گفتار پنجم: پند گرفتن از مرگ
مطلب اول: مرگ بزرگترین پند است
نوشتارهای بسیاری را در مورد مرگ، سکراتش و قبر و رویدادهای آن بیان کردیم. عاقل کسی است که پند پذیرد؛ چون مرگ بزرگترین پندآموز است. از زاهدی پرسیدند: بهترین پندآموز کدام است؟ پاسخ داد: تأمل کردن دربارهی مرگ [۱۱۲].
امام قرطبی س در بیان مرگ اینگونه میفرماید: بدان که مرگ سهمناکترین رویداد است، جامی که طعم آن بسیار تلخ و ناگوار و نابودگر لذات آرامش و باعث ناخوشی است. اگر چیزی بتواند بند بند بدنت را بگسلد و هیکلی تنومند را بلرزاند و نابود سازد، آن مرگ است و روز مرگ، بزرگترین روز میباشد [۱۱۳].
مطلب دوم: اندیشیدن پیرامون مرگ
مرگ همانند زندگی، نشانههای قدرت الله ﻷ است. اما در شگفتیهای آن، سخن بسیار است.
﴿كَيۡفَ تَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَكُنتُمۡ أَمۡوَٰتٗا فَأَحۡيَٰكُمۡۖ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٨﴾ [البقرة: ۲۸]
«چگونه به الله کفر میورزید؟ در صورتیکه شما مردگانی بودید و الله به شما زندگی بخشید و پس از آن شما را میمیراند و بار دیگر شما را زنده میکند و سپس به سوی او بازگردانده میشوید».
اندیشیدن پیرامون این نشانه، در واقع اندیشیدن در آفریدهای از آفریدگان الله أ است شگفتیهای اوست؛ شگفتیهایی که حکایت از توانایی و دانایی عظیم او دارند. میگویند: مردی سوار بر شتر در بیابان حرکت میکرد که ناگهان بر زمین افتاد و جان سپرد. آن مرد پیرامون جسد بیجان شتر میگشت و میاندیشید و با خود گفت: چه شد؟ چرا بلند نمیشوی؟ مگر بدنت سالم نیست؟ چه کسی تو را به حرکت در میآورد و بلند میکند؟ چه چیزی تو را بر زمین انداخت؟ چه کسی تو را از حرکت باز داشت؟
سپس در حال اندیشه و شگفتی آنرا رها میکند.
شاعر در مورد فردی دلاور که بر اثر سکتهی قلبی میمیرد، میسراید:
جَاءَتْهُ مِن قَبْلِ المَنُونِ إِشَارَةٌ
فَهَوَى صَرِيْعًا لِلْيَديْنِ وَلِلْفَمِ
وَرَمَى بِمُحْكَمِ دِرْعِهِ وَبِرُمْحِهِ
وَامْتَدَّ مُلْقى كَالبَعِيْرِ الأَعْظَمِ
لا يَسْتَجِيْبُ لِصَارِخٍ إِنْ يَدْعُهُ
أَبَدًا وَلا يُرْجَى لِخَطْبٍ مُعْظَمِ
ذَهَبَتْ بِسَالَتُهُ وَمَرَّ غَرَامُهُ
لَـمـَّا رَأَى خَيْلَ المَنِيَّةِ تَرْتَمِي
يَا وَيْحَهُ مِن فَارِسٍ مَا بَالُهُ
ذَهَبَتْ فُرُوْسَتُهُ وَلَمَّا يُكْلَمِ
هَذِي يَدَاهُ وَهَذِه أَعْضَاؤُهُ
مَا مِنْهُ مِنْ عُضْوٍ غَدَا بِمُثَلَّمِ
هَيْهَاتَ مَا خَيْلُ الرَّدَي مُحْتَاجَةٌ
لِلْمَشْرَفِيِّ وَلا السِّنَانِ اللَّهذَمِ
هِي وَيْحَكُمْ أَمْرُ الإِلهِ وَحُكْمُهُ
وَاللهُ يَقْضِيْ بِالقَضَاءِ المُحْكَمِ
* پیش از مرگ اشارهای به او رسید؛ از ترس بر دست و دهان افتاد.
* با شمشیر و نیزه شروع کرد به کشتن و بدنها را با شکافی بزرگ رها میساخت.
* نه به فریادی پاسخ میدهد و نه پندی را میشنود.
* وقتی که فرو ریختن کوه مرگ را میدید، به هر جا فرار میکرد و هر شیبی را میپیمود.
* ای وای، چه سوارانی که جنگ و پیکار کردند ولی زخمی نشدند.
* اما با مرگ هلاک شدهاند و اعضای بدنش را از دست دادهاند.
* کسی که در آستانهی مرگ است، به اسب تیزرو و نیزهی برنده نیاز ندارد.
* بلکه دستور الله را اجرا میکند و الله با قضای محکم قضاوت مینماید و به کارها پایان میدهد.
مطلب سوم: نمونهای از پندهای پندآموزان
الله ﻷ پیامبرش را اینگونه بهوسیلهی مرگ پند میدهد:
﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ٣٠﴾ [الزمر: ۳۰]
«-ای محمّد!- شک مکن که تو نیز میمیری و همهی آنان میمیرند».
در حدیثی که طبرانی آنرا در «اوسط» و أبونعیم در «حلیه» و حاکم در «مستدرک» از علی س نقل کردند، چنین آمده است که رسولالله ص فرمود:
«جَاءَ جِبريلُ ÷ إلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ: «يَا مُحَمَّدُ، عِش مَا شِئتَ فَإنَّكَ مَيِّتٌ، وَ أَحبِب مَن أَحبَبتَ فَإِنَّكَ مُفَارِقُهُ، وَ إِعمَل مَا شِئتَ فَإِنَّكَ مُجزي بِهِ» ثُمَّ قَالَ: «يَا مُحَمَّدُ شَرَفُ المُؤمِنِ قِيَامُ اللَّيلِ وَ عِزُّهُ إِستِغنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ» [۱۱۴].
«جبرئیل ÷ نزد پیامبر آمد ص و گفت: ای محمد! هر چند که تو زنده بمانی، بالاخره میمیری. به هر که دوست داری محبت کن که روزی از وی جدا میشوی، هر چه میخواهی انجام بده، که با آن پاداش میگیری. بدان که شرافت مؤمن در شب زندهداری و عزت او در بینیازی از دیگران است».
گفتارها و نوشتارهای پندآموز فراونی از الله أ و رسولالله صرا بیان کردیم، روش بندگان صالح چنین بوده است که خود و دیگران را به اندیشیدن پیرامون مرگ ملزم میدانستند.
علیبنابی طالب س میفرماید: دنیا به پایان خود نزدیک میشود و واپسین روز جهان فرا میرسد. هر کدام از ایندو فرزندانی دارند. شما فرزندان آخرت باشید نه فرزندان دنیا؛ چون امروز زمان کار است نه پاداش و فردا زمان پاداش است نه کار [۱۱۵].
از جمله اندرزهای بزرگان، گفتار قرطبی است آنجا که میگوید: ای فریبخوردهی دنیا، در مرگ و سختی و تلخی آن بیندیش. مرگ برای ترس دلها، گریهی چشمها، جدایی گروهها، نابودی لذتها و پایان دادن به آرزوها کافی است.
پس ای انسان، آیا هرگز دربارهی روزی که بر زمین میافتی و از جای خود به جایی دیگری میروی اندیشیدهای؟ روزی که از گستردگی زمین به تنگی قبر منتقل میشوی، دوستان و همراهان به تو پشت میکنند، برادر و دوست از تو جدا میشوند، از تختخواب به گور میروی و بجای لحاف نرم، تو را با خاک و گل میپوشانند. پس ای انسانی که در جمع اموال و استواری عمارت میکوشی، سوگند به الله ﻷ که جز کفن چیزی از اموال بهرهی تو نمیشود، بیگمان اموال اندوختهی تو، رو به نابودی و بدنت غذای خاک است.
پس کجاست آن مالی که اندوختهای؟ آیا این اموال تو را از هلاکت نجات داد؟ هرگز! بلکه اموالت را برای کسی گذاشتهای که تو را سپاس نمیگوید و با بار گناهان نزد کسی آمدی که عذر تو را نخواهد پذیرفت [۱۱۶].
قرطبی از یزید رقاشی که اینگونه با خودش به سخن میآید، نقل میکند: نابود شو ای یزید، پس از مرگ، چه کسی برای تو نماز میخواند؟ پس از مردن، چه کسی برای تو روزه میگیرد؟ پس از مردن، چه کسی پروردگار را از تو خشنود میسازد؟
پس میگوید: ای مردم، چرا بر چند لحظهی باقی مانده از زندگی، بر خود نمیگریید؟ چه قبری تو را فرا میخواند؟ چه قبری خانه و چه خاکی رختخواب تو میگردد؟ چه کرمهایی همنشین تو میشود؟ با این حال، در انتظار روز حشر به سر میبری، چه حالی داری؟ [۱۱۷].
قرطبی در جایی دیگر میگوید: ای انسان! آن صحنه را به خاطر بیاور که سختیهای مرگ به تو روی میآورند، نالهها و بیهوشیها بر تو فرود میآیند. کسی میگوید: فلانی وصیت کرد و مالش تقسیم گشت. دیگری فریاد میزند: فلانی زبانش بند آمده و دگر حرف نمیزند و همسایه و دوست را نمیشناسد و با برادرانش سخن نمیگوید. گویا به تو نگاه میکنم که توان پاسخ گفتن نداری. پس ای فرزند آدم، بیندیش برای روزی که از رختخواب به سوی تختهی غسل میروی، تو را غسل میدهند و کفن را بر تو میپوشانند و دوستان از تو وحشت دارند و برادران بر تو زار زار گریه میکنند و غاسل میگوید: کجاست همسر فلانی تا وی را حلال کند؛ فرزندان یتیمش کجا هستند؟ دیگر هرگز نمیتوانند او را ببینند. سپس این ابیات را میسرایند:
أَلا أَيُّهَا المَغرُورُ مَالَكَ تَلعَبُ
تُؤَمِّلُ آمَالاً وَ مَوتُكَ أَقرَبُ
وَ تَعلَمُ أَنَّ الحِرصَ بَحرٌ مُبعَدٌ
سَفِينَتُهُ الدُّنيَا فَإِيَّاكَ تَعطُبُ
وَ تَعلَمُ أَنَّ المَوتَ يَنقُضُ مُسـرِعاً
عَلَيكَ يَقِيناً طَعمُهُ لَيسَ يَعذُبُ
كَأَنَّكَ تُوصِي وَ اليَتَامَى تَرَاهُم
وَأُمَّهُم الثَّكلَى تَنُوحُ وَ تَندُبُ
تَغصُ بِحُزنٍ ثُمَّ تَلطمُ وَجهَهَا
يَرَاهَا رِجَالٌ بَعدَمَا هِيَ تَحجُبُ
وَ أَقبَلَ بِالأَكفَانِ نَحوَكَ قَاصِدٌ
وَ يَحثي عَلَيكَ التُّربَ وَ العَينُ تَسكُبُ
* ای فریبخورده، تو را چه شده که مرگت نزدیک است و تو آرزوهای درازی داری.
* بدان که آز دریای گستردهای است. کشتی آن دنیا میباشد. مراقب باش که نابود میگردی.
* و بدان که مرگ خیلی زود پیمان میشکند. مطمئن باش که طعم آن گوارا نیست.
* تو وصیت میکنی و یتیمان و مادر مصیبتزدهی آنها را میبینی که سوگواری میکند.
* بسیار اندوهگین میشود و بر صورتش میزند. پیشتر باحجاب بود ولی اکنون مردان نامحرم او را میبینند.
* و کسی با کفن به سوی تو میاید. بر تو خاک میریزند و چشمان بسته میشوند
از پندهای صحابی بزرگوار ابوالدرداء س این است که میفرماید: سه چیز مرا به گریه و سه چیز دیگر مرا به خنده در آوردهاند: کسی که آرزوی دور و دراز دنیا را در سر میپروراند و مرگ در تعقیب او است، انسان بیخبری که الله أ از وی غافل نیست، انسانی که با تمام وجود میخندد در حالیکه به خشنودی یا ناخشنودی الله أ آگاهی ندارد. اینها مرا به خنده وامیدارد.
دوری از دوستان محمد ص و راهروانش، سختیهای مرگ و حضور در دادگاه عدل الهی، در روزی که رازها آشکار میشوند و مشخص نبودن مسیر نهایی به سوی جهنم یا بهشت، مرا به گریه وامیدارد.
از ابوذر س یا ابوالدرداء س چنین روایت شده است که: برای مردن به دنیا میآیید و برای خراب کردن آباد میسازید، برای بدست آوردن چیزهای ناپایدار و فانی، آزمندید؛ ولی چیزهای پایدار و ثابت را رها میکنید [۱۱۸].
قرطبی در کتاب «التذکره» اینگونه اندرز میدهد: ای انسان ضعیف، دارایی اندوختهی تو کجاست؟ آنچه که برای روزهای سخت اندوختی؟ بیگمان هنگام مرگ از آنها محروم میشوی. ثروت را به فقر و بزرگواری را به خواری مبدل ساختی. ای کسی که در گرو گناهان به سر میبری و از اهل و دیارت جدا شدهای، چگونه شب را به روز میرسانی؟
راه هدایت بر تو پوشیده نبود؛ ولی برای این سفر طولانی و خطرناک کمترین زاد و توشه را ذخیره کردهای. مگر نمیدانستی که باید به جهان آخرت کوچ کنی. در آنجا تنها حرف زدن به کارت نمیآید؛ بلکه تو در برابر آنچه که با دستهایت گرفتی و با پاهایت بهسوی آن رفتی و با زبان بدان سخن گفتی و با اعضای بدنت بدان عمل کردی، محاسبه و بازخواست میشوی. اگر مشمول الطاف الهی گردی، به بهشت میروی و اگر از آن محروم شوی، راهی جز آتش نداری.
ای بیخبر، غفلت از این خطرها تا به کی؟ گمان میکنی معامله ساده است و مصیبت آسان؟ میپنداری که وقت فرا رسیدن سفر آخرت، پُست و مقام به فریادت میرسد؟ یا ثروت و سامان به دادت میآید؟ یا پشیمانی سودی دارد؟ یا دوستان هنگام دفن کردنت با تو مهربانی میکنند ؟ هرگز! به الله سوگند که این توهمی بیش نیست. روزی خواهی دانست که تو به روزیت قانع نیستی، به حرام سیر نمیشوی و پند و اندرز نمیپذیری و از وعیدها هراسی نداری، پیروی از هوس و حرکت کورکورانه عادت و منش همیشگی تو شده است، به داراییت شادمانی و آیندهات را فراموش کردهای. ای کسی که در خواب غفلت بهسر میبری و در بیداری به بیراهه میروی، این غفلت و سستی تا به کی؟ آیا فکر میکنی که آزادانه رها میشوی و فردا بازخواست نمیگردی؟ آیا فکر میکنی که با دادن رشوه و فدا کردن مال و اهل، از مرگ نجات مییابی؟
هرگز! هرگز! مال و فرزندان نمیتوانند مرگ را از تو دور کنند. تنها کردار نیک به انسان سود و بهره میرساند. خوشا به حال آنکه بشنود و به خاطر سپارد و بر آرزوها جامهی عمل بپوشاند. نفسش را از هوسها باز دارد و یقین پیدا کند که پرهیزگاران نجاتیافتگانند و انسان تنها به تلاش خود دسترسی دارد و نتیجهی زحمت خودش را خواهد دید. پس ای غافل! از این خواب بیدار شو و با کردار نیک خود را مسلح کن و در حالیکه در گرو گناهان هستی و کردار ناشایست از تو سر میزند، به منازل و مقام ابرار امیدوار نباش و در تنهایی الله را مراقب خود بدان و آرزوها تو را فریب ندهند، زهد و تقوا پیشه نما و این شعر را زمزمه کن:
تزود من معاشك للمـعاد
وقم لله واعمل خیر زاد
ولا تجمع من الدنیا کثیـراً
فان الـمـال یجمع للنفــــاد
اترضی ان تکون رفیق قوم
لهم زاد وانت بغــیر زاد
* از زندگی خود برای معاد توشه برگیر و برای الله بهپا خیز و بهترین توشه را بهدست آر.
* زیاد در پی جمع کردن دنیا نباش؛ چون ثروت برای نابودی جمع میشود.
* آیا میپسندی که در سفر همراه کسانی باشی که توشهی سفر دارند ولی تو هیچ توشهای به همراه نداشته باشی؟
دیگری میگوید:
اذا انت لـم ترحل بزاد من التقی
ولاقیت بعد الموت من قد تزودا
ندمت علی ان لا تکون مثلـــه
وانك لـم ترصد کمـا کان ارصـداً
* اگر بدون زاد جهان را وداع نگفتی و پس از مرگ افرادی را دیدی که زاد فراوان و توشهی زیاد ذخیره کردهاند.
* پشیمان میشوی که چرا همانند او نیستی و به شکار و صید اعمال صالحه در دنیا نپرداختی؟
مطلب چهارم: نمونهای از پند شاعران
لَا شَيْءَ مِمّا تَرَى تَبْقَى بَشَاشَتُهُ
يَبْقَى الْإِلَهُ وَيُودِي الْمَالُ وَالْوَلَدُ
لَمْ تُغْنِ عَنْ هُرْمُزٍ يَوْمًا خَزَائِنُهُ
وَالْخُلْدُ قَدْ حَاوَلَتْ عَادٌ فَمَا خَلَدُوا
وَلَا سُلَيْمَانُ إذْ تَجْرِي الرّيَاحُ بِهِ
وَالْإِنْسُ وَالْجِنّ فِيمَا بَيْنَهَا مَرَدُ
أَيْنَ الْمُلُوكُ الّتِي كَانَتْ لِعِزّتِهَا
مِنْ كُلّ أَوْبٍ إلَيْهَا وَافِدٌ يَفِدُ
حَوْضٌ هُنَالِكَ مَوْرُودٌ بِلَا كَذِبٍ
لَا بُدّ مِنْ وِرْدِهِ يَوْمًا كَمَا وَرَدُوا
[۱۱۹]
* رونق چیزهایی که میبینی، باقی نمیماند. تنها الله باقی است و مال و فرزند با انسان وداع میگویند.
* گنجینههای هرمز او را از دیگران بینیاز نساخت و قوم عاد تلاش کرد که ماندگار بماند، ولی نابود شد.
* سلیمانی که باد را در اختیار داشت، باقی نماند و انسان و جن همه از این میان میروند.
* پادشاهانی که از هر دیار سواران به سوی آنها میآمدند، کجا هستند؟
* بیگمان هر کسی که وارد این حوض میشود، باید که روزی از این حوض بیرون رود.
دیگری میگوید:
مشيناها خطاً كتبت علينا
ومن كتبت عليه خطاً مشاها
ومن كانت منيته بأرض
فليس يموت في أرض سواها
* مسیری که برای ما نوشته شده بود، پیمودیم و هر کس باید همان مسیر نوشتهشده را بپیماید.
* اگر مرگ کسی در سرزمینی نوشته شود، در سرزمین دیگری نمیمیرد.
شاعر دیگری میگوید:
اذا ولیت قومـــــــــــاً لیلة
فاعلم بانك بعدها مسئول
واذا حملت الی القبور جنازة
فاعلم بانك بعدها محمول
* اگر تنها شبی بر قومی امیر باشی، بدان که پس از آن پاسخگو هستی.
* و اگر جنازهای را به سوی قبرستان بر دوش میکشی، بدان که روزی تو هم بر دوش دیگران کشیده میشوی.
یکی دیگر میگوید:
تزود من الدنيا فإنـــــــك لا تدري
إذا جن ليل هل تعيش إلى الفـجر
فكم من عروس زينوها لزوجــــها
وقد أخذت أرواحهم ليـــلة القدر
ومن كم صغار يُرجى طول عمرهم
وقد أُدخلت أرواحهم ظلمة القبر
وكم من سليم مات لا من عـــــلة
وكم من سقيم عاش حيناً من الدهر
وكم من فتى يمسي ويصبح لاهيــاً
وقد نُسجت أكفانه وهو لا يدري
وكم من ساكن عند الصباح بقصره
وعند الـمسا قد كان من ساكني القبر
فكن مخلصاً واعمل الخير دائمــــاً
لعلك تحــــــــظى بالـمثوبة والأجر
وداوم على تقوى الإله فإنـــــــها
أمان من الأهوال في موقف الحشر
* از دنیا توشه برگیر؛ چون با فرا رسیدن شب نمیدانی که آیا صبح زندگی میکنی.
* چه بسیار عروسهایی را که برای شوهرانی آراسته کردند، ولی در شب زفاف جانشان گرفته شد.
* چه بسیار کودکانی که امید میرفت عمر طولانی داشته باشند، ولی به تاریکی قبر وارد شدند.
* چه بسیار افراد سالمی که بیدرد مردند و چه بسیار بیمارانی که مدت زیادی زنده ماندند.
* چه بسیار جوانانی که شب و روز در لهو و لعب به سر میبرند، ولی نمیدانند که تار و پود کفن آنها دوخته میشود.
* چه بسیار کسانی که صبحگاهان قصرنشین بودند، ولی هنگام شب در تاریکی قبر سُکنا گزیدند.
* پس اخلاص پیشه کن و همیشه کردار نیکو انجام بده؛ تا پاداش و ثواب به دست آوری.
* پیوسته پرهیزگار باش؛ چون موجب امان از سختیهای سرای رستاخیز میشود.
شاعر دیگری میگوید:
هب الدنيا تقاد إليك عفواً اليس مصير ذاك إلى الزوال وما دنیاك الا مــثل فیء اظلك ثم آذن بالـــــــزوال
* گمان کن که دنیا گذشت را به تو تقدیم میکند، مگر پایان آن نابودی نیست.
* دنیای تو همانند نعمتیست که بر تو سایه انداخته و در نهایت بانگ نابودی سر میدهد.
دیگری میگوید:
یا مقیماً قد حان منه رحیــــــل
بعد ذاك الرحیل یوم عصیــب
ان للموت سکرة فاتقبـــــــــها
لا یداویك ان اتتک طبیــــب
کم توانی حتی تصیر رهینــــــاً
ثم تاتیك دعوة فتجیـــــــب
وتذکر یوماً تحاسب فیـــــــه
ان من یذکر الـممـات ینـــــــــب
لیس من ساعة من الدهــــر الا
للمنایا علیك رقیـــــب
کل یوم ترمیك بســــــــهم
ان تخطی یوماً فسوف تصیب
* ای خانهنشین! هنگام سفر است. پس از سفر روزگار سختی است.
* مرگ سختیهایی دارد. پس منتظر آن باش و بدان که اگر طبیب هم بر بالینت بیاید، نمیتواند تو را مداوا کند.
* چه بسیار سستی کردی تا اینکه گروگان کردار شدی. سپس دعوت مرگ برای تو میآید و تو آنرا میپذیری.
* روزی را به یاد آور که محاسبه میشوی. کسی که به یاد مرگ باشد، به سوی حق بر میگردد.
* در هر لحظهای از زندگی، مرگ در پی توست.
* مرگ هر روز تیری به سوی تو پرتاب میکند؛ اگر روزی تیر به خطا رفت، روزی دیگر میرسد که تیر به هدف بخورد.
شاعر دیگر میگوید:
الـموت فی کل یوم ینشر الکفنا
ونحن فی غفلة عمـــا یراد بنا
لا تطمئن الی الدنیا وبهجتهـا
وان توشحت من اثوبها الحسنا
این الاحبة و الجیران ما فعلوا
این الذین همو کانوا لنا سکنــاً
سقاهم الـموت کأساً غیر صافیة
فصیرتهم لاطباق الثری رهـــیناً
* مرگ هر روز کفنها را میپراکند و ما از مرادش در حقمان غافلیم.
* به دنیا و لذتهایش اطمینان نکن؛ هر چند لباسهای زیبایی بر تن کند.
* دوستان و همسایگان کجایند. آنانکه با ما زندگی میکردند، اینک کجایند.
* مرگ جامی ناگوار بدیشان نوشانید و آنان را به آغوش زمین سپرد.
قدم لنفسك توبة مرجــوة
قبل الـممـات و قبل حبس الألسن
بادر بها غلق النفوس فإنها
ذخـــــــــر للمنيب الـمحسن
* پیش از مرگ و بند آمدن زبان، توبهی مقبولی را به جا آور.
* پیش از بند آمدن نفس برای انجام آن شتاب کن؛ زیرا که آن، توشهی رستاخیز و نعمت انسان توبهگذار نیکوکار است.
مطلب پنجم: تأثیر یاد مرگ در اصلاح نفس
بیگمان، یاد مرگ در پیرایش و اصلاح نفس نقش ارزنده و قابل توجهی دارد؛ چون نفس تحت تاثیر دنیا و لذتهای آن قرار میگیرد و دوست دارد برای مدتی طولانی در دنیا بماند؛ گاهی نیز بهسوی گناهان متمایل میشود و در طاعت و بندگی کوتاهی میکند. اما زمانی که انسان همواره به یاد مرگ باشد، دنیا در نگاه او بیارزش میشود و این یادآوری انسان را وادار به تلاش در اصلاح کژیها و انحرافات مینماید.
بیهقی در شعب الایمان، ابنحبان در صحیح خود و بزار در مسندش با سند صحیح از انس س چنین نقل میکنند که رسولالله ص فرمود:
«أَكْثَرُوا ذَكَرَ هَاذِمِ اللَّذَّاتِ، فَإِنَّهُ لَم يَذكَرهُ أَحَدٌ فِي ضِيقٍ إِلاّ مِنَ العَیشِ وسعَه عَلَيهِ، وَ لاَ ذِكرُهُ فِي سِعَةٍ إِلاّ ضَيَّقَهَا عَلَيهِ» [۱۲۰].
«نابودگر لذتها –مرگ- را بسیار یاد کنید؛ چون هر کس آنرا در تنگنای زندگی یاد کند، زندگی بر او گسترده و راحت میشود و اگر در زمان آسایش آنرا یاد کند، زندگی بر او تنگ و سخت میگردد».
از ابنمبارک روایت شده است که صالح مرّی میگفت: اگر یاد مرگ برای یک لحظهی از من جدا شود، قلبم فاسد و رنجور میگردد.
دقاق میگوید: کسی که مرگ را بسیار یاد کند، به سه نعمت دست مییابد: شتاب در توبه، قناعت قلب و نشاط در عبادت. و اگر کسی مرگ را فراموش کند، دچار تأخیر در توبه، طمع و تنبلی در عبادت میشود [۱۲۱].
قرطبی میگوید: بدان که یاد مرگ احساس جدا شدن و دوری از دنیای فانی و توجه به سرای باقی را به وجود میآورد [۱۲۲].
میگویند: زنی از سنگدلی خود نزد مادرمان عایشهل شکایت کرد. عایشهل فرمود: مرگ را بسیار یاد کن تا سنگدلی تو بر طرف شود. آن زن سخن امالمؤمنین را به جا آورد و نرمدل و آسودهخاطر شد [۱۲۳].
قرطبی میگوید: دانشمندان میگویند که یاد مرگ انسان را از ارتکاب گناه باز میدارد، دلهای سخت را نرم میکند و دلخوش شدن به دنیا را از بین میبرد و تحمل سختیها را آسان مینماید [۱۲۴].
قرطبی به نقل از علما میگوید: هیچ چیزی برای دلها سودمندتر از زیارت قبور نیست. اگر قلبی سخت و سیاه باشد، باید با سه روش ذیل مداوا گردد:
۱- دل کندن از دلبستگیها با حضور در مجالس علم، اندرز، یاد الله، ترس از عذاب و اشتیاق به نعمت او و سرگذشت انسانهای پاک و وارسته. چون همهی اینها باعث نرم شدن دل میشود.
۲- یاد مرگ؛ چون لذات را نابود و گروهها را پراکنده و فرزندان را یتیم میکند.
۳- دیدن آنانکه در حال سکرات مرگ هستند؛ چون دیدن سکرات مرگ و درنگ در چهرهی مرده، صحنههایی هستند که لذت نفس را از بین میبرند، سرور دلها را میزدایند، چشمها را از خواب بیدار میکنند، تنپروری را پس میزنند، انسان را به انجام کارهای نیک وا میدارند و موجب تلاش و زحمت بیشتر برای رستاخیز میشوند [۱۲۵].
نقل شده است که حسن بصری برای عیادت بیماری رفت. بیمار را در حال سکرات مرگ دید. به سختیهای او نگاه کرد و در آن تأمل نمود. رنگش دگرگون شد و به خانه بازگشت. زنش گفت: عذا حاضر است. امام در پاسخ گفت: شما غذا بخورید، من امروز صحنهای را دیدم که تا رسیدن بدان صحنه هرگز آرام نمیگیرم و پیوسته تلاش میکنم [۱۲۶].
أبوالدرداء س میفرماید: هر کس مرگ را بسیار یاد کند، از شادی و حسدش کاسته میشود [۱۲۷].
[۱۱۲] التذکرة، قرطبی (۹۹). [۱۱۳] قبلی(۲۴). [۱۱۴] سلسله الاحادیث الصحیحه: (۲/۵۰۵). بخاری باب الامل و طوله. [۱۱۵] مشكاة المصابیح: (۲/۲۵۹). [۱۱۶] التذکرة، قرطبی: (۹) [۱۱۷] قبلی: همان صفحه. [۱۱۸] کتاب الزهد و الرقائق، ابنمبارک: ص (۸۸) [۱۱۹] وَرَقَةبننَوْفَل [۱۲۰] صحیح الجامع الصغیر: (۱/۳۸۸) شماره: (۱۲۲۲). [۱۲۱] التذکرة، قرطبی، ص (۹). [۱۲۲] الزهد و الرقائق، ابنالمبارک: ص (۸۸). [۱۲۳] التذکرة، قرطبی، ص (۹). [۱۲۴] قبلی: ص (۱۲). [۱۲۵] قبلی: ص (۱۲) [۱۲۶] قبلی، همان صفحه. [۱۲۷] الزهد و الرقائق، ابنالمبارک، ضمیمهی کتب، روایت نعیمبنحماد: ص (۳۷)