تصرف حجاز و یمن
در آغاز سال چهل هجری بود که معاویه سپاهی را به فرماندهی بسربن ابیارطاه به حجاز و یمن فرستاد تا آن ممالک را تحت سلطه خویش درآورد، بسر وارد مکه و مدینه شد و پس از آن به یمن رفت و آن مناطق عملاً در اختیار معاویه بن ابیسفیان قرار گرفت! [۱۷۲].
اوضاع و احوال خلافت حضرت علیسمدام رو به ضعف میرفت و از طرف دیگر پایههای فرمانروایی معاویه روزبروز استوارتر میگردید.
مردم عراق که خود را هوادار حضرت علی به شمار میآوردند، مدام از او نافرمانی نموده و علیه او میشوریدند و در کار او کارشکنی میکردند!.
اما اتباع معاویه در شام کاملاً از معاویه اطاعت نموده و علیه او اقدامی را صورت نمیدادند. هر چه قدرت نظامیان شامیان بیشتر میشد، از توانایی و قدرت اهل عراق کاسته میگردید!.
در همان اوضاع و احوال و آن مشکلات و چالشهایی که فراروی حضرت علی سقرار گرفته بود، او بهترین، عالمترین و پارساترین و آگاهترین انسان آن عصر بود، اما پیروانش مدام او را تنها میگذاشتند و علیه او کارشکنی میکردند، و به گونهای عرصه را بر او تنگ کرده و فتنه و آشوب و بلوا به راه انداخته و به خاطر کم بودن پیروان صادق و مخلص عملاً کاری از او ساخته نبود، از زندگی دنیا متنفر گردیده و بارها آرزوی مرگ میکرد!؟
حضرت علی سبارها این کلام را تکرار میفرمود: چرا با شقاوتترین آنان اقدام نمیکند؟ منتظر چیست؟ چرا برای کشتن من جلو نمیآید؟!!.
ثعلبهبن زید میگوید: حضرت علی سفرمودهاند:
«سوگند به خداوندی که دانهها را میشکافد، محاسنم را از خون سرم رنگین خواهد شد، چرا شقیترین آنان وارد عمل نمیشود!؟
عبدالله بن سبع میگوید: یا امیرالمؤمنین! اگر کسی با تو آن چنان کند، خانواده و عشیرهاش را نابود خواهیم کرد!.
حضرت علی فرمود: شما را به خداوند سوگند میدهم که به غیر از قاتلم، کسی دیگر را به قتل نرسانید!.
خدمت ایشان گفتند: یا امیرالمؤمنین کسی را به جانشینی خود تعیین نمیکنی؟
حضرت علی فرمود: نه، کسی را به جانشینی خود تعیین نمیکنم، و همانگونه که رسول خدا جعمل کرد، عمل میکنم!.
گفتند: وقتی با خداوند خویش ملاقات کردی، چه پاسخی خواهی داد؟
گفت: میگویم: خداوندا! به صلاح دیدی و مقدر فرمودی که مرا خلیفه ایشان نمایی، و سپس مرا نزد خود آوردی و تو را همراه با ایشان ترک کردم! اگر بخواهی آنان را اصلاح و اگر هم بخواهی آنان را دچار تباهی میگردانی!!.
زیدبن وهب میگوید: تعدادی از خوارج نزد حضرت علی آمده و گفتند: از خدا پروا کن! مرگ تو نزدیک است!.
حضرت علی فرمود: نه، سوگند به خداوندی که دانهها را شکافته و بیماریها را شفا داده، مرا با ضربهای که بر سرم میزنند و محاسنم را رنگین میکند، میکشند، این وعدهای است داده شده و قضا و قدری است انجامشدنی، و هر کس که دروغ و افتراء ببندد، ناامید میگردد [۱۷۳].
حضرت علی سدر آخرین روزهای حیات دنیوی خویش به سبب بیوفایی و نافرمانی اتباع و اصحاب خود به سختی اندوهگین و متألم بود، و برای رهایی از آن درد و رنج از خداوند آرزوی مرگ میکرد، تا از درد تنهایی رهایی یابد!؟
زهیربن الأرقم بخشی از خطابههای حضرت علی سرا که چند روز قبل از شهادتش بیان فرموده نقل مینماید:
زهیر میگوید: حضرت علی روز جمعه بر روی منبر رفت وفرمود: به من خبر رسیده که یسربن ابیدرطاه برای تصرف یمن به سوی آن سرزمین حرکت کرده است! سوگند به خداوند فکر میکنم که اتباع معاویه بر شما پیروز خواهند شد!!.
پیروزی آنان بر شما به خاطر آن است که شما امام خود را نافرمانی میکنید، اما آنان فرمانروای خود را فرمانبردای مینمایند، و شما به من خیانت میکنید، اما آنان با او به صداقت رفتار مینمایند، شما در سرزمین خود فساد برمیانگیزید!. اما آنان به اصلاح و آبادانی میپردازند!؟
فلانی را به نمایندگی از خود به فلان جا فرستادم، به من عذر و خیانت کرد، فلانی را نیز فرستادم به من خیانت کرد و اموال زیادی را برای معاویه فرستاد!. اگر دیگی را به عنوان امانت به یکی از شما بدهم قاشق آن را برای خود برخواهد داشت!.
خداوندا! من از ایشان نگرانم و آنان نیز از من و من از ایشان ناخشنودم و آنان نیز از من ناخشنودند، خداوندا! مرا از دست آنان و آنان را از دست من نجات بده!
زهیر میگوید: روز جمعه بعد از این سخنان بود، که حضرت علی سبه شهادت رسید! [۱۷۴].
آن کلام تعجبانگیز حضرت علی سدر واپسین روزهای حیات دنیوی خویش، بیانگر میزان یأس و نگرانی او از اتباع و هواداران خویش و سختیها و رنجهایی است که از طرف ایشان متحمل شده و هیچ راه چارهای را برای آنها جز آرزوی مرگ خویش نیافته بود؟!.
[۱۷۲] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۳۲۲ - ۳۲۳. [۱۷۳] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۳۲۴. [۱۷۴] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۳۲۶.