ادامه جلسۀ حکمیت
دو طرف حکمیت در «أذرح» تشکیل جلسه داده و در مورد موضوع حکمیت به بحث و بررسی پرداخته و راجع به راهکارهای گوناگون برای حل و فصل مشکلات به چارهجویی پرداختند!.
اما نباید فراموش کرد که در آن شرایط که جلسه حکمیت در «أذرح» برگزار میشد، تنها امیرالمؤمنین علیبن ابیطالبسخلیفه مسلمین بود، و همۀ اصحاب و اتباعش او را خلیفه مشروع و امیرالمؤمنین میدانستند!.
معاویه مدعی احراز مقام خلافت نبود و خود را در مقام امیرالمؤمنین ننهاده و اتباع و هوادارانش نیز به عنوان امیرالمؤمنین با او بیعت نکرده بودند!.
منظور این است که دو طرف نزاع و اختلاف هر دو خلیفه و امیرالمؤمنین نبودند، بلکه یک طرف نزاع حضرت علی خلیفه و امیرالمؤمنین بود که اکثریت مسلمانان با او بیعت نموده و عدهای هم مانند مردم شام به رهبری معاویه بیعت با او را مشروط به مجازات شورشیان برانداز و مجرم پیرو عبدالله بن سبأی یهودی گردانیده بودند!.
معاویه بن ابیسفیان خود را «ولیدم» و خونخواه حضرت عثمان معرفی میکرد، و به استانداری خود در زمان حضرت عمر و عثمان شافتخار مینمود، و بر کناری خود را توسط حضرت روا نمیدانست!. زیرا از نظر او هنوز حضرت علی امیرالمؤمنین نبود تا او را از استانداری شام بر کنار کند! وتنها پس از قصاص قاتلان و شورشیان و بیعت همه مردم حاضر بود حضرت علی یا صحابی دیگری را به عنوان خلیفه مسلمین به رسمیت بشناسد!.
نزاع معاویه با حضرت علی بر سر خلافت نبود و به خاطر آن با او به مخالفت برنخواسته بود، و برای احراز مقام خلافت حضرت علی را شایسته میدانست. و در مورد اهلیت و شایستگی حضرت علی برای مقام خلافت اعتراضی نداشت، و به خود به عنوان جایگزینی برای حضرت علی نگاه نمیکرد، تنها انتقادش در مورد پارهای از تصمیمگیریهای حضرت علی بود، راجع به شتاب در عزل و نصبها، و عدم مجازات مجرمان شورشی، آن هم در شرایطی که هنوز بسیاری از مردم با او بیعت نکرده بودند!.
با ملاحظه و توجه به آنچه گفته شد، به قضیه اجتماع حکمین نگاه میکنیم، تا به حقیقت موضوع بیشتر پی ببریم!.
واقعیت موجود فراروی ابوموسی اشعری و عمروبن عاص این بود که گروه زیادی از مردم با حضرت علی سبیعت نموده و خود را ملزم به اطاعت از او میدانستند و از طرف دیگر عده زیادی از مسلمانان شام و در رأس آنها معاویه – نه بر پایه عدم شایستگی حضرت علی و نزاع با او بر سر خلافت – هنوز بیعت نکرده بودند! و بر این باور بوده که انتخاب او از طریق اصول صحیح اسلامی – مورد نظر آنان – صورت نگرفته و تعدادی از اصحاب هنوز با او بیعت نکردهاند! از طرف دیگر احکام الهی را در مورد شورشیان فتنهگر و مجرم به اجرا نگذاشته و در عین حال بسیاری از آن جنایتکاران خود را در میان سپاهیان او جایی داده و در کنار او شمشیر میزدند!.
از نظر آنان انتخاب او عملاً به ایجاد تفرقه انجامیده و زمینه را برای جنگهای «جمل» که در آن ده هزار نفر کشته و دهها هزار نفر دیگر زخمی شدند و همچنین جنگ صفین که در آن هفتاد هزار نفر کشته و تعداد بسیار زیادی زخمی گردیده بودند، فراهم گردانیده بود.
از نظر مخالفان حضرت علی س، این سؤال مطرح بود که با توجه به این همه حوادث و فجایع که پس از انتخاب حضرت علی به عنوان امیرالمؤمنین درمیان مسلمانان روی داده، و از طرفی بسیاری از مسلمانان هنوز با او بیعت نکرده بودند، اگر او همچنان خلیفه باشد، و اوضاع همچنان نابسامان، و جنگ و نزاع میان مسلمین ادامه داشته باشد، آیا این بهتر نبود که او از مسئولیت خلافت صرفنظر نماید و تصمیمگیری در مورد آن موضوع را به اهل حل و عقد متشکل از اصحاب رسول خدا جبسپارد و شخص مناسبی را که همۀ مسلمانان در مورد او اتفاق نظر داشته باشند، به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب نمایند!؟
این موضوع توسط عمروبن عاص و ابوموسی اشعری، در اجتماع «اذرح» مورد بحث و بررسی قرار گرفت!.
پس از گفتگوهای بسیار، ابوموسی اشعری و عمروبن عاص در این مورد به توافق رسیدند که تصمیمگیری در مورد خلافت را به اصحاب عضو شورا و اهل حل و عقد بسپارند! اصحابی که هنوز در قید حیات بودند و رسول خدا جهنگام فوت خود از آنان راضی بود! از جمله مانند: حضرت علیبنابیطالب، سعدبنابیوقاص، سعیدبن زید، عبدالله بن عمر، که در شورایی که حضرت عثمان را به خلافت انتخاب کرده بودند، مشارکت داشتند!.
آنان توافق کردند که آن عده از اصحاب برای تصمیمگیری در مورد خلافت در «اذرح» تشکیل جلسه بدهند و از میان خود یکی را به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب کنند و با میل و رضایت خاطر با او بیعت نماین تا پس از آنان همه مسلمانان همه ممالک اسلامی نیز به او دست بیعت بدهند!.
اتفاق نظر آنان در این مورد به معنای آن بود، که حضرت علی تا تشکیل جلسه شورای حل و عقد، متشکل از اصحاب همچنان مدعی مقام خلافت نباشد، اما در صورتی که بار دیگر از طرف شورای حل و عقد به عنوان خلیفه برگزیده شد، چه بهتر و همه با او بیعت خواهند کرد، و در غیر این صورت هر کسی که به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب شد، او نیز با خلیفه جدید بیعت خواهند نمود.
حکمین معاویه را از استانداری نه عزل کردند و نه تثبیت نمودند، و اینگونه نبود که ابوموسی را عزل و عمرو عاص او را همچنان استاندار بداند، زیرا او آن هنگام خلیفه نبود، و درخواست آن را ننموده و با حضرت علی هم بیعت نکرده بود!.
لازم به یادآوری است، پس از شهادت حضرت علی سو استعفای حسن بن علی از مقام خلافت – در سال قحطی – بود، که با معاویه به عنوان خلیفه بیعت صورت گرفت!.
حکمین – عمروبن عاص و ابوموسی اشعری – به توافق رسیدند که تا موعد اجتماع نشست اهل حل و عقد اصحاب و بزرگان برای انتخاب خلیفه، حضرت علیسبه ادارۀ امور ممالکی مانند عراق و حجاز و یمن بپردازد، و معاویه نیز امور مربوط به شام ومصر و شمال آفریقا را سر و سامان دهد!. و جنگ را پایان یافته تلقی کنند!.
عمروبن عاص بخشی از گفتگوهایی را که میان او و ابوموسی اشعری در نشست تحکیم روی داده بود، در پاسخ به پرسش حضین بن منذر توضیح داده بود:
حضین بن منذر از عمروبن عاص پرسید: در اجتماع حکمیتی که به تو و ابوموسی سپرده شده بود، میان شما چه گفتگوهایی انجام گرفت؟
عمروبن عاص گفت: بسیاری در مورد گفتگوهای ما سخنهای زیادی گفتهاند، اما سوگند به خداوند بسیاری از آنچه را که آنان گفتهاند، درست نبوده است:
من به ابوموسی گفتم: نظر تو در مورد خلافت چیست؟
ابوموسی گفت: من بر این باورم که آن عده اى از صحابی که رسول خدا همراه با خوشنودی از آنان از دنیا رفت، از میان خود یکی را به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب کنند!.
به او گفتم: نقش من و معاویه در ارتباط با آن چیست؟
ابوموسی گفت: کسی که به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب شد، برای سر و سامان دادن به امور مردم، از شما هم یاری بخواهد، اگر هم نیازی به شما نداشت، مسئولیت از دوش شما ساقط میشود!.
ابوموسی نیز در مورد عمروبن عاص میگوید: او خود را مورد ملامت قرار میداد، و نفس خود را زیر سؤال میبرد، و راجع به سیرۀ درخشان خلافت ابوبکر صدیق و عمر فاروق شسخن میگفت:
ابوموسی میگوید: عمروبن عاص به من گفت: سوگند به خداوند این میراث – میراث خلافت – زیبندۀ ابوبکر و عمر بود، و عصرشان عصر درخشان و طلایی اسلام به شمار میآمد، اما آن را برای ما بر جای نهادند و در مورد آن کوتاهی کردیم و به بیراهه رفتیم و دچار خسران گردیدیم!.
«اما سوگند به خداوند ایشان فریب نخوردند، و به بیراهه نرفتند، و دچار خطا نشدند!. سوگند به خداوند هر چه که بر سر ما آمده و بر اثر توهمگرایی و کوتاهی و ناتوانی خود ما بوده است»! [۱۵۹].
اما برای اجرای موارد مورد اتفاق حکمین گامهای عملی برداشته نشده، و حاصل گفتگوهای و حکمیت آنان موجب رضایت طرفین نگردید و بزرگان اصحاب برای انتخاب خلیفه نتوانستند گرد هم بیایند. و اوضاع و احوال میان حضرت علی و معاویه همچنان به صورت قبلی باقی ماند!.
حضرت علی سدر ممالک زیر سلطه خلافت خویش دخل و تصرف مینمود، و معاویه نیز در مناطق و ممالکی که زیر فرمانروایی او قرار داشت دخل و تصرف میکرد، اما دخل و تصرف او در مقام استانداری بود، نه به عنوان امیرالمؤمنین، اما متارکۀ جنگ میان آنان همچنان پا بر جا بود!.
بدین ترتیب قضیه تحکیم بدون آنکه مشکل موجود را حل و فصل کند، پایان یافت!.
پس از پایان تحکیم سرزمین شام زیر حاکمیت معاویه در آرامش قرار داشت و همه از او اطاعت میکردند، اما حضرت علی سبا مشکل روبه افزایش پدیده خوارج روبرو گردیده بود!.
[۱۵۹] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۲۷۹ – ۲۸۰.