ویرانگری ها و خیانت های مدعیان تشیع در اسلام

فهرست کتاب

امامیۀ اثنا عشریه در خطّ سبأیه

امامیۀ اثنا عشریه در خطّ سبأیه

این فرقه گروهی از غُلات -افراطیون- شیعه می‌باشند که قائل به امامت فردى معدوم و موهومند و او را محمّد بن حسن عسکری نام گذاشته‌اند. امامت را در علی و اولاد او می‌دانند [۴٩۲] و اثنا عشری نامیده می‌شوند چون معتقد به دوازده (اثناعشر) امام هستند. و جعفری نیز گفته می‌شوند چون در فروع، خود را پیرو امام جعفر صادق می‌دانند. این همان فرقه‌ای است که در کتب ملل و نحلل و فرقه‌شناسی، غالباً نزد علمای اسلام به رافضیان یاد می‌شوند، و رفض یعنی امتناع. چون آنها غالباً از پیروی ائمّه خود امتناع (رفض) نموده و به آنها خیانت کرده‌اند، به رافضی شهرت یافته‌اند. به عنوان مثال علیس بارها و بارها از خیانت و غدر آنها شکایت نموده، چنانکه می‌گوید:

«اگر من شیعیانم را امتحان کنم جز مشبّهه (واصفه) و مرتدّ کسی را نمی‌یابم و از هزار نفر یک نفر خالص پیدا نمی‌شود» [۴٩۳].

علی بن حسین ملقّب به زین العابدین نیز دربارۀ شیعیان حسین می‌گوید: «کسی از شیعیان حسین باقی نماند مگر اینکه به ترس و رسوایی و رفض و امتناع از کمک به او دست یازید جز پنج نفر ...» [۴٩۴].

آری، رفض و امتناع اثناعشریان از یاری به ائمّۀ خود و تنها گذاشتن آنها در جنگهایی که خودشان آتش‌بیار معرکه بودند در تاریخ معروف و مشهور است. نمونه‌های بارز این موضوع در کتاب «مقاتل الطّالبیین» آمده است.

همچنین گفته می‌شود که: چون با زید بن علی بن حسین (امام زیدیه) در تعریف از ابوبکر مخالفت نمودند، به «رافضیان» شهرت یافتند، زیرا زید به آنها گفت: امروز از ما امتناع (رفض) نمودید، و لهذا رافضه نامیده شدند [۴٩۵].

با تمام این احوال فرقۀ مزبور مدّعی است که خود (خاصّه) و دیگران (عامّه) می‌باشند که این، دقیقاً دیدگاه یهودى است. حال بعد از تفصیلاتی که گذشت و بررسی سیر تاریخی تفکر شیعی و تحوّلات عجیب و غریب آن و تأثیری که گفته شد از آراء سبأیه یافته‌است، به شرح مطالبی دربارۀ «اثنا عشریان» می‌پردازیم تا برای منصفان سبب تأمّلی باشد و نیز ثابت شود که جعفریۀ اثنا عشریه که به دروغ خود را معتدل می‌نامند، وارثان همان غُلات-افراطیون- و افکار مخرّب و اندیشه‌های ویران‌گر ابن سبأ می‌باشند.

قبل از هر چیز یادآور می‌شویم که آراء و اعمال ابن سبأ عبارت بود از:

اوّل: قیام به تکوین جمعیت‌های سرّی و مخفی یهودی به نام اسلام که زیر پرچم تازه مسلمان شده‌ای به نام عبدالله بن سبأ جمع شدند.

دوّم: تظاهر به محبّت و تشیع و ولایت علی و فرزندانش.

سوّم: دشمنی و بغض اصحاب رسول خدا ص و برائت و بیزاری از آنها مخصوصاً از ابوبکر و عمر و عثمانش و بدگویی و تکفیر آنها.

چهارم: تشویق مردم بر شورش علیه عثمان و ابراز اتّهام‌های ناروا نسبت به او، تا خلافت اسلامی را بر انداخته و امّت را متفّرق نمایند.

پنجم: ترویج عقائد یهودی و نصرانی و زرتشتی بین مسلمانان به لباس اسلامی.

این خلاصۀ افکار و برنامۀ سبأیه بود که آنها را از کتب خود شیعیان استخراج و نقل نمودیم.

در ارتباط با موضوع اوّل یعنی تکوین گروه‌های سرّی زیر فرماندهی عبدالله بن سبأ، برای ترویج فساد و فتنه، بعد از آنکه اقوال ائمّۀ شیعه را نقل کردیم، و از اقوال ائمّه رجال و فرق و حدیث استشهاد نمودیم، دیگر نیازی به شرح بیشتر نیست.

ولی در ارتباط با موضوع دوّم یعنی تظاهر به محبّت اهل بیت و ولایت آنها: این همان چیزی است که اثنا عشریان آن را شعار خود قرار داده و هرکس را که با آنها مخالفت نماید به دشمنی با اهل بیت متّهم می‌کنند و چنان در این مورد غلوّ نموده و احادیث جعلی از پیامبر و علی و اهل بیت نقل کرده‌اند که حیرت‌انگیز است. مثلاً از ابو جعفر نقل می‌کنند که: «آیا دین جز محبّت (علی) است؟» [۴٩۶] آری، می‌گویند دین ولایت است و محبّت (ائمّه)، نه نماز روزه و حج و بقیۀ عبادات و تکلیف‌‌هایی که شرع مقرّر داشته‌است! و ایمان عبارتست از محبّت خاندان علی، چنانکه از ابو جعفر باقر نقل می‌کنند: «محبّت ما (ائمّه) ایمان و بغض ما کفر است» [۴٩٧] (نه ایمان به خدا و رسول و قرآن و ...). مفسّر شیعی بحرانی در مقدّمۀ تفسیر خود نقل می‌کند که: امیرالمؤمنین÷ گفت: خداوند ولایت ما را بر اهل آسمانها و زمین عرضه نمود، کسانی آن را پذیرفته و کسانی آن را ردّ کردند. یونس آن را نپذیرفت خداوند او را در شکم ماهی زندانی نمود! تااینکه به ولایت ما اقرار کرد [۴٩۸]. و از «بصائر الدّرجات» از محمّد بن مسلم نقل نموده که می‌گوید: از ابو جعفر÷ شنیدم که می‌گفت: خداوند از پیامبران عهد و پیمان گرفته‌است برای ولایت علی [۴٩٩]. به این همه غلو و افراط‌گویی متناقض با شرع نیز اکتفا ننموده و می‌گوید: در کنزالفوائد از خطّ شیخ طوسی از کتاب مسائل البلدان از جابر جعفی از یکی از اصحاب امیرالمؤمنین÷ نقل شده که سلمان بر علی وارد شد و از او دربارۀ خودش پرسید. گفت: ای سلمان، منم که همۀ امّت‌ها را به پیروی از خود دعوت کرده‌ام و آنها کفر ورزیدند و داخل آتش شدند و من خازن آتش بر آنها هستم، ای سلمان هرکس مرا به درستی بشناسد با من خواهد بود و خداوند از مردم دربارۀ من پیمان گرفته‌است ... سلمان گفت: ای امیرالمؤمنین من تو را در تورات چنین دیدم و در انجیل چنین دیدم، پدر و مادرم فدایت باد ای کسی که در کوفه کشته می‌شوی، تو حجّت خدایی که به آن از آدم توبه پذیرفت و به وسیلۀ تو یوسف را نجات داد و تو قصّۀ ایوب و سبب تغییر نعمت او هستی، امیرالمؤمنین گفت: می‌دانی قصّۀ ایوب چیست؟ گفت: خدا و امیرالمؤمنین داناتر هستند، گفت: ایوب در مسلک من شک نمود و گفت: این کار بزرگی است، خداوند گفت: ای ایوب در شکلی که من آن را ایجاد می‌کنم تردید می‌کنی؟ من آدم را مبتلا نمودم و سپس با تسلیم او به امیرالمؤمنین از او درگذشتم، تو می‌گویی که کار بزرگی است، قسم به عزّت خودم که تو را عذاب خواهم نمود مگر اینکه توبه نموده و به پیروی از امیرالمؤمنین تسلیم شوی، سپس سخت بیمار شد و تسلیم شد [۵۰۰]!! و صدها کفریات مانند این و بدتر از اینها، که کتب شیعه مالامال از آنهاست و عوام را بدانها می‌فریبند. معنی واقعی این سخنان اینست که طاعت و معصیت همه در قبول یا ردّ ولایت علی و یازده فرزندش خلاصه می‌شود! آیا بهتر از این می‌شود اسلام را خراب کرد و با آن بازی نمود؟ این ادّعاها دقیقاً همان چیزهایی است که ابن سبای یهودی آنها را بین شیعیان رواج داد.

همۀ این عقاید و بسیاری دیگر که ما به خاطر اختصار ذکر نکردیم، عقاید جعفریۀ امامیۀ اثناعشریه را تشکیل می‌دهد که دقیقاً همان افکار و آرائی است که ابن سبأ آنها را رایج نمود. بنا براین ولهازن خاورشناس می‌گوید:

«امّا دراینکه آراء شیعه مناسب ایرانیان بود مورد تردید نیست، لیکن این گفته که اصل این افکار ایرانی است هیچ دلیلی ندارد، بلکه روایت‌های تاریخی عکس آن را ثابت می‌کند و نشان می‌دهد که تشیع صریح و واضح ابتدا در محیط عربی پیدا شد و سپس به موالی منتقل گردید و رابط بین این‌ها و آنها کسانی بودند که به گرد «کرسی مقدّس» می‌گشتند و سبأیه نامیده می‌شدند و این‌ها از موالی نبودند بلکه از اعراب بودند و از قبائل: نهد و خارف و ثور و شاکر و شبام بودند و این سبأیه به خاطر مذهب عجیب خود روابط خوبی با افراد عشایر و قبائل خود نداشتند، مخصوصاً با شبامی‌ها، در صورتیکه ارتباط آنها با مختار خیلی خوب بود و به خاطر او جنگیده و در قبائل خود سخن‌چینی می‌نمودند و روایتی از دو نفر شیعه وجود دارد که در منزل دو زن مشهور جمع می‌شدند و نام بعضی از آنها ذکر شده که یکی ابن نوف همدانی است که با موالی و استاد خود «مختار» در غیب‌گویی و پیامبر بازی مسابقه می‌داده‌است و در نزد «کرسی مقدّس» وحی می‌ساخته، و اوّلین پرده‌دار این کرسی موسی بن موسی أشعری و بعد از او حوشب برسمی بوده‌ است، و گفته می‌شود که مختار این کرسی را به عنوان کرسی علی بن أبی طالب معرفی نمود، لیکن روایت‌های دیگری نیز وجود دارد که عکس این را می‌گوید که به باور نزدیکتر است، به هر حال کرسی در دست یمنی‌‌ها قرار داشت، ... در اصل، کرسی خدا و سپس کرسی علی است، چرا که علی را به خدایی رساندند ... و منشأ سبأیه به زمان علی و حسن باز می‌گردد و منسوب به عبدالله بن سبأ می‌باشند و همچنانکه از اسم عجیب او پیداست او نیز یمنی و در واقع از پایتخت صنعاء بوده ‌است، و گفته می‌شود که در اصل یهودی بوده‌است» [۵۰۱]. سپس ولهازن اضافه می‌کند که:

«مذهب شیعه که به عبدالله بن سبأ نسبت داده می‌شود و اینکه او مؤسّس آنست، در حقیقت به یهود نزدیکتراست تا به ایرانیان، و دلیل این مطلب آنست که ... انصار قدیمی علی او را در مرتبه‌ای مساوی با خلفای راشدین و در یک نظر می‌نگریستند و او را در مقابل امویان قرار می‌دادند که خلافت را غصب نموده و او را وارث شرعی خلافت می‌دانستند و منشأ حقّانیت خلافت او در این بود که او از بزرگان صحابه بود و اهل مدینه با او بیعت کردند و منشأ این حق از آنرو نبود که او از اهل بیت است یا حدّاقل حقّانیت خلافت علی مستقیماً از اهل بیت بودنش نشأت نمی‌گرفت، ... به هر حال موضوع در اینجا محدود به ادّعای خلافت بود، و باید بین این موضوع و ادّعای نبوّت و این زعم که نبوّت به محمّد (ص) ختم نگردیده بلکه در علی و فرزندانش استمرار پیدا کرده‌است، تمیز قائل شویم چرا که این زعم در نهایت پیدا شد، ... لیکن اسلام سنّی می‌گوید محمّد (ص) خاتم پیامبران است و بعد از وفات او باید به شریعت او عمل کرد ... و نظریات شیعی از همین جا آغاز شد و مبدأ اساسی که مذهبشان بر آن بنا شده اینست که: نبوّت که شکل زندۀ سلطۀ الهی است، ضرورتاً به خلافت و استمرار آن مرتبط می‌گردد و قبل از محمّد سلسله‌های طولانی از نبوّت به هم پیوسته بوده‌است چنانکه یهود می‌گویند، و در اصحاح ۱۸ از سفر «ثنیه الإشتراع» آمده‌است که زمانه هرگز بدون پیامبری نبوده که یا جانشین موسی بوده و یا همنوع او بوده‌است، و می‌گویند: این سلسله به محمّد (ص) توقف نمی‌نماید و هر پیامبری در پهلوی خود خلیفه‌ای دارد که با او زندگی می‌کند، و چنانکه موسی (÷) خلیفه‌ای به نام یوشع داشت، محمّد (ص) نیز خلیفه‌ای به نام علی و فرزندانش داشت که نام «وصی» و یا «مهدی» و یا «امام» بر آنها گذاشته شده‌است، و اگرچه این نامها بر آنها گذاشته نمی‌شد، مقصود از حقیقت فعلى این‌ها اینست که آنها عارف به غیب بوده و نمود خلافت الهی هستند».

ولهازن دوباره اضافه می‌کند که: «خدایی و تألیه (الله قرار دادن) آل بیت پیامبر بر اساس فلسفی، به وسیلۀ قول به رجعت و یا تناسخ ارواح بنا نهاده شده که روح با مرگ جسمی به جسم دیگر منتقل شده و به همین شکل و به طور مستمر در مجرای طبیعی زندگی قیامت‌های متعدّد رخ می‌دهد. و این در تناقض شدید با بر پایی قیامت در وقت زوال دنیا می‌باشد و این مذهب مخصوصاً از طریق انتقال روح خدایی در انبیاء الهی اهمیت عملی پیدا می‌کند، چرا که این روح از یک پیامبر به دیگری منتقل می‌شود و در یک وقت بیشتر از یک پیامبر وجود نخواهد داشت و تا هزار نفر هم پی در پی می‌آیند و بنابراین با روح الهی که در آنها دمیده می‌شود همیشه پی در پی مبعوث می‌شوند. و با این نگرش بود که گفتند: محمّد (ص) در علی (س) و آل علی برانگیخته می‌شود و به آیه ۸۵ سورۀ ۲۸ و آیه ۸ سورۀ ۸۲ استناد می‌جویند و این تفکر به احتمال زیاد یهودی است، اگرچه از بدعت‌های یهود می‌باشد و در مواعظ منسوب به کلیمانس آمده‌است که روح خدا در شخص انسانی متّحد می‌گردد که به صف پیامبری راستین و در اشکال متعدّد مبعوث می‌شود و سلطۀ دائمی او بر ملکوت مقرّر شده ‌است ...

لیکن متأخّران رجعت را ظاهراً به شکل دیگری فهمیده و آن را دیالکتیکی تصوّر کرده‌اند. گاهی به «غیبت» مکرّر امام صادق از آن یاد کرده‌اند و در مقابل، ظهور تازۀ او را رجعت به وضوح مرادف با تناسخ ارواح می‌باشد و سید حمیری به رجعت خودش ایمان دارد» [۵۰۲].

سپس ولهازن خطبۀ ابو حمزۀ خارجی را بر منبر مدینۀ منوّره دربارۀ شیعه از اغانی نقل می‌کند که می‌گوید: «شیعیانی که به کتاب خدا پشت نمودند و بر خداوند افترا زدند، نه با نگاه درستی به قرآن می‌نگرند و نه عقل درستی برای فقه و فهم دارند و نه دنبال حقیقت هستند. برای کارهایشان از هوی و هوسشان پیروی کردند و دین خود را با تعصّب به حزبی مبدّل نموده و خود را پیروان آن حزب می‌دانند. و هرچه از گمراهی و یا رشد باشد، از آن پیروی می‌کنند و در رجعت مردگان انتظار حکومت دارند و ایمان به قیامت قبل از قیامت دارند و ادّعای علم غیب برای افرادی می‌کنند که نمی‌دانستند در داخل خانۀ آنها چه می‌گذرد. خشکه مقدّسانی در دین هستند که عقلشان اندک است، و مقلّد اهل بیتی از عرب شدند و پنداشتند که با تولای آنها نیازی به اعمال صالح و نیک نداشته و این‌ها نجات دهندگانشان از عقاب کارهای بد می‌باشند» [۵۰۳].

و شبیه این قول را هشام بن عبدالملک اموی در نامه‌ای به یوسف بن عمر نیز گفته‌است:

«همانا عبادت شیعیان، بندگی بنى انسان می‌باشد و نتیجۀ آن قیصرى و کسروى و سلطۀ پاپ‌ها می‌باشد، آنها بر امامت موجود و سلطۀ او اعتراض داشتند، لیکن امامت شرعی آنها که بر مبنای ذرّیۀ آل بیت است بهتر از آن نیست چرا که در نهایت به بی‌قانونی و خروج از شریعت می‌انجامد، هرکس از او (امام) پیروی کند، تکالیف از او برداشته شده و از مسئولیت معاف می‌شود» [۵۰۴].

اینست تشیعی که مؤرّخان و مستشرقان و سایرین بر آن اتّفاق نظر دارند که چیزى سواى اسلام می‌باشد.

[۴٩۲] امام سمعانی: الأنساب. [۴٩۳] کتاب الرّوضة – کافی: کلینی ۸/۳۳۸. [۴٩۴] مجالس المؤمنین ص ۱۴۴. [۴٩۵] اعتقادات فرق المسلمین والمشرکین: رازی ص ۵۲. [۴٩۶] کلینی: فروع کافی ۸/۸۰. [۴٩٧] أصول کافی: ۱/۱۸۸. [۴٩۸] بصائر الدّرجات ۲/۱۰. [۴٩٩] بصائر الدّرجات ۲/۱۰. [۵۰۰] تفسیر البرهان: بحرانی مقدّمه ص ۲٧. [۵۰۱] الخوارج والشّیعة: ولهازن ص ۱۶٩-۱٧۰. [۵۰۲] الخوارج والشّیعة: ولهازن ص ۱۶٩-۱٧۳. [۵۰۳] الخوارج والشّیعة: ولهازن ص ۱٧۵. [۵۰۴] الخوارج والشّیعة: ص ۱٧۵ به نقل از طبری ۲/۸۸۲.