آخرین خطابۀ رسول خدا ج
در روز پنجشنبه هشتم ماه ربیعالأول – یعنی پنج روز قبل از وفاتش از منزل عایشه لخارج و به مسجد تشریف بردند، و در آنجا خطابۀ بسیار مهم و مؤثری – که آخرین سخنان او در میان جمع مسلمانان بود – ایراد فرمودند.
این سخنان در واقع همان مطالبی بود که ایشان قصد نوشتن آن را خطاب به مسلمانان داشتند و میخواستند نظر خود را در مورد خلافت حضرت ابوبکر بیان نمایند.
تعدادی از اصحاب از جمله: ابوسعید خدری، عبدالله بن عباس، ام سلمه و امالمؤمنین عایشه آن خطابه لرسول خدا را نقل کردهاند.
عبیدالله بن عبدالله بن عتبه بن مسعود از عایشه روایت مینماید که: «رسول خدا پنج روز پیش از وفاتش فرمودند: از هفت مشک که درهایشان باز نشده باشد، بر روی من آب بپاشید تا بتوانم میان مردم بروم و توصیههایی را به آنان بنمایم».
عایشه میگوید: «ما از هفت مشک بر روی جسم رسول خدا آب میریختیم تا اینکه با دستان خود اشاره فرمودند، که کار خود را انجام دادید و کافی است».
ام سلمه میگوید: رسول خدا جدر حالی که سر مبارکش با پارچه بسته شده بود، وارد مسجد گردید وقتی روی منبر رفت، همه برای شنیدن کلام رسول خدا سر تا پا گوش شدند.
رسول خدا در آن خطبه راجع به فضل و منزلت ابوبکر صدیق بر دیگر اصحاب سخن گفتند، سخنان او اشارهای به این موضوع بود که پس از مرگ او در جانشینی دچار نزاع و اختلاف نشوند!.
ابوسعید خدری سمیگوید: رسول خدا در سخنان خود فرمودند: «خداوند یکی از بندگان خود را میان انتخاب دنیا و آنچه نزد او هست مختار گردانید، اما آن بندة خدا آنچه را که نزد خداوند است برگزید!!.
ابوبکر صدیق سکه در میان مردم بود، متوجه منظور رسول خدا گردید، و اشک از چشمانش جاری گردید، و خطاب به او فرمود: «پدر و مادرم فدایت شوند یا رسولالله! ما پدران و مادران خود را فدای تو میکنیم»!.
ابوسعید خدری سگفته است: «ما از گریۀ ابوبکر در شگفت شدیم، و او به ما گفت: که منظور رسول خدا خود ایشان بوده و آن سخن نشانۀ نزدیک شدن زمان وفات ایشان است».
یکی از مطالبی که رسول خدا جدر سخنان خود راجع به فضل ابوبکر صدیق گفتند این بود که در زمینۀ مصاحبت و استفاده از ثروت بیش از هر کسی به ابوبکر اعتماد داشتهام، اگر قرار بود غیر خداوند را به عنوان دوست برگزینم، ابوبکر را انتخاب میکردم، اما میان امت او بر پایه اسلام محبت و مودّت وجود دارد، زیرا خداوند همچنان که ابراهیم را به عنوان خلیل خود برگزید، مرا نیز خلیل خویش گردانیده است.
سپس فرمود: «همۀ درهایی که به مسجد باز میشوند، بسته شوند، به غیر از دری که ابوبکر از آن وارد مسجد میگردید».
این بدان علت بود که برخی از اصحاب که منزلشان کنار مسجد بود، دری را برای خود ساخته که از آن وارد مسجد میشدند، به همین خاطر رسول خدا دستور فرمود که همه آن درها به غیر از دری که منزل حضرت ابوبکر به مسجد باز میشد بسته شوند!.
برخی از علما این اقدام رسول خدا را به نوعی جلب توجه مسلمانان برای انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه تفسیر میکنند، انگار خلافت بابی است که ابوبکر برای امامت مسلمین ازآن وارد مسجد میشود!.
یکی دیگر از نکاتی که در آن نطق به آن اشاره کرد این بود که، مسلمانان مهاجر را به رفتار پسندیده با مردم انصار توصیه فرمود و برای شهدای احد ازخداوند طلب مغفرت نمود، و مسلمانان را از مسجد گردانیدن مقبرهها بر حذر داشت، و در اینباره فرمودند:
«مردمی که پیش از شما بودند، قبر پیامبران و صالحان خویش را مسجد و عبادتگاه نمودند، شما آنها را به صورت مساجد در نیاورید، من شما را از این کار برحذر میدارم»!.
پس از آنکه رسول خدا سخنانش را تمام کرد، او را به منزل عایشهلبازگردانیدند، کمکم درد و بیماری او بیشتر و سختتر گردید [۸].
همان روز (پنجشنبه)، رسول خدا جنتوانست همراه با مسلمانان نماز جماعت را اقامه فرماید، به همین خاطر دستور فرمود که کسی امامت نماز را انجام دهد!.
عبیدالله بن عبدالله بن عتبه بن مسعود از عبدالله بن زمعه بن الاسود سروایت نموده که: «من و تعدادی از مسلمانان به عیادت رسول خدا رفته بودیم، دیدیم که بیماری ایشان شدیدتر شده بود،او بلال بن رباح را فراخواند که اذان بگوید تا مسلمانان را به نماز فرابخواند!.
رسول خدا فرمود: به یکی بگویید پیشنماز بشود! ابن زمعه میگوید: من از منزل رسول خدا بیرون رفتم عمربن خطاب را در میان مردم دیدم، ولی ابوبکر آنجا حضور نداشت!.
گفتم: یا عمر امامت نمازا را انجام بده!.
وقتی عمر بن خطاب برای اقامه نماز برخاست و با توجه به صدای بلند او – رسول خدا صدایش را شنید، و متوجه شد که اوست، ابوبکر کجاست؟ خداوند و مسلمانان (امامت غیر ابوبکر) را نمیپذیرند، و این سخن را دوباره تکرار فرمود!.
پس از آن کسی را دنبال ابوبکر صدیق فرستادند او آمد و امامت و پیشنمازی نمازگزاران را انجام داد!.
سپس عمر بن خطاب، خطاب به ابن زمعه گفت: این چه کاری بود که کردی؟ سوگند به خداوند وقتی به من گفتی امامت نماز را انجام بدهم، فکر میکردم که رسول خدا مرا به آن امر فرموده است و الاّ آن کار را نمیکردم!.
عبدالله بن زمعه گفت: رسول خدا به من دستور نفرموده بود که به تو بگویم، پیشنماز بشوی، اما وقتی ابوبکر را ندیدم تو را از همه شایستهتر دانستم.
پس از آن بود که رسول خدا جبه صراحت به ابوبکر صدیق امر فرمود که در غیاب او امامت مردم را به عهده بگیرد!.
عبیدالله بن عبدالله بن عتبه بن مسعود از عایشه لروایت مینماید که: «وقتی رسول خدا در بستر بیماری بود فرمود: به ابوبکر بگویید: پیشنماز مردم بشود!.
گفتم: یا رسول الله! ابوبکر انسانی رقیقالقلب و نرمخوست او هر گاه قرآن را قرائت میکند نمیتواند جلو اشکهایش را بگیرد، وقتی بر جای تو بنشیند، پیشنمازی مردم برای او سخت است! بهتر نیست کسی دیگر را به عنون امام جماعت تعیین فرمایی؟!.
عایشه لمیگوید: هدف من از این سخن این بود که از بدبین شدن مردم نسبت به پدرم نگران بودم، زیرا میدانستم هر کس بر جای رسول خدا بنشیند، بسیاری از مردم با چشمی دیگر او را نگاه میکنند و آن را به فال بد میگیرند! به همین خاطر میخواستم نظر رسول خدا را در مورد پیشنماز نمودن پدرم تغییر بدهم!.
عایشه لدر ادامه میگوید: من دو سه بار از رسول خدا جخواستم در مورد تعیین پدرم به عنوان امامت مردم تجدید نظر فرماید:
اما رسول خدا فرمود: به ابوبکر بگویید که پیشنماز مردم بشود، و بیش از این کارشکنی نکنید!.
عایشه میگوید: از آن روز ابوبکر امامت نماز جماعت را با مردم آغاز کرد و پنج روز بعد از آن رسول خدا وفات یافت!.
[۸] البدایة والنهایة: ج ۵ ص ۲۲۸ – ۲۳۱.