أولا: عدم ثبوت ولادت این امام زمان
حکمت الهى بر این رفته است که امام حسن عسکرى وفات کند و از او فرزندى نماند، و این رسوایى بزرگى براى جاعلان امامت و بافندگان آن بود، چرا که امام مرده و کسى نیست که امام بعد از او گردد، چون بنا به باور آنها چنانکه صدوق مدعى است بعد از حسن و حسین نباید امامت به برادران منتقل شود!! [٧۱۶].
و عدم ولادت این مهدى مورد پندارحتى در کتب خود امامیه نیز ثابت است، و لهذا در کتب خود روایت میکنند که حسن عسکرى بدون اینکه فرزندى بگذارد فوت نمود و خلیفۀ عباسى به شدت به این موضوع اهمیت داده قاضیان بزرگ و همراهان ثقات آنها را مسئول این پیگیرى نمود که بعد از وفات حسن و تفتیش منازل ثابت شد که هیچ فرزندى نداشته و لهذا ارثش را بین مادر و برادر او تقسیم نمودند.
کافى این موضوع را در روایتى طولانى از احمد بن عبیدالله بن خاقان آورده که میگوید: (... وقتی که حسن عسکرى مریض شد براى پدرم قاصدى فرستاده شد که ابن الرضا مریض شده است فورا سوار شده و به سوى دارالخلافه رفت، سپس با عجله همراه با پنج نفر از کارمندان امیرالمؤمنین باز گشت که همه از ثقات و خواص او بودند که نحریر (خادم) هم درمیان آنها بود، به آنها دستور داد که در منزل حسن مانده و مراقب صحت و اخبار او باشند، و به چند نفر طبیب نیز دستور داده شد که صبح و شب به خانۀ او بیایند، بعد از دو سه روز از آن خبر آمد که (حسن) ضعیف شده، به پزشکان دستور داده شد که در خانۀ او بمانند و قاضی القضات نیز به مجلس آورده شد، و به او دستور داده شد که ده نفر را که از تدین و امانت دارى و پرهیزکارى آنها اطمینان دارد نیز به همراهى خود انتخاب کند، آنها را حاضر نموده و به خانۀ حسن فرستاده و دستور داد که شبانه روز آنجا باشند، همچنان آنجا بودند تا اینکه (حسن)÷ فوت نمود و سرّ من رأى (سامرا) یکسره ضجه شد، و سلطان افرادى را به خانه اش فرستاد و اتاق اتاق آنجا را بررسى و تفتیش کردند [٧۱٧] و هر آنچه آنجا بود مهر و موم کرده و بدنبال آثار فرزند و حاملگى شدند، و دایههایى آوردند که آثار حاملگى را شناخته و بسوى جاریهها رفته و بررسى میکردند، بعضىها گفتند که: جاریهاى وجود دارد که که حامله است او را در اتاقى قرار داده و نحریر (خادم) و همراهان او و زنانى راکه همراه او بودند بر آن زن گماشتند، تا اینکه (جسد حسن) را آماده کنند... و بعد از دفن او، سلطان و مردم در صدد بچه شده و در منازل و اتاقها بفراوانى تفتیش نموده و تقسیم میراث را توقف نمودند، و آنهایى که مواظب و مراقب جاریهاى بودند که گمان حاملگى او میرفت همچنان ملازم او بودند تا اینکه عدم حاملگى آن زن ثابت گشت، و هنگامى که حاملگى او باطل شد میراثش را بین مادر و برادرش جعفر تقسیم نمودند) [٧۱۸].
این روایت از کتابى که مدعى هستند که به امام زمان نشان داده شده وگفته است که، براى شیعیان ما کافى است [٧۱٩] ثابت میکند تولد این مهدى مورد پندار از ریشه و اساس باطل است، و مذهب تراشان فرقه باز نمیتوانند این روایت را انکار کنند و یا برآن خرده بگیرند، چون درچندین منابع موثق و مورد اعتماد آنها وارد شده و بسیارى از بزرگان آنها در حدیث و تفسیر و تاریخ آن را روایت کردهاند که فقط بعضى از آنها (نه بعنوان حصر) عبارتند از:
۱- کافى کلینى همین روایتى که نقل شد کتاب الحجة ج۱ص۱۲۶
۲- مفید در کتاب الإرشاد ص ۳۳۸-۳۳٩
۳- طبرسى در أعلام الورى ص ۳۵۸-۳۵٩
۴- أربلى در کشف الغمة ج۲ص۴۰۸-۴۰٩
۵- مجلسى در جلاء العیون زیر عنوان: ذکر المهدى و عباس قمى در منتهى الآمال نیز زیر همین عنوان آن را آوردهاند.
و أما نوبختى از علماء بزرگ امامیه در قرن سوم که خود در میان این اقوال مضطرب و متعارض و متناقض گیج است میگوید که: بعضىها گفتند: پدرش (حسن) فوت کرد و هیچ اثرى از او نمانده و فرزند ظاهرى از او شناخته نشده [٧۲۰]، و دیگرانى مدعى شدند که این موهوم دو سال قبل از وفات حسن یعنى در بیست سوم رمضان سال ۲۵۰ هـ متولد شده! [٧۲۱]، و بعضىها مدعى شدند که هشت ماه بعد از وفات حسن این مورد پندار متولد شده [٧۲۲]، و دیگرانى مدعى شدهاند که این موهوم در سال ۲۵۸هـ متولد شده است و بعضىها سال ۲۵۶ را مدعى گشتهاند [٧۲۳]، و مدعیان دیگرى ادعاء نمودهاند که در نصف شعبان سال ۲۵۵ یعنى پنج سال قبل از وفات حسن متولد شده است [٧۲۴]، که این ادعاء امروزه به کام رهبران نظام امام زمانى ایران جور آمده و هرساله بدین مناسبت جشن گرفته و شهرها چراغانى و مزین نموده و ملیونها مصرف نموده تا از مقلدین عوام بیشتر سوارى بگیرند.
وحتى در اسم جاریهاى که این ولادت را براو بستهاند نیز چنان اختلاف کردهاند که دروغ بودن او واضح و آشکار است، بعضیها مدعى شدهاند که اسمش نرگس است [٧۲۵]، و بعضىها مدعى شدهاند که اسم آن صقیل یا صیقل است [٧۲۶]، و مدعیان دیگرى ادعاء نمودهاند که نامش حکیمه است [٧۲٧] و اقوال دیگرى نیز بافته شده است.
آیا حجت عصر و صاحب زمان که همۀ دین باو مرتبط است و همۀ احکام اصلى دین مثل جهاد و حکومت و حتى نماز جمعه را بخاطرش ترک نمودهاند چنین کسى است که حتى مادرش هم مورد اتفاق نباشد، و بقول بعضیها بنا به گفتۀ امام ابن حزم امام اندلس که میگوید: بعضى از آنها مدعى هستند که اسم مادرش سوسن است که مدعیند حکیمه بنت محمد شاهد ولادتش بوده که در هنگام خروج از شکم مادرش قرآن میخوانده که همۀ اینها هوس میباشد و حسن مذکور اصلا فرزندى نداشته و این اولین حماقت آنها و کلید همۀ شرارت هایشان میباشد که خود مهلکهاى عظیم میباشد [٧۲۸].
دانشمند زبردست و شیرمرد پاکستان امام احسان الهى ظهیر که اطلاعات رژیم تروریستى و فرقه گراى ایران چون از جواب دادن به او و تألیفاتش عاجز مانده بود بوسیلۀ مزدورانش در حال سخنرانى در پاکستان او را ترور کرد در این مورد میگوید: افسانههایى که براى ولادت این مولودى که هرگز متولد نشده و چگونگى ناپدید شدن او از چشمهاى خاص و عام و دور و نزدیک و عدم علم اهل بیت و اهل منزل و عدم شناخت چنین چیزى بافتهاند و اینکه چگونه به امامت رسیده و چگونه به همۀ علوم که از لوازم امامت در نزد قوم است دست یافته، همۀ اینها باعث شده که افسانهها بافته و براى اثبات مدعاى خود که ثابت نشده و نشدنى است دروغها مبالغه انگیز ساختهاند که شایسته است نام خرافات بىاساس و بیهوده بر آنها گذاشت که این اکاذیب خود شواهدى است بر علیه خودش، و سپس نمونههایى از این روایات بیهوده را بعنوان مثال ذکر کرده است [٧۲٩]، میپرسد که چطور چنین تولدى از چشم بنى هاشم و از خانوادۀ علوى مخصوصا از نقیب آنها احمد بن عبدالصمد که به ابن الطومار شهرت داشت و دفترى داشت که ولادت علوىها را در آن ضبط مینمود مخفى ماند!
و لهذا وقتى که یک خبر یک مدعى امام زمانى! در سال ۳۰۲ هـ که بدروغ ادعاء نمود که، او محمد بن حسن عسکرى است به خلیفۀ عباسى المقتدر رسید دستور داد که بزرگان و شیوخ آل ابیطالب را جمع نموده تا موضوع روشن شود، که همگى آنها شهادت دادند که او کذاب است و حسن عسکرى فرزندى نداشته است، و این مدعى تقیۀ پیشۀ امام زمانى زندانى و تا یکماه در میان مردم شلاق میخورد [٧۳۰]، و اختلاف مدعیان تشیع خودش دلیلى است بر عدم ولادت چنین موهومى و لهذا اکثر آنها بعد از یأس از فرزندى براى حسن عسکرى بعد از او به امامت دیگران رفته و آراء متعددى بافتهاند.
[٧۱۶] کمال الدین وتمام النعمة: صدوق ص۴۱۴. [٧۱٧] چرا بحث و بررسى و تفتیش منازل مادامی که فرزند حسن چنانکه در جاى دیگر مدعى هستند که از بزرگ شده و چرا میراث امام حسن عسکرى بین ورثۀ او تقسیم شد بدون اینکه فرزندى در میان باشد. [٧۱۸] کافى کلینى ۱/۵۰۵. [٧۱٩] البته بعضى از عقلایشان به این دروغها آگاهى دارند لیکن از ترس روحانیت از یکطرف و از عوام کالأنعام از طرف دیگر سکوت میکنند که سربازان مجهول امام زمان ترورشان نکنند، همچنانکه بعضى از استادههاى دانشگاه الهیات تهران چند سال پیش به اینجانب یواشکى گفتند. [٧۲۰] فرق الشیعة: نوبختى ص ۱۱۸-۱۱٩. [٧۲۱] منتهى الآمال: عباس قمى، نسخۀ فارسى ص۱۱٩۸ [٧۲۲] فرق الشیعة: نوبختى ص۱۲۶. [٧۲۳] منتهى الآمال: قمى ص ص ۱٩۸. [٧۲۴] الإرشاد: مفید ص ۳۴۶، أعلام الورى طبرسى ص ۴۱٩. [٧۲۵] الإرشاد: مفید ص ۳۴۶. [٧۲۶] کشف الغمة ج۳ص۲۲٧. [٧۲٧] همان منبع. [٧۲۸] الفصل امام ابن حزم ج۴ص ۱۸۱. [٧۲٩] الشیعة والتشیع احسان الهى ظهیر ص ۲٧۳-۲٧۴. [٧۳۰] تاریخ الطبری ج ۱۳ ص ۲۶-۲٧ حوادث سال ۳۰۲هـ.