فصل سوم: وجوه تشابه عقيدتی بين يهود و تشيّع
شیخ ابراهیم جبهان در کتاب خود تبدید الظلام و تنبیه النیام ص ۱۵٩-۱۶۰ میگوید:
تشیع در دامن فراماسونرى (قدیم) رشد نموده و اولین سنگ بنا و تخم آن را شخصیتهایى ریختهاند که عبارتند از:
شخصیتهایى یهودى که تظاهر به اسلام نموده و بعد از آن به شکل غولهاى وحشى و مارهاى خطرناکى درآمده که سم خطرناک خود را در اینجا و آنجا میریختهاند، مثل عبدالله ابن سبأ یهودى و بقیۀ دعوتگران خاموش و ناطق آن، و این هستهها در حول على و فرزندانش جمع شده تا بعدها از آنها خدایانى به شکل بشر درست نمودند، و در میان این دستهها بسیارى از کینه توزان و شکست خوردگان سابق و از شعوبیه و غرض ورزان سیاسى در اجراى همه نقشهها پشت سر اینها قرار گرفتند، و وحدت هدف نیز همۀ آنها را در یک صف قرار میداد، و هم چنین کوردلانى که آلت دست اینها شده و در لشکر اینها قرار میگرفتند،
همین توطئهگران و منافقان آلت دست آنها بودند که جریمۀ ترور امیرالمؤمنین عمربن خطاب بدست آنها صورت گرفت، و همینها بودند که نقشۀ قتنهاى را ریختند که سرانجام به شهادت امیرالمؤمنین عثمان انجامید، و همینها بودند که آتش جنگ خانمانسوز بین على و عایشه ب در جمل شدند، و همینها بودند که مانع هرگونه صلح و آشتى بین على و معاویه شده و براى خونریزى وحشتناک صفین شرایط را مهیا میکردند، و همینها بودند که شروط تحکیم را (برخود) على دیکته کردند، و بازهم همینها بودند که نقشۀ و توطئه شهادت على را چیدند، و همینها بودند که حسن را وادار به تنازل از خلافت کردند، و همینها بودند که شرایط غمناک و مصیبت بار کربلاء را فراهم نمودند، و همینها بودند که نقشۀ نابودى زید بن على و فرزندش یحیى را ریختند، و همینها بودند که فرماندهى لشکر مختار را در دست داشتند، و همینها بودند که ابوالخطاب اسدى و مغیرۀ عجلى را وادار به نشر بى نظمى و ترور و وحشت مینمودند، و همینها بودند که امت اسلامى را به فرق و احزاب متعدد و متحارب و بعد از آن به دول متعدد و متحارب منقسم نمودند، و همینها بودند که نقشۀ جنگهاى صلیبى را ریختند، و همینها بودند که خلافت عثمانى را که آرزو و امید دنیاى اسلام بود ساقط نمودند، و همینها هستند که (به رهبرى صلیبیت وصهیونیست) هنوز هم با هرگونه تفکرى به بازگشت به دولت (صحیح) اسلامى مبارزه میکنند، و همینها هستند که افکار غربى و مذاهب ویرانگرى چون اگزیستانسیالیست و بى نظمى وکمونیستى و بهائیت و قادیانیت و اباحیت و انحلال اخلاقى و جنگ با همه ادیان و یگانه پرستى را منتشر مینمایند.
وجوه تشابه عقیدتی بین یهود و تشیع
پس از بررسی سیر تاریخی تحوّل تشیع، اکنون باید دید که در میدان عمل و اندیشۀ مذهبی، چه توافقهایی بین تشیع و کسانی که تشیع را منحرف کردند وجود دارد.
درخلال بررسیهای قبلی روشن شد که سبأیه، کانونی برای همۀ فرق ضاله در جامعۀ اسلامی شد [۵۰۵] و آثار عبدالله ابن سبأ نیز با مرگ او از بین نرفت، بلکه عبدالله القصیمى بعد از آنکه از پدیدۀ غلوّ دربارۀ علی بن أبی طالب سخن گفته میگوید: ادّعاهای این مرد (ابن سبأ) و بدعتهای او به هر طرف رفته و شعاع ناراحتکنندۀ آن در اطراف مملکت اسلامی پیچید و در جایگاه عقیدهای نشست که در راه آن خونها ریخته شد و بعدها این عقاید به تشیع و مذهب شیعه معروف گشت [۵۰۶].
حال وجوه تشابه بین عقاید یهود و شیعه را با استناد به کتب آنها بررسی میکنیم:
۱- تشابه در تسمیۀ «وصی»:
نام وصی برای خلیفۀ پیامبر و رهبر سیاسی مسلمانها بعد از پیامبر، از مسلمانان صدر اسلام شنیده شدهاست و برای هیچ یک از خلفای راشدین کلمۀ وصی به کار برده نشدهاست، تا اینکه ابن سبأ این واژه را برای علیس به کار برد و این واژه یک اصطلاح یهودی است [۵۰٧] که از طریق ابن سبأ در بین مسلمین مطرح شد [۵۰۸].
۲- اتّفاق یهود و شیعیان در وجوب نصب وصی:
در نزد یهود نصب وصی واجب میباشد و در سفر اعداد آمدهاست که خداوند به موسی گفت که: یوشع بن نون را به عنوان وصی معرفی نماید [۵۰٩]. و در نزد شیعیان صفّار یک باب کامل به نصب وصی اختصاص داده و میگوید: اگر زمین بدون امام ماند، ذوب میشود و حتّی اگر یک ساعت بدون امام باشد مثل موج دریا به هم میخورد [۵۱۰].
۳- اتّفاق یهود و شیعیان بر اینکه تعیین وصی از طرف خداوند است نه پیامبر:
۳-۱ یهود
خداوند به موسی گفت که: روزهایت به پایان رسیده یوشع را در خیمۀ اجتماع بخوان تا او را وصیت کنم ... «ربّ به موسی گفت: الان تو با پدرانت آرام میگیری، به یوشع بن نون وصیت کن و من با تو هستم» [۵۱۱].
۳-۲ شیعه
در کتاب بصائر الدّرجات از ابو عبدالله آمدهاست که: پیامبر صد و بیست بار به آسمان عروج کرد و در هر بار خداوند او را به ولایت علی و ائمّه بعد از خودش توصیه نمود و بیش از فرائض او را وصیت به ولایت نمود! و در بحار آمدهاست که، خداوند حقّ اختیار را به پیامبر داد [۵۱۲].
۴- اتّفاق یهود و شیعیان بر اینکه خداوند با اوصیاء سخن گفته و بر آنها وحی مینماید:
۴-۱ یهود
در سفر یوشع آمده که خدا بعد از وفات موسی یوشع را مخاطب قرار داده و به او میگوید: «بعد از مرگ موسی رب عبادت شود، رب به یوشع بن نون خادم موسی گفت: بندهام موسی وفات کرد، الان برخیز و از این اردن گذر نما» [۵۱۳].
۴-۲ شیعه
مفید از حمران بن أعین روایت میکند که: به ابوعبدالله÷ گفتم که: من شنیدهام که خداوند تبارک و تعالی با علی مناجات نمودهاست، پاسخ داد: آری، در بین آنها در طائف مناجات رخ داد [۵۱۴]. و نیز روایت است که در طائف و تبوک یوم خیبر علی با خدا مناجات نمود [۵۱۵].
۵- وصی به منزلت نبی در نزد یهود و شیعه:
۵-۱ یهود
در سفر یوشع آمدهاست که «ربّ به یوشع گفت: من از امروز تو را در چشم بنی اسرائیل عظمت میدهم تا بدانند که با تو مثل موسی خواهم بود» [۵۱۶]. و در جای دیگری آمدهاست: در آنروز رب در چشم همۀ بنی اسرائیل به یوشع عظمت داد و هیبت او در نزد آنها مثل هیبت موسی شد [۵۱٧].
۵-۲ شیعه
در کافی از محمّد بن مسلم روایت است که میگوید: از ابو عبدالله÷ شنیدم که میگفت: ائمّه به منزلت رسول خدا ص میباشند جز اینکه پیامبر نیستند و جز در مورد تعداد زنان، به منزلت رسول خدا ص میباشند [۵۱۸].
و غلوّ و افراط آنها حدّ نشناخته و حتّی طلاق زنهای پیامبر را نیز در دست علی قرار دادهاند و میگویند: پیامبر به علی گفته است: ای علی اختیار زنهایم بعد از من در دست توست [۵۱٩]. و به این هم اکتفا ننموده بلکه ائمّه را اعلم و افضل از انبیاء دانستهاند چنانکه در بحار الأنوار عنوانی است به نام: «آنها از انبیاء† اعلم میباشند» [۵۲۰]. و باب «تفضیل ائمّه بر انبیاء و همۀ مخلوقات» [۵۲۱].
۶- یهودیان امامت را در آل داود و شیعیان در آل حسین محدود نمودهاند:
۶-۱ یهود
یهودیان مملکت را در آل داود محصور نمودهاند و نزد آنها جایز نیست که تا روز قیامت مملکت از خانوادۀ داود خارج شود.
در سفر ملوک اوّل آمدهاست که: کرسی داود تا ابد در مقابل عرب ثابت خواهد بود [۵۲۲].
۶-۲ شیعه
شیعیان امامت را در آل علی و در فرزندان حسین محدود نموده و میگویند: تا قیامت در آنها باقی خواهد ماند. چنانکه در کتاب علل الشّرائع و غیره آمدهاست که از ابوعبدالله روایت است که: خداوند علی را به وصایت رسول خداص اختصاص دادهاست سپس به وصایت حسن بعد به حسین سپس به علی بن حسین و بعد از او در اعقاب او خواهد بود [۵۲۳]. و مفید اجماع شیعه را نقل کردهاست که امامت بعد از پیامبرص در بنیهاشم و سپس در علی و حسن و حسین و بعد از آن در میان فرزندان حسین تا قیامت باقی خواهد ماند [۵۲۴].
٧- یهودیان مملکت را در فرزندان هارون (نه موسی) قرار دادند و شیعیان امامت در فرزندان حسین (نه حسن) قرار دادند:
٧-۱ یهود
در سفر خروج آمدهاست که خداوند موسی را مخاطب قرار داده و میگوید: «برادرت هارون را نزدیک کن و فرزندانش نیز با او هستند تا در بنی اسرائیل کاهن من باشد» [۵۲۵].
٧-۲ شیعه
صدوق از هشام بن سالم روایت میکند که میگوید: به امام صادق جعفربن محمّد÷ گفتم که: حسن افضل است یا حسین؟ گفت: حسن از حسین افضل است، گفتم: پس چگونه امامت بعد از حسین در فرزندان او شدهاست نه فرزندان حسن؟ گفت: خداوند خواستهاست که سنّت موسی و هارون در حسن و حسین† جاری شود [۵۲۶].
۸- بناء هیکل سلیمان در نزد یهود و حمل سلاح رسول در نزد شیعه:
۸-۱ یهود
در سفر صموئیل دوّم آمدهاست که خداوند خطاب به داود میگوید: آنگاه که روزهایت تکمیل شود و با پدرانت آرام گیری، بعد از تو نسلت را که از درونت بیرون میآید بر پا داشته و مملکت آنها را ثابت نگه میدارم ... و من کرسی مملکت او را تا ابد ثابت نگه خواهم داشت [۵۲٧].
۸-۲ شیعه
شیعیان شرط صحّت امامت ائمّه خود را داشتن سلاح رسول خدا ص میدانند و سلاح را در میان آنها شبیه به تابوت در بنی اسرائیل میدانند. چنانکه کلینی روایت میکند که ابوعبدالله میگوید: سلاح در میان ما مثل تابوت در بنی اسرائیل است، در میان بنی اسرائیل هر خانوادهای که تابوت در میان آنها بود نبوّت به آنها داده میشد و از میان ما هرکس که سلاح در میان او باشد امامت به او داده خواهد شد [۵۲۸].
٩- انتهاء مملکت و امامت در میان یهود و شیعه:
مملکت آل داود از بنی اسرائیل که یهودیان میپنداشتند تا قیامت ادامه خواهد داشت از ازمنۀ بسیار دوری است که قطع شدهاست و همچنین امامت فرزندان حسین نیز چنین است، بلکه بالاتر از این نه حضرت حسین و نه فرزندان او هرگز حکومت به دستشان نرسید و این خود دلیل روشنی بر اکاذیب یهود و شیعه میباشند که بر خداوند افترا زده و دروغ ساختهاند. چرا که اگر خداوند چنین وعدهای نموده بود خلف وعده نمیفرمود، خداوند میفرماید: ﴿وَعۡدَ ٱللَّهِۖ لَا يُخۡلِفُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥ...﴾ [الروم:۶].
۱۰- محدودنمودن یهود به اسباط خود و شیعیان به ائمّه خود:
شیعیان محدود نمودن ائمّه خود را به دوازده عدد مشابه با عدد اسباط بنیاسرائیل میدانند. چنانکه اربلی میگوید: خداوند عزّ وجلّ در کتاب خودش میگوید: ﴿۞وَلَقَدۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَبَعَثۡنَا مِنۡهُمُ ٱثۡنَيۡ عَشَرَ نَقِيبٗاۖ﴾ [المائدة: ۱۲]. «خداوند از بنیاسرائیل پیمان گرفت و در میان آنها دوازده نقیب برانگیخت» و عدد آن نقیبها را که قائمان بر امر میباشند دوازده نفر قرار داد، پس عدد ائمّه دوازده نفر میگردند.
اینها برخی از وجوه تشابه بین یهود و شیعه میباشد که از طریق مقارنه بین متون دو مذهب استنباط میشود و در بعضی از این روایات، شیعیان خود در تشابه خودشان با یهود تصریح میکنند والاّ چه مقصودی در تشبیه به متون اسفار یهود وجود دارد، جز اینکه پیامبر میفرماید: «هر کس به قومی تشبیه جوید از آنهاست» [۵۲٩].
۱۱- غلوّ یهود و شیعه در انبیاء و اوصیاء:
از بارزترین وجه تشابه بین آراء یهود و شیعه غلوّ در حقّ انبیاء و اوصیاء خیالى و صالحان میباشد.
۱۱-۱ غلوّ یهود
شواهد متعدّدی در کتاب تلمود که از اسفار مقدّس یهودی میباشد وجود دارد که ما به یک مثال اکتفا مینمائیم. در سفر خروج آمدهاست: «رب به موسی گفت: بنگر، من تو را إله فرعون قرار دادم و برادرت هارون را پیامبر تو» [۵۳۰]، بدون شک که یهود در این مورد از حد تجاوز نموده و موسی را از مرتبۀ بندگی به مقام الوهیت ارتقاء دادهاند.
۱۱-۲ غلوّ شیعه
شیعیان در مورد علی تا مرتبۀ خدایی غلوّ نمودهاند، چنانکه مجلسی دربارۀ این آیه که میگوید: ﴿أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوۡفَ نُعَذِّبُهُۥ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِۦ﴾ [الکهف: ۸٧] «امّا کسی که ظلم نمودهاست به زودی او را عذاب داده سپس به سوی خدایش باز میگردد و ...» میگوید: تفسیر باطن این آیه اینست که به سوی امیرالمؤمنین باز میگردد ... وقتی که او را عذاب میدهد میگوید: ﴿يَٰلَيۡتَنِي كُنتُ تُرَٰبَۢا ٤٠﴾ [نبأ: ۴۰] «کاش که من خاک میبودم» کاش که من از شیعۀ ابوتراب (یعنی علی) میبودم و در تعلیق و شرح این روایت میگوید: ممکن است بازگشت به رب یعنی بازگشت به کسی باشد که خداوند او را برای حساب مخلوقات در روز قیامت مقرّر داشتهاست، و این مجاز شایع است، یا اینکه مراد از ربّ امیرالمؤمنین است چرا که خداوند او را در تربیت مخلوقات در علم و کمالات قرار داده است و هم او حاکم بر آنها در دنیا و آخرت است» [۵۳۱].
و در روایات دیگر آنها آمدهاست که علی گفتهاست: من ربّ و پروردگار زمینم که با او زمین آرام میگیرد [۵۳۲].
آیا غلوّ و کفری بالاتر از این میشود تصوّر کرد؟ و صدها نمونه از این افراطگریها در روایات اثناعشریان وجود دارد و مذهبشان اساساً بر مبنای همین غلوّ و افراطگریها بنا شدهاست.
۱۲- قراردادن اسماء الهی براى انبیاء و اوصیاء:
۱۲-۱ یهود
یهودیان دربارۀ دانیال غلو نموده و به زعم آنها خداوند در او حلول کردهاست، همچنانکه در سفر دانیال از زبان بخت النصر آمدهاست [۵۳۳].
۱۲-۲ شیعه
شیعیان دربارۀ ائمّه خود غلو نموده و اسماء حسنای الهی را بر آنها گذاشتهاند. محسن کاشانی از ابو جعفر روایت میکند که میگوید: والله که ما اوصیاء و خلفای بعد از پیامبر ص هستیم، و ما مثانی (یعنی فاتحه)ای هستیم که به پیامبر داده شدهاست، ما شجرۀ نبوّت و منشأ رحمت و معدن حکمت و چراغ علم و موضع رسالت و محلّ رفت و آمد ملائکه و موضع سرّ الهی و امانت الهی در میان بندگان و حرم بزرگ الهی هستیم ... و ما اسماء حسنای الهی هستیم که خداوند هیچ عملی را جز با شناخت ما نمیپذیرد، والله ما کلماتی هستیم که آدم آنها را از خداوند دریافت نمود و بر او توبه کرد [۵۳۴]. و در بصائرالدّرجات است که از امیرالمؤمنین نقل میکند که: من چشم خدا و دست خدا و پهلوی خدا و باب خدا هستم [۵۳۵].
و دهها نمونه از این غلوّهای کفرآمیز که کتب شیعه از آنها پر است.
۱۳- ادّعای یهود و شیعه در علم غیب برای انبیاء و اوصیاء:
۱۳-۱ یهود
یهودیان دربارۀ بعضی از پیامبران خود غلو نموده و به این زعم رفتهاند که آنها بعضی از امور غیب را میدانند، چنانکه دربارۀ ایلیا میگویند: بدون اینکه علامتی از باران باشد میدانسته چه وقتی باران میآید [۵۳۶].
۱۳-۲ شیعه
شیعیان درمورد ائمّه خود چنان غلوّ نمودهاند که به آنها مقام فوق بشریت و صفاتی دادهاندکه جز برای خداوند متصوّر نیست و از جملۀ این صفات معرفت غیب میباشد. در بحار الأنوار از امام صادق / نقل شده که میگوید: والله که به ما علم اوّلین و آخرین داده شدهاست، یکی از اصحابش به او گفت که: فدایت شوم آیا علم غیب دارید؟ گفت: وای بر تو، من آنچه را که در پشت مردها و در رحم زنان میباشد میدانم ... ما حجّت الهی بر مخلوقات هستیم و اگر من بخواهم میتوانم شنهای کوه تهامه را بشمارم ... [۵۳٧]! و سیف تمّار از ابوعبدالله نقل میکند که، امام گفت: قسم به ربّ کعبه (سه بار) که اگر من بین موسی و خضر میبودم به آنها میگفتم که از آن دو عالمتر هستم و آنچه را که نمیدانستند به آن دو اطّلاع میدادم، چرا که آن دو علم به آنچه که رخ داده است داشتند امّا علم به آنچه را که رخ ندادهاست نمیدانستند ... ما آن را از رسول خدا ارث بردهایم [۵۳۸].
۱۴- تشابه یهود و شیعه در مورد ادّعایشان که اولیاء آنها از پیامبران برتر هستند:
۱۴-۱ یهود
یهودیان در مورد خاخامهای خود که در واقع بانیان دین آنها هستند، غلوّ نموده و اقوال آنها را بهتر و برتر از اقوال انبیاء دانستهاند. در تلمود آمده است که: «بدان که گفتار خاخامها برتر از گفتار پیامبران بوده و باید گفتار آنها را مثل شریعت برای خودت بدانی چرا که گفتار آنها گفتۀ خداوند زنده میباشد». و باز در تلمود آمده است: «به گفتار خاخامها بیشتر از شریعت موسی باید توجّه کرد»، «و هرکس گفتههای خاخامها را ناچیز بشمارد اقوال تورات را تحقیر کردهاست ...» [۵۳٩].
۱۴-۲ شیعه
شیعیان در مورد ائمّه خود چنان غلوّ نمودهاند که امامت را بالاتر از نبوّت دانسته و مقام آنها را از مقام انبیاء بالاتر دانستهاند و بنا براین خمینی که عقاید باطنی داشته مدّعی است که، «امام مقام و مرتبهای دارد که هیچ ملک مقرّب و پیامبری بدان نمیرسد و اینکه بر ذرّات این هستی حکومت دارند و آنها دارای خلافت تکوینی هستند، و این ضروریات مذهب میباشد» [۵۴۰]. و به این کفریات مخالف با بدیهیات اسلام اکتفا ننموده و ادّعا میکنند که علی بن أبی طالب دارای فضائلی است که رسول خداص هم نداشته است.
مجلسی هم به زعم خود از پیامبر روایت میکند که: «به من سه خصال داده شدهاست که علی با من در آنها شریک است و به علی سه خصال داده شده است که من در آنها با او شریک نیستم، ... به علی شجاعتی داده شده که من داده نشدهاست و ...» [۵۴۱].
این روایت و امثال آن دلالت روشن دارد بر برتری علی بر پیامبرص و بنابراین نعمت الله جزائری که او را خاتمة المحدّثین مینامند میگوید که: در میان اصحاب ما اختلاف بر برتری علی بر سایر انبیاء نیست بلکه اختلاف بر افضلیت امیرالمؤمنین و ائمّۀ طاهرین بر جدّشان میباشد [۵۴۲].
۱۵- زندهکردن مردگان در نزد یهود و شیعه:
۱۵-۱ یهود
یهودیان بر این باور هستند که خاخامهای آنها میتوانند مردگان را زنده کنند و در تلمود آمدهاست که: «یکی از خاخامهای دیگری را در حالت مستی کشت، سپس معجزه کرد و آن خاخام را زنده نمود» [۵۴۳].
و در تلمود آمدهاست که: «یکی از مؤسّسان مذهب تلمودی یهودی میتواند با سحر کسی را که کشته است زنده نماید، و هر شب گوسالۀ سهسالهای را با همکاری یکی از ربّانیین زنده نموده و با هم میخوردند» و «بعضی از ربّانیها که تلمودی بودند دارای سنگی بودند که به وسیلۀ آن مردهها را زنده میکردند» و «یکی از ربّانیها که (جانی نام داشت) آب را به عقرب مبدّل مینمود و در یکی از روزها زنی را به چهارپایی تبدیل کرد که در گردشهایش بر او سوار میشد» [۵۴۴].
۱۵-۲ شیعه
شیعیان میپندارند که به مقدور أئمّۀ آنها میباشد که به هرکس که خواستند از انسان و حیوان، اعادۀ حیات نمایند چنانکه در کتاب بصائرالدّرجات در باب «أئمّۀ مردهها را به اذن الهی زنده میکنند» چند روایت آمده است. یک روایت به ابوعبدالله نسبت داده شده که میگوید: یکی از خویشان امیرالمؤمنین نزد او آمد و گفت: ای خال من، برادرم و برادرزادهام مردهاند و من سخت غمگین میباشم، گفت: دوست داری آنها را ببینی؟ گفت: بله، گفت: قبرستان را به من نشان بده [۵۴۵]، و با ردای مستجاب پیامبر برخاست و وقتی که به قبر سید لبانش را تکان داده (یعنی چیزی خواند) سپس با لگد به قبر زد و او بیرون آمد و میگفت: «رمیکا» [۵۴۶] به زبان فارسی، علی÷ به او گفت: مگر وقتی که مردی عرب نبودی؟ گفت: چرا لیکن چون بر سنّت فلان (یعنی ابوبکر) مردم زبان ما عوض شد [۵۴٧].
دوباره مجلسی روایت میکند که محمّدبن راشد از جدّش روایت میکند که علامتی از جعفر بن محمّد پرسیدم: گفت: هرچه خواستی بپرس انشاءالله جواب میدهم، گفتم: برادرم که درمیان این قبرها است دستور بده که بیاید. گفت: اسمش چه بوده؟ گفتم: احمد، گفت: ای احمد به اذن خدا و به اذن جعفربن محمّد برخیز. والله برخاست و گفت: آمدم [۵۴۸].
[۵۰۵] منبع اصلی معلومات این فصل دو کتاب عبدالله بن سبأ و امامت علی بن أبی طالب: بخش پنجم میباشد. به تألیف عبدالرّحمن السّلمان و کتاب: بذل المجهود في اثبات مشابهة الرّافضة للیهود: عبدالله جمیلی. [۵۰۶] الصّراع بین الإسلام والوثنیة ۱/۱۱. [۵۰٧] بذل المجهود: عبدالله جمیلی ۱/۱۸۲. [۵۰۸] البتّه وصی به معنای کسی که پیامبر خداص به او سفارشهایی فرموده بود شامل علی÷ میشود ولی به معنای جانشین پیامبر نبوده و در صدر اسلام سابقه نداشتهاست. [۵۰٩] اصحاح ۲٧ فقرات ۱۵/۲۳. [۵۱۰] بصائر الدّرجات ص ۵۰۸، دلائل الإمامة ۲۳۰. [۵۱۱] تثنیه: اصحاح ۳۱/۱۴-۱۶-۲۳. [۵۱۲] بصائر الدّرجات ص ٩٩: بحار الأنوار مجلسی ۱۸/۳۴۱ و ۳۸/۱۰٧. [۵۱۳] سفر یوشع: اصحاح ۱/۱. [۵۱۴] الاختصاص ص ۳۲٧. [۵۱۵] الاختصاص ص ۳۲۸، و خمینی مدّعی است که جبرئیل بر حضرت فاطمه نازل شده و شش ماه با او مراوده داشته و میگوید: شاید از مسائل جمهوری اسلامی با او سخن گفته است. آیا روزی میآید که شیعیان به عقل آمده و خرافات را از حقایق بشناسند؟ [۵۱۶] اصحاح ۳/٧. [۵۱٧] سفر یوشع اصحاح ۴ فقره ۱۴. [۵۱۸] أصول کافی ۱/۲٧۰. [۵۱٩] الاحتجاج: طبرسی ص ۱۶۴، بحار: مجلسی ۲۶/۶۶. [۵۲۰] بحار الأنوار ۲۶/۱۴٩-۲۰۰ و در آنجا سیزده روایت در این مورد وجود دارد. [۵۲۱] بحار ۲۶/۲۶٧-۳۱٩، در آنجا ۸۸ روایت در این مورد وجود دارد. [۵۲۲] سفر آرمیا: اصحاح ۳۳/۱٧ و اصحاح ۲/۳۳ و ۴۵. [۵۲۳] علل الشّرائع: صدوق ص ۲۰٧، بحار: مجلسی ۲۵/۲۵۸. [۵۲۴] أوائل المقالات ص ۴۴. [۵۲۵] اصحاح ۲۸ فقره ۱. [۵۲۶] کمال الدّین و تمام النّعمة ص ۳۱۶ و بحار: مجلسی ۲۵/۲۴٩. [۵۲٧] اصحاح ٧ فقره ۱۲/۱۳. [۵۲۸] أصول کافی ۱/۲۳۸. [۵۲٩] ابوداود ۴/۳۱۴-احمد: مسند ۲/۵۰. [۵۳۰] اصحاح هفتم فقره ۱. [۵۳۱] بحار: مجلسی ۲۴/۲۶۲ و ۲۶۳. [۵۳۲] مرآة الأنوار ص ۵٩. [۵۳۳] سفر دانیال: ۴/۱۲۸. [۵۳۴] محسن کاشانی: علم الیقین فی معرفة أصول الدّین ۲/۵٩٧، بذل المجهود ۱/۴۶۴. [۵۳۵] صفّار: بصائر الدّرجات ص ۸۱/۸۶، أصول الکافی ۱/۱۴۳ و ۱۴۴. [۵۳۶] اصحاح ۱۸/۴۱ و ۴۵. [۵۳٧] مجلسی: بحار ۲۶/۲٧ و ۲۸. [۵۳۸] اصول کافی ۱/۲۶۱، صفّار: بصائر الدّرجات ص ۱۴٩: این کفریات و غلوّها حتّی در ذهن یهود هم خطور نکرده است. [۵۳٩] د. روهلنج: الکنز المرصود، ص ۴۴-۴۵ و ۴۶، ابراهیم خلیل: اسرائیل والتّلمود ص ۶۵، پولس حناسعد: همجیة التّعالیم الصّهیونیة ص ۲۲، بذل المجهود ۱ ص ۴۴۶ و ۴۴٧. [۵۴۰] الحکومة الإسلامیة – نسخه عربی – ص ۵۲: خمینی. [۵۴۱] بحار الأنوار: ۳٩/۴۰. [۵۴۲] الأنوار النّعمانیة ۱/۲۰ و ۲۱ و بحار الأنوار ۲۵/۳۵۲. [۵۴۳] التّلمود – تاریخچه و تعالیمه ص ۸۵ ظهیر الإسلام همان. [۵۴۴] پولس حناسعد: همجیة التّعالیم الصّهیونیة ص ۴۳ و ۴۴ و د. روهلنج: الکنزالمرصود، و بذل المجهود ص ۲۸۱ و ۲۸۲. [۵۴۵] چقدرمسخره است، کسی که مرده را زنده میکند نمیداند که قبرشان کجاست، چقدر با این روایتهای جعلی با عقل شیعیان بازی کردهاند. [۵۴۶] گویا که «رمیکا» فارسی است، و مسخره کردن مقلدان هم مجّانی است. [۵۴٧] بصائر الدّرجات ص ۲٩۳ و بحار الأنوار ۶/۲۳۰: گویا در نزد آقایان زبان فارسی جرم است! و باید فردوسی و سعدی و حافظ در قعر جهنّم باشند!! [۵۴۸] بحار الأنوار ۴٧/۱۳٧.
و امّا زنده کردن حیوانات:
مجلسی از مفضّل بن عمر روایت میکند که من با ابوعبدالله جعفربن محمّد در مکه یا منی همراه میرفتم که زنی بود که گاوی در جلوی او مرده بود، او و بچّهاش گریه میکردند! او پرسید که چه خبر است؟ زن گفت: من و بچّهام از این گاو روزگار میگذراندیم و آن مرد و الان نمیدانم چه کار کنم، گفت: دوست داری خدا زندهاش کند؟ زن گفت: آیا با من شوخی میکنی؟ گفت: نه، سپس دعا نموده و بعد به آن گاو لگدی زده و بر آن فریاد کشید: گاو با سرعت برخاست. زن گفت: به خدای کعبه که عیسی بن مریم است، صادق در میان مردم رفت و زن او را نشناخت [۵۴٩].
۱۶- تشابه اقوال یهود و شیعه به اینکه گفتههای رهبرانشان مثل گفتۀ خداوند است:
۱۶-۱ یهود
در کتاب یکی از خاخامها آمدهاست که کسی که تورات را بدون شنادغامارا (دو کتاب یهود که خاخامها آنها را نوشتهاند) بخواند، او خدایی ندارد [۵۵۰].
و در تلمود آمدهاست که، گفتۀ آنها مثل گفتۀ خدای زنده است: «اگر خاخام به تو گفت که دست راستت چپ است و برعکس گفتهاش را تصدیق کن و با او مجادله نکن» [۵۵۱]. و در نصّ دیگری از تلمود آمده است که: «کلمات ربّانیها در هر شهر و زمانی کلمات خداست و لهذا از کلمات انبیاء برتر است و اگرچه متناقض باشد و هرکس که آنها را مسخره کند از آنها خرده بگیرد گناه بزرگی مرتکب شده گویا که خدا را مسخره کردهاست» [۵۵۲].
۱۶-۲ شیعه
خمینی راجع به تعالیم ائمّه ادّعا میکند که: «تعالیم ائمّه مثل تعالیم قرآن است و ویژۀ یک نسل خاص نیست، بلکه برای همۀ عصرها و زمان و افراد میباشد و تا روز قیامت باید به آنها عمل کرد» [۵۵۳].
و محمّدرضا مظفّر میگوید: ما معتقدیم که امر و نهی و طاعت و معصیت آنها امر و نهی و طاعت و معصیت خداوند است، ولی آنها ولی خداست و دشمن آنها دشمن خداست و ردّ بر آنها روا نیست و کسی که بر آنها ردّ کند گویا بر خدا رد نمودهاست و بر رسول رد نمودهاست [۵۵۴].
۱٧- ادّعای یهود و شیعه در عصمت انبیاء و اوصیاء:
۱٧-۱ یهود
یهود دربارۀ خاخامهای خود غلوّ نمودند و دربارۀ آنها ادّعای عصمت نمودند و گفتند: خطا و اشتباه و فراموشی در آنها راه ندارد. خاخام «روسکی» یکی از نویسندگان تلمود دربارۀ اختلاف دو خاخام میگوید: «هردو خاخام حق گفتهاند چون خداوند خاخام را از اشتباه مصون داشتهاست» [۵۵۵]. و از این بیشتر حتّی حیوانی که آنها به کار میگیرند نیز معصوم است، در تلموذ آمده است: «هر خاخام امکان ندارد که چیز حرامی بخورد» [۵۵۶].
۱٧-۲ شیعه
مفید عالم بزرگ و شهیر شیعه میگوید: «ائمّه که در تنفیذ احکام و اقامۀ حدود و حفظ شریعت و تأدیب مردم مثل انبیاء هستند مثل آنها معصوم میباشند و هیچ گناه صغیرهای برایشان روا نیست مگر آنچه برای انبیاء رخ میدهد و هیچ سهوی در دین برایشان روا نیست و هیچ چیز از احکام را فراموش نمیکنند و مذهب امامیه همه بر این گفته هستند مگر کسانی که به ظاهر روایات براساس گمان فاسد چنگ زدهاند» [۵۵٧].
و محمّدرضا مظفّر میگوید: به اعتقاد ما امام مثل پیامبر باید معصوم از هر گونه رذائل و فواحش ظاهری و باطنی از کودکی تا مرگ باشد چه عمداً و چه سهواً و از خطا و فراموشی نیز باید معصوم باشد» [۵۵۸].
۱۸- اولیاء یهود و شیعه در دنیا و آخرت بین مخلوقات حکومت میکنند:
۱۸-۱ یهود
افراط و غلوّ یهود راجع به روحانیت خود یعنی خاخامها به حدّی رسیدهاست که میپندارند چنانکه در تلمود آمدهاست: خداوند در حلّ مشکلات با آنها مشورت نموده و آنها به ملائکه آسمان هم تعلیم میدهند [۵۵٩].
۱۸-۲ شیعه
شیعیان نیز ادّعا میکنند که ائمّه آنها به ملائکه توحید و ذکر الهی یاد میدهند! صدوق حتّی بر پیامبر افترا زده و میگوید که: آن حضرت به علی گفت: «خداوند پیامبران را بر ملائکه مقرّب برتری دادهاست ... و ای علی برتری بعد از من برای تو و ائمّۀ بعد از تو میباشد و ملائکه خدمتگزار ما و دوستداران ما هستند ... ای علی اگر ما نبودیم خداوند آدم و حوّا و جنّت و آتش و آسمان و زمین را خلق نمیکرد، چطور ما از ملائکه بهتر نیستیم (در صورتیکه) ما در توحید و معرفت الهی و تسبیح و تقدیس ... برآنها سبقت گرفتهایم. ملائکه به وسیلۀ ما هدایت شدند» [۵۶۰].
سلیم بن قیس نیز بر پیامبر افترا زده و میگوید که: به علی گفت: «ای علی بعد از من تو علم بزرگ الهی در زمین هستی و تو رکن اعظم هستی و حساب مردم با تو میباشد و رجوع آنها به تو میباشد و میزان، میزان توست و راه، راه توست و حساب و موقف از آن توست ...» [۵۶۱].
شیخ مفید هم بر عبدالله بن مسعودس افترا زده و میگوید که: گفتهاست: «من نزد فاطمه آمدم و گفتم: شوهرت کجاست؟ گفت: جبرئیل او را به آسمان بردهاست (عروج کردهاست) گفتم: چرا؟ گفت: چند فرشته با هم اختلاف کردهاند و خواستار حکمی از آدمیان شدهاند و خداوند به آنها وحی نموده که خود اختیار نمائید، آنها علی را برگزیدهاند» [۵۶۲].
این عقاید فاسدی که در کتب شیعه وجود دارد و تا امروز نیز علمای شیعه از آنها دفاع میکنند، نتیجۀ آن توطئهای است که ابن سبأ به پا نمود و این گروه را به نام محبّت اهل بیت از دین اهل بیت جدا کرد.
۱٩- عدم یاری یهود و شیعه به ائمّه و رؤسای خود:
۱٩-۱ یهود
با تمام غلوّی که یهود راجع به پیامبران و روحانیون (خاخامهای) خود نمودهاند، لیکن در شدیدترین اوقات دست از یاری آنها برداشته و آنها را تنها گذاشتند. موسی÷ هنگامیکه به یهود دستور جنگ داد تا داخل سرزمین مقدّس شوند، پاسخ یهودیان این بود که: «ای موسی مادامی که آنها (عمالقۀ جبّار) آنجا هستند، ما هرگز داخل آن سرزمین نمیشویم، تو وخدایت بروید و بجنگید ما دراینجا نشستهایم» [۵۶۳].
۱٩-۲ شیعه
شیعیان نیز در موارد متعدّد از یاری ائمّۀ خود دست کشیدند تا حدّی که علی و حسن و حسینش از دست آنها شکوه داشته و مینالیدند، به طوریکه خطبههای علی در شکوه از شیعیانش شهرۀ آفاق است [۵۶۴] و ما تعدادی از آنها را قبلاً ذکر کردیم، و شیعیان دست از یاری حسنس نیز کشیده و به او حمله کردند و از اطراف حسینس پراکنده شده و از کمک به زیدبن علی بن حسین خودداری کردند [۵۶۵].
۲۰- ناسزاگویی و نسبت نقص به خداوند توسّط یهودیان و شیعیان:
در نسبت دادن اندوه و پشیمانی به خداوند بین یهود و شیعه اختلافی نیست، زیرا هردو به خداوند نسبت «بداء» دادهاند. «بداء» یعنی ظهور، یعنی شخص چیزی را ندانسته و سپس از آن آگاه شدهاست. هیچ تردیدی نیست که عقیدۀ «بداء» که در میان شیعیان رایج است با تغییر اندکی در الفاظ از اسفار یهود گرفته شدهاست. یهودیان به خداوند نسبت پشیمانی و حزن و تأسّف دادهاند و شیعیان به خدا نسبت «بداء» [۵۶۶] میدهند. با این کار در حقیقت هردو دسته میگویند که: خداوند مصالح امور را جز بعد از وقوع امور نمیداند و آینده داخل در علم و قدرت الهی نیست و بیشک این، اعلام نقص در ذات خداست.
۲۰-۱ یهود
یهودیان فراوان نسبت پشیمانی و غم و اندوه و صفات نقص به خداوند دادهاند. و در اسفار یهود نصوص متعدّدی در این مورد آمدهاست. مثلاً در سفر خروج میخوانیم که، خداوند از ناسپاسیهای بنی اسرائیل که با موسی از مصر خارج شده بودند خشمگین شده و میخواهد آنها را هلاک نماید ولی موسی از خدا میخواهد که رأیش را تغییر دهد و به خدا میگوید: «از داغ خشم خود بازگرد و از فعل شرّ به ملّت خودت پشیمان شو ... پس خداوند از شرّی که میخواست با ملّتش انجام دهد پشیمان شد» [۵۶٧]. و در تلمود آمدهاست که: «خداوند ازاینکه یهود را در بدبختی گذاشته است پشیمان شده و هر روز به صورت خود زده و گریه میکند ...» [۵۶۸] و در سفر تکوین آمدهاست که: «وقتی که خداوند شرّ انسان را در زمین دید ... از خلقت انسان در زمین پشیمان شد و تأسّف خورد ...» [۵۶٩].
۲۰-۲ شیعه
شیعیان نسبت «بداء» به خداوند دادهاند (ظاهرشدن چیزی که از قبل معلوم نبودهاست) و چنان در این مورد غلوّ کردهاند که روایت میکنند: «خداوند به هیچ چیزی عبادت نشده مثل بداء» [۵٧۰] و دهها روایت امثال آن. و این عقیده در میان شیعیان مورد اتفاق میباشد [۵٧۱]، که به معنای نسبت جهل به خداوند است. بنا براین از امام جعفر روایت میکنند که گفت: برای خداوند در هیچ چیزی مثل فرزندم اسماعیل بداء رخ نداد [۵٧۲]. چون اسماعیل که به قول شیعیان زمان امام بعد از جعفر بود در حیات پدرش جعفر فوت کرد.
آیا این موارد دلیل بر توافق این دو عقیده نیست و دلیل بر این نیست که مصدر یهود و تشیع یکی است؟
۲۱- تشابه یهود و شیعه در تحریف کتب الهی:
۲۱-۱ یهود
کتابی که اکنون در دست یهود میباشد و تورات نام دارد تورات اصلی نیست، یعنی آن توراتی نیست که خداوند آن را به موسی÷ نازل کرد (هرچند عناصری از آن تورات در تورات کنونی وجود دارد) و بنابراین قرآن دربارۀ آنها میفرماید: ﴿يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦۚ﴾ [المائدة: ۱۳] «سخن را از جایگاه خود منحرف میکنند و قسمتی از آنچه را که برایشان نازل شد فراموش کردند ...». و همچنین به یهود میفرماید: ﴿وَتُخۡفُونَ كَثِيرٗاۖ﴾ [الأنعام: ٩۱] «و بسیاری از آن را مخفی میکنید». امّا نوع دیگر تحریف، تحریف معانی و تغییر آن و حقّ و باطل را با هم مخلوط کردن است، که در این مورد نیز قرآن به یهودیان هشدار میدهد: ﴿وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَكۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٤٢﴾ [البقرة: ۴۲] «حق را با باطل میامیزید، حق را پنهان میکنید و خود میدانید». و نصوص تورات خود گواه آنست که موسی آن را ننوشته و بعدها تحریف شدهاست [۵٧۳]، و اختلاف بین توراتهای عبری و سامری نیز دلیل تحریف آن میباشد چنانکه شیخ رحمت الله هندی صد دلیل محکم بر تحریف تورات و انجیل در کتاب تحقیقی خود «اظهار الحق» ارائه کردهاست.
حتّی خود علمای یهود قائل به تحریف تورات میباشند [۵٧۴]. و بنا براین «نولدکه» میگوید که: «تورات نهصد سال بعد از موسی جمعآوری شدهاست و در معرض اضافه و نقصان قرار گرفتهاست و به سختی کلمهای میتوان در تورات یافت که دقیقاً از آن موسی باشد، چرا که تورات در عهد او و حتّی در عهد سالهای معدود بعد از او جمعآوری نشدهاست» [۵٧۵]. محقّقان بر آنند که کاتب تورات بعد از تحریف آن «عزراء ورّاق» میباشد که بعد از فتح بخت النّصر (پادشاه بابل) به ارشلیم نوشتهاست [۵٧۶]. و علامۀ هندی در این راستا میگوید که: در هر سفر از اسفار تورات بین اهل کتاب اختلاف وجود دارد و این دلیل قاطع بر عدم صحّت نسبت این اسفار به انبیاء میباشد [۵٧٧].
۲۱-۲ شیعه
اکثریت علمای شیعه قائل به تحریف قرآن هستند و ادّعا میکنند که صحابه قرآن را تحریف کردهاند و علّت این بوده که به زعم آنها: فضائل اهل بیت و مخصوصاً علی و نصّ بر امامت او در قرآن بوده و توسّط صحابه حذف شده است.
بزرگان شیعه مثل سلیم بن قیس هلالی و صفار و ابراهیم قمّی و کلینی و عیاشی و مفید و طبرسی و کاشانی و مجلسی و نعمت الله جزائری همه تحریف قرآن را متّفق علیه فیمابین خود دانستهاند [۵٧۸]. و حتّی به این اکتفا ننموده و نوری طبرسی کتاب مستقلّی نوشته و بیش از هزار روایت جمع کرده تا به زعم خود ثابت کند که قرآن تحریف شدهاست [۵٧٩].
منشأ این تلاشها (همانگونه که گفته شد) اینست که در قرآن سخنی از امامت نیست و چون امامت نزد شیعیان از اصول دین است، بنا براین گفتهاند که: در قرآن بوده و آن را برداشتهاند. پس شیعیان به مانند یهودیان قائل به تحریف کتاب خدا هستند و هر چند سخن یهودیان در مورد تورات بنا به قرآن صحیح است لیکن هم عقل (بنا به یکپارچگی قرآن در طول تاریخ) و هم خود قرآن ناقض افترائات شیعیان نسبت به قرآن است و خداوند میفرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾ [الحجر: ٩] «ما قرآن را نازل کردیم و ما حافظ آن هستیم».
۲۲- تشابه یهود و شیعیان در تقدیس خود و تحقیر دیگران:
۲۲-۱ یهود
یهودیان ادّعا میکنند که خداوند آنها را برگزیده و بر بقیۀ بشر برتری داده و آنها ملّت برگزیدۀ خدا هستند. در سفر تثنیه آمدهاست که: «ای اسرائیل امروز تو ملّت خاصّ خدا گشتی از میان همۀ ملّتها» [۵۸۰]. و از این نصوص و شبیه آن است که یهودیان خود را ملّت برتر و برگزیدۀ خدا میشمارند و خود را مقدّس میدانند و در تلمود آمدهاست که: «ارواح یهود از بقیۀ ارواح متمایز است چرا که پارهای از خداوند است، همچنانکه فرزند پارهای از پدرش میباشد» [۵۸۱]. و همین ادّعای آنها را قرآن مطرح کرده و رد نمودهاست: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ وَٱلنَّصَٰرَىٰ نَحۡنُ أَبۡنَٰٓؤُاْ ٱللَّهِ وَأَحِبَّٰٓؤُهُۥۚ قُلۡ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُمۖ بَلۡ أَنتُم بَشَرٞ مِّمَّنۡ خَلَقَۚ﴾ [المائدة: ۱۸] «یهود و نصاری گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم، بگو: پس چرا شما را با گناهانتان عذاب میدهد، بلکه شما مثل بقیۀ بشر هستید».
در مقابل این ادّعاهای طویل و عریض برای خود، یهودیان مدّعی هستند که بقیۀ امّتها مورد غضب الهی میباشند [۵۸۲]. چنانکه در تلمود آمدهاست که: «اگر خداوند یهود را خلق نمیکرد برکت از زمین برچیده میشد و خورشید و باران خلق نمیشدند» [۵۸۳].و همچنین میگوید که: «یهودی میتواند هر چیزی را که مال مسیحیها میباشد بردارد ولو با مکر و حیله» [۵۸۴]. و حتّی به مال اکتفا ننموده و غیر یهود را بردۀ خود قرار دهند [۵۸۵]. و صدها نمونه از این ادّعاهای باطل که قرآن نیز از بعضی از آنها خبر دادهاست: ﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَةٗۚ﴾ [البقرة: ۸۰] «گفتند ما (بیش از) چند روزی در آتش نخواهیم ماند ...»، ﴿وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ﴾ [البقرة: ۱۱۱] «و گفتند: جز یهود و نصاری داخل جنّت نمیشوند».
۲۲-۲ شیعه
شیعیان نیز مدّعی هستند که آنها برگزیدگان خدا هستند و اینکه ارواح آنها از نور الهی بوده و غیر از بقیه بشر میباشند.
در بصائر الدّرجات از ابوعبدالله آمده که میگوید: «خداوند برای ما (ائمّه) شیعیانی داده و آنها را از نور خود خلق نموده ...» [۵۸۶]. و کلینی روایت میکند که ابوعبدالله میگوید: «خداوند ما (ائمّه) را از نور عظمت خود آفریده است و سپس از خاکی که زیر عرش بوده است جسم ما آفریدهاست! و ارواح شیعیان ما را از جنس خاک ما آفریدهاست ... و بنا براین ما و آنها انسان هستیم و بقیۀ مردم وحشی و برای آتش هستند». و برقی از ابوجعفر و مفید از امام صادق شبیه همین مطلب را نقل میکنند [۵۸٧].
همۀ این روایات تصریح دارد بر اینکه به اعتقاد شیعیان آنها از بقیۀ بشر متمایز بوده و در اصل خلقت از دیگران برتر هستند و پس از مطالعۀ کتب یهود و شیعه به این تشابه واضح بین هردو میرسیم که:
۱- یهودیان مدّعی هستند که ملّت برگزیدۀ خدا هستند و شیعیان نیز مدّعی هستند که آنها شیعیان خدا و انصارالله و برترین مخلوق او هستند.
۲- هردو دسته مدّعی هستند که دوستان خاصّ الهی میباشند [۵۸۸].
۱- یهودیان میپندارند که غضب الهی بر همۀ ملّتها جز بر یهود نازل میشود و شیعیان نیز همین پندار را دارند و میگویند: پیامبر مرد و جز از شیعیان از همه ناراضی بود [۵۸٩].
۲- یهود وشیعه -امامیه- هردو مىپندارند که ارواح آنها از نور الهى خلق شده است.
۳- یهود معتقدند که اگر آنها نمیبودند خداوند برکت را از زمین میگرفت و شیعیان میگویند که: اگر ائمّۀ آنها نمیبودند خداوند این هستی را اصلاً نمیآفرید [۵٩۰].
۴- یهودیان میپندارند که هر آنچه در زمین است ملک آنها میباشد و غیر یهودی حقّ تملّک چیزی ندارد و یهودی حقّ دارد به هر وسیلهای آن را بازگرداند، و شیعیان میپندارند که زمین مال امام است و او آن را به ایشان بخشیده است و هرکس غیر از شیعه مالک چیزی شود بر او حرام است و اگر امام قائم قیام کند آن را باز میگرداند.
۵- یهود و شیعه هردو بر این زعم هستند که آنها از ملائکه برترند!
۶- هردو معتقدند که جنّت مال آنهاست و شیعیان از ائمّۀ خود روایت کردهاند که: «خداوند برای شیعیان ما دنیا و آخرت دادهاست، آنها داخل بهشت و دشمنان آنها داخل جهنّم میشوند» [۵٩۱].
با مقارنۀ این پندارهای موهوم روشن میشود که اصل و ریشۀ این بافتهها و اوهام یکی است و اسلام که دین عمل است از این افسانههای ساختگی پاک و بیزار میباشد. چرا که اسلام به تعصّب قومی و یا مذهبی و یا نژادی دعوت نمینماید بلکه میزان حقیقی در اسلام تقوی و خدا ترسی و عمل صالح است ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ﴾ [الحجرات: ۱۳].
آراۀ فوق چنان سست و مخالف فطرت میباشد که ما را نیازی به ردّ آن نیست والاّ میشودبه سادگی و مفصّل بر آنها ردّیه نوشت.
۲۳- تشابه یهود و شیعه در تکفیر دیگران و مباح دانستن جان و مال آنها:
۲۳-۱- یهود
یهودیان جهان را به دو قسمت تقسیم میکنند، یهود و غیریهود، و غیر از خود را کافر و بتپرست میدانند، چنانکه در تلمود آمده است: «همۀ مردم غیر از یهود بتپرست هستند» [۵٩۲] و حتّی حضرت مسیح نیز از تکفیر آنها در امان نبود [۵٩۳]، و او را ساحر و بتپرست دانستهاند. در سفر تثنیه آمده است که، حکم همۀ غیر یهود شمشیراست، امّا زنها و اطفالشان غنائم بهشمار میروند [۵٩۴]، و نه اینکه قتل غیر یهود مباح است بلکه واجب دینی است [۵٩۵] چنانکه در تلمودآمده است: «هرکس یک مسیحی و یا یک اجنبی و بتپرست (غیر یهودی) رابکشد پاداشش جاودانه بودن دربهشت است» [۵٩۶]. دربارۀ مباح دانستن اموال و املاک غیر یهود برای یهودیان نیز نصوص بسیاری درکتب مقدّس یهود آمده است و تلمود میگوید: «خداوند یهود را براموال و ارواح غیر یهود مسلّط کرده است» [۵٩٧]. و اینکه «دزدیدن مال غیر یهودی جایزاست» [۵٩۸]. و «زندگی غیر یهودی از آن یهود است پس چگونه مال او (نباشد؟)» [۵٩٩]. و زنا با غیر یهودی مباح است و در تلمود آمده است که: «اگر یهودی بر عرض زنی تجاوز کرد گناهکار نیست، چرا که نکاح غیر یهودی فاسد است، و زن غیر یهودی به مانند حیوان است و در میان حیوانات عقد نکاح وجود ندارد» [۶۰۰] و «زنای با غیر یهود هیچ اعقاب و گناهی ندارد چرا که آنها از نسل حیوانات هستند» [۶۰۱].
۲۳-۲- شیعه
به زعم شیعیان تنها آنها مسلمان هستند و بقیه مسلمین مرتدّند و هیچ نصیبی از اسلام ندارند و سبب تکفیر آنها به بقیه مسلمین این است که غیر شیعیان به «ولایت» که رکنی از ارکان تشیع است ایمان ندارند. از اینرو روایات متعّددی در تکفیر بقیۀ مسلمین جعل نمودهاند [۶۰۲] چنانکه برقی از ابوعبدالله نقل میکند که: «جز ما و شیعیان ما هیچ کس بر ملّت ابراهیم نیست و بقیۀ مردم بهرهای ندارند» [۶۰۳]. و مفید از علی بن حسین روایت کرده که میگوید: «غیر از ما و شیعیان ما هیچکس بر سرشت اسلام نیست و بقیۀ مردم از آن (اسلام) بهرهای ندارند» [۶۰۴]. و روایات و اقوال و فتاوای متعدّدی در این زمینه از شیعیان هست.
بعد از تکفیر سایر مسلمانان شیعیان ذبیحۀ آنها را نیز حرام [۶۰۵] نمودهاند و نکاح با آنان را نیز ناروا دانستهاند. چنانکه کلینی روایت میکند که از ابوعبدالله از نکاح ناصبی (یعنی اهل سنّت) پرسیده شد، گفت: نه به خدا جایز نیست [۶۰۶]. و خمینی نیز همین رأی را تأیید کرده [۶۰٧]، و میگوید: سنی از شیعه ارث نمیبرد [۶۰۸] و نماز پشت سر سنی را جز در حال تقیه جایز نمیدانند [۶۰٩]. شایان ذکر است که آنها به جای اهل سنت کلمه ناصبی را ذکر میکنند و تعریف ناصبی در نزد آنها کسانی هستند که غیر علی را بر علی مقدم شمارند [۶۱۰]. بنا براین سنّی را نجس و بدتر از یهودی و نصرانی و زرتشتی شمرده و گفتهاند: ناصبی کافر و نجس است (به اجماع علمای امامیه) [۶۱۱].
همچنین در جواز قتل و مباح نمودن سنّیان، چندین روایت آوردهاند:
مجلسی از ابوعبدالله روایت میکند که دربارۀ قتل ناصبی (سنّی) پرسیده شد؟ گفت: خونش حلال است اگر توانستی دیواری را برسرش خراب کنی و یا درآب غرقش کنی، این کار را بکن، پرسید: مالش چی؟ گفت: هر قدر که توانستی مالش را از بین ببر» [۶۱۲].
بعد از انقلاب به اصطلاح اسلامی در ایران نیز بنا به فتوای خمینی که میگوید: ناصبی (سنّی) مثل اهل حرب است و اموالش مباح است [۶۱۳]، مکرر به جان و مال سنّیان تجاوز شده است.
شباهت دیگر بین یهود و شیعه امامیه گرفتن ربا از مخالفانشان مىباشد، چنانکه در کتاب «کافي» و «من لا یحضره الفقیه» و «الاستبصار» از قول پیامبرص آمده است که بین ما و بین اهل حرب ربا وجود ندارد، هزار درهم ازآنها درمقابل یک درهم میگیریم [۶۱۴].
۲۴- نگاه تحقیرآمیز یهود و شیعه نسبت به دیگران:
۲۴-۱ یهود
از آنجا که یهودیان مدّعیاند که ملت برگزیده خدا هستند و جنس یهودی برترین جنس بشری است و نزد خداوند از ملائکه نیز برتر میباشند، به ملل و ادیان دیگر به تحقیر نگریسته و معتقدند که دیگران حیواناتی بیش نیستند که به شکل بشر آفریده شدهاند تا در خدمت یهود قرار گیرند، و حتی ارواح دیگران را نیز نجس میدانند. چنانکه در تلمود آمده است: «ارواح یهودیان از بقیه ارواح بدین لحاظ متمایز است که جزیی از خداونداست ... اما ارواح غیر یهود ارواحی شیطانی است و شبیه به ارواح حیوانات میباشد» [۶۱۵].
و یکی از نویسندگان تلمود میگوید: «ای یهودیان شما انسان زاده هستید، چرا که منبع روح شما روح خدا میباشد، اما بقیه ملتها چنین نیستند، و منبع ارواح آنها روح نجسی است» [۶۱۶]، و بنا براین غیر از یهود را نجس میدانند [۶۱٧]، و چنان مبالغه نمودهاند که یکی از خاخامهای آنها میگوید: اگر زن یهودی به غیر یهودی نگاه کرد باید غسل کند. خاخام آریل میگوید: «اگر زن یهودی در وقت خروج از حمّام چیزی نجس مانند سگ و یا الاغ و یا دیوانه و یا شاعر و یا خنزیر و یا اسب و یا کسی غیر یهودی را دید باید دوباره غسل کند، و غیر یهودی عموماً حیوان است فرق نمیکند که او را سگ و یا الاغ و یا خنزیر بنامی، و نطفهای که از آن خلق شده است نطفه حیوان است» [۶۱۸]. و از اینرو غیر یهود در تلمود حیوانات نامیده شدهاند [۶۱٩]!
۲۴-۲- شیعه
شیعیان نیز درست به مانند یهودیان راجع به غیر خود نظری تحقیرآمیز دارند، و این نظر آنان از خلال صفاتی که به مخالفان خود میدهند روشن میشود، و آنقدر این اهانتهای شیعیان به غیرشیعه زیاد است که قابل شمارش نیست و هیچ کتاب مهمی از کتب آنها را نمیتوان یافت که از اینگونه اهانتها خالی باشد. به طور مختصر آنها معتقدند که از خاک مخصوص خلق شده و مخالفانشان از آتش خلق شدهاند و اعتقاد به نجاست مخالفان خود دارند و حیوانات را بر آنها ترجیح میدهند و اینکه غیرشیعه زنازاده هستند.
برای این اعتقادات فاسد چندین روایت جعل کردهاند. از آن جمله مجلسی از ابوجعفر نقل میکند که میگوید: «ما و شیعیان ما از خاکی آفریده شده ایم که از ملأ اعلی میباشد و دشمنان ما از خاکی فاسد و سیاه و گندیده درست شدهاند» [۶۲۰].
و در روایت دیگری آمده است که: ناصبیها (یعنی اهل سنّت) از آتش خلق شدهاند [۶۲۱]. و در روایت دیگری ابوعبدالله میگوید: بقیه مردم (غیر شیعه) همه از آتش و برای آتش خلق شدهاند [۶۲۲].
عیاشی روایت میکند که ابوعبدالله گفته است: شیعیان بشر هستند امّا دیگران خدا داند که چی هستند [۶۲۳]. روایت صفّار میگوید که: دیگران (جز شیعه) خنزیر و دیگر حیوانات هستند، از ابوبصیر نقل میکنند که میگوید: با ابوعبدالله حجّ نمودم، وقتی که در طواف بودیم به او گفتم: فدایت شوم فرزند رسول خدا، خداوند مغفرت نماید این مخلوقات را، پاسخ داد که: ای ابوبصیر، اکثر اینها که میبینی بوزینه و خنزیر هستند، میگوید: گفتم: به من نشان بده. کلماتی را خواند و دستهایش را به چشمانم مالید، من آنها را بوزینه و خنزیر دیدم ...» [۶۲۴].
و همچنانکه یهودیان حیوانات را برغیر یهود ترجیح میدهند شیعیان نیز حیوانات را بر سایر مسلمانان ترجیح میدهند. چنانچه طوسی از محمّد بن حنفیه از علیس نقل میکند که: خداوند بدتر از سگ نیافریده است و ناصبی (سنّی) از سگ هم بدتر است [۶۲۵]. و در روایت ابوعبدالله: ناصبی از ولد زنا هم بدتر است [۶۲۶]. و در روایتی کلینی به نجاست مخالفین رفته و غذای پس مانده آنها را نجس دانسته است [۶۲٧]. و در روایت دیگری دستور داده که پس از مصافحه با ناصبی (سنّی) دستش را بشوید [۶۲۸].
همچنانکه میبینیم این روایات ساختگی دلیل بر نجاست همه مردم غیر از شیعیان دارد ولی در مورد اهل سنّت شدّت بیشتری پیدا میکند تا حدّی که مصافحه با آنان نیز ممنوع بوده و باید شیعه بعد از این کار دستش را بشوید. در صورتی که مسلمانان غیر شیعه اتّفاق دارند که حتّی نجاست مشرکان فکری است نه عینی و دست دادن و حسن رفتار با آنان نه تنها اشکالی ندارد بلکه قرآن میگوید: ﴿وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا﴾ [البقرة: ۸۳] «با مردم به نیکی گفتار نمائید». و کسی گمان نکند که این آراء قدمای شیعه است، بلکه خمینی [۶۲٩] نیز بر همین قول رفته است که ناصبی (سنّی) و خارجی بدون تردید نجس هستند، از همین رو وقتی نگارنده در اوّل انقلاب به اتّفاق عدّهای از همکیشان در قم به دیدارش رفتیم با ما مصافحه ننمود و در آن موقع نمیدانستیم که قائل به نجاست ماست!!
و این آراء پست شیعه و یهود آن قدر بی ارزش و مخالف عقل سلیم است که نیازی به ردّ بر آن نمیبینیم، و هر عاقل و متدینی میتواند به بی ارزشی آنها پیببرد [۶۳۰].
آری این روایات تفرقهآور که در میان مسلمانان جز کینه و حقد نمیکارد برای از بین بردن اسلام جعل شده است و بر شیعیان است که خود را از این منجلاب که روحانیت شیعه برایشان ساخته است نجات دهند، و هرچه را که مخالف قرآن و عقل است دور بیندارند.
۲۵- تشابه یهود و شیعه در به کاربردن نفاق و تقیه با دیگران:
۲۵-۱- یهود
دو رویی و نفاق یک اصل معمول در نزد یهود از قدیم الأیام میباشد، و خداوند نیز در قرآن دربارۀ آنها فرموده است که ﴿وَإِذَا لَقُوكُمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ عَضُّواْ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَنَامِلَ مِنَ ٱلۡغَيۡظِۚ﴾ «وقتی که شما را ملاقات کنند میگویند: ایمان آوردیم، و هنگامی که خلوت گزینند بر علیه شما انگشت خشم میگزند» [۶۳۱]، و آیات دیگری شبیه این آیه در قــرآن کریــم در مـورد آنان آمده است. انسان حقیقتاً از این دورویی یهود تعجّب میکند، لیکن وقتی که به کتب آنها مراجعه میکنیم و میبینیم که روحانیون آنها مخصوصاً نویسندگان تلمود، این صفت زشت را میان آنها کاشته و خوب جلوه دادهاند و بلکه آن را واجب دینی شمردهاند.
در تلمود آمده است که: «یهودى مجاز است که با غیر یهود تظاهر به محبت کند تا از شرّ او در امان باشد و در باطن نیت بد و اذیت و آزار برایش داشته باشد» [۶۳۲]. و یکی از نویسندگان تلمود که خاخام بایشا میباشد میگوید: «نفاق جایز است و انسان (یعنی یهودی) میتواند با کافر مودّب بوده و ادّعای محبّت کاذب به او بنماید، اگر ترس اذیت او را داشته باشد» [۶۳۳]. و در نصّ دیگری از تلمود آمده است که: «یهود حقّ دارد که با کافر تقلّب نماید و او را فریب دهد و برایش روا نیست که مادامی که از عداوت و ضرر او نمیترسد، به او سلام بدهد در غیر این صورت نفاق جایز است ....» [۶۳۴]. و خاخام (اکیبا) میگوید: «یهود نباید قصد حقیقی خود را ظاهر کند تا اعتبار و ارزش دین در نزد بقیه ملتها از بین نرود!» [۶۳۵]. و روحانیان یهود وقتی که نفاق را روا دانستهاند آن را کلاه شرعی نموده و واجب دینی شمردهاند، و بنا براین در تلمود آمده است که: «یهودی اگر با اجنبی ملاقات کرد میتواند به او سلام بدهد و بگوید: خدا کمکت کند و به تو برکت بدهد به شرطی که قصد مسخرۀ او را داشته باشد» [۶۳۶]. در وصیت روحانیون یهود آمده است که: «اگر داخل قریهای شدی و دیدی که اهل آن قریه جشن عید میگیرند، تو باید تظاهر به مشارکت با آنها نموده و اظهار خوشحالی نموده و خشم خودت را پنهان کنی» [۶۳٧] و حتّی در تلمود آمده است که: «اگر یهودی توانست برای فریب بت پرستان (یعنی غیر یهود) ادّعا کند که او به دین آنها درآمده است، میتواند چنین کاری بکند» [۶۳۸].
و روحانیون (خاخام) یهود برای فریب بیشتر پیروانشان به آنها دستور دادهاند که میتوانند به دروغ قسم خورند و هیچ گناهی متوجّه آنها نمیشود. در تلمود آمده است: «برای یهودی روا میباشد که به دروغ قسم بخورد، مخصوصاً با بقیه ملّت ها» [۶۳٩] و «یهودی میتواند به دروغ بیست قسم بخورد و برادر یهودی خود را در معرض خطر قرار ندهد» [۶۴۰].
۲۵-۲- شیعه
یکی از عقاید اختلافی بین شیعیان و بقیه مسلمانان تقیه میباشد، و منزلت این عقیدۀ پست در نظر آنان چنان مهم میباشد که از امام جعفر صادق نقل کردهاند که: «تقیه، دین من و دین پدران من است و کسی که تقیه نکند ایمان ندارد» [۶۴۱] و از ابوعبدالله نقل کردهاند که میگوید: «نه دهم دین تقیه است و کسی که تقیه نکند دین ندارد، و تقیه در همه چیز است جز در آب انگور (نبیذ) و مسح بر خفّین» [۶۴۲]. و از ابوعبدالله آوردهاند که: «به خدا قسم که در زمین چیزی پیش من محبوبتر از تقیه نیست، هرکس که تقیه کند خداوند او را رفعت میدهد و هرکس که تقیه نکند خداوند او را ذلّت میدهد» [۶۴۳]. و کسی که تقیه را ترک کند او را مثل تارک نماز میدانند [۶۴۴]. و از امام باقر نقل کردهاند که از او پرسیده شد: کاملترین فرد کیست؟ گفت: عالمترین آنها به تقیه [۶۴۵].
همه این روایات منزلت تقیه را در میان شیعیان نشان میدهد، و امّا در تعریف تقیه، شیخ شیعه، مفید میگوید: «تقیه مخفینمودن حقّ و کتمان اعتقاد در آن میباشد...» [۶۴۶].
و یوسف بحرانی میگوید: «مقصود از تقیّه تظاهر به موافقت با مخالفان در دین میباشد، به خاطر ترس» [۶۴٧]. و خمینی میگوید: «تقیه اینست که انسان قولی را که مخالف واقعیت است بگوید و یا عملی انجام بدهد که مخالف میزان شرع است تا اینکه مال و جان و آبروی خود را حفظ کند» [۶۴۸]. و یا حتّی اگر توقّع ضرر داشت میتواند تقیه کند [۶۴٩].
از تمام این روایات روشن میشود که تمام بوق و کرنایی که شیعیان راجع به وحدت اسلامی سر میدهند جز نفاق و تقیه نیست.
و تقیه در نزد شیعیان در همۀ موارد است و میگویند: هر کجا به آن نیاز باشد، خداوند آن را حلال کرده است [۶۵۰]. و بنابراین کلینی روایت میکند که خداوند به چیزی مثل تقیه عبادت نشده است [۶۵۱]، حتّی به دروغ میتوانند قسم بخورند و از ابوعبدالله روایت میکنند که: «استفاده از تقیه در وقت تقیه واجب است و کسی که به دروغ قسم خورده تا ظلمی را برطرف کند گناهی ندارد» [۶۵۲].
بدین ترتیب دائره تقیه و کذب و نفاق چنان میان شیعیان توسعه یافته که شامل نماز و روزه و عبادتهای متعدّد نیز گردیده است تا حدّی که به دروغ میتوانند قسم به قرآن و خدا بخورند. آیا تقیه شیعیان با تقیه یهودیان فرقی دارد؟ و چه فرقی بین اینها و منافقان وجود دارد؟ بلکه گروهی از علماء آنها را از منافقان نیز بدتر دانستهاند، چرا که منافق آنچه را که مخفی میکند حقّ نمیپندارند اما اینها معتقدند که حقّ را میشود با تقیه مخفی کرد، تا حدّی که طوسی از امام صادق نقل میکند که: «کسی که تقیه را لباس خود قرار ندهد تا اینکه سرشت و فطرت او نگردد، از ما نیست» [۶۵۳].
و «تقیه سپر مؤمن است» [۶۵۴].
از این روایات و سلوک شیعه با ناحقّ، تشابه مهمّی بین شیعیان و یهودیان روشن میگردد. و علّت و سبب این اعتقاد زشت آنست که هردو قوم (یهود و شیعه) غالباً در طول تاریخ در ذلّت و مسکنت زیستهاند و بنا براین این روش روباهی را اختراع نمودهاند تا در برابر قدرت مسلّط در امان باشند. موجب دیگر برای گزینش این عقیدۀ فاسد توسّط شیعیان، مذهب آنها میباشد و از آنجا که مجبور بودند مذهب خود را مخفی کنند نظریۀ تقیه و نفاق را اختراع نمودهاند، در صورتی که همه میدانند این روش برخلاف کردار و روش انبیاء است که همواره حقّ را علنی نموده و هیچگاه تقیه نکردهاند، در صورتیکه همچنانکه دیدیم هم یهود و هم شیعیان، نفاق و تقیه را با مخالفان خود لازم میدانند، و حتّی قسم دروغ را جایز میشمرند، همۀ این روشها ثابت میکند که مصدر این عقاید یکی است.
موضع قرآن نسبت به هردو گروه یکی است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ جَامِعُ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡكَٰفِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا ١٤٠﴾ [النساء: ۱۴۰] «خداوند کافران و منافقان همگی را در جهنّم جمع میکند» و ﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ﴾ [النساء: ۱۴۵] «منافقان در پست ترین درجات جهنّم هستند». لیکن نکتهای که باید ذکر کرد اینست که یهودیان نفاق را فقط مباح دانستهاند امّا شیعیان آن را واجب دانستهاند. یعنی شیعیان در این زمینه از یهودیان سبقت گرفتهاند. و بنابراین علمای اسلام میگویند که: خطر شیعیان بیشتر از دیگران است چرا که نفاق را لباس شرعی پوشانده و آن را مبدأ دینی قرار داده و واجب شرعی دانستهاند [۶۵۵].
قرآن کریم فقط در دو مورد تقیه را مجاز دانسته است که یکی از آنها در آیۀ ۲۸ سورۀ آل عمران گفته شده است: ﴿لَّا يَتَّخِذِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَلَيۡسَ مِنَ ٱللَّهِ فِي شَيۡءٍ إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗۗ﴾ «مؤمنان کافران را، سوای اهل ایمان به دوستی نگیرند و هرکس چنین کند پیوند او با خدا گسسته باشد، مگر آنکه (خطری از جانب ایشان شما را تهدید کند و) از ایشان پرهیز داشته باشید (و بترسید)...». یعنی در شرایطی که اگر مؤمنان به کافران اظهار مسالمت نکنند در معرض خشونت قرار میگیرند، قرآن اجازۀ تظاهر به دوستی داده است. مورد دیگر در آیۀ ۱۰۶ سورۀ نحل منعکس میباشد: ﴿مَن كَفَرَ بِٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِهِۦٓ إِلَّا مَنۡ أُكۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِيمَٰنِ﴾ «هر آنکه بعد از ایمانش به خدا کفر ورزد (خشم خدا بر اوست) مگر آنکه در جبر بوده و قلبش مطئمن به ایمان باشد» که این مورد (به مانند عمّار یاسر) در شرایط شکنجه است، مؤمنی را شکنجه کنند که بگو: مسلمان نیستم، خدا اجازه داده که او برای خلاصی از شکنجه تمکین نماید.
مشخّص است که دو مورد فوق با آنچه که روایات شیعیان به عنوان تقیه ترویج و شایع مىکنند، متفاوت است. به ویژه که ادّعا دارند أئمّه احکام خدا را از تقیه تغییر میدادند درحالى که میتوانستند سکوت کنند! به علاوه شیعیان برای کارشکنی تقیه میکنند نه از ترس آسیب به خود!
[۵۴٩] منبع سابق و روایات دیگری که برای مسخره مردم آنها را آورده است و جالبتر اینکه همه این مجعولات را اسرار آل محمّد میدانند! [۵۵۰] د. روهلنج: الکنز المرصود ص ۴۵. [۵۵۱] د. روهلنج: الکنز المرصود ص ۴۶. [۵۵۲] بولس یوحنّا: همجیة التّعالیم الصّهیونیة ص ۲۶. [۵۵۳] الحکومة الإسلامیة – خمینی ص ۱۱۳. [۵۵۴] مظفّر: عقائد الإمامیة ص ۱۰۶ و ۱۰٧. [۵۵۵] د. روهلنج: الکنز المرصود ص ۴٧. [۵۵۶] د. روهلنج: الکنز المرصود ص ۴٧. [۵۵٧] أوائل المقالات ص ٧۱ و ٧۲. [۵۵۸] مظفّر: عقائد الإمامیة: ص ۱۰۴. [۵۵٩] د. روهلنج: الکنز المرصود ص ۴٧ و بولس حنا: همجیة التّعالیم الصّهیونیة ص ۳۱ و بذل المجهود ص ۴۴۸. [۵۶۰] صدوق: علل الشّرائع: باب «العلّة التّی من أجلها صارت الأنبیاء والحجج... أفضل من الملائكة»: و عبدالله بن سبا و امامة علی بن أبی طالب ص ٩۰. [۵۶۱] کتاب سلیم بن قیس ص ۲۴۵، من از نقل این کفریات عذر میخواهم. [۵۶۲] مفید: الاختصاص ص ۲۱۳، بحار ۳٩/۱۵، مدینة المعاجز ۱/٩۱. [۵۶۳] ترجمه آیه ۲۴ سوره مائده. [۵۶۴] شرح نهج البلاغه: ابن أبی الحدید ۲/۱۱۱، باب ۲٩. [۵۶۵] مختصر تحفة اثنا عشریة ص ۶۲ و ۶۳ و عبدالله بن سبأ و امامة علی بن أبی طالب ص ٩۵. [۵۶۶] أصول کافی، کتاب التّوحید ۱/۱۴۶، ابن بابویه: التّوحید: باب البداء ص ۳۳۲، بحار: باب البداء ۴/۱۰٧. [۵۶٧] اصحاح ۳۲ فقر ۱۲ و ۱۴. [۵۶۸] ابراهیم خلیل احمد: اسرائیل و التّلمود ص ۶۶. [۵۶٩] اصحاح ۶ فقره ۵ و ۸. [۵٧۰] أصول الکافی ۱/۱۴۶-۱۴۸. [۵٧۱] أوائل المقالات ص ۴۸ و ۴٩. [۵٧۲] صدوق: کمال الدّین و تمام النّعمة ص ۶٩، نوبختی: فرق الشّیعة ص ۶۴، نعمة الله الجزائری: الأنوار النّعمانیة ۱/۳۵٩. [۵٧۳] به عنوان مثال: اصحاح ۳۴/۱-۸. [۵٧۴] افحام الیهود: ص ۱۳۵-۱۳٧: سموأل بن یحیی مقربی. [۵٧۵] الّلغات السّامیة: د. محمّد دیاب، أضواء علی الیهودیة ص ۱۴۵. [۵٧۶] ابن حزم: الفصل: ۱/۲٩۸. [۵٧٧] اظهار الحق ص ٩۰ و مابعد آن. [۵٧۸] کتاب سلیم بن قیس ص ۱۲۲: بصائرالدّرجات ص ۲۱۳، أصول کافی ۲/۶۳۱ و ۱/۲۳٩ و ۸/۱۲۵ و تفسیر عیاشی ۱/٩ و ۱/۱۳ و ۱/۱۸۰ و أوائل المقالات: مفید ص ۴۸-۴٩ و الاحتجاج ص ۲۴٩ و ۲۵۳ و ۲۵۴ و تفسیر الصّافی ۱/۱۵ و ۴۴ و ۴٧، بحار: مجلسی ۲۴/۱۵ و ۱٧ و ۱۸ و ۲۰ و ۲۳ و ۵٩.. و الأنوار النّعمانیة ۱/٩٧. [۵٧٩] فصل الخطاب فی تحریف کتاب ربّ الأرباب: نوری طبرسی. [۵۸۰] اصحاح بیست و هفتم/٩ و اصحاح ٧/٩، و سفر خروج ۱٩/۶/۵. [۵۸۱] آی. بی. برانانیس: فضح التّلمود ص ٩٧. [۵۸۲] سفر اشعیاء ۳۴/۱-۳ و سفر تثنیه: اصحاح ٧/۱۰۲. [۵۸۳] ابراهیم خلیل احمد: اسرائیل و التّلمود ص ۶٩. [۵۸۴] فضح التّلمود ص ۱۳۱. [۵۸۵] سفر اللاوین: اصحاح ۲۵/۳٩ و ۴۶. [۵۸۶] صفّار: بصائر الدّرجات ص ٧۰ و بحار: مجلسی ۶٧/٧۴. [۵۸٧] أصول کافی ۱/۳۸٩: صفّار بصائر الدّرجات ص ۴۰، بحار ۲۵/۱۲: نعمتالله جزائری: الأنوار النّعمانیة ۱/۲٩۰: المحاسن: برقی ص ۱۳۱ و ۱۳۴ و مفید: الاختصاص ص ۲۱۶ و روایت متعدّدی در این مورد آوردهاند. [۵۸۸] تفسیر العیاشی ۲/۱۰۵ و أمالی: طوسی ص ٧۶. [۵۸٩] کلینی: الرّوضة الکافی ۸/۲۱۲ و ۲۱۳: تفسیر فرات ص ۲۰۸ و ۲۰٩، صدوق: صفات الشّیعة وفضائل الشّیعة ص ۸ تا ۱۰، أمالی: صدوق ص ۵۰۰ و ۵۰۱، بحار مجلسی ۶۸/۴۳ و ۴۴. [۵٩۰] تفسیر فرات ص ٩۵، اصول کافی ۱/۴۰۸. [۵٩۱] بذل المجهود فی مشابهة الرّافضة للیهود ص ۵۴۱ و ۵۴۲. [۵٩۲] د. روهلنج: الکنزالمرصود ص ۴۲. [۵٩۳] د. روهلنج: الکنزالمرصود ص ۱۰۰. [۵٩۴] د. روهلنج: الکنزالمرصود ص ٩٩. [۵٩۵] سفر تثنیه: اصحاح۲۰/۱۰ و ٧٧ و آی. بی: برناتیس: فضح التّلمود ص ۱۴۶. [۵٩۶] د. روهلنج: الکنزالمرصود ص ۸۵. [۵٩٧] د. روهلنج: الکنزالمرصود ص ٧۲. [۵٩۸] د. روهلنج: الکنزالمرصود ص ٧۳. [۵٩٩] ابراهیم خلیل: اسرائیل والتّلمود ص ٧۲. [۶۰۰] ابراهیم خلیل: اسرائیل والتّلمود ص ٧۵. [۶۰۱] ابراهیم خلیل: اسرائیل والتّلمود ص ٧۶. [۶۰۲] أصول کافی: ۲/۱۸ [۶۰۳] محاسن: برقی ص ۱۴٧. [۶۰۴] تفسیر قمی ۲/۱۰۴ و مفید: الاختصاص ص ۱۰٧ و فروع کافی ۸/۱۴۵. [۶۰۵] تفسیر عیاشی ۱/۳٧۵. [۶۰۶] فروع کافی ۵/۳۵۰ [۶۰٧] تحریر الوسیلة: خمینی ۲/۲۶۰. [۶۰۸] تحریر الوسیلة: خمینی ۲/۳۲۳. [۶۰٩] حسین بن محمّد آل مصفور: المحاسن النّفسانیة ص ۱۶۱. [۶۱۰] المحاسن النّفسانیة: حسین الدارزی ص ۱۴۵ و ۱۴٧، و میگوید: ناصبی به کسی گفته می شود که سنی نام دارد. [۶۱۱] صدوق: معانی الأخبار ص ۳۶۵، مجلسی: بحارالأنوار ۲٧/۲۳۳، الأنوار النّعمانیة ۲/۳۰۶ و ۳۰٧، نباطی: الصّراط المستقیم ۳/۲۲۳. [۶۱۲] مجلسی : بحارالأنوار ۲٧/۲۳۱. [۶۱۳] خمینی: تحریرالوسیلة ۱/۳۱۸، الأنوار النّعمانیة ۲/۳۰٧ و ۳۰۸. [۶۱۴] فروع کافى ۵/۱۴٧ صدوق: من لایحضره الفقیه ۳/۱٧٩ طوسى: الاستبصار ۳/٧۰ و براى تفصیل این مجعولات مراجعه شود به بذل المجهود فی مشابهة الرافضة للیهود ۲/۵۸۳-۵۸٧. [۶۱۵] ابراهیم خلیل: اسرائیل والتلمود. [۶۱۶] براناتیس: فضح الّتلمود ص ٩٧ و د. روهلنج : الکنز المرصود ص ۶۸. [۶۱٧] سفر لاوین: اصحاح ۱۸/۲۴ و ۲۵ و ۲۸. [۶۱۸] د. روهلنج: الکنزالمرصود ص ۶۸ خاخام أربیل یکی از نویسندگان تلمود کتاب مقدس یهود می باشد. [۶۱٩] براناتیس: فضح التلمود ص ٩٩. [۶۲۰] بحارالأنوار: مجلسی ۲۵/۸ و ۱۱، بصائرالدرجات ص ۳۶. [۶۲۱] بصائرالدّرجات ص ۳۶، بحار ۲۵/٩. [۶۲۲] صفّار : بصائرالدّرجات ص ۴۰. [۶۲۳] تفسیر عیاشی ۲/۳۶۴ و بصائرالدّرجات ص ۲٩۰، بحار ۲٧/۳۰. [۶۲۴] بصائرالدّرجات ص ۲٩۰ و بحار ۲٧/۳۰. [۶۲۵] أمالی الطّوسی ص ۲٧٩ و بحار ۲٧/۲۲۱. [۶۲۶] برقی : المحاسن ص ۱۸۵: صدوق: ثواب الأعمال ص ۲۵۱، مجلسی: بحار ۲٧/۲۳۶. [۶۲٧] فروع کافی ۳/۱۱ و ۱۴ [۶۲۸] أصول کافی ۳/۶۵۰. [۶۲٩] خمینی: تحریرالوسیلة ۱/۱۰٧. [۶۳۰] اگر کسی خواستار تفصیل بیشتر دراین مورد باشد میتواند به کتاب بذل المجهود مراجعه نماید ص ۶۲۲-۶۲۸. [۶۳۱] آل عمران: ۱۱٩- و نیز نگاه شود به مائده: ۶۱ و مجادله: ۸ و تفسیر ابن کثیر ۴/۳۲۳ و بقره ٧۶. [۶۳۲] عبدالله التل: جذور البلاء ص ۸۰. [۶۳۳] د. روهلنج: الکنز المرصود ص ٧۰. [۶۳۴] ابراهیم خلیل: اسرائیل والتّلمود ص ۶٩. [۶۳۵] الکنز المرصود ص ٧۵. [۶۳۶] الکنز المرصود ص ٧۱. [۶۳٧] فضح التّلمود ص ۱۲۶. [۶۳۸] فضح التّلمود ص ۱۳۳. [۶۳٩] ابراهیم خلیل: اسرائیل والتّلمود ص ٧٧ : بذل المجهود ص ۶۳۶- ۶۳٩. [۶۴۰] د. روهلنج: الکنز المرصود ص ٩۵. [۶۴۱] أصول الکافی ۲/۲۱٩ و برقی: المحاسن: ص ۲۵۵. [۶۴۲] کلینی: أصول کافی ۲/۲۱٧ و برقی: المحاسن/۲۵٩. [۶۴۳] برقی ص ۲۵٧. [۶۴۴] عبدالله شبر: الأصول الأصلیة ص ۳۲۰. [۶۴۵] عبدالله شبر: الأصول الأصلیة ص ۳۲۴. [۶۴۶] مفید: تصحیح الاعتقاد: ص ۱۱۵. [۶۴٧] الکشکول ۱/۲۰۲. [۶۴۸] کشف الأسرار ص ۱۴٧. [۶۴٩] حسین ن محمّد عصفور: الأنوارالوضیة فی العقائد الرّضویة ص ۱۱۰. [۶۵۰] المحاسن ص ۲۵٩. [۶۵۱] أصول الکافی ۲/۲۱٩. [۶۵۲] أصول الکافی ۲/۲۱٩. [۶۵۳] أمالی الطّوسی ص ۲۲٩. [۶۵۴] أصول الکافی ۲/۲۲۰. [۶۵۵] بذل المجهود ص ۶۶۰ و ۶۶۱.