دیدگاه عمر فاروق در مورد چگونگی تعیین رهبر و خلیفه
به من اطلاع دادهاند که عدهای از شما گفتهاید! اگر عمر را مرگ فرا برسد با فلانی بیعت خواهیم کرد!.
هیچ یک از شما نباید به خاطر عجله و شتاب در تعیین ابوبکر به عنوان خلیفه دچار اشتباه شود و گمان نادرست ببرد!!.
انتخاب و بیعت با او با عجلۀ ناگهانی و با شتاب بود، اما خداوند ما را از زیان آن مصئون فرمود، و امروزه در میان شما کسی همچون ابوبکر نیست که همه به سوی او روی آورده و در برابرش سر تسلیم فرود آورند!.
ما اطلاع داشتیم که هنگام وفات رسول خدا جعلیبن ابی طالب و زبیر بن عوام شو چند نفر دیگر در خانۀ فاطمه دختر رسول خدا بودند و به سقیفه نیامدند!.
از طرف دیگر بسیاری از مردم انصار هم به اجتماع سقیفه نیامده بودند.
و این مهاجرین بودند که در مورد جانشینی ابوبکر اتفاق نظر پیدا کردند.
بعد از انتخاب ابوبکر به او گفتم: برخیز نزد برادران انصار خود برویم!.
با هم به سقیفۀ بنیساعده رفتیم و با دو بزرگوار ایشان یعنی عُوَیم بن ساعده و معن بن عدی برخورد کردیم، به ما گفتند: برادران مهاجر، کجا میخواهید بروید؟
گفتم: میخواهیم با برادران انصارمان ملاقات کنیم!.
گفتند: ضرورتی ندارد و مشکلی نیست، شما تصمیم خود را بگیرید!.
گفتم: سوگند به خداوند باید نزد ایشان برویم!.
به سقیفۀ بنی ساعده رفتیم و در آنجا همۀ ایشان گرد آمده بودند. و در میان آنان مردی بود که چهرۀ خویش را پوشانیده بود!.
گفتم: این مرد کیست؟
گفتند: سعدبن عباده است!.
گفتم: او را چی شده است؟
گفتند: بیمار است!.
در کنار او نشستیم!.
بعد از آن، سخنگوی آنها برخاست و پس از حمد و ستایش خداوند گفت:
«ما انصار دین خداوند و سربازان اسلام بوده و هستیم، و شما مهاجرین را مردمی و جماعتی از خود میشماریم، اما عدهای از میان شما مهاجرین آمده و میخواهند در میان ما جدایی بیفکنند و حق ما را نادیده بگیرند و از این میدان خارج کنند»!.
وقتی سخنان او پایان یافت، خواستم برخیزم و مطلبی را که در ذهن خود آماده نموده و خوب و مناسبش میدانستم در حضور ابوبکر و در پاسخ به سخنگوی ایشان بیان کنم!.
فکر میکردم که لازم است پاسخ تندی به او داده شود، اما ابوبکر از من بردبارتر و آرامتر بود. ابوبکر به من گفت: صبر کن! من میخواهم سخن بگویم!.
دوست نداشتم او را آزرده خاطر نمایم، به درستی از من آگاهتر و بردبارتر و وقارش بیشتر بود!.
ابوبکر برخاست و سخنانش را آغاز کرد، سوگند به خداوند همه آنچه را که من در مورد آن بسیار فکر کرده و آماده نموده بودم، او بدون تکّلف بسیار بهتر و رساتر از من گفت!؟.