فصل اول: تعريف اهل سنّت و جماعت
سنّت: در زبان عربی به معنای راه و روش و سیرت میباشد، که قصد از آن روش نیکو است [٧]. و در شرع به سیرت رسول اکرم و یا آنچه که از اقوال و افعال و تأییدات او نقل شدهاست اطلاق میشود [۸].
امام ابن رجب حنبلى [٩]/ در تعریف سنّت میگوید: سنّت: یعنی راه و روش پیامبر اکرمص که او و یارانش بر آن بوده و از هر گونه شبهات و شهوات به دور بودهاند، و در عرف علمای متأخّر از اهل حدیث و دیگران سنّت عبارتست از دوری شبههها و هویپرستیها مخصوصاً در مسائل اعتقادی مثل ایمان به خداوند و ملائکه و کتب و پیامبران او و روز قیامت و فضائل صحابه.
امام آلوسی [۱۰]/ نیز میگوید: سنّت در اصل و اساس به چیزی گفته میشود که رسول خداص بر آن بودهاست، و آنچه از اوامر و سنن او را که به آن امر فرمودهاست، چه در اصول و یا فروع دین، و بعد از آن شامل بعضی از اصطلاحاتی گشتهاست که اهل سنّت در اثبات صفات الهی برآن رفتهاند، که بر خلاف جهمیه و اهل تعطیل که صفات الهی را نفی نمودهاند، و یا در اثبات قدر و نفی جبر بر خلاف قدریه اظهار نظر کردهاند، و نیز سنّت بر روشی اطلاق میشود که سلف و پیشینیان این امّت در مسائل امامت و تفضیل بین صحابه و توقّف و سکوت دربارۀ اختلاف اساسی اصحاب رسول خداص بر آن رفتهاند. اهل سنّت: به کسانی گفته میشود که، به سنّت رسول خدا چنگ زدهاند و آنها عبارتند از صحابه و یاران رسول خدا و کسانی که به نیکی از آنها تا قیامت پیروی کنند.
ابن حزم میگوید: اهل سنّت، عبارتند از اهل حق و غیر از آنها اهل بدعت میباشند، و اهل سنّت عبارتند از صحابه و کسانی که به راه آنها رفتهاند که عبارتند از برگزیدگان تابعین و بعد از آنها اهل حدیث و کسانی از فقهاء که از آنها پیروی نمودهاند و همۀ مردمی که نسل به نسل از شرق و غرب از آنها پیروی کردهاند [۱۱].
و سبب تسمیۀ آنها به اهل سنّت همچنانکه شیخالإسلام ابن تیمیه [۱۲] میگوید: اینست که آنها از سنّت رسول خداص پیروی کردهاند. و نیز ابوالمظفّر اسفراینی [۱۳] به همین قول رفته و میگوید: در تمام فرقههای امّت هیچکس بیشتر از آنها مطیعتر و جویاتر از اخبار و سنّت رسول خدا نمیباشد و لهذا اهل سنّت نام گرفتهاند، و اضافه میفرماید: وقتی که رسول اکرمص از فرقۀ ناجیه (نجات یافته) پرسیده شد، فرمود: «مَا أَنَا عَلَيْهِ، وَأَصْحَابِي» «کسانی که در راهی باشند که اکنون من و یارانم بر آن هستیم» [۱۴]. و این صفت ویژۀ اهل سنّت میباشد، چون اخبار و آثار از رسول خدا و یاران او نقل میکنند و کسانی مثل خوارج و رافضیان [۱۵] که بر یاران او طعنه مى زنند جزو آنها نمیباشند.
و امّا تفسیر جماعت: در بعضی از احادیث به معنای جماعت مسلمین آمدهاست، یعنی کسانی که در راهی هستند که رسول اکرم و یاران او بر آن بودهاند.
در حدیث حذیفه بن الیمان آمدهاست که میفرمود: «...تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ...» «همراه با جماعت مسلمانان و امام و رهبر آنها باش...» [۱۶] که روشن نمودهاست که قصد از جماعت، جماعت مسلمین میباشد.
عبدالله بن مسعودس در تفسیر جماعت میگوید: که معنای جماعت موافقت با حق میباشد اگرچه تنها باشى [۱٧]. و امام ابوشامه این برداشت ابن مسعودس را گرفته و تأکید میکند که: هر جا که امروز به لزوم جماعت آمده است قصد از آن پیروی از حقّ میباشد، اگرچه پیروان حقّ اندک و مخالفان آن فراوان باشند، چون جماعت اوّلیه از عهد رسول خدا و یاران او که بر حقّ بوده و بر حقّ رفتند [۱۸].
پس جماعت در اینجا موافقت با حقّ میباشد.
و قابل ذکر است که لفظ سنّت در کلام سلف شامل عبادات و معتقدات مخصوصاً در مسائلی میباشد که اهل بدعت با آنها مخالفت نمودهاند، بنابراین امام ابوحنیفه/ راجع به جماعت از این زاویه نگریسته و میگوید: «جماعت اینست که ابوبکر و عمر و علی و عثمانش را افضلیت داده و از هیچکدام از یاران رسول خدا نکوهش و بدگویی ننموده و بخاطر ارتکاب معصیت و گناه کسی را تکفیر نکرده و بر کسی که لاإله إلا اللّه میگوید نماز بخوانی... » [۱٩].
همچنانکه امام ابوحنیفه جماعت را به بعضی از مفردات و اصول آن تعریف میکند میبینیم که امام ابن تیمیه التزام به مصادر و منابع اهل سنّت را دربرداشت و فهم و اسلوب فصل الخطاب بین اهل سنّت و جماعت و دیگران میشمارد و میگوید: «هر کس که پیروی از کتاب و سنّت و اجماع مسلمین نماید از اهل سنّت و جماعت میباشد... چون جماعت عبارتست از اجتماع که بر خلاف تفرّق میباشد و آنها کسانی هستند که امور را با این موازین سهگانه میسنجند و تمام گفتار و کردارهای بشر را که مرتبط با دین باشد با این سه میزان – قرآن و سنّت و اجماع – میسنجند» [۲۰]. و از این دیدگاه است که سالی را که امام حسن از خلافت تنازل نموده و با معاویه بیعت نمود، عام الجماعة میگویند.
اما سبب تسمیهی آنها به اهل سنّت و جماعت چنانکه امام عبدالقادر اسفراینی بغدادى [۲۱] میگوید اینست که: چون اهل سنّت همدیگر را تکفیر نمیکنند و اختلاف در میان آنها باعث تکفیر و تبرّی نمیشود، پس آنها اهل جماعتی هستند که مبنایشان حقّ است... و هیچ گروه و مخالفی غیر از آنها نیست مگر اینکه همدیگر را تکفیر نموده و از همدیگر تبرّی جستهاند، مثل خوارج و رافضیان و قدریه (معتزله) [۲۲].
و ابن تیمیه/ میگوید: اهل جماعت نامیده شدهاند چون جماعت عبارتست از اجتماع که برخلاف تفرّق میباشد، اگرچه لفظ جماعت به خود مجتمعین اطلاق شده است، و «اجماع» اصل سوّمی است که در علم و دین بدان اعتماد گشته و آنها با این اصول سه گانه (قرآن و سنّت و اجماع) همۀ اقوال و اعمال افراد را که مرتبط با دین باشد، میسنجند. ابن تیمیه در این تعریف معنای اجتماع و عدم تفرّق را در جماعت ملاحظه میکند و اینکه اجماع اصلی از اصول سنّت میباشد و اینکه آنها براساس کتاب خدا و سنّت رسول خدا و آنچه را که سلف این امّت بر آن اتّفاق نمودهاند، گرد آمدهاند و این اصول سه گانه معیار سنجش آنها میباشد.
و امام مالک/ از اهل سنّت پرسیده شد گفت که: «اهل سنّت کسانی هستند که دارای هیچ لقبی نیستند، نه جهمی هستند نه قدری (معتزلی) و نه رافضی» [۲۳].
پس اهل سنّت به نظر مالک، آنهایی هستند که دارای هیچ لقب و اسم و رسمی نیستند، چون آنها همان اصلی هستند که همۀ مخالفین از آن متفرّع گشتهاند، و مخالف با بدعتی که پدید میآورد مشهور میگردد و اصل، نیاز به اسم و رسمی ندارد [۲۴].
[٧] لسان العرب: ابن منظور افریقی: مادۀ: سنّ (۱٧/٩۰): مصدر و منبع من در این بحث: مسأله التّقریب بین أهل السّنّة والشّیعة: از د. ناصرالفقاری میباشد ص ۲۳-۴٧. [۸] معجم مقاییس اللّغة: احمد بن فارس بن زکریا قزوینی – مادۀ سنّ: (۳/۶۱)، فتح الباری: ابن حجر: (۱۳/۲۴۵). [٩] عبدالرّحمنبن أحمدبن رجب ابوالفرج زینالدّین مشهور به ابنرجب از ائمۀ حدیث است که در سال ٧۰۶ هـ در بغداد متولد و در سال ٧٩۵ هـ در دمشق وفات یافت. ابن حجر: الدّرر الکامنۀ ۲/۴۲۸، ۴۲٩: و الأعلام: الرزکلی: (۳/۶٧). [۱۰] امام آلوسی علامه شیخ محمود شکری فرزند عبدالله الآلوسی الحسینی میباشد که مؤرّخ و ادیب و از علمای دین و مصلحان بودهاست. در سال ۱۲٧۳ در بغداد متولد و در سال ۱۳۴۲ در بغداد وفات یافت. دارای ۵۲ تألیف میباشد: أعلام العراق (ص ۸۶ و ۲۴۱) و الأعلام: زرکلی ۸/۴٩. [۱۱] الفصل: ابن حزم ۲/۱۰٧، و ابن الجوزی: تلبیس ابلیس ص ۱۶، ابن تیمیه در تعریف بدعت میگوید: آن چیزی است که خدا و رسول آن را تشریع ننمودهاند. مجموع الفتاوی: امام ابن تیمیه: ۴/۱۰٧ و ۱۰۸. [۱۲] شیخ الإسلام أحمد بن عبدالحکیم حرانی دمشقی، محقّق و دانشمند سرشناس دنیای اسلام که در فنون متعدّد از نوادر روزگار بودهاست، در سال ۶۶۱ هـ در حران متولد و در سال ٧۲۸ هـ در زندان قلعه دمشق وفات یافت: تذکرة الحفاظ، ذهبی: ۴/۸-۱۴٩۶، ابن کثیر: البدایة والنّهایة: ۱۴/۱۴۱-۱۳۲. [۱۳] ابوالمظفّر شهفور (شاهپور) بنطاهربن محمّد اسفراینی، امام در اصول فقه و تفسیر: طبقاتالشافعیة ۵/۱۱، الأعلام ۳/۲۶۰. [۱۴] ترجمۀ نصّ کامل حدیث چنین است، یهودیان هفتاد و یک فرقه شدند همه اهل آتش هستند جز یک گروه و آن گروه مادر است – اصل – و مسیحیان هفتاد و دو فرقه شدند همگی اهل آتش هستند جز یک گروه، گروه مادر، و امّت من هفتاد و سه فرقه خواهند شد همه اهل آتش هستند جز یک گروه و آن گروه مادر است (یعنی اکثریت امّت که فرقه فرقه نشده است) و آنها کسانی هستند که از سنّت و جماعت پیروی میکنند. نگاه شود: کتاب الإیمان، سنن ترمذی (٧/۲٩٧ شمارۀ ۲۶۴۳) فیض القدیر ۵/۳۴٧، تحفة الأحوذی: مبارکفوری ٧/۴۰۰، مستدرک، حاکم نیشابوری ۱/۱۲۸ و ۱۲٩. [۱۵] خوارج کسانی از شیعیان علی هستند که بر او خروج کردند و او را تکفیر نمودند، و خوارج نام گرفتند. و رافضیان کسانی هستند که از تشیع فاصله گرفته و از زید بن علی تبرّی جسته و رافضی نام گرفتند، که امروز همان شیعیان جعفری اثنی عشری میباشند. [۱۶] جماعت از اجتماع گرفته شدهاست که دلالت بر وحدت و اجتماع دارد بر خلاف تشیع که دلالت بر تفرّق و اختلاف میکند: تاج العروس ماده جمع، صحیح بخاری ۸/٩۳ صحیح مسلم ۶/۲۰: جماعت مسلمین بر خلاف مارقین و خارجین از اسلام میباشد. دائرة المعارف الإسلامیة ٧/٩۴. [۱٧] این سخن در باب احادیثی آمدهاست که رسول خدا درباره پیروی از سواد أعظم و اکثریت مسلمانان تشویق نمودهاست: لالکائی: کاشف الغمّة فی اعتقاد أهل السّنّة ص ٩ اغاثة اللفهان: ابن القیم ۱/٧۰. [۱۸] امام ابوشامه عبدالرّحمن به اسماعیل المقدسی مؤرّخ و محدّث و مفسّر و فقیه مشهور میباشد در سال ۵٩٩ در دمشق تولّد یافته و در سال ۶۶۵ هـ وفات یافته است، ابن کثیر: البدایة ۱۳/۲۵۰، الأعلام: زرکلی ۴/٧۰. [۱٩] ابن عبدالبرّ: الانتقاء ص ۴-۱۶۳. [۲۰] مجموع فتاوای ابن تیمیه: ۳/۳۴۶ و ۱۵٧. [۲۱] عبدالقاهر بن طاهر تمیمی بغدادی اسفراینی در سال ۴۲٩ در اسفراین فوت نمود که دو کتاب: اصول الدّین و الفرق بین الفرق او بسیار مشهور است: نگاه شود: سبکی: طبقات الشّافعیه ۵/۱۴۵-۱۳۶، سیوطی: بغیة الوعاة:۲/۱۰۵ [۲۲] الفرق بین الفرق: عبدالقاهر بغدادی ص ۳۶۱. [۲۳] الاعتصام، امام شاطبی ۱/۵۸، الانتقاء: ابن عبدالبرّ ص ۳۵. [۲۴] مسألة التّقریب: د. ناصر الغفاری ج ۱ ص ۳۵: و منهاج السّنّة: ابن تیمیه تحقیق د. رشاد سالم: ۲/۱۶۳.
آغاز پیدایش و نشأت اسم اهل سنّت و جماعت
هدف در اینجا بحث از پیدایش اسم سنّت و جماعت به عنوان یک مذهب فکری و عقیدتی معین میباشد.
شیخ الإسلام ابن تیمیه میگوید که: راه اهل سنّت، راه اسلام میباشد. لیکن وقتی که رسول خداص پیشگویی نمودهاست که امّت او به هفتاد و سه فرقه تقسیم شده که همه اهل آتشند جز یک گروه، و آن جماعت است [۲۵] پس پیروان اسلام محض و دین خالص بدون هرگونه آشفتگی به اهل سنّت و جماعت نام گرفتهاند [۲۶].
و این گفته دلالت بر این میکند که توجه به اسم اهل سنّت و جماعت وقتی صورت گرفتهاست که تفرّق و اختلافی که پیامبر اکرم از آن خبر داده بود رخ داد و این مصطلحات تسنّن و تشیع و غیره پیدا شد، و إلا اسم و مسمّی قبلاً همان اسلام بود که در قرآن آمده است: ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ﴾ [آل عمران: ۱٩]. «همانا دین نزد خدا اسلام است».
امّا آغاز این اسم همچنانکه دکتر مصطفی حلمی – بحق – میگوید: تاریخ اسلامی به اهل سنّت برای پیدایش این مصطلح کمک چندانی نمیکند [۲٧].
بنابراین همچنانکه شیخ الإسلام ابن تیمیه میگوید: مسلمانان بر آن چیزی بودند که خداوند پیامبرش را بر آن هدایت کرد و دین حقّی که برانگیخته بود که موافق عقل صریح و نقل صحیح میبود، و هنگامی که عثمان بن عفّانس کشته شد در میان مسلمانان فتنه افتاد و در صفین با همدیگر جنگیدند. و گروهی با تکفیر مسلمانان، از سواد اعظم مسلمین جدا شدند. که پیامبر ص از آن خبر دادهبود: «تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهُمْ أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ» [۲۸]. «هنگامی که مسلمانان دچار فرقه میشوند گروهی از آنها خروج – مروق – کرده که نزدیکترین گروه به حق با آنها میجنگد»، و مروق و خروج آنها وقتی رخ داد که دو حَکم در میان مردم قضاوت میکردند، و مردم بدون اتّفاق متفرّق گشتند.
این اوّلین رخنه و تفرّق عقیدتی در میان مسلمانان راهیافته (بیعتکنندگان با علی و دیگر خلفاء) بود. و لهذا خروج خوارج اوّلین و قدیمیترین انشقاق دینی در صف مسلمانان میباشد [۲٩] و بعد از بدعت خوارج بدعت تشیع رخ داد که غُلات-افراطیون- -افراطیون- آنها مدّعی ألوهیت علی گشتند و ادّعاء نصّ بر امامت او نمودند و بر شیخین ابوبکر و عمر ب لعن و سبّ مینمودند که علی امیرالمؤمنین علیس هردو گروه را به کیفر خود رسانده و با مبتدعان تشیع و خوارج برخورد نمود، با خارجیان جنگید و با کسانی که به نام دوستی او غلوّ میکردند و او را به خدایی گرفتند، به روایتی دستور داد که آنها را آتش بزنند [۳۰].
لهذا دکتر مصطفی حلمی درست میگوید که میگوید: اهل سنّت و جماعت امتداد طبیعی مسلمانان اولیهای هستند که رسول خدا از دنیا رفت و از آنها خشنود و راضی بود، و نمیتوانیم آغاز این مصطلح را دقیقاً مشخص کنیم، لیکن با بقیۀ فرق این کار به راحتی صورت میگیرد، و پرسش از آغاز نشأت اهل سنّت و جماعت محلّی از اعراب نخواهد داشت در صورتیکه با بقیۀ فِرَق میشود این کار را انجام داد [۳۱].
و ابن تیمیه میگوید که: مذهب اهل سنّت و جماعت معروف و قدیمی است قبل از اینکه خداوند ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمد را خلق کند، چرا که آن مذهب صحابه و یاران رسول خداست که آن را از پیامبرشان آموختهاند و هرکس با آنها مخالفت کند در نزد آنها اهل بدعت شمرده میشود [۳۲].
و عجیبترین آراء در مورد پیدایش اسم اهل سنّت و جماعت زعم دکتر مصطفی الشکعه میباشد که می پندارد که: تسمیۀ جمهور مسلمانان به اهل سنّت تسمیهای بسیار متأخّر است که به حدود قرن هفتم هجری باز میگردد [۳۳].
او این زعم را بدون هیچ دلیلی ابراز میدارد و این خود برای سست بودنش کافی است و نصوص وارده در ردّ آن بسیار است. بسیار او فقط نگاهی به اسامى مؤلّفاتی که در قرن سوّم و چهارم نوشته شده که آنها را به اسم اهل سنّت و جماعت نامیدهاند برای دلالت به این تسمیه کافی میباشد، و این نصوص دلالت میکند بر اینکه اسم اهل سنّت بعد از فتنۀ قتل عثمانس در میان مردم رایج بود، که ابن سیرین و طبری بر این قول تصریح دارند [۳۴].
[۲۵] برای تحقیق در این حدیث دوباره مراجعه شود به: سنن ابو داود: اول کتاب السّنّة، عون المعبود ۱۲/۳۴۱ و ۳۴۲ شماره ۴۵٧۳، سنن دارمی ۲/۲۴۱، مسند احمد ۴/۱۰۲، مستدرک الحاکم ۱/۱۲۸، الآجری/ الشریعة/ ص ۱۸.حاکم این حدیث را صحیح شمرده و امام ذهبی با او موافقت نمودهاست چون تحقیق حاکم بدون موافقت ذهبی پیش محدّثان ارزش زیادی ندارد (المستدرک:۱/۱۲۸) و علامه مقبلی میگوید: حدیث افتراق امّت به هفتاد و سه فرقه روایتهای متعدّدی دارد که همدیگر را تقویت مینماید و در درستی معنای آن هیچ تردیدی باقی نمیگذارد: العلم الشّامخ ص ۴۱۴و ابن تیمیه میگوید که: این حدیث صحیح و مشهور بوده و در کتب سنن و مسند ما موجود میباشد، الفتاوی ۳/۳۴۵. بعضی از محدّثین به آخرین جمله حدیث «كلّها في النّار إلا واحدة» ایراد گرفتهاند که شیخ ناصرالدّین آلبانی آنها را جواب دادهاست و صحّت حدیث را ثابت کردهاست. [۲۶] ابن تیمیه، مجموع فتاوی ۳/۱۵٩. [۲٧] نظام الخلافة فی الفکر الإسلامی ص ۲۸۴. [۲۸] منهاج السّنّة، ابن تیمیه: (۱/۲۱۸، ۲۱٩). [۲٩] بعضی از احادیث دلالت میکند که زمینه فکر خوارج حتّی در زمان رسول خدا وجود داشت، در هنگامی که شخصی به پیامبرص گفت: ای محمّد عدالت کن! بنگرید به: فتحالباری ۱۲/۲٩۰و صحیح مسلم، شرحالنّووی ٧/۱۶۵و ۱۶۶. [۳۰] منهاج السّنّة ۱/۲۱٩. روایت کشتن غلاة از سوی علیس از مسلّمات تاریخ اسلام نیست هر چند مخالفت سرسختانه او با غالیان مسلّم است. اما برخورد على با کسانى که او را بر ابوبکر و عمرب ترجیح میدادند این بود که فرمود: هرکس مرا بر ابوبکر و عمر ترجیح دهد من بر او حد افتراء جارى میکنم (یعنى هشتاد ضربه شلاق میزنم) و از او این روایت متواتر است و بیش از هشتاد روایت نقل شده است که فرموده است: بهترین و برترین این امّت بعد از پیامبر ابوبکر و عمر هستند، فتح البارى ٧/۲۰ و مسند احمد تحقیق احمد شاکر أحادیث شمارۀ ۸۳۳ و ۸۳٧ و ۸٧۱ و ۸٧۸ و۸٧٩ و ۸۸۰ و ۱۰۵۴ ج۲ و منهاج السنة : ابن تیمیه ۱/۲۱٩ و ۲۲۰ [۳۱] نظام الخلافة فی الفکر الإسلامی. [۳۲] منهاج السّنّة: ابن تیمیه ۲/۴۸۲-۴۸۳ تحقیق رشاد سالم و مسألة التّقریب، د. ناصر القفاری ص ۴۰ ح ۱. [۳۳] اسلام بلا مذاهب ص ۲۸۱، د. مصطفی الشکعه. [۳۴] صحیح مسلم ۱/۱۱، تاریخ طبری حوادث سال ۱٩۳ ج ۸ ص ۳۵۳.