جنگ نهروان
پس از آن اعلان عفو بود که بسیاری از خوارج از شورش و تمرد دست برداشتند! اما حدود یک هزار نفر از آنان همچنان با عبدالله بن وهب راسبی باقی ماندند! و به دنبال آن اولین جنگ میان خوارج و حضرت علی در نهروان روی دارد و به کشته شدن بسیاری از رهبران آنان انجامید.
عبدالله بن وهب راسبی فرمانده آنان و حرقوس بن زهیر سعدی و شریحبن أوفی که دو نفر از سران باند عبدالله بن سبای یهودی بودند و در کشتن حضرت عثمان مشارکت داشتند نیز کشته شدند! [۱۶۱].
درمیان کشتهشدگان خوارج در آن جنگ «مُخَدَّج» مشهور به «ذوالثدیه» نیز وجود داشت.
امام مسلم در کتاب صحیح خود از زیدبن وهب جُهنی – که در میان سپاهیان حضرت علی در جنگ با خوارج حضور داشت – نقل میکند که حضرت علیسفرمودند: من خود از رسول خدا جشنیدم که فرمود:«در میان امت من گروهی سر به شورش و نافرمانی بر میدارند، قرآن را قرائت میکنند و قرائت شما در مقایسه با قرائت آنان بسیار اندک است و نماز و روزه شما هم در برابر نماز و روزۀ آنان بسیار کم است، قرآن را میخوانند و گمان میکنند که به نفع آنها است، اما در عین حال علیه آنان است».
حضرت علیسسپس فرمود: اگر سپاهی که با آنان مبارزه میکنند میدانستند، از زبان رسول خدا جچه اجر و پاداشی برای آنان در نظر گرفته شده، برعمل و کردار خویش توکل میکردند. نشانه و دلیل این قضیه آن است که در میان آنان مردی هست که یک دست او از آرنج قطع شده و بر سر بازوی او تکه گوشت اضافی شبیه سرپستان وجود دارد که روی آن موهای سفیدی روییدهاند!.
زیدبن وهب میگوید: زمانی که خوارج شکست خوردند و جنگ پایان یافت، حضرت علی فرمود: در میان کشتهشدگان آنان دنبال «مخدج» بگردید!.
این کار را کردند، اما او را نیافتند!.
حضرت علی سخود برای یافتن او اقدام نمود، و در میان کشتهشدگان خوارج که بر روی هم افتاده بودند، به جستجو پرداخت! فرمود: یکی یکی آنان را از روی هم بردارید، در نهایت جنازه «مخدج» را پیدا کردند! وقتی حضرت علیسجنازه او را دید، تکبیر مینمود و گفت: خداوند راست فرمود، و پیامبر پیامش را رسانید!.
عبیدۀالسلمانی برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! تو را به خدا! خود شما این حدیث را از رسول خدا شنیدی؟
حضرت علی سفرمود: «سوگند به خداوندی که هیچ معبود و مستعانی به غیر از او مشروعیت ندارد، من خود آن را از رسول خدا شنیدم»! [۱۶۲].
همچنین امام مسلم از عبیدالله بن رافع روایت کرده که: وقتی همراه با حضرت علی برای جنگ با خوارج بیرون رفتیم، آنان میگفتند: به غیر از حکم خدا هیچ کس مشروعیت ندارد!.
حضرت علی فرمود: «این سخن حقی است که هدف باطلی در لابلای آن قرار دارد.» رسول خدا جانسانهایی را توصیف فرموده که من وصف آنها را در آنان میبینم، و سخن حق و صحیحی را میگویند، اما – به حلقوم خویش اشاره فرمود: «از اینجای آنان تجاوز نمیکند! و آنان در نظر خداوند از بدترین مخلوقات او هستند، که یکی از آنان آدم سیاهپوستی است که یکی از دستان او قطع شده و بر روی بازوی او اضافه گوشتی سرپستان مانندی وجود دارد».
وقتی آنان را به قتل رسانیدند، حضرت علی فرمود: «آن مرد سیاهپوست را پیدا کنید! گشتند، اما او را نیافتند!.
حضرت علی فرمود: برگردید و بار دیگر به خوبی او را جستجو کنید! حتماً او را خواهید یافت، سوگند به خداوند، رسول خدا دروغ نمیگوید، دروغ نمیگوید!.
بار دیگر آنان بازگشتند و جنازه اورا دیدند که در چالهای افتاده یافتند، آنان جنازهاش را برداشتند و نزد حضرت علی آوردند، وقتی آن را دید تکبیری نمود» [۱۶۳].
همچنین امام بخاری و امام مسلم از سویدبن غفله روایت نمودهاند که: حضرت علی بن ابیطالبسفرموده است: «وقتی از رسول خدا جمیخواهم سخنی را برایتان نقل نمایم، اگر از آسمان مرا به روی زمین بیندازند، برایم خوشایندتر است از اینکه بر او دروغ ببندم! اما وقتی در رابطه باخودم وشما سخن گفتم، جنگ خدعه و فریبکاری را میطلبد.
من از رسول خدا جشنیدم که میفرمود: «یخرج قوم من امتی في آخر الزمان، احداث الاسنان، سفهاء الاحلام یقولون من قول خیر البریَّه یقرؤون القرآن لایجاوز حناجرهم یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیه. فاذالقیتموهم فاقتلوهم فانّ فی قتلهم اجراً لمن قاتلهم عندالله یوم القیامه». «در آخر الزمان ملتی از میان امت من سر به شورش برخواهند داشت که: جوان و تازه به دوران رسیده و سبکسر و کمخردند!. سخنان رسول خدا را بر زبان میآورند و قرآن را قرائت میکنند اما از گلوی ایشان پایینتر نمیرود – همچون تیری که شتابان از كمان بیرون میشود، آنان نیز ازدین خارج میگردند. هر گاه با آنان روبرو شدید، آنان را بکشید! هر کس آنان را بکشد، نزد خداوند در قیامت اجر خاص خود را خواهند داشت» [۱۶۴].
امام مسلم از جابربن عبدالله سروایت مینماید که: گفته است: از جعرانه هنگامی که رسول خدا مقداری نقره را که در دامن بلال ریخته و آن را میان مردم تقسیم مینمود، همراه او بودم.
مردی جلو آمد و گفت: یا رسولالله عدالت را رعایت کن!.
رسول خدا فرمود: چی داری میگویی؟ اگر من عدالت را رعایت نکنم چه کسی آن را رعایت مینماید؟!. اگر دادگر و عادل نباشم شکستخورده و ناامید میگردم!.
حضرت عمر گفت: یا رسولالله اجازه بفرما این منافق را مجازات کنم!.
رسول خدا فرمود:«پناه بر خدا اگر چنین اجازهای را بدهم، آنگاه مردم خواهند گفت: محمد اصحاب خویش را به قتل میرساند!. این مرد و اتباع او قرآن میخوانند، اما از حلقوم ایشان پائینتر نمیرود، و همچون پرتاب شدن تیر از کمان از دین دور میشوند» [۱۶۵].
ابوسعید خدری میگوید: «من گواهی میدهم خود از رسول خدا جشنیدم و شهادت میدهم هنگامی که حضرت علی با آنها جنگید و آنان رابه قتل رسانید، جنازه مردی را آوردند که همان اوصافی را که رسول خدا فرموده بود، در او وجود داشت»! [۱۶۶].
امام مسلم لاز ابوسعید خدری نقل نموده که گفته است: رسول خدا جفرمودهاند: «هنگامی که در میان مسلمانان تفرقه پدید میآید، گروهی از دین فاصله میگیرند، و یکی از آن دو طرف اختلاف که به حق نزدیکتر است، آنان را سرکوب مینمایند» [۱۶۷].
همچنین امام بخاری و مسلم از بسربن عمرو روایت نمودهاند که گفته است: نزد سهلبن حنیف رفتم و به او گفتم: آنچه را که رسول خدا جدر مورد حروریه «خوارج» فرمودهاند، برای من بگو!.
گفت: همانی را که از رسول خدا جشنیدم بدون کم و کاست برایت نقل میکنم!.
از رسول خدا جشنیدم که فرمودند: گروهی از آنجا – و به عراق اشاره فرمود – راه شورش و سرکشی را در پیش میگیرند، و قرآن را میخوانند، اما از حلقوم آنها پایینتر نمیرود و همانگونه که تیر از کمان دور میشود، از دین فاصله میگیرند.
گفتم: آیا برای آنان علامتی را ذکر فرمود؟
سهل گفت: من همین را شنیدم، و نمیتوانم چیزی را بر آن بیفزایم! [۱۶۸].
احادیثی که نقل شدند، دلایلی بر صداقت و درستی نبوّت رسول خدا به شمار میآیند، زیرا در مورد شورش و سرکشی خوارج و عدم معرفت درست آنان از قرآن و عدم اطاعت از امام و پیشوای مسلمین و اقدام به قتل و کشتار مسلمانان خبر داده، مسلمانان را به رویارویی با آنها فراخوانده، آنانی را که ایشان را سرکوب میکنند مورد تمجید قرار داده و نزدیکترین طرف به حق و صواب بر شمرده است.
در سال سی و هشت هجری بود، که حضرت علی اشتر نخعی – مالک بن حارث – را به عنوان والی مصر معین نمود! اشتر نخعی از رهبران کوفه بود، و با توجه به این موقعیت، خود را بر خلیفه مسلمین تحمیل نموده و جزو فرماندهان عالی سپاه او درآورده بود، او در عین حال از جمله سران و اتباع عبدالله بن سبا بود که در شورش علیه عثمان بن عفان و قتل او مشارکت داشت!.
اشتر نخعی از عراق راهی مصر شد، اما خداوند این فرصت را از او گرفت و اجازه نداد طعم والی بودن مصر را بچشد!.
وقتی به «قلزم» در نزدیکی مرزهای مصر رسید، یکی از اهل کتاب با مقداری عسل مسموم از او پذیرایی کرد و اشتر نخعی – مالکبن حارث – بر اثر آن فوت کرد.
معاویه و عمروعاص از شنیدن خبر مرگ اشتر نخعی شادمان شده و گفتند: خداوند در میان زنبورهای عسل هم سربازانی دارد [۱۶۹].
پس از مرگ اشتر نخعی بود که حضرت علی س، محمدبن ابوبکر صدیق را به استانداری مصر منصوب نمود، لازم به یادآوری است که محمدبن ابیبکر نیز در اشغال مدینه و محاصره منزل حضرت عثمان سمشارکت داشته بود!.
اما از طرف دیگر معاویه عمروبن عاص را برای رویارویی با محمدبن ابیبکر به عنوان همدست شورشیان علیه خلافت حضرت عثمان همراه با شانزده هزار نفر سرباز به مصر گسیل داشت!.
محمدبن ابیبکر نیز همراه با ده هزار نفر سرباز به سوی مصر حرکت کرده بود که میان آنان جنگ سختی روی داد و در نهایت به کشته شدن بسیاری از قاتلان حضرت عثمان که محمدبن ابیبکر را همراهی میکردند، انجامید وجنگ با شکست سپاهیان محمدبنابیبکر پایان یافت!.
به دنبال این شکست همه سربازان و همراهان محمدبن ابی بکر از دور و بر او پراکنده شده و او تنها ماند، و خوار و درمانده و اندوهگین گردید و با گرسنگی و تشنگی به خرابهای پناه برد، اما معاویه بن حدیج رهبر اتباع و طرفداران حضرت عثمان در مصر دستور تعقیب او را داد و در همان خرابه او را به قتل رسانیدند!.
بدین ترتیب مصر از زیر حاکمیت حضرت علی خارج گردید و زیر سلطه معاویه بن ابیسفیان قرار گرفت وعمروبن عاص والی آن سرزمین گردید! [۱۷۰].
در سال سی و نه هجری بود که در مرزهای عراق و شام درگیریهای پراکندهای میان سپاهیان حضرت علی و سربازان معاویه صورت گرفت [۱۷۱].
[۱۶۱] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۲۸۸ – ۲۸۹. [۱۶۲] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۲۷۹ – ۲۸۰. [۱۶۳] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۲۷۹ – ۲۸۰. [۱۶۴] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۲۹۱. [۱۶۵] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۲۹۱. [۱۶۶] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۲۹۱. [۱۶۷] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۲۹۱. [۱۶۸] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۲۷۹. [۱۶۹] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۳۱۳. [۱۷۰] البدایة والنهایة ابن کثیر: ج ۷ ص ۳۱۳. [۱۷۱] البدایة والنهایة ابن کثیر: ج ۷ ص ۳۲۲.