اولین خطبه امیرالمؤمنین عمربن خطاب س
خلافت عمر فاروق از روز سهشنبه بیست و دوم جمادیالآخر سال سیزدهم هجری آغاز گردید!.
پس از آنکه بیعت با او خاتمه یافت، بر روی منبر و پلهای پایینتر از جایی که ابوبکر صدیق مینشست، رفت و گفت:
«خداوندا! من ضعیف را قوت بده و من سختگیر را مهربانی و نرمخویی عطا فرما! و من بخیل را سخاوتمند بگردان»!.
قرآن را بخوانید تا به آن معرفت پیدا کنید! و به آن عمل نمائید تا اهل قرآن باشید و قبل از آنکه شما را مورد محاسبه قرار دهند، خود خویشتن را مورد بازخواست قرار داده و خود را برای روز بزرگ رستاخیز آماده کرده، روزی که در پیشگاه خداوند حاضر میشوید، که هیچ چیزی از شما پنهان نمیماند، و هیچ کسی صاحب این حق نیست که در اموری که نافرمانی خداوند است از او فرمانبرداری شود!.
شما هم شاهد باشید که من در رابطه با اموال بیتالمال خود را همچون ولی و قیم کودکی یتیم قرار دادهام، اگر بینیاز بودم برای خود چیزی را از آن برنمیدارم و اگر نیازمند بودم، به صورتی شایسته از آن برای خود برخواهم داشت.
او چند روز بعد از انتخاب شدن، در میان جمع مسلمانان خطابهای را بیان نمود، که در بخشهایی از آن فرموده است:
اطلاع پیدا کردهام که عدهای از سختگیری من نگران و از قاطعیت من دچار هراس گردیدهاند، گفتهاند: در شرایطی که رسول خدا جدر میان ما بود و در حالی که ابوبکر خلیفه مسلمانان بود او بر ما سخت میگرفت، اکنون که ایشان نیستند و زمام امور در دست او قرار گرفته چه خواهد کرد؟!.
کسانی که این سخن را گفتهاند، حق به جانباند و راست گفتهاند:
زمانی که با رسول خدا بوده و خدمتکارشان بودم، هیچ کس به اندازۀ او مهربان و نرمخو نبود و همانگونه بود که خداوند در موردش فرمودهاند:
﴿بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ﴾[التوبة: ۱۲۸].
«او نسبت به مؤمنین رؤوف و مهربان بود».
اما من شمشیر از نیام برآمدهای در خدمت او بودم، تا وقتی که خود میخواست من را در نیام، یا به کار میگرفت. تا زمانی که در خدمت رسول خدا بوده، این چنین بودم! و تا زمانی وفات یافت از من راضی بود، و به خاطر آن خداوند را بسیار سپاس میگویم و به آن رضایت، افتخار مینمایم!.
پس از رسول خدا جابوبکر ولی امر مسلمانان گردید، او کسی بود که هیچکس دلسوزی و کرامت و نرمخویی و مهربانیش را انکار نمیکرد، من خدمتکار و همکار او نیز بودم، سختگیری خویش را با نرمخویی او در میآمیختم و شمشیر از نیام کشیدهای در اختیار او بودم و اگر میخواست مرا در نیام میکرد و چنانچه اراده میکرد مرا آزاد میگذاشت، من با او نیز این چنین بودم، تا اینکه خداوند در حالی روح او را نزد خود برد که از من راضی بود و به خاطر آن خداوند را بسیار سپاسگزارم و به آن افتخار میکنم!.
ای مردم! اکنون زمام امور خود را به دست من دادهاید، بدانید از آن سختگیریها بسیار کم شده، که از آن تنها برای مقابله با اهل ستم و تجاوز بر حقوق مسلمین استفاده خواهم کرد، اما در برابر اهل دین و مسالمتجویان، از بسیاری از آنها آرامتر و نرمخوتر خواهم بود!.
به هیچ کس اجازه نخواهم داد به دیگری ستم و یا حقوق او را پایمال نماید و سر ستمکاران بر زمین ساییده و پایم را بر روی گردنشان خواهم گذاشت، و تا زمانی به حق مردم گردن ننهند، پایم را برنخواهم داشت!.
اینگونه سختگیری و قاطعیت را با ستمگران، اعمال خواهم کرد، و اما از طرف دیگر در برابر پاکان و پرهیزکارن خاشعانه چهرۀ خود را بر زمین نهاده و با آنان فروتن خواهم بود.
«ای مردم! شما هم بر من حق و حقوقی دارید که دوست دارم آنها را به شما یادآوری نمایم! تا از مطالبه آنها غفلت نکنید!.
این حق شماست که تنها از راه صحیح و مشروع خراج و غنیمتهایی را که خداوند در اختیارتان مینهد، جمعآوری نمایم!.
این حق شماست که آن اموال جمعآوری شده را در راه درست مصروف نمایم!.
این حق شماست که با یاری خداوند به حقوق و مزایای شما بیفزایم! و از مرزهایتان پاسداری کنم.
این حق شماست که شما مردم را در معرض هلاکت و نابودی قرار ندهم!.
این حق شماست که هر گاه از سوی ما به جایی اعزام شدید، مسئولیت و سرپرستی خانوادههایتان را بر عهد بگیرم!.
ای بندگان خداوند از خداوند پروا کنید! و با خودداری از کارشکنی در کار من برای ادارۀ امورتان مرا یاری دهید! به وسیله امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت مرا بر کنترل نفس خویش کمک کنید! و در اموری که خداوند مرا متولی آن نموده با اندرز خویش از من حمایت کنید!.
بیش از این سخنی ندارم و در پایان از خداوند متعال برای خود و شما درخواست مغفرت مینمایم».