بیعت با ابوبکر صدیق س
وقتی حباب بن منذر این سخن را گفت: همهمه بر پا شد و صدای اعتراضی برخاست، من ترسیدم که تفرقه ایجاد شود!.
به ابوبکر گفتم: دست خود را به من بده!.
ابوبکر دست خود را به من داد و من با او بیعت کردم، پس از آن مهاجرین با او بیعت نمودند و به دنبال ایشان مردم انصار با او بیعت کردند!.
عمر فاروق سدر ادامه خطابهاش میگوید:
«سوگند به خداوند در آن شرایطی هیچ چیزی از قضیه بیعت با ابوبکر برای ما مهمتر و ضروریتر نبود!.
ما از اینکه مردم انصار از بیعت خودداری کنند نگران بودیم. که اگر چنان میشد، بیعتی صورت نمیگرفت، و ممکن بود که پس از ما بیعتی انجام بگیرد و با یکی از افراد خود بیعت کنند! در آن صورت ما بر سر دو راهی قرار میگرفتیم: یا باید از ایشان تبعیت میکردیم و با کسی که با او بیعت کردهاند، بیعت نماییم و کاری را انجام بدهیم که به آن راضی نبودیم و مصلحت مسلمانان را در آن نمیدانستیم، یا اینکه با اقدام ایشان به مخالفت میپرداختیم اما چنین مخالفتی زمینۀ تفرقه و تباهی را فراهم مینمود.
هر کسی بدون مشورت با مسلمانان با امیری بیعت کند، بیعت او ارزشی ندارد و به امارت آن شخص مشروعیت نمیبخشد»! [۲۰].
[۲۰] البدایة والنهایة: ج ۵ ص ۲۴۵ – ۲۴۷.