تلاشهای آشتیجویانه
حضرت علی سهمراه با پیشقراولانی از سپاه خود به نزدیکیهای بصره رسیدند و از طرف دیگر طلحه و زبیر و ام المؤمنین عایشه خود را برای استقبال از حضرت علی و آشتی و مصالحه آماده نمودند و سپاهیان دو طرف در نزدیکی یکدیگر اردو زدند، حضرت علی منتظر آمدن بقیه سپاه خود از دیگر مناطق و قبایل بود!.
«ابوحرباء» یکی از فرماندهان سپاه بصره نزد زبیربنعوام آمد و گفت: به نظر من بهتر این است که قبل از رسیدن بقیه سپاهیان علی، هزار سوار بفرستی تا او و همراهانش را غافلگیر کنند!.
زبیربنعوام سگفت: ما خود با امور جنگی آشنایی داریم و این پیشنهاد تو را درک میکنیم، اما آنان برادران ایمانی ما میباشند و همچون ما مسلمان هستند، اما اختلافی است که پیش آمده، و هیچ دلیلی قطعی در مورد آن نیست که در روز قیامت عذر و بهانه را باقی نگذارد.
از طرف دیگر ما با قعقاع بن عمرو فرستاده علی به توافقهایی رسیدهایم و امیدواریم که بتوانیم به صلح و آشتی برسیم! از خدا پروا کنید و بردبار باشید!.
نفری دیگر همان پیشنهاد را با زبیربنعوام در میان نهاد که در پاسخ به او گفت: آنان برادران مسلمان ما هستند. این اختلافاتی است که میان ما و آنان پیش آمده! سوگند به خداوند از زمانی که محمد به پیامبری برانگیخته شد اصحاب او هر گاه میخواستهاند گامی را بردارند، میدانستند که آن را کجا دارند میگذارند! تا اینکه فتنهگران این بلوا را آفریدند و مدینه را اشغال و عثمان را به شهادت رسانیدند، سوگند به خداوند اکنون نمیدانند، به جلو گام برمیدارند یا به عقب باز میگردند!.
امروز برای ما چیزی پسندیده است و برای برادران ما ناپسند میباشد، و فردا که شد همان موضوع برای ما ناپسند و برای آنها پسندیده جلوه میکند!؟ ما برای آنها دلایلی را میآوریم، که برایشان قابل قبول نیست و فردا که شد خود آنها از همان دلایل علیه ما استفاده میکنند!؟
ما امیدواریم که با برادران ایمانی خود به صلح و آشتی برسیم، و دست رد بر سینه صلح نگذاریم، در غیر این صورت ناچار میشویم علیه یکدیگر دست به شمشیر شویم! زیرا داغ کردن آخرین درمان است»! [۱۲۴].
با این اعتراف شجاعانه زبیربن عوام س، میتوان به دامنه حیرت و نگرانی اصحاب رسول خدا جدر برابر فتنه و آشوبی که پیروان عبداللهبن سبا برافروخته بودند، پی برد!.
فتنهای که در شناخت و تعامل با آن اختلاف نظر پیدا کرده و اختلاف آنها به نزاع و رویارویی انجامیده و بدون کمترین رغبت و علاقمندی از طرف آنان به جنگ و خونریزی تبدیل شده بود! و در حالی که از سردرگمی علیه یکدیگر دست به شمشیر برده، و این نگرانی و سردرگمی را از سخنان روشنگر زبیربن عوام و دیگر اصحاب به خوبی میتوان دریافت!.
این در مورد سپاه طلحه و زبیر، اما در مورد سپاه حضرت علی چیزی تغییر نکرده بود!.
یکی از افراد سپاه حضرت علی به نام أعوربن نبان منقرنی نزد او آمد و در مورد طرح تعامل با سپاه بصره و چگونگی رویارویی با آنان سؤال نمود!.
حضرت علی سخطاب به او فرمود: ما با هدف اصلاح و آشتی و خاموش کردن آتش فتنه با ایشان رفتار میکنیم! امیدوارم خداوند پراکندگی ما را به یگانگی و نزاع ما را به آشتی تبدیل فرماید!.
أعور گفت: چنانچه حاضر به مصالحه نشدند چی؟
حضرت علی فرمود: اگر آنان کاری به کار ما نداشته باشند، ما هم کاری به کار ایشان نداریم، و آغازگر جنگ نخواهیم بود!.
أعور گفت: اگر آنان ما را به حال خود نگذاشتند و جنگ را آغاز کرد، چکار باید کرد؟
حضرت علی فرمود: ما در برابر آنان از خود دفاع میکنیم!.
أعور گفت: آیا آنها نیز همچون ما حق دفاع از خود را دارند؟
حضرت علی فرمود: آری، دارند!.
در این میان ابوسلامهدألانی برخاست و از حضرت علی پرسید: به نظر تو آنان در مورد خوانخواهی حضرت عثمان حجّتی دارند، هدفشان خوشنودی خداوند است؟
حضرت علی فرمود: آری!.
دألانی گفت: تو نیز در مورد علت تأخیر مجازات قاتلین عثمان حجّت و دلیلی داری؟
حضرت علی فرمود: آری دارم!.
گفت: اگر فردا میان ما و آنها جنگی روی بدهد و کسانی از آنها کشته شوند و آنان نیز افرادی از ما را به قتل برسانند، وضع و حال ما در پیشگاه خداوند چگونه خواهد بود؟
حضرت علی فرمود: امیدوارم نه از ما و نه از آنها کسی کشته نشود! اگر چنین شود، و هر یک قلبشان را برای خداوند خالص نموده باشند (و هدفشان فقط مصلحت مسلمانان و رضایت خداوند باشد) امیدوارم که خداوند، کشتهشدگان را به بهشت ببرد!.
پس از آن حضرت علی سدر اجتماع سپاهیان خود فرمود: «ای دوستان و برادران! امروز زمام نفس خود را محکم در اختیار بگیرید! و با دست و زبانتان علیه این مردم اقدامی نکنید، زیرا آنان برادران مسلمان شما هستند، اگر هم از طرف ایشان حرکتی انجام گرفت، شکیبایی خویش را از دست ندهید! و مواظب باشید در فردای قیامت و در پیشگاه خداوند بر شما سبقت نگیرند! کسی در قیامت محکوم میشود، که در آن روز علیه او حجّت و دلیل اقامه شود»! [۱۲۵].
این خو و منش اسلامی بر هر دو سپاه مسلمان که دچار اختلاف و نزاع شده بودند، حاکم بود، که در واقع در اوج اخلاق و فضیلت و ادب اختلاف نظر قرار داشت! آنچه بیان گردید، در واقع نگرش هر یک از طرفین به طرف مقابل خود به شمار میآمد.
حضرت علی سبا آن سخنان سنجیده و روشنگر، اساس نگرش خود را به طلحه و زبیر و همراهان آنها بیان میفرماید که آنان در پیشگاه خداوند برای اقدامات خود دلایلی و عذرهایی خواهند داشت و اگر هم به دست او کشته شوند جای آنان در بهشت خواهد بود!؟
تعداد سپاهیان حضرت علی سبه بیست هزار نفر میرسید، اما تعداد لشکریان طلحه و زبیر حدود سی هزار نفر بود!.
زمانی که دو سپاه در نزدیکی یکدیگر اردو زده بودند، ماه جمادیالثانی سال سی و شش هجری – یعنی شش ماه از خلافت حضرت علی سپری شده بود [۱۲۶].
زمانی که طرفین در مورد تلاش برای مصالحه به توافق رسیده و در نزدیکی هم اردو زده بودند، حضرت علی، حکیم بن سلامه و مالکبن حبیب را نزد طلحه و زبیر فرستاد.
آنان به طلحه و زبیر شگفتند: اگر برسر توافقی که با قعقاع بن عمرو در مورد قبول صلح داشتهاید، همچنان پابرجا هستید با ما درگیر نشوید و اجازه بدهید، وارد بصره شویم! هم ما و هم شما برای حل و فصل مشکلات موجود چارهجویی نماییم!.
طلحه و زبیر گفتند: ما در مورد توافقی که با قعقاع بن عمرو داشتهایم وفا داریم و برای اصلاح و آشتی میان مسلمانان علاقمندیم.
از طرفی احنف بن قیس تمیمی همراه با ده هزار نفر از افراد طایفه بنیتمیم تصمیم گرفته بود بیطرف باقی بماند و نه از طلحه و زبیر و نه از علیبن ابیطالب شجانبداری ننمایند!.
احنف بن قیس به خاطر وضعی که پیش آمده بود در حالت روحی سختی قرار داشت و از لابلای این سخنان آن حالت او معلوم میشود، او گفته بود:
«شکست و خوار نمودن آنان در حالی که ام المؤمنین عایشه و یاران نزدیک رسول خدا مانند طلحه و زبیر ایشان را همراهی میکنند، کار بسیار سختی است، از طرف دیگر جنگ با کسی که با او بیعت نمودهام و پسر عم رسول خداست، نیز برایم بسیار سخت است».
وقتی که زبیربن عوام کسی را نزد او فرستاد تا از ایشان حمایت کند، احنف در پاسخ گفت: یکی از کارهای زیر را انجام دهید!.
اینکه پل را بگشایید تا از رود دجله عبور کنم و به خاک عجم بروم و همراه با دیگر افراد طایفهام، در مبارزه با دشمنان اسلام شرکت نمایم، تا ببینیم خداوند امر و فرمان خود را کی عملی خواهد کرد!.
یا اینکه به مکه بروم! و در کنار حرم کعبه باقی بمانیم، تا خداوند ارادۀ خویش را عملی فرماید!.
یا اینکه نه از شما حمایت کنم و نه از علیبن ابیطالب، ولی در نزدیکی شما باقی بمانم، تا خداوند امر و اراده خویش را عملی فرماید!.
به همین خاطر احنف بن قیس حاضر به همکارى با هیچ طرفی نشد و خود را از نزاع کنار کشید و پس از پایان ماجرا بود که به حضرت علی ملحق گردید! [۱۲۷].
صحابی بزرگوار عمرانبن حصین نیز به این نتیجه رسید که از هیچ یک از طرفین نزاع جانبداری ننماید، در همین رابطه افرادی را به نمایندگی از طرف خود به میان سپاهیان دو طرف فرستاد و به آنان گفت که: به مردم بگویند:
«عمران بن حصین صحابی و یاور رسول خدا جبه شما سلام میرساند، و شما را به پرهیز از جنگ و نزاع فرا میخواند! و میگوید: سوگند به خداوند اینکه بر روی کوهی بروم به چوپانی و نگهداری از گوسفندانی مشغول باشم و پشمشان را بچینم و از شیرشان بنوشم برایم بسیار بهتر و گواراتر از این است که: به طرف افراد هر یک از این دو سپاه تیراندازی کنم و مسلمانی را هدف قرار بدهم» [۱۲۸].
کعببن سور قاضی بصره نیز روش بیطرف در نزاع میان حضرت علی و طلحه و زبیر را در پیش گرفته بود.
او به رئیس قبیله ازد – که از طلحه و زبیر حمایت میکردند – گفت: این اندرز را از من بشنو! و در این نزاع شرکت مکن!. و مردم خود را از این درگیری دور نگاهدار! من از این نگرانم که صلحی صورت نگیرد! از هیچ طرفی دفاع مکن! آنان برادران مسلمان یکدیگرند. اگر راه صلح و آشتی را در پیش گرفتند، آرزوی ما تحقق پیدا کرده است، و اگر هم میان آنان جنگی روی داد، ما فردا حکم و داوری میان آنان را بر عهده خواهیم گرفت!.
اما رئیس قبیله «ازد» حاضر به قبول این اندرز او نشد!.
در روز پنجشنبه پانزدهم جمادیالثانی سپاهیان هر دو طرف در نزدیکی قصر عبیدالله بن زیاد در «زابوقه» در جوار روستای ارزاق اردو زدند و هیچکس در مورد عملی شدن صلح و آشتی تردیدی نداشت!.
افراد قبایل و عشایر هر دو سپاه به دیدار یکدیگر میرفتند و با هم به نشست و برخاست میپرداختند و اقوام مصری و ربیعه و یمن به دیدار یکدیگر میرفتند و همه در مورد صلح صحبت میکردند و کسی نبود که به تحقق صلح و آشتی بدبین باشد!.
حضرت علی عبدالله بن عباس را از جانب خود نزد طلحه و زبیر فرستاد، او با ایشان به وضوح و صراحت صحبت کرد، و آنان نیز محمدبن طلحه را – که به خاطر عبادت و تقوای بسیارش به محمّد سجّاد شهرت داشت – نزد حضرت علی فرستاد! همه در حالت و فضایی از رضایت و شادمانی و تفاهم و آرامش خاطر قرار گرفته بودند!.
حضرت علی ساز اردوگاه لشکریان خود و طلحه و زبیر نیز همزمان از جایگاه سپاه خویش بیرون آمده و در مکانی آرام مدت زمان زیادی در مورد اختلاف نظرات خود و حل و فصل آن را از راه مسالمتآمیز به وضوح و صراحت سخن گفتند. همه در این مورد اتفاق نظر داشتن که هیچ راهی بهتر از آشتی و مصالحه و کنار نهادن جنگ و خودداری از نزاع و برطرف نمودن اختلاف نیست!. و در نهایت در مورد پیمان مصالحه و عقبنشینی سپاهیان دو طرف و پایان دادن به اختلافات به توافق رسیدند!.
هر یک از آنها بعد از ظهر به میان اردوگاه سپاهیان خود بازگشتند، و عزم خود را برای مصالحه جزم نمودند!.
حضرت علی فرماندهان سپاه خود را به اجتماعی دعوت فرمود و ایشان را در جریان گفتگوها و توافقهای خود مبنی بر صلح و آشتی قرار دادند» [۱۲۹].
مسلمانان آن شب را در بهترین حالت عاطفی و برادری ایمانی به سر بردند و آن را بهترین شب زندگی خود به شمار میآوردند! زیرا جوئی از صفا و صمیمیت و آشتی و امنیت و زمینهسازی برای زدودن اختلاف و تفرقه و جنگ فراهم گردیده بود!.
[۱۲۴] تاریخ طبری: ج ۴ ص ۴۸۳. [۱۲۵] تاریخ طبری: ج ۴ ص ۴۸۳. [۱۲۶] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۲۴۰. [۱۲۷] تاریخ طبری: ج ۴ ص ۴۹۸. [۱۲۸] تاریخ طبری: ج ۴ ص ۴۸۳. [۱۲۹] تاریخ طبری: ج ۴ ص ۴۸۳.