کاندید ابوبکر صدیق برای خلافت
حضرت ابوبکر صدیق سخیر و مصلحت مسلمانان را در این دید که خلیفۀ پس از خود را به مردم پیشنهاد کند، و این پیشنهاد او به معنای انتصاب و تعیین خلیفه نبوده بلکه صرفاً یک پیشنهاد و رأی بوده و تصمیمگیری برای انتخاب شخص مورد نظر و بیعت با او و یا مخالفت با آن وانتخاب شخصی دیگر از آن و حق مردم بوده است زیرا مسئولیت خلافت تنها بعد از بیعت و موافقت و انتخاب مسلمانان با اوست که مشروعیت پیدا میکند.
عزالدین ابن اثیر مورخ مشهور در کتاب «الکامل فی التاریخ» مطالب مختصر و مفیدی را در مورد پیشنهاد و خلافت حضرت عمر توسط حضرت ابوبکر چنین آورده است!.
او میگوید: در آخرین روزهای عُمْر ابوبکر که در بستر بیماری قرار داشت، عبدالرحمن بن عوف را فراخواند و خطاب به او فرمود:
نظرت در مورد عمر بن خطاب چیست؟
گفت: او از تمام کسانی که تو در نظر داری شایستهتر است، اما اندکی سختگیری در او هست!.
ابوبکر گفت: سختگیری او به خاطر نرمشی است که او در من میبیند، چنانچه زمام امور به دست او سپرده و خلیفه مسلمین شود، بسیاری از آن سختگیریها را کنار میگذارد. من خود عملاً چنین چیزی را در او دیدهام، زیرا هرگاه من بر کسی خشمگین شدهام، او مرا به عفو و نرمش با او فرامیخواند و هر گاه با کسی به آرامی رفتار میکردم، خواستار قاطعیت با او بود!.
پس از آن ابوبکر عثمان بن عفان را فراخواند و به او فرمود:
نظر تو در مورد عمر بن خطاب چیست؟
عثمان گفت: باطن او از ظاهرش بهتر است و کسی مانند او در میان ما نیست.
ابوبکر به عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عفان گفت:
«در این رابطه با هیچ کسی سخنی نگویید!.
پس از آن طلحهبن عبیدالله نزد ابوبکر آمد و گفت: چگونه عمربن خطاب را برای جانشینی خود پیشنهاد کردهای و خود میبینی که با مردم چگونه رفتار میکند و این در حالی است که تو هنوز زندهای؟ چه برسد به روزی که او با خود به تنهایی زمام امور مردم را به دست گیرد آن وقت چه خواهد شد، تو داری به ملاقات پروردگارت میروی و قطعاً در مورد مردم از تو سؤال خواهد فرمود!!.
ابوبکر گفت: مرا کمک کنید بنشینم!..
پس از آنکه نشست خطاب به طلحه گفت: مرا از محاسبۀ حضور خداوند میترسانی؟! هر گاه پروردگارم در این مورد از من سؤال فرمود: خواهم گفت که برای رهبری مردم بهترین فرد را پیشنهاد کردهام!.
پس از آنکه ابوبکر عثمان بن عفان را به تنهایی فراخواند تا پیشنهاد او را برای کاندیدای عمر بن خطاب بنویسد!.
به عثمان گفت: بنویس!.
بسمالله الرحمن الرحیم
اما بعد: ...!.
ولی ناگهان حضرت ابوبکر بیهوش شد و نتوانست سخنانش را ادامه دهد!.
عثمان از این موضوع نگران شد که نکند ابوبکر قبل از مرگ نتواند نام کاندیدای مورد نظرش را برای خلافت بگوید و در نتیجه مسلمانان دچار چند دستگی شوند!.
در حالیکه ابوبکر بیهوش بود، عثمان بن عفان سنوشت
اما بعد: من عمربن خطاب را برای رهبری شما پیشنهاد میکنم. و در این مورد به غیر از خیر و مصلحت شما نظر دیگری ندارم!.
پس از لحظاتی ابوبکر صدیق به هوش آمد و خطاب به عثمان فرمود: آنچه را نوشتهای بخوان!.
عثمان آنچه را که نوشته بود خواند!.
ابوبکر پس از گفتن تکبیر خطاب به عثمان گفت: به این دلیل نام عمر را نوشتی که نگران بودی پس از مرگ من مردم دچار چند دستگی شوند!؟
عثمان گفت: آری به همین خاطر بود.
ابوبکر فرمود: به خاطر اسلام و مسلمانان خداوند تو را پاداش عطا فرماید!.
بعد از آن ابوبکر صدیق برای مردمی که در اطراف او جمع شده بودند، پیشنهاد مکتوب خود را خواند و خطاب به آنان فرمود:
«من یکی از خویشاوندان خود را برای خلافت پیشنهاد نکردهام، من عمر را پیشنهاد نمودهام (اگر او را به خلافت انتخاب کردید) از او اطاعت کنید! سوگند به خداوند من در مورد تمام جوانب این نظر خود کوتاهی نکردهام»!.