند منعقد نمیگردد.
س: اگر فردی به غیر از خدا، همانند: رسول خدا ج، قرآن و کعبه سوگند خورد، در آن صورت حکم آن چیست؟
ج: در صورتی که به غیر خدا سوگند یاد کند، سوگند منعقد نمیشود، و سوگند به غیر خدا، شرک میباشد [۵۳].
س: اگر کسی بر انجام معصیّت و گناه سوگند خورد؛ به عنوان مثال گفت: «به خدا سوگند! نماز نمیخوانم»؛ یا «به خدا سوگند! باپدرم صحبت نمیکنم»؛ و یا «به خدا سوگند! فلانی را به قتل میرسانم»؛ در این صورت تکلیف وی چیست؟
ج: قصد و نیّت گناه، گناه و بزه میباشد؛ و گناه سوگند بر انجام معصیّت، بیشتر و سختتر میباشد؛ وکسی که بر انجام معصیّت و گناه سوگند میخورد، حلال نیست که مرتکب نافرمانی و عصیان خدا گردد، بلکه بر وی واجب است که خود را از سوگندش حانث نماید و آن کار بهتر را انجام بدهد و کفّارهی سوگندش را بدهد [۵۴].
[از ابوهریره سروایت است که پیامبر جفرمود: «هر کس بر انجام کاری سوگند خورد، سپس دید که غیر آن کار بهتر است، باید آن کار را انجام داده و کفّارهی سوگندش را بدهد». مسلم و ترمذی.
و دربارهی نهی از اصرار بر سوگند، خداوند متعال میفرماید:
﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ ٱللَّهَ عُرۡضَةٗ لِّأَيۡمَٰنِكُمۡ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصۡلِحُواْ بَيۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٞ٢٢٤﴾[البقرة: ۲۲۴].
«و خداوند را آماج سوگندهای خویش نکنید تا این که نیکوکار و پرهیزگار شوید و بتوانید میان مردم به اصلاح بپردازید و خداوند شنوا و دانا است».
ابن عباس سگوید: «سوگندت را مانعی برای انجام کار خیر قرار نده، بلکه کفّارهی سوگندت را ادا کن و کار خیر را انجام بده».
و ابوهریره سگوید: پیامبر جفرمود: «به خدا قسم! اگر کسی از شما در خانوادهاش بر سوگندش پافشاری کند، نزد خدا گناهش بیشتر است از این که سوگندش را بشکند و کفّارهای را که خداوند فرض کرده بدهد» بخاری و مسلم].
س: اگر فردی، چیزی را بر خود حرام کرد که در ملکیّت وی میباشد، در آن صورت آیا آن چیز بر وی حرام میگردد؟
ج: در آن صورت آن شیء بر وی حرام نمیگردد؛ و اگر چنانچه آن شیء را بر خود مباح و روا دانست، باید کفّارهی سوگندش را بدهد [۵۵].
[به هر حال؛ اگر کسی بگوید: غذایم، یا وارد شدن به خانهی فلانی و غیره بر من حرام است، در این صورت آن چیزها بر او حرام نمیگردد؛ و اگر این کارها را انجام داد، باید کفّارهی سوگندش را بدهد.
خداوند بلند مرتبه میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ تَبۡتَغِي مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِكَۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١ قَدۡ فَرَضَ ٱللَّهُ لَكُمۡ تَحِلَّةَ أَيۡمَٰنِكُمۡ﴾[التحریم: ۱-۲].
«ای پیامبر! چرا چیزی را که خداوند بر تو حلال کرده به خاطر خشنود ساختن همسرانت بر خود حرام میکنی؟ و خداوند آمرزگار مهربانی است؛ خداوند راه گشودن سوگندهایتان را برای شما مقرّر کرده است».
عایشه لگوید: «پیامبر جدر خانهی زینب بنت حجش لعسل میخورد و نزد او میماند؛ من و حفصه لتوافق کردیم که اگر پیامبر جبه خانهی هر کدام از ما آمد به او بگوید: آیا مغافیر (نوعی گیاه بد بو) خوردهای؟ بوی مغافیر از تو به مشامم میرسد؛ پیامبر جفرمود: خیر، ولی در خانهی زینب بنت جحش لعسل خوردم و دیگر هرگز آن را نمیخورم. عایشه لگفت: حفصه لرا سوگند دادم که این جریان را برای کسی بازگو نکند». بخاری و نسایی.
ابن عباس سگوید: «برای سوگند حرام باید کفاره بدهد؛ چون پیامبر جالگوی خوبی برای شما است»].
س: اگر فردی چنین گفت: «تمامیِ حلالها، بر من حرام است»؛ در این صورت از این جملهی وی، چه چیزی مراد گرفته میشود؟
ج: در این صورت ـ به دلیل عرف مردم ـ مراد: «خوردنیها و نوشیدنیها» میباشد؛ مگر آن که علاوه از نوشیدنیها و خوردنیها، چیز دیگری را نیز نیّت نماید [۵۶].
س: اگر کافری سوگند بخورد؛ سپس در حال کفر یا پس از اسلام، حانث گردد؛ در آن صورت آیا بر وی پرداخت کفّاره، واجب میباشد؟
ج: در شرع مقدس اسلام، سوگند کافر، اعتباری ندارد؛ از این رو هرگاه حانث گردد، بر او پرداخت کفّاره واجب نمیباشد [۵۷].
س: گاهی اوقات اتفاق میافتد که انسان در مورد اموری سوگند یاد میکند که توان انجام آنها را ندارد؛ به عنوان مثال: سوگند یاد میکند که به آسمان بالا رود، یا این سنگ را طلا گرداند؛ در این صورت آیا سوگند وی منعقد میشود؟ و اگر سوگندش منعقد شد، در آن صورت در چه وقت حانث میگردد؟
ج: در این صورت، سوگندش منعقد میگردد؛ و پس از سوگند خوردن، حانث میگردد.
س: اگر فردی سوگند خورد که ـ به عنوان مثال: ـ به بصره برود؛ سپس این شخص، در حالی وفات میکند که به بصره نیز نرفته است؛ در این صورت در چه وقت حانث میگردد؟
ج: در این صورت در واپسین لحظاتِ زندگیاش حانث میگردد [۵۸].
[۴۶] - زیرا سوگند یاد کردن بدانها، در میان مردم معمول و متداول است؛ و معنی و مفهوم «یمین» همان «قوّت» است که با آنها تحقق پیدا کرده است؛ زیرا سوگند خورنده به تعظیم و بزرگداشت خدا و صفاتش باور و اعتقاد دارد، از این رو ذکر آن، صلاحیّت آن که «حامل» و «مانع» قرار بگیرد را دارا میباشد. (به نقل از هدایه) [۴۷] - زیرا سوگند یاد کردن به «علم خدا» معمول و متعارف نمیباشد؛ و علاوه از آن، گاهی «علم خدا» ذکر میشود و مرادش «معلوم» میباشد؛ گفته میشود: «اللهم اغفر علمک فینا»؛ و مراد از «علمک»، «معلومک» میباشد. (به نقل از هدایه) [۴۸] - همچنین اگر کسی به «رحمت خدا» سوگند یاد کرد، باز هم سوگند به شمار نمیآید؛ زیرا سوگند به رحمت خدا، معمول و متداول نمیباشد؛ و گاهی اوقات واژهی «رحمت خدا» ذکر میشود و مراد از آن «باران» یا «بهشت» (اثر رحمت خدا) میباشد و گاهی نیز «غضب و سخط خدا» ذکر میگردد و مرادش، عقوبت و کیفر خدا میباشد. (به نقل از هدایه). [۴۹] - زیرا در این صورت وی بر خود دعا کرده است؛ از این رو متعلّق به شرط نمیباشد؛ و علاوه از آن، سوگند یاد کردن به غضب و سخط خدا نیز متعارف و معمول نمیباشد. (به نقل از هدایه). [۵۰] - زیرا از عادت عربها است که به خاطر ایجاز واختصار، برخی از حروف را حذف میکنند. برخی گفتهاند: «مقسم» (الله)، منصوب به نَزع خافض است؛ و برخی نیز گفتهاند که: «مقسم» (الله) مکسور است تا بدین وسیله، کسرهاش دلالت بر محذوف بکند. (به نقل از هدایه). [۵۱] - این قول امام محمد و یکی از دو روایت امام ابویوسف است. و امام ابویوسف در روایتی دیگر بر آن است که چنین لفظی، سوگند میباشد... صاحب نظران فقهی گفتهاند: اگر فردی چنین گفت: «والحق...»، در این صورت این لفظ سوگند میباشد؛ و اگر چنین گفت: «و حقاً...»، در آن صورت این لفظ سوگند نمیباشد؛ زیرا حقّ از اسمای خداوند است وکسی که منکر آن است گویا که تحقق «وعد» را انکار نموده است. (به نقل از هدایه). [۵۲] - از ابن عمر سروایت است که پیامبر جفرمود: «من حلف علی یمین فقال: ان شاء الله، فلا حنث علیه»؛ «هر کس سوگند خورد و ان شاء الله گفت، حانث نمیشود». (ترمذی و ابوداود). [۵۳] - پیامبر جفرمودهاند: «من حلف بغیر الله فقد اشرک»؛ «کسی که به غیر خدا سوگند بخورد، به راستی به خدا شرک ورزیده است.» (ترمذی). ابوداود از ابوهریره سروایت میکند که پیامبر جفرمودند: «لا تحلفوا بابائکم ولا بامهاتکم ولا تحلفوا بالانداد ولا تحلفوا الا بالله، ولا تحلفوا بالله الا وانتم صادقون»؛ «به پدران و مادرانتان سوگند نخورید؛ و همچنین به بتها سوگند یاد نکنید؛ و تنها به خدا سوگند یاد نمایید؛ و زمانی به خدا سوگند بخورید که صادق و راستگو باشید». نویسندهی کتاب «هدایه» در مورد سوگند خوردن به پیامبر و قرآن گوید: کسی که به پیامبر و قرآن سوگند میخورد، قسم به شمار نمیآید... ولی اگر گفت: «من از آنها (پیامبر و قرآن) بیزارم»؛ در آن صورت سوگند میباشد؛ زیرا بیزاری جستن از آنها کفر میباشد. شیخ ابن همام در کتاب «فتح القدیر» گوید: پرواضح است که اکنون سوگند به قرآن در میان مردم معمول و متداول و مرسوم و متعارف میباشد؛ از این رو سوگند به شمار میآید؛ همچنان که ائمهی سهگانه نیز بر این باورند. سپس ابن همام در ادامه میگوید: اگر کسی با الفاظ: «به جان تو»؛ «به زندگی تو»؛ «به سر پادشاه» سوگند خورد و اعتقاد داشت که در کتاب «تتمة الفتاوی» چنین آمده است، علی رازی گوید: بر کسی که با الفاظ «به حیات من» و «به حیات تو» سوگند میخورد، بیم آن دارم که کافر شود؛ و اگر مردم ندانسته این الفاظ را استعمال کنند، این عملشان شرک است. (به نقل از «فتح القدیر») نگارنده گوید: مراد از این قول علی رازی: «این عملشان شرک است»، آن است که «شرک اکبر» است؛ زیرا در «شرک اصغر» بودن آن، هیچ شک و تردیدی وجود ندارد. [۵۴] - عوف بن مالک ساز پدرش روایت میکند که وی گفت: «یا رسول الله! أرأیت ابن عم لی آتیه اسئله فلا یعطینی ولا یصلنی، ثم یحتاج الیّ فیأتینی فیسئلنی وقد حَلفتُ ان لا اعطیه ولا أصله؛ فامرنی ان أتی الذی هو خیر وأکفر عن یمینی»؛ «به پیامبر جگفتم: ای فرستادهی خدا! گاهی به نزد پسر عمویم میروم و از او چیزی را مطالبه میکنم، ولی او به من چیزی نمیدهد و حق صله رحمی را نیز به جای نمیآورد؛ سپس او به من محتاج میشود؛ از این رو به نزدم میآید و از من چیزی را مطالبه مینماید؛ و این در حالی است که من سوگند خوردهام که چیزی بدو ندهم و با او صله رحمی نیز نکنم. رسول خدا جبه من فرمان دادند که کار بهتر را انجام بدهم و کفّارهی سوگندم رابدهم». (نسایی و ابن ماجه به نقل از مشکاة المصابیح) و از ابوهریره سروایت است که پیامبر جفرمود: «من حلف علی یمین فرأی خیراً منها فلیکفر عن یمینه ولیفعل»؛ «هر کس بر انجام کاری سوگند خورد، سپس دید که غیر آن کار بهتر است، باید کفّارهی سوگندش را داده و آن کار بهتر را انجام بدهد». (مسلم) و بخاری به صورت مرفوع از عبدالرحمن بن سمرة سچنین روایت میکند: «اذا حلفت علی یمین فرأیت غیرها خیراً منها فکفّر عن یمینک وأت الذی هو خیر»؛ «هرگاه بر انجام کاری سوگند خوردی؛ سپس دیدی که غیر آن کار بهتر است، باید کفّارهی سوگندت را ادا نمایی و آن کار خیر را انجام بدهی». [۵۵] - نویسندهی کتاب «هدایه» گوید: اگر فردی چیزی را بر خود حرام کرد؛ سپس آن کار را انجام داد، در آن صورت حانث میگردد و باید کفّارهی سوگندش را بپردازد؛ و فرقی نمیکند که آن شیء حرام شده، اندک باشد یا زیاد؛ و همین معنای «مباح ساختن» میباشد؛ زیرا هرگاه تحریم ثابت گردد، شامل تمامی اجزای آن میباشد. [۵۶] - نویسندهی کتاب «هدایه» گوید: در تحت این سوگند ـ به خاطر اسقاط اعتبار عموم ـ زن داخل نمیشود مگر آن که آن را نیّت نماید؛ و هرگاه در این سوگند، زن را نیز نیّت نماید، در آن صورت «ایلاء» صورت میگیرد؛ و در هر صورت چنین سوگندی، شامل «خوردنیها و نوشیدنیها» میگردد؛ و این جواب «ظاهر روایت» است. و مشایخ ما گفتهاند: در این صورت ـ به خاطر کثرت استعمال ـ طلاق زن بدون نیّت واقع میگردد؛ و فتوا نیز بر همین قول میباشد. و در این زمینه، ابن همام سخنی را از بزدوی در کتاب «فتح القدیر» آورده است؛ و خوانندگان میتوانند بدانجا مراجعه نمایند. [۵۷] - زیرا کافر از اهل سوگند نمیباشد؛ بدان خاطر که سوگند به جهت تعظیم و بزرگداشت خدا یاد میشود؛ و با وجود کفر، عظمت و بزرگداشت خدا تحقق پیدا نمیکند؛ و علاوه از آن، کافر از اهل کفّاره نیز نمیباشد؛ زیرا کفّاره عبادت میباشد. (به نقل از هدایه) [۵۸] - زیرا رفتن به بصره، پیش از وفات، امکان پذیر میباشد. و فرق میان این مسئله و مسئلهی پیشین (بالا رفتن به آسمان یا طلا ساختن سنگ) در همین نکته نهفته است؛ زیرا در مسئلهی «بالا رفتن به آسمان یا طلا ساختن سنگ»، امید انجام شدن آن وجود ندارد؛ از این رو (متصل) پس از سوگند، حانث میگردد. نویسندهی کتاب «درّ المختار» گوید: اگر فردی سوگند خورد که به آسمان بالا رود یا سنگ را طلا سازد، در آن صورت بلافاصله حانث میگردد؛ زیرا حقیقتاً امکان تحقق آن وجود دارد ولی عادتاً از انجام چنین کاری عاجز و ناتوان است؛ از این رو حانث میگردد. نویسندهی «الجوهرة النیّرة» به نقل از کتاب «الینابیع» گوید: اگر فردی به طلاق همسرش، سوگند یاد کرد و گفت: «اگر چنانچه به بصره نرفتم، همسرم طلاق است»؛ سپس به بصره نرفت تا فوت کرد؛ در این صورت اگر با همسرش نزدیکی و آمیزش (دخول) نکرده بود، آن زن از شوهرش ارث نمیبرد، و عدّهای نیز بر او نیست؛ و اگر با او جماع و نزدیکی کرده بود، در آن صورت ارث میبرد، و بر او لازم است تا طولانیترین یکی از دو مدّت را به عنوان عدّه، سپری کند، همانند «طلاق فارّ». و اگر زن فوت کرد، در آن صورت طلاق واقع نمیشود؛ زیرا شرط اِبراء قسم با مرگ وی متعذر نمیگردد. و این مسئله، فرع حانث شدن وی در واپسین لحظات زندگی وی میباشد. نویسندهی کتاب «بحر الرائق» (۴/۳۳۸) گوید: این مسئله، مختص به «رفتن به بصره» نمیباشد، بلکه اگر فردی در هر کاری از کارها، سوگند یاد کند که آن را در آینده انجام بدهد، و انجام آن را به صورت مطلق بگوید و به وقت مشخصی مقیّد نکند، در آن صورت تا زمانی که از انجام آن نا امید نشده، حانث نمیگردد. نویسندهی «بحر الرائق» در ادامه میافزاید: قسم را از آن جهت «مطلق و عام» گفتیم که اگر سوگند را به چیزی مقیّد کرد؛ مثل این که بگوید: «اگر امروز به این خانه وارد نشدم، بردهام آزاد است»؛ در این صورت حانث شدن وی به آخرین وقت آن روز، موکول میگردد؛ تا جایی که اگر قسم خورنده پیش از خارج شدن وقت، فوت کرد، و به خانه وارد نشد، در آن صورت حانث نمیگردد؛ ولی اگر وقت به پایان رسید و قسم خورنده در حالی که زنده بود به خانه وارد نشد، در آن صورت برده آزاد میگردد. (در کتاب «غایة البیان» بدین موضوع اشاره رفته است).