سوگند در بازپرداخت دَین و دریافت آن
س: اگر فردی سوگند خورد که باید بدهی فلانی را همین امروز پرداخت نماید؛ از این رو آن را بدو پرداخت نمود؛ سپس شخص طلبکار، برخی از پول پرداخت شده را «زیوف» [۹۱](ناسره و ناروا) یا «بنهرجۀ» [۹۲](مغشوش و تقلّبی) یافت؛ یا برای برخی از این پولها، حق داری پیدا شد؛ در آن صورت آیا سوگندش درست درمیآید و معتبر میباشد؟
ج: آری؛ در این صورت سوگندش درست درمیآید و حانث نمیگردد [۹۳].
س: اگر پول پرداخت شده را «رصاص» (سرب) یا «ستوقۀ» [۹۴](مسکوک مسی که روی آن آب طلا یا نقره داده باشند) یافت؛ در آن صورت حکمش چیست؟
ج: در این صورت حانث میگردد.
س: اگر فردی سوگند خورد که بدهی فلانی را به همین زودی (قریب) پرداخت نماید؛ یا سوگند خورد که بدهی وی را در مدت زمانی دور (بعید) ادا خواهد نمود؛ در این صورت مراد وی از «قریب» (به همین زودی) و «بعید» (مدت زمانی دور) چیست؟
ج: «قریب»: به کمتر از یک ماه و «بعید»: به بیشتر از یک ماه اطلاق میشود.
س: اگر فردی سوگند خورد که طلب خویش را به صورت متفرق و پراکنده (قسطی) از بدهکار نگیرد؛ سپس برخی از طلبش را گرفت؛ در این صورت آیا حانث میگردد؟
ج: در این صورت با قبض نمودن برخی از طلبش، حانث نمیگردد؛ بلکه زمانی حانث میگردد که تمامی طلب خویش را به صورت متفرق و پراکنده (قسطی) از بدهکار بگیرد.
س: اگر فردی سوگند خورد که طلب خویش را به صورت متفرق و پراکنده از بدهکار نگیرد؛ سپس آن را در دو وزن (در دو مرحله) گرفت؛ در آن صورت آیا حانث میگردد؟
ج: اگر در میان هر دو وزن، به کاری دیگر به جز وزن کردن مشغول نشد، در آن صورت حانث نمیگردد؛ زیرا این کار، «تفریق» (پراکندن و جدا جدا گرفتن) نمیباشد [۹۵].
ولی اگر چنانچه در میان هر دو وزن، به کاری دیگر مشغول شد، در آن صورت حانث میگردد.
فایده:
اگر «والی» (حاکم یا استاندار)، فردی را فرا خواند واو را سوگند داد که گزارش هر فرد فاسق و فاجر و هرزه و بیبند و باری که در شهر داخل میگردد، بدو بدهد؛ در این صورت این سوگند تا زمانی اعتبار دارد که آن حاکم یا استاندار، بر مسند قدرت باشد؛ از این رو اگر والی برکنار شد، و آن فرد، گزارش فاسقان و فاجرانی که به شهر وارد شدهاند را بدو نداد، در آن صورت حانث نمیگردد [۹۶].
تذکّر:
اگر فردی به انجام کاری سوگند خورد و گفت: «سوگند به خدا! فلان کار را انجام میدهم»؛ در این صورت اگر یکبار در طول عمرش آن کار را انجام داد، سوگندش درست و راست در میآید؛ و اگر چنانچه سوگندش را به زمان، مکان یا چیزی دیگر مقیّد نمود، در آن صورت راست و درست بودن سوگندش به همان چیزی وابسته است که آن را بدان مقیّد نموده است؛ ازاین رو اگر همان کار را در همان زمان یا مکان انجام داد، در آن صورت سوگندش راست و درست درمیآید و در غیر آن صورت، حانث میگردد.
و اگر فردی سوگند خورد که حیوان فلانی را سوار نشود؛ سپس آن را سوار شد، در آن صورت حانث میگردد؛ و اگر حیوان فردی دیگر را سوار شد، در آن صورت حانث نمیگردد.
اگر فردی بر ترک انجام کاری سوگند خورد و گفت: «به خدا سوگند! فلان کار را انجام نمیدهم»؛ در آن صورت بر وی لازم است که در طول عمرش (برای همیشه)، آن کار را انجام ندهد؛ و اگر یکبار آن را انجام داد، در آن صورت حانث میگردد.
[۹۱] - «زیوف»: جمع «زیف» است؛ و به درهمهایی گفته میشود که بیت المال آن را ناروا و مردود خواند، ولی در میان بازرگانان، رواج داشته باشد. [۹۲] - «بنهرجة»: درهمهایی که بازرگانان به خاطر غشّ و ناخالصی، آن را ناروا و مردود خوانند؛ و بنهرجة از «زیف» کم ارزشتر و پایینتر است. ابن عابدین شامی در کتاب «رد المحتار» گوید: واژهی «بنهرجة»، عربی نیست؛ و اصل آن «بنهرة» و به معنای «حظّ» (بهره و قسمت) است؛ یعنی بهرهی این درهمها از نقره کم است و در مقابل، غشّ و ناخالصی آن زیاد میباشد؛ از این رو بازرگانانِ خبره و بررسی کننده، آن را ناروا و مردود میخوانند، ولی بازرگانانِ متساهل و ناشی، آن را میپذیرند. [۹۳] - زیرا ناروا و ناسره بودن، عیب است؛ و عیب نیز جنس را از بین نمیبرد و محو نمیکند؛ از این رو اگر همان درهمهای ناسره را پذیرفت، در آن صورت بدهی خویش را دریافت نموده است، و سوگند قسم خورنده نیز درست درمیآید؛ و دریافت مالی که در آن حق داری وجود دارد، صحیح میباشد، و با رد نمودن آن، سوگندِ متحقّق (سوگند تحقق یافته) رفع نمیگردد. (به نقل از هدایه) [۹۴] - «ستوقة»: به فتح و ضم سین و تشدید باء. نویسندهی کتاب «فتح القدیر» گوید: «ستوقة» آن است که ناخالصی در آن زیاد باشد. و این واژه معرب «سه توقه» میباشد؛ یعنی درهمی که از سه لایه تشکیل شده باشد؛ این طور که بر روی دو لایهی آن نقره و میان آن مس یا شبیه آن باشد. نویسندهی کتاب «درالمختار» گوید: با پرداخت ستوقة و درهمهایی که از سرب ساخته شده باشند، سوگند درست در نمیآید؛ زیرا که آنها از جنس درهم نیستند. [۹۵] - زیرا گاهی اوقات اتفاق میافتند که عادتاً گرفتن همهی آن به صورت یکباره مشکل و چالش آفرین میباشد؛ از این رو این اندازه مستثنی میباشد. (به نقل از هدایه) [۹۶] - زیرا هدف از زجر و شکنجه، رفع شرّ او یا شرّ کسی غیر از او میباشد؛ و پس از زائل شدن قدرت والی، این زجر، سودمند و مفید واقع نمیشود. (به نقل از هدایه)