ویرانگری ها و خیانت های مدعیان تشیع در اسلام

فهرست کتاب

محمّد بن سائب و فرزندش هشام (کلبی)

محمّد بن سائب و فرزندش هشام (کلبی)

محمّد بن سائب و فرزندش هشام را محسن امین [۳۰۸] در طبقات مؤرّخین شیعه و ابن ندیم در فهرست ذکر نموده‌اند. نجاشی راجع به فرزندش هشام می‌گوید: «او هشام بن محمّد بن سائب بن بشیر بن عمرو... بن کلب می‌باشد که مشهور به علم و فضیلت و تشیع است» و کتب متعدّدی را برایش ذکر کرده‌است [۳۰٩]. حلّی محمّد بن سائب را از اصحاب امام باقر می‌داند [۳۱۰] و فرزندش را از نزدیکان و مقرّبان امام جعفر می‌داند [۳۱۱]. و طوسی، محمّد بن سائب را از اصحاب امام صادق و امام باقر [۳۱۲]، و از غُلات-افراطیون- تشیع دانسته‌است [۳۱۳].

قمی عالم رجال شناس شیعی می‌گوید: «هشام کلبی نسب شناس بوده و او را ابن الکلبی نیز می‌گویند، محمّد بن سائب کلبی اهل کوفه و قائل به رجعت بوده و فرزندش هشام نیز دارای نسب عالی و از غُلات-افراطیون- شیعه می‌باشد» [۳۱۴].

برای شرح حال بیشتر هشام و پدرش محمّد (کلبی) همین کافی است که از غُلات-افراطیون- شیعه بوده‌است. ولی به سراغ علماء و اهل فنّ و رجال شناس اهل سنّت برویم تا ببینیم آنها او را چگونه ارزیابی می‌کنند.

ابن حجر عسقلانی به نقل از معمر بن سلیمان از پدرش دربارۀ محمّد بن سائب می‌گوید: «در کوفه دو کذّاب وجود داشت که یکی کلبی بود». لیث بن ابی سلیم نیز همین را گفته‌است. یحیی بن معین گفته‌است: او بی‌ارزش است. معاویۀ بن صالح از یحیی نقل می‌کند که او ضعیف است. بخاری می‌گوید: یحیی و ابن مهدی او را متروک دانسته‌اند. زائده گفته‌است: از سه نفر روایت نکن: ابن ابی لیلی و جابر جعفی و کلبی. أصمعی از ابوعوانه می‌گوید: کلبی کفر می‌گوید و قائل به رجعت است و همه هشام را ضعیف شمرده‌اند و دارقطنی او را متروک دانسته‌است و جوزجانی او را ساقط و کذّاب دانسته‌است.

بنابراین همۀ علمای رجال بر کذب و متروک بودن و جعّال بودن محمّد بن سائب و پسرش هشام اتّفاق دارند [۳۱۵].

همین هشام کلبی کتابی در بدگویی از صحابه نوشته‌است، چنانکه ابن مطهّر حلّی نقل می‌کند [۳۱۶].

ابن تیمیه مى‌‌گوید: هشام کلبی ازدروغگوترین افراد و از شیعیان می‌باشد و از پدرش و از ابی مخنف لوط بن یحیی روایت می‌کند که هردو متروک و کذّاب هستند [۳۱٧].

ما در شرح حال این چهار نفر سخن را کمی به درازا کشیدیم زیرا که این‌ها عمده و اساس مؤرّخان در نقل داستان‌هاى ساختگى و روایات گوناگونی هستند که دربارۀ حوادث و وقایع عهد عثمانس آورده‌شده‌ است.

و این‌ها به آن وقایع و حوادث و فتنه‌ها رنگ دیگرى داده و بدترین تحریف‌ها و سوء استفاده‌ها را نموده‌اند تا افکار و اندیشه‌هاى سیاسى و باورهاى یهودى و یا زرتشتى قدیم خود را در میان مردم رواج دهند، تا از نظر تاریخى چنان مردم را اغوا کنند که سابقا به لحاظ عقاید و به اسم محبت اهل بیت این کار را کردند، و درهاى دیگرى براى طعن و بدگویى از اصحاب رسول خدا ص باز کرده و ساده دلان و سبک عقلان غافل را به باورهایى سوق دهند که جز عبدالله بن سبأ یهودى و انصار و شیعه‌هاى او آنهارا نیاورده‌اند [۳۱۸].

بدین‌خاطر است که ما قبل از ورود به مطالب اساسی و تحلیل و تفسیر حوادث به این قسمت پرداختیم تا قیمت روایت بر اساس راویش شناخته شود و تا روشن شود که اگر آنها قضیه‌ای را به تنهایی و انفراد نقل نمودند، نباید به آن اعتماد کرد.

بعد از بیان این مختصر می‌گوییم که: سبأیه از طریق تشیع برنامه ریخته و نقشه کشیدند و توطئه چیدند تا مسلمانان را متفرّق کنند و اساس دولت اسلام را برچینند و بنا براین تشیع در تاریخ خود این کار را به بهترین نحو انجام داده‌است. آیا شیعیان در طول تاریخ یک بار با غیرمسلمان جنگیده‌اند و حتی یک وجب از خاک کفّار را فتح کرده‌اند [۳۱٩]؟

لیکن هزاران عالم و سیاستمدار و شخصیت مسلمان را ترور کرده‌اند! این واقعیت گویای چیست؟ آیا تاکتیک و برنامۀ آنها را برای از بین بردن اساس دولت اسلامی و تفرقۀ مسلمین نشان نمی‌دهد؟ این تاکتیک از چند راه بوده‌است:

اوّلاً: نشر عقاید اجنبی و باورها و غلوّ پیروان ادیان گذشته (مخصوصاً غلوّهای سبک یهودی) در حقّ اهل بیت در لباس محبّت و ارادت به آنها و سپس رواج اکاذیب و اراجیف دربارۀ حکام و خلفاء و بدنام کردن آنها که این کار را با عثمان و والیان او شروع کردند، عثمان که سوّمین خلیفۀ راشد و مشهور به کرم و حلم و سخاوت بود و پسر دختر عمّۀ رسول خدا ص و همسر دو دختر او بوده‌است [۳۲۰]، که هم رسول اکرم و هم على و اولادش از او تعریف و تمجید نموده‌اند.

لیکن برای شناخت بیشتر گام به گام توطئه و اینکه چگونه با فکر و اندیشه و اقدام چیده شد و چگونه فتنه برخاست و چه کسانی در پشت این فتنه‌ها بودند؟ ابتدا روایت طبری را نقل می‌کنیم. او می‌گوید:

عبدالله بن سبأ از یهود صنعاء بود که مادرش سوداء بود. در زمان عثمان اسلام آورد، سپس در شهرهای مسلمان شهر به شهر گشت تا آنها را گمراه کند، از حجاز آغاز نمود، سپس به بصره و کوفه و شام رفت لیکن آنچه را که به دنبالش بود در نزد اهل شام به دست نیاورد و او را اخراج کردند تا اینکه به مصر آمد و مدّت فراوانی آنجا ماند و گفت: تعجّبم از کسانی که گمان می‌کنند عیسی [۳۲۱] باز می‌گردد و بازگشت محمّد(ج) را تکذیب می‌کنند در صورتی که خداوند عزّ وجلّ می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖۚ [القصص: ۸۵] «کسی که قرآن را برایت فرض کرده‌است تو را به معاد باز می‌گرداند». پس محمّد (ج) سزاوارتر از عیسی () به بازگشت می‌باشد!! اینرا از او پذیرفتند و بنا براین مبدأ رجعت [۳۲۲] را بنیان نهاد، و بعد از آن به آنها گفت: هزار پیامبر وجود داشته که هر کدام یک وصی داشته‌اند و علی وصی محمّد (ص) بوده‌است و محمّد خاتم انبیاء و علی خاتم اوصیاء است [۳۲۳]، بعد گفت: چه کسی ظالم‌تر از فردی که به وصیت رسول خدا عمل نکرده و حقّ وصی رسول خدا را غصب کرده‌است و زمام امور امّت را به دست گرفته‌است [۳۲۴]، سپس اضافه نمود که عثمان (س) خلافت را بدون حقّ غصب کرده و این -یعنی علی- وصی رسول خدا در میان شماست بپا خیزید و شروع کنید به بدگویی از والیان و فرماندهان عثمان و بدگویی از امراء و دولت مردان و تظاهر به امر به معروف و نهی از منکر نمائید تا دل مردم را به دست آورد، پس دعوتگران و همفکرانش را به شهرها و اطراف روانه نموده که مخفیانه به همان چیزی دعوت نمودند که برآن اتّفاق داشتند و تظاهر به امر به معروف و نهی از منکر کردند و نامه‌هایی جعل و در عیوب و انتقاد از دولتمردان به شهرهای دیگر می‌فرستادند ... الخ [۳۲۵].

این اخبار که به عثمان رسید، او قاصدانی به شهرهای متعدّد فرستاد.

[۳۰۸] أعیان الشّیعة ۱/۱۲٧-۱۲۸. [۳۰٩] رجال النّجاشی ۳۰۵/۳۰۶. [۳۱۰] رجال ابن أبی داود الحلی ص ۲۱۲. [۳۱۱] أیضاً ص ٩-۳۶۸. [۳۱۲] رجال الطّوسی ۲۸٩ و ۱۳۶. [۳۱۳] أعیان الشّیعة ۱/۵٩. [۳۱۴] الکنی والألقاب: قمی ۳/٩۶-٩۵-٩۴. [۳۱۵] برای تفصیل بیشتر مراجعه شود به تهذیب التّهذیب: ابن حجر ص ۱٧۸ تا ۱۸۱. [۳۱۶] منهاج الکرامة فی إثبات الإمامة – همراه با کتاب منهاج السنة از ابن تیمیه ص ۵۸. [۳۱٧] منهاج السنة ۳/۱٩. [۳۱۸] الشیعة والتشیع احسان الهى ظهیر ص ٩۲-٩۳ [۳۱٩] البته مقصود از «فتح» لزوماً از طریق هجوم و جنگ و خونریزی نیست. بخش عظیمی از بلاد اسلامی امروزی -چون مالزی و اندونزی و غیره– از راه تبلیغ مسلمانهایی که برای تجارت به آن صفحات می‌رفتند به اسلام وارد شد. چندین میلیون مسلمان در چین نیز مرهون همین تبلیغات هستند. ولی شیعیان هیچگاه به اینگونه خدمات دست نزدند، بلکه فقط تبلیغ تشیع کردند و از خدماتی هم که به لحاظ علمی توسّط ایرانیان نسبت به اسلام شد، اگر بخواهیم نام ببریم، باید گفت که: آن خدمات توسّط سنّیان ایرانى بوده‌است، نه شیعیان. [۳۲۰] برای تفصیل بیشتر نگاه شود به: الشّیعة وأهل البیت: باب موقف أهل البیت من ذی النّورین: ص ۱۳۶ و مابعد آن: احسان الهی ظهیر. [۳۲۱] ضلالت فکری و تحریف عقیده که قبلاً بدان اشاره شد. [۳۲۲] امروزه رجعت از اصول مسلّم شیعه گشته‌است! [۳۲۳] این نیز از اصل و اساس تشیع گردیده‌است. [۳۲۴] اکنون شیعیان منصف خود قضاوت کنند که اوّلین بار چه کسانی این معتقدات را برایشان نوشته‌اند و بعدها اصول و فروعی بر ایشان تراشیده‌اند. [۳۲۵] تاریخ طبری ج۵/٩۸-٩٩.