خلفای راشدین از خلافت تا شهادت

فهرست کتاب

پدیدۀ خوارج

پدیدۀ خوارج

معاویه به سرزمین شام که همه مردم آن هوادار او بوده و از او تبعیت و فرمانبرداری می‌کردند بازگشت، و پس از بازگشت با شورش و تمرد و نافرمانی خاصی روبرو نشد!.

اما حضرت علی سدر شرایطی صفین را ترک نمود و به کوفه بازگشت که با بدترین و خطرناک‌ترین چالش روبرو گردید، چالش شورش و عصیان خوارجی که با پذیرش تحکیم از طرف حضرت علی در صفین به شدت مخالفت نمودند که با مخالفت آنان هر روز شدیدتر می‌شد و بعدها به اشکال مختلفی انجام گرفت!.

آغاز مخالفت خوارج در اثنای جنگ صفین زمانی بود که حضرت علی سحکمیت را برای پایان جنگ و تعیین سرنوشت مردم پذیرفت!.

اشعث بن قیس کندی به میان تمیم رفت و آنان را در جریان حکمیت قرار داد، عروه‌بن جریر تمیمی برخاست و سخنی را گفت که بعدها برای خوارج به عنوان اصل و قاعده‌ای قابل قبول درآمد. او گفته بود:

«می‌خواهید، انسان‌ها را در دین خداوند حکم و داور کنید»؟!.

پس از آن بود که خوارج مدام این سخن را تکرار می‌کردند که: «هیچ حکمی به غیر از حکم خداوند مشروعیت ندارد.

هر چند سخنِ سنجید‌ه‌ای بود اما هدف باطل و ناصوابی را از خلال آن دنبال می‌کردند! [۱۵۴].

تا رسیدن حضرت علی سبه کوفه دوازده هزار نفر از سپاهیانش به خاطر پذیرش تحکیم توسط او و به قول آنان سخن انسان را بر کلام خدا ترجیح دادن و ناسازگاری آن اقدام با اینکه هیچ حکمی به غیر از حکم خداوند ارزش ندارد، از حمایتش دست برداشتند، و او را به خروج از دین خداوند و کفر متهم نموده و به خاطر کفر و ارتدادش-از نظر آنها- جنگ و رویارویی با او را روا دانستند!؟

آن خوارج همراه با حضرت علی و دیگر سپاهیانش وارد کوفه نشدند، بلکه به روستایی به نام «حروراء» رفتند به همین خاطر ایشان را «حروریّه» نامیدند، همچنان که آنان را «خوارج» و «محکّمه» می‌نامیدند، اما آنان نام و عنوان «فدائیان» را برای خود به کار می‌بردند. یعنی کسانی که جان خود را فدای دین خداوند می‌کنند!؟

رسول خدا جدر مورد شورش و سرکشی خوارج پیشتر خبر داده بود! امام مسلم از ابوسعید خدری سروایت می‌نماید که رسول خدا جفرموده‌اند:

«تمرق مارقة، عند فرقة الـمـسلمین، تقتلهم أولی طائقة بالحق». «هنگامی که مسلمانان دچار فتنه می‌شوند، گروهی راه گریز و خروج از دین را در پیش می‌گیرند، جمعی که به حق و صواب نزدیک‌ترند، ایشان را سرکوب می‌نمایند».

در روایتی دیگر آمده است:

«تکون امّتی فریقین، تخرج بینهما مارقه، تلی قتلها أولاهما». «امّت مسلمان به دو فرقه تبدیل می‌شوند که در میان آنها گروهی از دین دور و خارج می‌شوند و آن دسته که به حق اولی‌ترند، ایشان را سرکوب می‌کنند»!‌.

ابوسعید خدری در رابطه با این حدیث خطاب به مردم عراق گفت: «این شما مردم عراق بودید که با ایشان به جنگ پرداختید!.

در این حدیث صحیح چندین پیام و دلالت وجود دارد:

۱- اثبات نبوّت رسول خدا ج، زیرا شورش و خروج ایشان را رسول خدا خبر داد و سال‌ها پس از آن بود که آن شورش و تمرد روی داد!.

۲- حکم رسول خدا جمبنی بر مسلمان بودن دو فرقه و دو طرف نزاع – یعنی سپاهیان حضرت علی و سپاهیان معاویه.

۳- حکم رسول خدا جدر این مورد که در میان آن دو طرف نزاع و مخالف یکدیگر، آن دسته که روش و دیدگاهشان به حق و صواب نزدیک‌تر است – یعنی حضرت علی و اتباع او – با خوارج خواهند جنگید، و معاویه و اتباع او نیز هر چند مسلمان و اهل دین بوده‌اند، اما حضرت علی و اتباع و اصحاب او به حق وصواب نزدیک‌تر و اولی‌تر بوده‌اند «زیرا رسول خدا به صراحت فرموده‌اند»! فرقه‌ای که به حق اولی‌ترند، با آنان خواهند جنگید [۱۵۵].

پس از آن که خوارج پرچم مخالفت با حضرت علی را به دست گرفتند و به «حروراء» رفتند، پس از نشستی «عبدالله بن وهب راسبی» را به عنوان امیر و رهبر خویش انتخاب کردند!.

اما حضرت علی ستصمیم گرفت، از فتنه‌گری آن شورشیان جلوگیری کند و یا به اطاعت از اوامر خویش ملزم نماید!. به همین خاطر عبدالله بن عباس را برای مذاکره با ایشان به حروراء فرستاد!.

حضرت عبدالله بن عباس سه روز تمام را با آنان به مناقشه و گفتگو پرداخت و به همۀ شبه‌افکنی‌های و ادعاهای آنان پاسخ داد و در نهایت توانست نیمه آنان را قانع نماید، و اظهار ندامت کنند و از شورش علیه حضرت علی دست بردارند و به صف جماعت مسلمانان بازگردند. حضرت عبدالله بن عباس همراه با آن عده به نزد حضرت علی در کوفه بازگشتند!.

اما نیمه دیگر آنان بر نظر و تصمیم خود همچنان پا بر جا بودند!.

حضرت علی برای آنان پیغام فرستاد که ما از شما می‌خواهیم که به ناحق خون کسی را نریزید! و به راهزنی دست نزنید و به اهل کتابی که در ممالک اسلامی زندگی می‌نمایند ستم نکنید! ما از آمدن شما به مساجد ممانعت به عمل نمی‌آوریم و پیش از شما دست به اسلحه نمی‌بریم! [۱۵۶].

روزی حضرت علی سبر روی منبر خطابه بود، که یکی از خوارج برخاست و گفت: تو انسان را در حکم الهی مشارکت دادی، در حالی که هیچ حکمی به غیر از حکم خداوند مشروعیت ندارد!.

ناگهان همۀ خوارجی که در گوشه و کنار مسجد بودند، برخاستند و با صدای بلند شعار «لاحکم الا لله، لاحکم الاّ لله» را سر دادند!.

حضرت علی در پاسخ به آنان فرمودند:

«این حرف حقی است که قصد باطلی درلابه‌لای آن قرار دارد».

این سخن حضرت علی سخنی سنجیده و صحیحی بود، این شعار خوارج که هیچ حکمی به غیر حکم خداوند مشروعیت ندارد، در ذات خود سخن درستی است. و از نگاه اسلام، اصول و مبانی احکام و حاکمیت و امر از آن خداوند است و حاکمیت یکی از ویژگی‌های الوهیت است! و همۀ این‌ها صحیح هستند!.

اما خوارج از این سخن حق، هدف باطلی را دنبال کرده و از آن برای شورانیدن مردم علیه حضرت علی و حتی تکفیر او استفاده می‌کردند، هر چند از ظاهر آن چنین بر نمی‌آید و این باطل از آن برداشت نمی‌شود!.

در جایی دیگر حضرت علی س، با خوارجی که او را تکفیر نموده و ریختن خونش را روا می‌شمردند، با انصاف و تسامح بسیار زیبا و راهگشایی برخورد نموده است.

علقمه‌بن عامر روایت می‌نماید که از حضرت علی در مورد خوارج پرسیده شد که آیا آنان مشرکند؟

فرمود: نه! آنان مشرک نیستند و از شرک و کفر گریزانند!؟

پرسیدند: آیا منافق نیستند؟

فرمود: نه!. زیرا منافقین بسیار کم خداوند را یاد می‌کنند، اما آنان بسیار اهل ذکر و عبادتند!.

سؤل شد! پس آنان چه کسانی هستند یا امیرالمؤمنین!.

فرمود: برادران مسلمان ما هستند، که به سبب سرکشی و شورش‌شان علیه ما با آنان مقابله کرده‌ایم! [۱۵۷].

[۱۵۴] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۲۸۸-۲۸۹. [۱۵۵] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۲۷۹ – ۲۸۰. [۱۵۶] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۲۸۱. [۱۵۷] البدایة والنهایة: ج ۷ ص ۲۹.