گفتار دوم: فتنهی دجال
مطلب اول: فتنهی دجال، بزرگترین فتنه در تاریخ بشر است
فتنهی دجال در روزهای آخر دنیا و آغاز رستاخیز روی میدهد و از نشانههای بزرگ رستاخیز است. این فتنه، از بزرگترین فتنههایی است که در طول تاریخ دامنگیر بشر میشود. در صحیح مسلم از ابوالدهماء و ابوفتاده ش روایت شده است که: ما از کنار هشامبنعامر میگذشتیم و نزد عمرانبنحصین میرفتیم. روزی هشامبنعامر به ما گفت: شما از کنار من رد شده و نزد کسانی میروید که حضور آنها در محضر رسول الله ص بیش از من نبوده است و حدیث رسول الله ص را از من بهتر نمیدانند. من از رسولالله ص شنیدم که فرمود:
«مَا بَيْنَ خَلْقِ آدَمَ إِلَى قِيَامِ السَّاعَةِ خَلْقٌ أَكْبَرُ مِنْ الدَّجَّالِ» [۳۰۵].
«میان آفرینش آدم و رستاخیز، پدیدهای بزرگتر از دجال وجود ندارد».
بنابراین، تمامی پیامبران، امتهای خود را از دجال بر حذر داشتهاند. اما رسولاللهص بیش از سایر پیامبران مسألهی دجال را مورد تاکید قرار داده است.
در صحیح بخاری از عبدالله بن عمر س روایت شده است که: رسولالله ص بلند شد و پس از حمد و ستایش الله ﻷ، دربارهی دجال فرمود:
«إِنِّي لَأُنْذِرُكُمُوهُ وَمَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَنْذَرَهُ قَوْمَهُ وَلَكِنِّي أَقُولُ لَكُمْ فِيهِ قَوْلًا لَمْ يَقُلْهُ نَبِيٌّ لِقَوْمِهِ تَعْلَمُونَ أَنَّهُ أَعْوَرُ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِأَعْوَرَ» [۳۰۶].
«من شما را از دجال بر حذر میدارم و هیچ پیامبری نیامده است که قومش را هشدار نداده باشد. اما من دربارهی دجال سخنی به شما میگویم که هیچ پیامبری به قومش نگفته است و آن اینکه دجال کور است و الله شما کور نیست. -پس فریب دجال را نخورید که میگوید: من الله هستم-».
در بخاری و مسلم از انس س روایت شده است که رسولالله ص فرمود:
«مَا بُعِثَ نَبِيٌّ إِلَّا أَنْذَرَ أُمَّتَهُ الْأَعْوَرَ الْكَذَّابَ أَلَا إِنَّهُ أَعْوَرُ وَإِنَّ رَبَّكُمْ لَيْسَ بِأَعْوَرَ وَإِنَّ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مَكْتُوبٌ كَافِرٌ» [۳۰۷].
«هیچ پیامبری مبعوث نشده است، مگر اینکه قومش را از اعور دروغگو هشدار داده است. ای مردم! آگاه باشید که دجال یکچشم است و پروردگار شما یکچشم نیست. در میان دو چشم دجال کلمهی «کافر» نوشته شده است».
در سنن ترمذی و سنن ابوداود از عبدالله بن عمر س روایت شده است که رسولالله ص دربارهی دجال فرمود:
«إِنِّي أُنْذِرُكُمُوهُ وَمَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا قَدْ أَنْذَرَهُ قَوْمَهُ لَقَدْ أَنْذَرَهُ نُوحٌ قَوْمَهُ وَلَكِنْ سَأَقُولُ لَكُمْ فِيهِ قَوْلًا لَمْ يَقُلْهُ نَبِيٌّ لِقَوْمِهِ تَعْلَمُونَ أَنَّهُ أَعْوَرُ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِأَعْوَرَ» [۳۰۸].
«من شما را در مورد دجال هشدار میدهم. هیچ پیامبری نیامده مگر اینکه قومش را هشدار داده است. نوح÷ قومش را از دجال هشدار داد. اما من دربارهی دجال سخنی به شما میگویم که هیچ پیامبری نگفته است. شما میدانید که دجال یکچشم است و الله یکچشم نیست».
در سنن ابنماجه، صحیح ابنخزیمه و مستدرک حاکم، از ابوامامه س روایت شده است که رسولالله ص فرمود:
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّهَا إِنَّهُ لَمْ تَكُنْ فِتْنَةٌ عَلَی وَجهِ الْأَرْضِ مُنْذُ ذَرَأَ اللَّهُ ذُرِّيَّةَ آدَمَ أَعْظَمَ مِنْ فِتْنَةِ الدَّجَّالِ وَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيًّا إِلَّا حَذَّرَ أُمَّتَهُ الدَّجَّالَ وَأَنَا آخِرُ الْأَنْبِيَاءِ وَأَنْتُمْ آخِرُ الْأُمَمِ وَهُوَ خَارِجٌ فِيكُمْ لَا مَحَالَةَ» [۳۰۹].
«ای مردم! از روزی که الله ﻷ نسل انسان را آفرید، هیچ فتنهای در روی زمین بزرگتر از فتنهی دجال نبوده است. الله أ هیچ پیامبری را نفرستاد مگر اینکه آن پیامبر، قومش را به فتنهی دجال هشدار داده باشد و من آخرینِ پیامبران هستم و شما هم آخرین امت هستید و دجال قطعاً در میان شما ظهور خواهد کرد».
مطلب دوم: علت نام نهادن او به مسیح دجال
ابن اثیر میگوید: دجال را از آن جهت «مسیح» میگویند که یک چشم آن مسیح، یعنی هم سطح و صاف، است و نیز مسیح به کسی میگویند که یک طرف صورتش نه چشمی داشته باشد، نه ابرو. مسیح بر وزن «فعیل» به معنای «مفعول» است. اما عیسی بن مریم ÷ را از آن جهت مسیح مینامند که با مسح کردن و دست کشیدن بر بیماران، آنان را شفا میداد. لذا مسیح در مورد عیسیبنمریم ÷، «فعیل» به معنای «فاعل» و در مورد دجال به معنای دروغگو است.
ابن حجر میفرماید: چون دجال حق را با باطل میپوشاند، دجال نامیده میشود. عربها میگویند:
«دجل البعير بالقطران اذا غطاه». «شتر را قیراندود کرد و قیر او را پوشانید».
ابن درید میگوید: دجال را از آن جهت دجال میگویند که حق را با دروغش میپوشاند و برخی میگویند: دلیل نامگذاری دجال به این نام، این است که به تمام نقاط زمین سفر میکند. یا بدان جهت است که با سفرهای خود تمام زمین را میپوشاند [۳۱۰].
مطلب سوم: اوضاع مسلمانان در زمان ظهور دجال
اندکی پیش از ظهور دجال، مسلمانان عظمت و شکوهی دارند و گویا هدف ظهور دجال، پایان دادن به این عظمت و قدرت است. در آن روزگار، مسلمانان با روم صلح میکنند و همگی در برابر یک دشمن مشترک میجنگند و پیروز میشوند. سپس جنگ میان مسلمانان و صلیبیان آغاز میشود. در سنن ابوداود از ذی مخبر س نقل شده است که: از رسولالله ص شنیدم که فرمود:
«سَتُصَالِحُونَ الرُّومَ صُلْحًا آمِنًا فَتَغْزُونَ أَنْتُمْ وَهُمْ عَدُوًّا مِنْ وَرَائِكُمْ فَتُنْصَرُونَ وَتَغْنَمُونَ وَتَسْلَمُونَ ثُمَّ تَرْجِعُونَ حَتَّى تَنْزِلُوا بِمَرْجٍ ذِي تُلُولٍ فَيَرْفَعُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ النَّصْرَانِيَّةِ الصَّلِيبَ فَيَقُولُ غَلَبَ الصَّلِيبُ فَيَغْضَبُ رَجُلٌ مِنْ الْمُسْلِمِينَ فَيَدُقُّهُ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَغْدِرُ الرُّومُ وَتَجْمَعُ لِلْمَلْحَمَةِ" وَ زَادَ بَعضُهُم: " وَيَثُورُ الْمُسْلِمُونَ إِلَى أَسْلِحَتِهِمْ فَيَقْتَتِلُونَ فَيُكْرِمُ اللَّهُ تِلْكَ الْعِصَابَةَ بِالشَّهَادَةِ» [۳۱۱].
«دیری نمیپاید که شما مسلمانان با رومیان پیمان مسالمتآمیزی را میبندید. شما و آنها در برابر دشمن متحد شده و در برابر آن میجنگید، در پایان پیروز میشوید. اموال غنیمت را بهدست میآورید. سپس به سوی دیار خود به راه میافتید تا به «مرج ذی تلول» میرسید. در آنجا توقف میکنید، یک مرد نصرانی صلیب را بر میدارد و میگوید: صلیب غلبه پیدا کرده است. مردی از مسلمانان به خشم میآید و صلیب را میشکند و آنگاه رومیان با نیرنگ در برابر مسلمانان آمادهی جنگ میشوند.
برخی افزودهاند: مسلمانان با اسلحههای خود حمله میکنند. درگیری آغاز میشود و الله ﻷ این گروه از مسلمانان را به مقام بلند شهادت میرساند».
در آن روزها خواهید دید که مسلمانان قدرتمند هستند. آنان جهاد میکنند و پیروز میشوند و به سلامت به خانههای خود بر میگردند. آنان به هر قیمتی، پایبند دین خود هستند. نصرانی وقتی که صلیب را بلند میکند، چنین میپندارد که پیروزی مسلمانان در سایهی صلیب بوده است. مسلمان غیرتمندی بلند شده و صلیب را میشکند و گروه مسلمانان با برداشتن اسلحههای خود به رومیها حمله میبرند و با وجود کمی لشکر، به جنگ میپردازند. رسولالله ص آنها را شهید معرفی میکند و الله ﻷ این شهادت را موجب بزرگداشت آنها قرار میدهد. رومیان در برابر مسلمانان نیرنگ میکنند و در جریانات بعدی باعث وقوع جنگ و کشتار میشوند.
درگیری و فتح قسطنطنیه
«ملحمه»، جنگ بزرگی است که میان مسلمانان و صلیبیان [۳۱۲] رخ میدهد. در حدیث پیشین، به علت درگیری اشاره شد. احادیث بسیاری پیرامون این معرکهی سهمناک و پایداری مسلمانان و پیروزی آنان در این جنگ، روایت شده است.
همچنین در این جنگ، تعداد زیادی از مسیحیان حقیقی، دوشادوش مؤمنان به جنگ و پیکار میپردازند. در صحیح مسلم از ابوهریره س روایت شده است که رسولالله ص فرمود:
«لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَنْزِلَ الرُّومُ بِالْأَعْمَاقِ أَوْ بِدَابِقٍ فَيَخْرُجُ إِلَيْهِمْ جَيْشٌ مِنْ الْمَدِينَةِ مِنْ خِيَارِ أَهْلِ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ فَإِذَا تَصَافُّوا قَالَتْ الرُّومُ خَلُّوا بَيْنَنَا وَبَيْنَ الَّذِينَ سَبَوْا مِنَّا نُقَاتِلْهُمْ فَيَقُولُ الْمُسْلِمُونَ لَا وَاللَّهِ لَا نُخَلِّي بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ إِخْوَانِنَا فَيُقَاتِلُونَهُمْ فَيَنْهَزِمُ ثُلُثٌ لَا يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ أَبَدًا وَيُقْتَلُ ثُلُثُهُمْ أَفْضَلُ الشُّهَدَاءِ عِنْدَ اللَّهِ وَيَفْتَتِحُ الثُّلُثُ لَا يُفْتَنُونَ أَبَدًا فَيَفْتَتِحُونَ قُسْطَنْطِينِيَّةَ فَبَيْنَمَا هُمْ يَقْتَسِمُونَ الْغَنَائِمَ قَدْ عَلَّقُوا سُيُوفَهُمْ بِالزَّيْتُونِ إِذْ صَاحَ فِيهِمْ الشَّيْطَانُ إِنَّ الْمَسِيحَ قَدْ خَلَفَكُمْ فِي أَهْلِيكُمْ فَيَخْرُجُونَ وَذَلِكَ بَاطِلٌ فَإِذَا جَاءُوا الشَّأْمَ خَرَجَ فَبَيْنَمَا هُمْ يُعِدُّونَ لِلْقِتَالِ يُسَوُّونَ الصُّفُوفَ إِذْ أُقِيمَتْ الصَّلَاةُ فَيَنْزِلُ عِيسَى ابنمَرْيَمَ ÷ فَأَمَّهُمْ فَإِذَا رَآهُ عَدُوُّ اللَّهِ ذَابَ كَمَا يَذُوبُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ فَلَوْ تَرَكَهُ لَانْذَابَ حَتَّى يَهْلِكَ وَلَكِنْ يَقْتُلُهُ اللَّهُ بِيَدِهِ فَيُرِيهِمْ دَمَهُ فِي حَرْبَتِهِ» [۳۱۳].
«رستاخیز برپا نمیشود مگر اینکه رومیان به اعماق [۳۱۴] و دابق حمله کنند. آنگاه سپاهی از مدینه، از بهترین مردم روی زمین، علیه رومیان متحد میشوند. وقتی با هم روبرو میشوند، رومیان میگویند: بگذارید تا کسانی که مردم ما را به اسارت گرفتند، بکشیم. مسلمانان میگویند: سوگند به الله ﻷ، راه شما را باز نمیکنیم و برادرانمان را به شما تسلیم نمیکنیم. مسلمانان با رومیان میجنگند. یکسوم شکست میخورند. یکسوم کشته میشوند که آنها نزد الله بهترین شهیدان هستند و یک سوم به پیروزی میرسند و هرگز دچار فتنه نخواهند شد و قسطنطنیه را فتح میکنند [۳۱۵].
آنگاه که مسلمانان مشغول تقسیم غنایم میشوند و شمشیرهای آنان بر درختان زیتون آویزان است، شیطان میان مسلمانان ندا میدهد که دجال در اهل و عیال شما جانشین شما شده است. مسلمانان بهسوی دیارشان حرکت میکنند. اما این سخن شیطان دروغ است. وقتی مسلمانان به شام میرسند، دجال ظهور میکند. در حالیکه مسلمانان برای پیکار با دشمن آماده میشوند، در برابر هم صفآرایی میکنند، نماز برپا میشود و عیسی ÷ فرود میآید. مردم را در نماز امامت میکند. وقتی نگاه دجال به عیسی بن مریم÷ میافتد، مانند نمک در آب ذوب میشود. اگر به حال خود رها شود، نابود و هلاک میگردد. اما عیسی ÷ او را میکشد و خون او را که بر نیزهی عیسی ÷ ریخته است، به مردم نشان میدهد».
رسولالله ص در حدیثی دیگر پیرامون سهمناک بودن این معرکه و فداکاری مسلمانان، سخن گفته است. فداکاری مسلمانان به حدی است که برخی از آنان سه روز پی در پی، تا آخرین قطرهی خون و تا واپسین لحظههای زندگی، برای استقبال مرگ و دفاع از دین، بیعت میکنند.
چنان بر میآید که تعداد مسلمانان در آن روز اندک خواهد بود؛ زیرا مسلمانان در آن جنگ زمانی به پیروزی میرسند که از جاهای دیگر به آنان کمک میشود.
در صحیح مسلم از عبدالله بن مسعود س روایت شده است که: رسولالله ص فرمود: رستاخیز برپا نمیشود تا میراث تقسیم نگردد و غنیمت، خوشحالی به بار نیاورد و سپس با اشاره به طرف شام فرمود: دشمن با مسلمانان میجنگد و مسلمانان نیز در برابر آن صف آرایی مینمایند. راوی، یسیربنجابر، میگوید: عرض کردم: منظور از دشمن، رومیان هستند؟ عبدالله بن مسعود س فرمود: آری، در آن روز جنگ ارتداد شدت پیدا میکند. مسلمانان پیمان میبندند که یا بمیرند و یا پیروز شوند. تا اینکه شب فرا میرسد و مانع جنگ میشود و هر دو گروه بدون پیروزی به مقر خود بر میگردند. مسلمانان شرط میکنند که هیچکس بدون پیروزی نمیتواند برگردد ولی با فرا رسیدن شب، شرط به اتمام میرسد. مسلمانان دوباره شرط میگذارند که تا سه روز این کشتار ادامه دارد. روز چهارم همهی مسلمانان با روم میجنگند. جنگ بسیار شدیدی روی میدهد. جنگی که مانند آن دیده نشده و نخواهد شد.
انسانهای بسیاری کشته میشوند و فضای نبرد بدبو میشود؛ آن چنان که اگر پرندهای از کنار آنها بگذرد، جان داده و بر زمین میافتد. مردی که صد فرزند داشته باشد، تنها یک فرزند برایش میماند و بقیه در جنگ کشته میشوند. پس از این نبرد، چه غنیمتی مایهی خوشحالی میشود و کدام میراث تقسیم میگردد؟ در همین وضعیت، صدایی بلندتر از این جنگ بهگوش میرسد. شخصی ندا میدهد که دجال در فرزندان و خانوادهها، جانشین شما شده است. مال غنیمت و هر چه را که در دست دارند رها میکنند و به سوی خانههایشان به راه میافتند. ده مرد جنگی و سلحشور به طرف دجال روانه میشوند. ابنعباس س میگوید: رسولالله ص فرمود:
«إِنِّي لَأَعْرِفُ أَسْمَاءَهُمْ وَأَسْمَاءَ آبَائِهِمْ وَأَلْوَانَ خُيُولِهِمْ هُمْ خَيْرُ فَوَارِسَ عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ أَوْ مِنْ خَيْرِ فَوَارِسَ عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ» [۳۱۶].
«من نام جنگجویان و نام پدران و رنگ اسبهایشان را میدانم. آنها در آن روزگار از بهترین جنگجویان روی زمین هستند».
در صحیح مسلم، دربارهی فتح قسطنطنیه از ابوهریره س تفصیل بیشتری بهشرح زیر آمده است. رسولالله ص فرمود:
«هَل سَمِعْتُمْ بِمَدِينَةٍ جَانِبٌ مِنْهَا فِي الْبَرِّ وَجَانِبٌ مِنْهَا فِي الْبَحْرِ؟ قَالُوا: نَعَمْ يَا رسول الله. قَالَ: لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَغْزُوَهَا سَبْعُونَ أَلْفًا مِنْ بَنِي إِسْحَقَ فَإِذَا جَاءُوهَا نَزَلُوا فَلَمْ يُقَاتِلُوا بِسِلَاحٍ وَلَمْ يَرْمُوا بِسَهْمٍ قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاللَّهُ أَكْبَرُ فَيَسْقُطُ أَحَدُ جَانِبَيْهَا».
«آیا درباره شهری که نصف آن در خشکی و نصف دیگرش در دریا [۳۱۷] قرار دارد، چیزی شنیدهاید؟ حاضران گفتند: آری، رسولالله ص فرمود: رستاخیز برپا نمیشود مگر اینکه هفتاد هزار از فرزندان اسحاق [۳۱۸] با مردم آن دیار جهاد کنند. این فرزندان اسحاق، هرگاه وارد شهر شوند، با سلاح نمیجنگند و هیچ تیری پرتاب نمیکنند؛ بلکه میگویند: «لا اله الا الله»، با گفتن این کلمه، نصف شهر سقوط میکند».
ثور بن زید الدیلی میگوید: به گمان من، رسولالله ص فرمود: همان نصفی که طرف دریا است، سقوط میکند. سپس نصف دوم نیز با گفتن کلمهی لا اله الا الله و الله اکبر، سقوط میکند. مرتبه ی سوم که کلمهی یادشده گفته میشود، دروازهی شهر باز میشود و مسلمانان وارد میشوند و اموال غنیمت را بهدست میآورند. در حالی که مشغول تقسیم غنیمت هستند، کسی ندا میدهد: ای مردم! مراقب باشید که دجال ظهور کرده است. همه چیز را رها کرده و بهسوی خانههایشان برمیگردند.
مطلب چهارم: قحطی و گرسنگی، پیش از ظهور دجال
پیش از ظهور دجال، مردم بهشدت گرفتار بلا و سختی میشوند. باران نمیبارد و گیاهی نمیروید. در سنن ابنماجه، صحیح ابنخزیمه و مستدرک حاکم از أبوامامه س روایت شده است که رسول ص فرمود:
«إِنَّ قبل خُرُوجِ الدَّجَّالِ ثَلَاثَ سَنَوَاتٍ شِدَادٍ يُصِيبُ النَّاسَ فِيهَا جُوعٌ شَدِيدٌ يَأْمُرُ اللَّهُ السَّمَاءَ فِي السَّنَةِ الْأُولَى أَنْ تَحْبِسَ ثُلُثَ مَطَرِهَا وَيَأْمُرُ الْأَرْضَ فَتَحْبِسُ ثُلُثَ نَبَاتِهَا ثُمَّ يَأْمُرُ السَّمَاءَ فِي الثَّانِيَةِ فَتَحْبِسُ ثُلُثَيْ مَطَرِهَا وَيَأْمُرُ الْأَرْضَ فَتَحْبِسُ ثُلُثَيْ نَبَاتِهَا ثُمَّ يَأْمُرُ اللَّهُ السَّمَاءَ فِي السَّنَةِ الثَّالِثَةِ فَتَحْبِسُ مَطَرَهَا كُلَّهُ فَلَا تُقْطِرُ قَطْرَةً وَيَأْمُرُ الْأَرْضَ فَتَحْبِسُ نَبَاتَهَا كُلَّهُ فَلَا تُنْبِتُ خَضْرَاءَ فَلَا تَبْقَى ذَاتُ ظِلْفٍ إِلَّا هَلَكَتْ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ قِيلَ فَمَا يُعِيشُ النَّاسُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ قَالَ التَّهْلِيلُ وَالتَّكْبِيرُ وَالتَّسْبِيحُ وَالتَّحْمِيدُ وَيُجْرَى ذَلِكَ عَلَيْهِمْ مُجْرَى الطَّعَامِ» [۳۱۹].
«پیش از ظهور دجال، سه سال قحطی که مردم را به شدت دچار گرسنگی میکند، روی میدهد. در سال نخست، الله ﻷ به آسمان امر میکند که یکسوم بارش را متوقف سازد و به زمین دستور میدهد که یکسوم گیاهانش را نرویاند. در سالهای دوم و سوم نیز چنین میشود و در پایان سه سال، هیچ قطرهای بر زمین نمیافتد و هیچ دانهای از زمین نمیروید. هیچ حیوان سمداری بر زمین زنده نمیماند. همه از بین میروند. سوال شد، ای رسول خدا! مردم در این مدت چگونه و به چه وسیلهای امرار معاش میکنند؟ رسولالله ص فرمود: با تهلیل و تکبیر و تحمید [۳۲۰]؛ این کلمات جایگزین غذا میشوند».
مطلب پنجم: ویژگیها و نشانههای دجال
دجال، ادعای ربوبیت میکند و برای ترویج دروغهای خود، کارهای فوق طبیعی انجام میدهد. شخصی نزد او میآید و گمان میکند که فتنهی دجال بر وی پنهان نمیشود و سخنان دروغین دجال، تأثیری بر او ندارد؛ اما وقتی کارهای خارق العادهی او را میبیند، تسلیم میشود و از او پیروی میکند. در سنن ابوداود با سند صحیح از عمرانبنحصین س روایت شده است که رسولالله ص فرمود:
«مَنْ سَمِعَ بِالدَّجَّالِ فَلْيَنْأَ عَنْهُ فَوَاللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَأْتِيهِ وَهُوَ يَحْسِبُ أَنَّهُ مُؤْمِنٌ فَيَتَّبِعُهُ مِمَّا يَبْعَثُ بِهِ مِنْ الشُّبُهَاتِ أَوْ لِمَا يَبْعَثُ بِهِ مِنْ الشُّبُهَاتِ» [۳۲۱].
«هر کس دربارهی دجال میشنود، پس، از وی دوری میکند. به الله سوگند، انسان مسلمان نزد او میآید و میپندارد که او مسلمان است. پس به خاطر گمانی که نسبت به او دارد، از او پیروی میکند».
دقت در ویژگیها و کارهای دجال، روشن میسازد که دجال، باطل است و ویژگیهای ربوبیت در او نیست. هر چند که کارهای خارق العاده انجام میدهد. دجال بشر و ناتوان است؛ میخورد، مینوشد، میخوابد و قضای حاجت میکند. هر کس چنین حالتی داشته باشد، چگونه میتواند معبود و رب باشد؟!
با این وجود، رسولالله ص بسیاری از نشانهها و ویژگیهای او را برای ما بیان فرموده است تا مسلمانی که دجال در زمانش ظهور میکند، او را بشناسد و در دام فریب او گرفتار نشود.
ویژگیهای برجستهی دجال
رسولالله ص ویژگیهای دجال را بسیار واضح و روشن بیان فرموده است. در صحیح بخاری از عبدالله بن عمر س روایت شده است که رسولالله ص دجال را در خواب دید و او را چنین توصیف فرمود: مردی تنومند و سرخ رنگ است، موهای سرش پیچان و از یک چشم نابیناست. چشم کور او مانند دانهی انگور برجسته است. چهرهاش بسیار به ابنقطن خزاعی شباهت دارد [۳۲۲].
از عبادهبنالصامت س روایت شده است که رسولالله ص فرمود:
«إِنِّي قَدْ حَدَّثْتُكُمْ عَنِ الدَّجَّالِ حَتَّى خَشِيتُ، وَذَكَرَ كَلِمَةً، أَلا وَإِنَّهُ رَجُلٌ قَصِيرٌ أَفْحَجُ جَعْدٌ أَعْوَرُ مَمْسُوحُ الْعَيْنِ لَيْسَتْ بِقَائِمَةٍ، وَلاَ جَحْرَاءَ فَإِنِ الْتَبَسَ عَلَيْكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَنْ تَرَوْنَ رَبَّكُمْ حَتَّى تَمُوتُوا» [۳۲۳].
«من دربارهی دجال برای شما صحبت کردم. احتمال دادم متوجه نشدهاید [۳۲۴]. اینک به شما میگویم که دجال، مرد کوتاه قدی است. موهای پیچیده دارد. یکچشم است و چشم دیگرش همسطح چهرهی اوست و برجسته و فرورفته نیست. اگر در شناخت او دچار مشکل شدید، بدانید که پرودگار شما یکچشم نیست و تنها در رستاخیز قادر به دیدن او خواهید بود».
یکچشم بودن دجال
رسولالله ص در توصیف دو چشم دجال، بسیار تاکید فرمود؛ زیرا هر چند بتواند از سایر ویژگیهایش، خود را برهاند، هرگز نمیتواند چشمهایش را پنهان کند. چشمها در معرض دید عموم قرار میگیرند و ویژگیهای چشم آشکار است و پنهانشدنی نیست. احادیث گذشته، اشاراتی پیرامون معیوب بودن چشمهای دجال داشتند. در برخی روایات آمده است که چشم راست دجال کور است و برخی روایات، چشم چپش را کور بیان کرده است. اما کور بودن چشم راست معروفتز است. زیرا احادیثش متفق علیه میباشند. رسولالله ص چشم کور دجال را به دانهی انگور تشبیه کرده است. در حدیثی آمده است که چشم راست او برجسته و واضح است. مانند آب بینی که روی دیوار گچی باشد.
در صحیح مسلم از عبداللهبنعمر س دربارهی دجال آمده است:
«أَعْوَرِ الْعَيْنِ الْيُمْنَى كَأَنَّهَا عِنَبَةٌ طَافِيَةٌ».
«چشم راستش کور و مانند دانهی انگور برآمده است» [۳۲۵].
در حدیث أبوسعید خدری س آمده است:
«وَعَيْنُهُ الْيُمْنَى عَوْرَاءُ جَاحِظَةٌ وَلَا تَخْفَى كَأَنَّهَا نُخَاعَةٌ فِي حَائِطٍ مُجَصَّصٍ وَعَيْنُهُ الْيُسْرَى كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ» [۳۲۶].
«و چشم راستش کور و برجسته است و پنهان نمیشود؛ گویا آب بینی روی دیوار گچی است و چشم چپش مانند ستارهی درخشانی است».
امام نووی روایات متعارض را اینگونه توجیه نموده است: تمام روایاتی که حاکی از کور بودن دو چشم دجال هستند، به درجه صحت رسیدهاند. «عوراء» به معنای چشم لوچ و کج است. بنابراین، توصیف کردن چشم دجال به اعور، بدین معناست که هر دو چشمش مشکل دارند. در برخی روایات دیگر آمده است که چشم راست او کور است و در برخی روایات دیگر آمده است که چشم چپ او کور است. در برخی روایات چنین آمده است: «احداهما طافئه» -با همزه- به معنای فاقد دید است. یعنی چشم او دید ندارد. دربارهی چشم دیگر او آمده است: «الاخری طافیه» -بدون همزه- به معنای ظاهر و برجسته است. براساس اظهارات امام نووی، یک چشم دجال بینور و دیگری بینا ولی لوچ و کج است. در روایت مسلم آمده است: چشمی که کور است، همان چشم ممسوح اوست. روی آنرا پوستی کلفت پوشانده و توان دیدن را از آن گرفته است.
رسولالله ص چشم بینایش را اینگونه توصیف میفرماید:
«الدَّجَّالُ عَينُهُ خَضرَاءُ كَالزُّجَاجَةِ». «چشم او مانند شیشه، سبز است» [۳۲۷].
میان دو چشم او کافر نوشته شده است
نشانهی دیگر دجال، که الله ﻷ، او را در پرتو آن معرفی مینماید و تنها مؤمنان از آن آگاهند، عبارت «ک، ف، ر» یا «کافر»، در پیشانی او میباشد. کسانی که فاقد بصیرت هستند، این نشانه را نمیشناسند. در صحیح بخاری از انس س نقل شده است که رسولالله ص فرمود:
«مَا بُعِثَ نَبِيٌّ إِلَّا أَنْذَرَ أُمَّتَهُ الْأَعْوَرَ الْكَذَّابَ أَلَا إِنَّهُ أَعْوَرُ وَإِنَّ رَبَّكُمْ لَيْسَ بِأَعْوَرَ وَإِنَّ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مَكْتُوبٌ كَافِرٌ» [۳۲۸].
«هیچ پیامبری مبعوث نشده است مگر اینکه امتش را از چشمکور دروغگو هشدار داده است. آگاه باشید که دجال یکچشم است و پروردگار شما یکچشم نیست و میان دو چشم او نوشته شده است: کافر».
امام بخاری حدیث مشابهی را نقل کرده است. براساس اظهارات امام نووی، پژوهشگران بر این عقیدهاند که این نوشته واضح و مشخص است. این نشانه بیانگر کفر قطعی، دروغگویی و باطل بودن اوست. الله ﻷ آن را برای هر مؤمن با سواد یا بیسواد نمایان میکند و از کسانی که در پی نگونبختی و افتادن در فتنهی باشند، پنهان میدارد.
قاضی عیاض، اختلاف بزرگان را در این مورد نقل میکند و میگوید: گروهی گمان میکنند که این نوشته، واقعی و حقیقی است و برخی بر این گماناند که این نوشته مَجاز است و برای تأکید دیدگاه خود به این حدیث استدلال میکنند که پیامبر ص فرمود: همهی مؤمنان آنرا میخوانند، با سواد باشند یا بیسواد.» ولی این دیدگاه ضعیف است. [۳۲۹]
دجال وارث ندارد
رسولالله ص فرمود: «هُوَ عَقِيمٌ لاَ يُولَدُ لَهُ». «دجال عقیم است و فرزندی ندارد» [۳۳۰].
مطلب ششم: ادعای ربوبیت او باطل است
با توجه به ویژگیهای دجال که حکایت از عیب و نقص او دارند، چگونه این آفریدهی ناتوان و نیازمند میتواند «رب» باشد و ادعای ربوبیت کند. حال آنکه رب مردم در دنیا دیدنی نیست. رسولالله ص میفرماید:
«تَعَلَّمُوا أَنَّهُ لَنْ يَرَى أَحَدٌ مِنْكُمْ رَبَّهُ عَزَّ وَجَلَّ حَتَّى يَمُوتَ» [۳۳۱].
«بدایند که هیچکدام از شما تا رستاخیز پروردگارش را نمیبیند».
علاوه بر این، دجال عیب مادرزادی دارد. مثلاً کور بودن او بر کسی پوشیده نیست. رسولالله ص میفرماید:
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَيْسَ بِأَعْوَرَ أَلَا إِنَّ الْمَسِيحَ الدَّجَّالَ أَعْوَرُ عَيْنِ الْيُمْنَى كَأَنَّ عَيْنَهُ عِنَبَةٌ طَافِيَةٌ» [۳۳۲].
«الله أ بر شما پنهان نمیشود. الله أ یکچشم نیست. ولی چشم راست دجال کور و مانند دانهی انگور برآمده است».
از ویژگیهای دجال که در احادیث مطرح شده است، «افجح» میباشد. «فجح» بهمعنای فاصلهی زیاد میان دو ساق یا دو ران انسان است. برخی گفتهاند: منظور فاصلهی نزدیک دو پنجهی پا و فاصلهی زیاد پاشنهها است. میگویند: افجح به کسی میگویند که در پایش کجی باشد [۳۳۳].
ابن العربی میگوید: وجود نقص در دجال، دلیل بر این است که او محکوم به نقص است و نمیتواند آن را از خود بزداید. اگر او «رب» میبود، میتوانست نواقص را از خود دور کند.
تاکید رسولالله ص بر کور بودن دجال، بدان جهت است که اثر «کوری» آشکار و دیدنی است. کسانی که توان درک دلایل عقلی را ندارند، بهراحتی میتوانند اثر کوری را دریابند. پس عاقلان راحتتر میتوانند حقیقت دجال را درک کنند.
مطلب هفتم: امکانات و وسایل فتنهی دجال
دجال، مدعی خدا بودن است و امکانات عجیبی در اختیار دارد تا مردم را به فتنهی بزرگی دچار کند. از جملهی این امکانات:
۱- حرکت سریع او بر روی زمین
در حدیث نواسبنسمعان س که مسلم آنرا روایت میکند، آمده است که در سرعت دجال، از رسولالله ص سوال شد. رسولالله ص فرمود:
«كَالْغَيْثِ اسْتَدْبَرَتْهُ الرِّيحُ». «مانند ابری است که باد آنرا به حرکت در میآورد.»
رسولالله ص بیان فرمود که دجال به گوشه و کنار زمین میرود، به تمام شهرهای دنیا به جز مکه و مدینه، سفر میکند. در حدیث بخاری و مسلم آمده است: دجال، بهجز مکه و مدینه، تمام شهرها را میپیماید.
در حدیث أبوامامه س که ابنماجه، ابنخزیمه و حاکم آنرا نقل کردهاند، چنین آمده است:
«إِنَّهُ لَا يَبْقَى شَيْءٌ مِنْ الْأَرْضِ إِلَّا وَطِئَهُ وَظَهَرَ عَلَيْهِ إِلَّا مَكَّةَ وَالْمَدِينَةَ لَا يَأْتِيهِمَا مِنْ نَقْبٍ مِنْ نِقَابِهِمَا إِلَّا لَقِيَتْهُ الْمَلَائِكَةُ بِالسُّيُوفِ صَلْتَةً» [۳۳۴].
«هیچ نقطهای از زمین باقی نمیماند مگر اینکه دجال به آن سر میزند و بر آن چیره میشود؛ به جز مکه و مدینه؛ از هر نقطهای که بخواهد وارد این دو شهر شود، فرشتگان با شمشیرهای برهنه، جلوی او را میگیرند».
۲- بهشت و دوزخ دجال
از جمله نیرنگهای دجال، آنست که چیزی شبیه به بهشت و دوزخ یا نهری شبیه آب و نهری شبیه آتش، به همراه دارد. اما اینها فقط تخیل است. آنچه را که مردم بهصورت آتش میبینند، در واقع آب خنک است و حقیقت آنچه که مردم آنرا آب خنک میبینند، آتش سوزان است.
در صحیح بخاری و مسلم، از حذیفه س روایت شده است که رسولالله ص فرمود:
«إِنَّ مَعَهُ مَاءً وَنَارًا فَنَارُهُ مَاءٌ بَارِدٌ وَمَاؤُهُ نَارٌ». «دجال آب و آتش به همراه دارد. آتش او آب خنک است و آب او، آتش است» [۳۳۵].
روایات بسیاری در همین مضمون، در صحاح و سایر کتب حدیث آمده است.
در صحیح مسلم آمده است که رسولالله ص فرمود:
«لَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا مَعَ الدَّجَّالِ مِنْهُ مَعَهُ نَهْرَانِ يَجْرِيَانِ أَحَدُهُمَا رَأْيَ الْعَيْنِ مَاءٌ أَبْيَضُ وَالْآخَرُ رَأْيَ الْعَيْنِ نَارٌ تَأَجَّجُ فَإِمَّا أَدْرَكَنَّ أَحَدٌ فَلْيَأْتِ النَّهْرَ الَّذِي يَرَاهُ نَارًا وَلْيُغَمِّضْ ثُمَّ لْيُطَأْطِئْ رَأْسَهُ فَيَشْرَبَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مَاءٌ بَارِدٌ» [۳۳۶].
«من چیزهای همراه دجال را از خودش بهتر میشناسم. او دو نهر جاری را به همراه دارد. یک نهر در ظاهر آب گوارا و سفید است و نهر دیگر در ظاهر آتش شعلهور است. اگر کسی از شما در زمان ظهور دجال زنده بماند، آنچه را که در ظاهر آتش است، انتخاب کند؛ نگاه نکرده و از آن بنوشد؛ زیرا آن آتش در واقع آب خنک است».
امام مسلم در حدیثی دیگر آورده است که دجال ظهور میکند. آب و آتش به همراه دارد. آنچه را که مردم آب میبینند، آتش سوزان است و آنچه را که مردم آتش میبینند، آب خنک و شیرین است. هر کس از شما زمان دجال را دریابد، آنچه را که آتش میبیند، انتخاب کند؛ زیرا در واقع آب شیرین و پاکیزه است.
از نصوص چنین بر میآید که مردم حقیقت چیزهایی را که دجال به همراه دارد، نمیشناسند. آنچه که میبینند، واقعیت ندارد. بلکه خلاف واقع است. لذا در احادیث صحیح مسلم چنین آمده است:
«إِنَّهُ يَجِيءُ مَعَهُ مِثْلُ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ فَالَّتِي، فالتی یقول: انها الجنة هی النار»
«دجال نمونهی بهشت و جهنم را به همراه دارد. چیزی که بهشت است در واقع دوزخ است»
۳- کمک گرفتن از شیاطین
بیتردید دجال از شیاطین کمک میگیرد و واضح است که شیاطین تنها به گمراهان و مشرکان خدمت میکنند. در صحیح ابنخزیمه و مستدرک، از ابوامامه س روایت شده است که رسولالله ص فرمود:
«وَإِنَّ مِنْ فِتْنَتِهِ أَنْ يَقُولَ لِأَعْرَابِيٍّ أَرَأَيْتَ إِنْ بَعَثْتُ لَكَ أَبَاكَ وَأُمَّكَ أَتَشْهَدُ أَنِّي رَبُّكَ فَيَقُولُ نَعَمْ فَيَتَمَثَّلُ لَهُ شَيْطَانَانِ فِي صُورَةِ أَبِيهِ وَأُمِّهِ فَيَقُولَانِ يَا بُنَيَّ اتَّبِعْهُ فَإِنَّهُ رَبُّكَ» [۳۳۷].
«از جمله فتنههای دجال این است که به انسانِ ساده میگوید: آیا اگر من پدر و مادر مردهی تو را زنده کنم، گواهی میدهی که من پروردگار تو هستم؟ میگوید: آری. آنگاه دو شیطان بهصورت پدر و مادر آن مرد ظاهر میشوند و میگویند: ای فرزند عزیزم از وی پیروی کن، همانا او پروردگار توست».
۴- اطاعت حیوانات و جمادات از وی
از جمله نیرنگهای دجال، که الله بهوسیله آن بندگانش را میآزماید، این است که به آسمان امر میکند تا ببارد، به زمین دستور میدهد تا علف برویاند و به حیوانات امر میکند تا پیرو او شوند و به ویرانهها امر میکند تا گنجهای پنهان را ظاهر کنند. در همهی این موارد، از وی اطاعت میشود. در صحیح مسلم از نواس بن سمعان س روایت شده است که رسولالله ص فرمود:
«فَيَأْتِي عَلَى الْقَوْمِ فَيَدْعُوهُمْ فَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَجِيبُونَ لَهُ فَيَأْمُرُ السَّمَاءَ فَتُمْطِرُ وَالْأَرْضَ فَتُنْبِتُ فَتَرُوحُ عَلَيْهِمْ سَارِحَتُهُمْ أَطْوَلَ مَا كَانَتْ ذُرًا وَأَسْبَغَهُ ضُرُوعًا وَأَمَدَّهُ خَوَاصِرَ ثُمَّ يَأْتِي الْقَوْمَ فَيَدْعُوهُمْ فَيَرُدُّونَ عَلَيْهِ قَوْلَهُ فَيَنْصَرِفُ عَنْهُمْ فَيُصْبِحُونَ مُمْحِلِينَ لَيْسَ بِأَيْدِيهِمْ شَيْءٌ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَيَمُرُّ بِالْخَرِبَةِ فَيَقُولُ لَهَا: أَخْرِجِي كُنُوزَكِ فَتَتْبَعُهُ كُنُوزُهَا کیعَاسِیبِ النَّحْلِ» [۳۳۸].
«دجال نزد مردم میآید و آنان را دعوت میکند. پس به او ایمان میآورند و از وی اطاعت میکنند. به آسمان امر میکند، میبارد. به زمین دستور میدهد، گیاه و درخت میرویاند. دامهای مردم به تعداد بسیار و با پستانهای پرشیر و بسیار چاق، همراه با آنان راه میروند. سپس نزد قوم میآید. مردم را دعوت میکند. مردم سخنانش را دروغ میدانند. او از آنها رویگردان میشود. مردم تهیدست میشوند. هیچ چیز در نزد آنان باقی نمیماند. از کنار ویرانهها رد میشود و میگوید: گنجهای خود را بیرون بیاورید. گنجهای ویرانهها مانند زنبورهای عسل که از ملکه پیروی میکنند، از او پیروی خواهند کرد».
۵- کشتن و زنده کردن
از جمله نیرنگهای او، این است که مؤمنی را در برابر دیدگان مردم میکشد و سپس ادعا میکند که او را زنده میگرداند. در صحیح بخاری از ابوسعید س روایت شده است که رسولالله ص گفتاری طولانی، پیرامون دجال برای ما بیان کرد و فرمود:
«يَأْتِي الدَّجَّالُ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْهِ أَنْ يَدْخُلَ نِقَابَ الْمَدِينَةِ فَيَنْزِلُ بَعْضَ السِّبَاخِ الَّتِي تَلِي الْمَدِينَةَ فَيَخْرُجُ إِلَيْهِ يَوْمَئِذٍ رَجُلٌ وَهُوَ خَيْرُ النَّاسِ أَوْ مِنْ خِيَارِ النَّاسِ فَيَقُولُ أَشْهَدُ أَنَّكَ الدَّجَّالُ الَّذِي حَدَّثَنَا رسولالله ص حَدِيثَهُ. فَيَقُولُ الدَّجَّالُ: أَرَأَيْتُمْ إِنْ قَتَلْتُ هَذَا ثُمَّ أَحْيَيْتُهُ هَلْ تَشُكُّونَ فِي الْأَمْرِ؟ فَيَقُولُونَ: لَا. فَيَقْتُلُهُ ثُمَّ يُحْيِيهِ فَيَقُولُ: وَاللَّهِ مَا كُنْتُ فِيكَ أَشَدَّ بَصِيرَةً مِنِّي الْيَوْمَ فَيُرِيدُ الدَّجَّالُ أَنْ يَقْتُلَهُ فَلَا يُسَلَّطُ عَلَيْهِ» [۳۳۹].
«دجال که ورودش به مدینه حرام شده است، در یکی از شورهزارهای نزدیک مدینه فرود میآید. شخصی از بهترین مردم آن زمان، نزدش میرود و میگوید: من گواهی میدهم که تو دجال هستی. همان کسی که رسولالله ص در مورد او ما را باخبر ساخته است.
دجال میگوید: اگر من این شخص را بکشم و دوباره زنده کنم، بازهم در کار من شک میکنید؟ مردم میگویند: خیر. دجال او را میکشد و دوباره زنده میکند. آن شخص، پس از زنده شدن میگوید: به الله سوگند! هیچگاه به اندازهی امروز بصیرت نداشتهام. -یقین دارم که تو دجال هستی-. دجال تصمیم میگیرد که دوباره او را بکشد؛ ولی نمیتواند».
امام مسلم از ابوسعید خدری س چنین روایت میکند: دجال ظهور میکند. نگهبانان دجال از وی میپرسند: کجا میروی؟ مرد مؤمن میگوید: قصد دارم پیش آن کسی بروم که ظهور کرده است –دجال-. دجال میگوید: آیا تو به پروردگار بودن من ایمان نمیآوری؟ مرد مؤمن میگوید: پروردگار ما پنهان است. یاران دجال میگویند: او را بکشید. افراد دجال به همدیگر میگویند: آیا او شما را از کشتن منع کرده است؟ آنگاه آن مرد مؤمن را نزد دجال میبرند. وقتی او دجال را میبیند، میگوید: ای مردم! این مسیح دجال است. همان دجالی که رسولالله ص دربارهی آن خبر داده است. دجال دستور میدهد او را بگیرند، بزنند و زخمی کنند. او را بر زمین خوابانیده و بهشدت بزنند. آنگاه از وی میپرسند: آیا ایمان نمیآوری؟ آن مرد مؤمن میگوید: تو مسیح دروغگو هستی. دجال دستور میدهد تا آن مرد مؤمن را از فرق سر با اره، دو تکه کنند. دجال میان آن دو تکه راه میرود و میگوید: بلند شو. آن دو تکه بههم وصل شده و به حالت نخست باز میگردد. دجال میپرسد: آیا به من ایمان آوردی؟ میگوید: اکنون تو را بیش از پیش شناختم. پس میگوید: این کار با کسی دیگر پس از من انجام نمیگیرد. دجال آن مرد مؤمن را میگیرد تا سر ببرد. آهن بزرگی روی سینهی او میگذارد تا تکان نخورد. دست و پایش را میبندد و به ظاهر او را در آتش میاندازد. ولی در واقع او به بهشت میافتد؛ زیرا دوزخ او بهشت است. رسولالله ص فرمود: این مرد مؤمن نزد الله ﻷ بزرگترین شهید است [۳۴۰].
مطلب هشتم: محل ظهور دجال
دجال از خراسان ظهور میکند. در حدیثی که ترمذی، ابنماجه، حاکم و احمد و ضیاء در مختاره از ابوبکر صدیق س روایت میکنند، چنین آمده است: رسولالله ص فرمود:
«إِنَّ الدَّجَّالَ يَخْرُجُ مِنْ أَرْضٍ يُقَالُ لَهَا خُرَاسَانُ بِالْمَشْرِقِ يَتْبَعُهُ أَقْوَامٌ كَأَنَّ وُجُوهَهُمُ الْمَجَانُّ الْمُطْرَقَةُ» [۳۴۱].
«دجال در سرزمینی که خراسان گفته میشود، ظهور میکند. پیروان او، چهرههایی مانند سپر چکشخورده است».
اما مسلمانان زمانی او را میشناسند که به عراق و شام میرسد. در حدیث نواس بن سمعان س میآید:
«إِنَّهُ خَارِجٌ خَلَّةً بَيْنَ الشَّأْمِ وَالْعِرَاقِ فَعَاثَ يَمِينًا وَعَاثَ شِمَالاً يَا عِبَادَ اللَّهِ فَاثْبُتُوا».
دجال در فاصلهی میان دو کشور عراق و شام ظهور میکند. برای گسترش فتنهاش به چپ و راست میرود. ای بندگان الله، -در برابر فتنهی دجال- ثابتقدم باشید [۳۴۲].
مطلب نهم: مدت زمان ماندن او بر روی زمین
صحابه ش درباره مدت زمان توقف دجال سوال کردند، رسولالله ص فرمود: چهل روز میماند. روز نخست برابر یک سال و روز دوم برابر یک ماه و روز سوم برابر یک هفته و دیگر روزها، مانند روزهای معمولی شما خواهد بود. سوال شد: ای رسول خدا! آن روز که برابر یک سال خواهد بود، آیا نمازهای یک روز برای ما کافی است؟ فرمود: خیر، آن روز طولانی را با روزهای معمولی مقایسه نموده و به اندازهی هر روز، پنج نماز خوانده شود. [۳۴۳]
پاسخ رسولالله ص به این سوال که آیا پنج نماز در آن یک روز که برابر یک سال است، کفایت میکند یا خیر، بدین معناست که روزها حقیقی هستند و به اندازهی یک سال، یک ماه و یک هفته طولانی میشوند.
مطلب دهم: پیروان دجال
مسیح دجال یکچشم و دروغگو، همان پادشاهی است که یهودیان در انتظار رسیدن او هستند تا در دوران او بر دنیا حکومت کنند. در مسند احمد از عثمانبنابی العاص س روایت شده است که رسولالله ص فرمود:
«أكثَرُ أتبَاعِ الدَّجَّالِ، اليَهُودُ وَ النِّسَاءُ». «بیشتر پیروان دجال، یهودیان و زنان هستند.»
در حدیث انس بن مالک س که امام مسلم آن را در صحیح خود آورده است، چنین میآید: هفتاد هزار نفر از یهود اصفهان که عبای ویژهای دارند، از دجال پیروی میکنند [۳۴۴].
أبونعیم میگوید: یکی از آبادیهای اصفهان، «یهودیه» نام داشت؛ زیرا آن آبادی مخصوص یهودیها بود و تا زمان ایوببنزیاد، حاکم مصر در دوران مهدیبنمنصور عباسی، همین وضعیت ادامه داشت. مسلمانان در بخشی از آن ساکن شدند و بخش دیگر آن هم چنان برای یهود باقی ماند.
نام دجال در نزد یهود، مسیحبنداود است. یهودیها مدعیاند که مسیح در آخر زمان ظهور میکند و حکومتش در دریا و خشکی گسترش مییابد و نهرها همراه وی حرکت میکنند. نیز میگویند که دجال، نشانی از نشانههای خداست. اما تمامی این سخنان، یاوه و دروغ است. مسیحبنداود، فرشته یا نشانی از نشانههای الله نیست. بلکه او همان مسیح گمراه کننده است. البته مسیح هدایتگر و راهنما، عیسی ÷ است. عیسی÷، مسیح گمراهی یعنی دجال و پیروان یهودی او را، به قتل میرساند.
مطلب یازدهم: محفوظ ماندن مکه و مدینه از دجال
دجال قصد رفتن به مدینهی منوره را میکند؛ اما نمیتواند وارد مدینه شود. زیرا الله متعال مکه و مدینه را از دجال و طاعون حفاظت میکند و محافظت از این دو شهر مقدس را به فرشتگان سپرده است. در صحیح بخاری از ابوهریره س حدیث مرفوعی نقل شده است که در آمده است: در ورودی شهر مدینه منوره، فرشتگان گماشته شدهاند تا از ورود دجال و طاعون جلوگیری کنند.
در صحیح بخاری از انس س روایت شده است که رسولالله ص فرمود:
«لا يَدْخُلُ الْمَدِينَةَ رُعْبُ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ لَهَا يَوْمَئِذٍ سَبْعَةُ أَبْوَابٍ عَلَى كُلِّ بَابٍ مَلَكَانِ».
«خطر ورود دجال مسیح به مدینه وجود ندارد. زیرا در آن زمان، مدینه هفت دروازه دارد که بر هر یک از آنها، دو فرشته، نگهبان خواهد بود» [۳۴۵].
در سنن ترمذی و مسند احمد از ابوهریره س روایت شده است: دجال از طرف شرق میآید و قصد وارد شدن به مدینهی منوره را دارد. وقتی به پشت «احد» میرسد، با فرشتگان برخورد میکند. مسیر خود را بهسوی شام عوض میکند و در آنجا به هلاکت میرسد. «ترمذی این حدیث را صحیح گفته است.»
در صحیح بخاری و مسلم از انس س روایت شده است که رسولالله ص فرمود:
«لَيْسَ مِنْ بَلَدٍ إِلَّا سَيَطَؤُهُ الدَّجَّالُ إِلَّا مَكَّةَ وَالْمَدِينَةَ لَيْسَ لَهُ مِنْ نِقَابِهَا نَقْبٌ إِلَّا عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ صَافِّينَ يَحْرُسُونَهَا ثُمَّ تَرْجُفُ الْمَدِينَةُ بِأَهْلِهَا ثَلَاثَ رَجَفَاتٍ فَيُخْرِجُ اللَّهُ كُلَّ كَافِرٍ وَمُنَافِقٍ» [۳۴۶].
«هیچ شهری در دنیا وجود ندارد که دجال وارد آن نشود، مگر مکه و مدینه. فرشتگان بر تمام راههای ورودی مکه و مدینه صف بسته، آنها را حراست میکنند. مدینه سه بار به لرزه درخواهد آمد و الله ﻷ هر کافر و منافقی را از آنجا بیرون خواهد راند.»
مطلب دوازدهم: راه نجات از فتنهی دجال
در مباحث گذشته بیان نمودیم که مسلمانان اندکی پیش از ظهور دجال، به قدرت و شوکت بزرگی دست پیدا میکنند و وارد جنگهای خطرناکی میشوند و به پیروزی دست مییابند. دجال برای پایان دادن به این قدرت بزرگ، که بزرگترین حکومت زمان خود را از پا در آورده است، وارد نبرد میشود. مسلمانان در آن روزگار قسطنطنیه را فتح میکنند. شیاطین، مسلمانان را ندا میدهند که دجال در خانههای شما وارد شده و جانشین شما گشته است.
مسلمانان اموال غنیمت را رها ساخته و بهسوی خانههای خود بر میگردند. پس دجال در حالی بیرون میآید که مسلمانان اسلحه را بر زمین نگذاشتهاند. در همین حالت، عیسی÷ نازل میشود و مسلمانان را در حال آمادگی برای جنگ میبیند. قطعاً بر هر مسلمان واجب است که به نیروهای اسلامیحامل پرچم جهاد در راه الله، بپیوندد و برای دین الله جهاد کند، هر چند که شرایط دشوار باشد. آری، این همان چیزی است که رسولالله ص ما را بدان سفارش نموده است. رسولالله ص فرمود:
«إِنَّهُ يَخْرُجُ مِنْ خَلَّةٍ بَيْنَ الشَّامِ وَالْعِرَاقِ فَعَاثَ يَمِينًا وَعَاثَ شِمَالًا يَا عِبَادَ اللَّهِ اثْبُتُوا» [۳۴۷].
«دجال در فاصلهی میان دو کشور عراق و شام ظهور میکند. به راست و چپ فساد را ترویج میدهد. ای بندگان الله، ثابت قدم بمانید».
برای مسلمان جایز نیست که نزد دجال بیاید، هر چند که به ایمان خود اعتماد داشته باشد. زیرا دجال شبهات و نیرنگهایی به همراه دارد که ایمان را متزلزل میکنند. در سنن ابوداود از عمران ابنحصین س روایت شده است که رسولالله ص فرمود:
«مَنْ سَمِعَ بِالدَّجَّالِ فَلْيَنْأَ عَنْهُ فَوَاللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَأْتِيهِ وَهُوَ يَحْسِبُ أَنَّهُ مُؤْمِنٌ فَيَتَّبِعُهُ مِمَّا يَبْعَثُ بِهِ مِنْ الشُّبُهَاتِ أَوْ لِمَا يَبْعَثُ بِهِ مِنْ الشُّبُهَاتِ» [۳۴۸].
«هر کس دربارهی دجال بشنود، باید از وی دور باشد. به الله سوگند، مرد مسلمان نزد او میآید و خود را مؤمن میداند؛ اما از شبهاتش پیروی میکند».
کسانی که توان مبارزه با دجال را ندارند، میتوانند از مسیر دجال فرار کنند و در آن روزگار، بسیاری از مردم، از وی فرار میکنند.
در صحیح مسلم از امشریک س روایت شده است که: از رسولالله ص شنیدم که فرمود: مردم برای رهایی از فتنهی دجال، به کوهها فرار میکنند. اگر مسلمان چارهای جز مبارزه نداشت، بر وی لازم است که ثابت قدم بماند و با استدلال و حجت از حق دفاع کند. در حدیثی آمده است: اگر دجال در زمانیکه من میان شما هستم ظهور کند، من از شما دفاع میکنم. اگر زمانی ظهور کند که من میان شما نباشم، باید هر شخصی از خودش دفاع کند. البته الله ﻷ بهترین یاور و مددکار است.
آری، رسولالله ص آموزشهایی را بهجای گذاشت، که واقعیت و حقیقت دجال را کاملاً روشن میسازند. باید بدانیم که دجال جسم است و دیدنی، میخورد و مینوشد. در مقابل، الله ﻷ در دنیا دیده نمیشود و نیازی به خوردن و نوشیدن ندارد. چشم دجال ناقص است، آنگونه که در حدیث آمده است:
«إِنَّهُ شَابٌّ قَطَطٌ عَيْنُهُ طَافِئَةٌ كَأَنِّى أُشَبِّهُهُ بِعَبْدِ الْعُزَّىبنقَطَنٍ».
دجال، جوان و دارای موهای پیچان است. چشمش کور است. شبیه به عبدالعزی بن قطس میباشد [۳۴۹].
کسی که دارای چنین ویژگی باشد، قطعاً ادعای الوهیت و ربوبیت او دروغ محض و افترا است. رسولالله ص همهی کسانی را که در زمان ظهور دجال زنده میمانند، به قرائت آیات نخست سورهی کهف سفارش فرموده است. در حدیث أبوامامه س آمده است:
«إِنَّ مِنْ فِتْنَتِهِ أَنَّ مَعَهُ جَنَّةً وَنَارًا فَنَارُهُ جَنَّةٌ وَجَنَّتُهُ نَارٌ فَمَنْ ابْتُلِيَ بِنَارِهِ فَلْيَسْتَغِثْ بِاللَّهِ وَلْيَقْرَأْ فَوَاتِحَ الْكَهْفِ» [۳۵۰].
«از جمله فتنهی دجال، این است که دوزخ و بهشتی به همراه دارد. اما دوزخ او بهشت و بهشت او دوزخ است. هر کس به دوزخ او دچار شد، از الله متعال کمک جوید و آغاز سورهی کهف را تلاوت کند».
در برخی احادیث آمده است: هر کس ده آیه از سورهی کهف را حفظ کند، از دجال محفوظ میماند. در بعضی احادیث، آغاز سورهی کهف و در برخی دیگر، پایان آن آمده است [۳۵۱].
جای سوال است که چرا آغاز یا پایان سورهی کهف موجب نجات از فتنهی دجال میشوند؟
برخی میگویند: زیرا الله ﻷ در آغاز سورهی کهف، آن چند نفر جوان را از فتنهی طاغوتی که در نابودی آنان برآمده بود، امان داد و این جریان در آغاز سوره عنوان شده است؛ لذا کسی که وضعیتی مشابه اصحاب کهف دارد، خواندن این آیهها به تناسب تشبیه با اصحاب کهف، موجب نجات او از فتنهی دجال میشود.
برخی میگویند: چون آغاز سورهی کهف مشتمل بر شگفتیهایی است که قلب قاری را نیرومند کرده و او را از لحاظ روحی استوار میکند. پس هر کس آنها را تلاوت کند، به فتنهی دجال گرفتار نمیشود، فتنههای دجال را شگفتانگیز نمیداند، دچار غفلت نمیشود و دسیسههای دجال در وی اثر نمیکند.
از جمله عواملی که مسلمان را از دجال و فتنهی او مصون میدارد، پناه بردن به حرمین، مکه و مدینه، است؛ زیرا ورود به حرمین، برای دجال ممنوع است.
از جمله عوامل نجات دهنده از فتنهی دجال، پناه بردن به الله و کمک خواستن از اوست. رسولالله ص مسلمانان را به پناه بردن و حمایت خواستن از الله ﻷ امر کرده است. در صحیح بخاری از عایشهل روایت شده است که: از رسولالله ص شنیدم که: در نماز، از فتنههای دجال پناه الله را بخواهید. [۳۵۲]
رسولالله ص همواره پس از تشهد این دعا را میخواند:
«اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِكَ مِنْ مِنْ عَذَابِ القَبرِ، مِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَالْمَمَاتِ و مِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ».
«بار الها! ما از عذاب قبر، فتنهی زندگی و مرگ و فتنهی دجال، به تو پناه میبریم».
مطلب سیزدهم: نابودی دجال، پایان دادن به فتنهی او و نابودی پیروان یهودی او
در مباحث پیشین اشاره شد که هلاکت دجال توسط عیسی÷ صورت میگیرد. در همین حال که سپاه اسلام آمادهی جنگ میشود، صفآرایی نظامیصورت میگیرد، نماز جماعت برپا میشود. عیسیبنمریم ÷ فرود میآید و نماز را اقامه میکند. وقتی دجال، دشمن الله، عیسی ÷ را میبینند، مانند نمک در آب ذوب میشود. اگر بحال خود گذاشته شود، ذوب میشود تا آنکه هلاک گردد. اما الله ﻷ توسط عیسی ÷ او را میکشد و خون او را به لشکر اسلام نشان میدهد [۳۵۳].
در سنن ابنماجة، صحیح ابنخزیمه و مستدرک حاکم با سند صحیح حدیثی از أبوامامة س نقل شده است:
«وَإِمَامُهُمْ رَجُلٌ صَالِحٌ فَبَيْنَمَا إِمَامُهُمْ قَدْ تَقَدَّمَ يُصَلِّي بِهِمْ الصُّبْحَ إِذْ نَزَلَ عَلَيْهِمْ عِيسَى ابنمَرْيَمَ الصُّبْحَ فَرَجَعَ ذَلِكَ الْإِمَامُ يَنْكُصُ يَمْشِي الْقَهْقَرَى لِيَتَقَدَّمَ عِيسَى يُصَلِّي بِالنَّاسِ فَيَضَعُ عِيسَى يَدَهُ بَيْنَ كَتِفَيْهِ ثُمَّ يَقُولُ لَهُ تَقَدَّمْ بخش فَإِنَّهَا لَكَ أُقِيمَتْ فَيُصَلِّي بِهِمْ إِمَامُهُمْ فَإِذَا انْصَرَفَ قَالَ عِيسَى ÷ افْتَحُوا الْبَابَ فَيُفْتَحُ وَوَرَاءَهُ الدَّجَّالُ مَعَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ يَهُودِيٍّ كُلُّهُمْ ذُو سَيْفٍ مُحَلًّى وَسَاجٍ فَإِذَا نَظَرَ إِلَيْهِ الدَّجَّالُ ذَابَ كَمَا يَذُوبُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ وَيَنْطَلِقُ هَارِبًا وَيَقُولُ عِيسَى عَلَيْهِ السَّلَام إِنَّ لِي فِيكَ ضَرْبَةً لَنْ تَسْبِقَنِي بِهَا فَيُدْرِكُهُ عِنْدَ بَابِ اللُّدِّ الشَّرْقِيِّ فَيَقْتُلُهُ فَيَهْزِمُ اللَّهُ الْيَهُودَ فَلَا يَبْقَى شَيْءٌ مِمَّا خَلَقَ اللَّهُ يَتَوَارَى بِهِ يَهُودِيٌّ إِلَّا أَنْطَقَ اللَّهُ ذَلِكَ الشَّيْءَ لَا حَجَرَ وَلَا شَجَرَ وَلَا حَائِطَ وَلَا دَابَّةَ إِلَّا الْغَرْقَدَةَ فَإِنَّهَا مِنْ شَجَرِهِمْ لَا تَنْطِقُ إِلَّا قَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ الْمُسْلِمَ هَذَا يَهُودِيٌّ فَتَعَالَ اقْتُلْهُ».
«امام آنها مرد صالحی است، وقتی امام جلو میرود تا نماز را اقامه کند، عیسی از آسمان نازل میشود، آن امام به درون صف بر میگردد تا عیسی امامت مسلمین را بر عهده بگیرد، عیسی دستش را بر دوش امام میگذارد و میگوید: چون برای تو اقامت شده باید جلو بروید، امام جلو میرود و برای مردم نماز را برپا میدارد. وقتی نماز به پایان میرسد، عیسی میگوید: در را باز کنید، وقتی در باز میشود مردم دجال را پشت در میبینند که هفتاد هزار یهودی مسلح به همراه دارد، وقتی دجال به سوی عیسی نگاه میکند مانند نمک در آب ذوب میشود، پا به فرار میگذارد.
مردم در دوازههای شرقی او را دستگیر میکنند و به قتل میرسانند، با مرگ دجال یهود شکست میخورد، همه موجودات از سنگ گرفته تا چوب و در و دیوار علیه یهود قیام میکنند و خطاب به مسلمین میگویند: فلان یهودی پشت من پنهان شده بیا و او را به قتل برسان، تنها درخت «غرقد» که درخت یهودی است با یهود باقی میماند».
از ابوهریره س روایت شده است که رسولالله ص فرمود:
«لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يُقَاتِلَ الْمُسْلِمُونَ الْيَهُودَ فَيَقْتُلُهُمْ الْمُسْلِمُونَ حَتَّى يَخْتَبِئَ الْيَهُودِيُّ مِنْ وَرَاءِ الْحَجَرِ وَالشَّجَرِ فَيَقُولُ الْحَجَرُ أَوْ الشَّجَرُ يَا مُسْلِمُ يَا عَبْدَ اللَّهِ هَذَا يَهُودِيٌّ خَلْفِي فَتَعَالَ فَاقْتُلْهُ إِلَّا الْغَرْقَدَ فَإِنَّهُ مِنْ شَجَرِ الْيَهُودِ».
«رستاخیز برپا نمیشود مگر اینکه مسلمانان با یهود بجنگند و مسلمانان، یهودیان را میکشند تا آنجا که وقتی یک یهودی پشت سنگ و یا درخت خود را پنهان میکند. سنگ و درخت ندا میدهند: ای انسان، ای بندهی الله، این مرد یهودی پشت من خود را پنهان کرده است. بیا او را بکش. جز درخت غرقد؛ چون غرقد از درختهای یهود است».
مطلب چهاردهم: عقیدهی اهل سنت دربارهی دجال
امام نووی در شرح مسلم میفرماید: قاضی میگوید: همهی احادیثی که امام مسلم و دیگران دربارهی داستان دجال بیان کردهاند، برای حقجویان دلیل بهشمار میروند. دجال کسی است که الله بهوسیله او بندگانش را میآزماید و او را بر بسیاری چیزها مسلط میکند. از آن جمله: زنده کردن کسی که میکشد، ظاهر کردن زیبایی، سرسبزی و شادابی دنیا و قحطی آن، بهشت و دوزخ و نهرهای آنها، رفتن خزانههای زمین در پشت سر وی، امر کردن به آسمان به باریدن باران، رویاندن علف و درخت. همهی این کارها به قدرت و خواست الله ﻷ و به دست دجال صورت میگیرند. سپس الله ﻷ این قدرت را از او میگیرد و او دیگر نمیتواند آن مردهای را که زنده کرده بود، بار دیگر بکشد و نمیتواند دیگر کارها را انجام دهد. طلسم او شکسته میشود و عیسی÷ او را میکشد و الله مومنان را در برابر دجال و فتنهی او استوار و پا برجا نگاه میدارد. این مذهب علمای اهل سنت و تمامی محدثین و فقهاست.
اما خوارج، جهمیه، برخی از معتزله، و پیروان جهمی او، منکر وجود دجال هستند. اینها گمان میکنند که جریان دجال حقیقت ندارد؛ زیرا دجال با چیزهایی تأیید میشود که در دائرهی معجزه قرار میگیرند و معجزه هم ویژهی پیامبران است.
اما این دیدگاه صحیح نیست؛ چون دجال با انجام کارهای فوق طبیعی، مدعی نبوت نیست تا آن کارها معجزه باشند و در حکم تأیید نبوتش به شمار روند؛ بلکه او مدعی الوهیت است و در این ادعا نیز به دلیل وجود نقصها – مثل کور بودن، احتیاج به خوراک و قضای حاجت و وجود کلمهی «کفر» بر پیشانیش- دروغ و باطل است. اگر اله باشد، باید بتواند اینگونه نقصها را از خود بر طرف سازد.
بنا به این دلایل، تنها افرادی در دام فریب او گرفتار میشوند که از عقل و ایمان بهرهی کافی ندارند و جهان را با این ابزار شناخت، بررسی نمیکنند و پیروی آنها براساس سیر کردن شکم و نجات از مرگ و به امنیت رسیدن است نه براساس عقل و ایمان.
از طرف دیگر، چون برخی کارهای او عقل آدمی را متحیر میسازد و ضعیفان هم توان تفکر و تعمق در کارها را ندارند، خیلی زود فریب میخورند و تسلیم او میشوند. اما عاقلان و آگاهان، با درک نقصهایی که با الوهیت در تضاد است، نقشهی شوم او را میفهمند و در دام فریبش گرفتار نمیشوند.
مطلب پانزدهم: دجال و ابنصیاد
ابن صیاد مردی از یهودیان مدینه است. نام او «صاف» میباشد و در بسیاری از ویژگیها شبیه دجال است. رسولالله ص در جریان ابنصیاد مشکوک بود. رسولالله ص چندین بار در صدد بر آمد تا حقیقت حال وی را کشف کند. این نکته حکایت از آن دارد که دربارهی ابنصیاد چیزی به رسولالله ص وحی نشده است. در صحیح مسلم از عبدالله بن عمر س روایت شده است:
«أَنَّ عُمَرَ بن الْخَطَّابِ انْطَلَقَ مَعَ رسولالله ص فِي رَهْطٍ قبل ابنصَيَّادٍ حَتَّى وَجَدَهُ يَلْعَبُ مَعَ الصِّبْيَانِ عِنْدَ أُطُمِ بَنِي مَغَالَةَ وَقَدْ قَارَبَ ابنصَيَّادٍ يَوْمَئِذٍ الْحُلُمَ فَلَمْ يَشْعُرْ حَتَّى ضَرَبَ رسولالله ص ظَهْرَهُ بِيَدِهِ ثُمَّ قَالَ رسولالله ص ِابْنِ صَيَّادٍ أَتَشْهَدُ أَنِّي رسولالله فَنَظَرَ إِلَيْهِ ابنصَيَّادٍ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ الْأُمِّيِّينَ فَقَالَ ابنصَيَّادٍ لِرسولالله ص أَتَشْهَدُ أَنِّي رسولالله فَرَفَضَهُ رسولالله ص وَقَالَ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَبِرُسُلِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ رسولالله ص مَاذَا تَرَى قَالَ ابنصَيَّادٍ يَأْتِينِي صَادِقٌ وَكَاذِبٌ فَقَالَ لَهُ رسولالله ص خُلِّطَ عَلَيْكَ الْأَمْرُ ثُمَّ قَالَ لَهُ رسولالله ص إِنِّي قَدْ خَبَأْتُ لَكَ خَبِيئًا فَقَالَ ابنصَيَّادٍ هُوَ الدُّخُّ فَقَالَ لَهُ رسولالله ص اخْسَأْ فَلَنْ تَعْدُوَ قَدْرَكَ فَقَالَ عُمَرُبنالْخَطَّابِ ذَرْنِي يَا رسولالله أَضْرِبْ عُنُقَهُ فَقَالَ لَهُ رسولالله ص إِنْ يَكُنْهُ فَلَنْ تُسَلَّطَ عَلَيْهِ وَإِنْ لَمْ يَكُنْهُ فَلَا خَيْرَ لَكَ فِي قَتْلِهِ» [۳۵۴].
«عمر بن خطاب س همراه با رسولالله ص به سوی قبیلهای که ابنصیاد در آن بود، به راه افتادند. رسولالله ص ابنصیاد را دید که همراه با کودکان در نزدیکی خانههای بنی مفاله بازی میکرد. او متوجه آمدن رسولالله ص نشد تا اینکه رسولالله ص دست مبارک خود را بر پشت او زد و از وی پرسید: تو گواهی میدهی که من فرستادهی الله هستم؟ ابنصیاد به رسولالله ص نگاه کرد و گفت: گواهی میدهم که تو رسول امین هستی. آنگاه ابنصیاد از رسولالله ص پرسید: آیا تو گواهی میدهی که من رسولاللههستم؟ رسولالله ص او را ترک کرد و فرمود: به الله و به پیامبرانش ایمان آوردهام [۳۵۵].
سپس رسولالله ص از وی پرسید: چه میبینی؟ ابنصیاد گفت: راستگو و دروغگو نزد من میآیند. رسولالله ص به او گفت: اشتباه میکنی.
سپس رسولالله ص به ابنصیاد فرمود: چیزی برای تو پنهان کردهام، - میدانی آن چیست-؟ ابنصیاد گفت: «الدخ» -یعنی آیههایی از سورهی دخان است- رسولالله ص به او گفت: برو و از حد خود تجاوز نکن. -یعنی تو آن قدر عالم یا صاحب کرامت نیستی که آنچه را که من در دل پنهان کردهام، بدانی- آنگاه عمر س گفت: ای رسول خدا! به من اجازه بده تا گردنش را بزنم. رسولالله ص فرمود: اگر ابنصیاد همان دجال است، تو نمیتوانی او را بکشی و اگر دجال نباشد، کشتن او برای تو سودی ندارد».
در صحیح مسلم آمده است، رسولالله ص دوباره او را در نخلستانی دید. وی پشت نخلها پنهان شد تا از ابنصیاد چیزی بشنود. پیش از اینکه ابنصیاد او را ببیند، رسولالله ص ابنصیاد را دید که خود را در ملافهای پیچیده و روی فرشی دراز کشیده است و صدایی را زمزمه میکند. مادر ابنصیاد رسولالله ص را دید که خود را در میان نخلها پنهان کرده است. مادر ابنصیاد به فرزندش گفت: ای صاف! او محمد ص است. ابنصیاد بیدرنگ از جایش پرید. رسولالله ص فرمود: اگر مادرش، او را میگذاشت دربارهی خود چیزهایی میگفت [۳۵۶].
امام نووی در شرح مسلم میگوید: علما معتقدند که در داستان ابنصیاد شبههای است و آناینکه آیا او همان مسیح دجال معروف است یا شخصی دیگرست؟ البته در این امر تردیدی وجود ندارد که او یکی از دجالان است. علما بر این باورند که از ظاهر احادیث چنین بر میآید که دربارهی دجال بودن یا نبودنش، چیزی بر رسولالله ص وحی نشد. آنچه که بر رسولالله ص وحی شد، همان ویژگیهای دجال بود و در ابنصیاد نیز شواهدی مبنی بر اینکه او یقیناً یا احتمالاً دجال است، مشهود بود.
از اینرو، رسولالله ص بهصورت قطعی او را نه دجال میدانست و نه کسی دیگر. به همین خاطر به عمر س فرمود: اگر او واقعاً دجال باشد، تو نمیتوانی او را بکشی. عمر س یقین پیدا کرده بود که او دجال است اما رسولالله ص حقیقت را برایش بیان نمود.
ابن صائد یا صیاد، مدتی پس از رسولالله ص زنده بود و مدعی شد که مسلمان شده است. اما مردم این ادعای او را نپذیرفتند و همواره به او مشکوک بودند. در صحیح مسلم از ابنعمر س روایت شده است: دو مرتبه ابنصیاد را دیدار میکند و به یکی از همراهانش میگوید: آیا به نظر تو ابنصیاد همان دجال است؟ پاسخ داد: خیر. ابنعمر میگوید: به همراهم گفتم: تو مرا دروغگو انگاشتی. به الله سوگند، برخی از شما میگویند که ابنصیاد نمیمیرد، مگر زمانیکه مال و اولادش از همهی شما بیشتر باشد و امروز او چنین وضعیتی دارد. ابنعمر میگوید: اینگونه گفتیم و سپس از او دور شدیم. ابنعمر س بار دیگر او را دید که چشمش ورم کرده است. ابنعمر میگوید: از وی پرسیدم: چشمت از کی چنین شده است؟ گفت: نمیدانم. ابنعمر س میگوید: نمیدانی و حال آنکه چشم تو در سرت قرار دارد؟ ابنصیاد گفت: اگر الله بخواهد میتواند آن را بر سر عصای تو بیافریند. ابنعمر س میگوید: آنگاه صدای بسیار بلندی که از صدای الاغ نیز بلندتر بود، از بینی خود بیرون آورد. همراهان من پنداشتند که من با عصایم او را زذم، اما من، به الله سوگند که چنین چیزی را احساس نکردم.
در روایتی دیگر در مسلم، در مورد ابنعمر س روایت شده است: ابنعمر سخنی به ابنصیاد گفت و او را به خشم آورد و به اندازهای باد کرد که راه را مسدود نمود. ابنعمر س پس از آن، نزد حفصه ل رفت. خبر ابنصیاد، به حفصه ل رسیده بود. به برادرش گفت: الله بر تو رحم کند.. از ابنصیاد چه میخواستی؟ مگر خبر نداشتی که رسولالله ص در مورد او فرمود: ابنصیاد از خشم باد میکند [۳۵۷].
امام مسلم از أبوسعید خدری س چنین روایت میکند: به قصد حج یا عمره، همراه با ابنصیاد به مکه میرفتیم. در راه، توقف نمودیم. مردم پراکنده شدند و من و او تنها ماندیم. از وی بسیار وحشتزده شدم. او وسایل خود را کنار وسایل من گذاشت. گفتم: هوا بسیار گرم است، اگر وسایلت را زیر آن درخت بگذاری بهتر است. او چنین کرد. گلهای گوسفند از آن حوالی رد میشد. ابنصیاد رفت و لیوانی پر از شیر آورد و گفت: بنوش ای ابا سعید. گفتم: هوا بسیار گرم است و شیر گرم است. البته من نمیخواستم از دست او شیر بخورم یا شیر را بگیرم. ابنصیاد گفت: ای ابا سعید میخواستم ریسمانی را برداشته و خودم را بر درختی به دار آویزم. زیرا علیه من حرفهایی زیادی زده میشود. ای ابا سعید! اگر مردم سخنان رسولالله ص را خوب درک نکرده باشند، تو آنرا درک کردهای، آیا تو حدیث رسولالله ص را از همه بهتر میدانی؟ آیا رسولالله ص نفرموده است که دجال کافر است و من مسلمان هستم؟ آیا رسولالله ص نفرموده است که دجال عقیم و بیاولاد است و من فرزندم را در مدینه گذاشتهام؟ آیا رسولالله ص نفرموده است که دجال وارد مدینه و مکه نمیشود و من از مدینه آمدم و اکنون وارد مکه میشوم؟ [۳۵۸]
مطلب شانزدهم: دجال در حدیث تمیم داری
امام مسلم از فاطمه بنت قیس، خواهر ضحاکبنقیس، روایت میکند که: صدای مؤذن رسولالله ص را شنیدم که میگفت: نماز را بر پا دارید. من هم به سوی مسجد رهسپار شدم و پشت سر رسولالله ص نمازم را در صف زنان که پس از مردان قرار داشت، اقامه کردم. پس از پایان نماز، رسولالله ص با چهرهای خندان بر بالای منبر تشریف رفت و فرمود:
«أَتَدْرُونَ لِمَ جَمَعْتُكُمْ قَالُوا اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ إِنِّي وَاللَّهِ مَا جَمَعْتُكُمْ لِرَغْبَةٍ وَلَا لِرَهْبَةٍ وَلَكِنْ جَمَعْتُكُمْ لِأَنَّ تَمِيمًا الدَّارِيَّ كَانَ رَجُلًا نَصْرَانِيًّا فَجَاءَ فَبَايَعَ وَأَسْلَمَ وَحَدَّثَنِي حَدِيثًا وَافَقَ الَّذِي كُنْتُ أُحَدِّثُكُمْ عَنْ مَسِيحِ الدَّجَّالِ حَدَّثَنِي أَنَّهُ رَكِبَ فِي سَفِينَةٍ بَحْرِيَّةٍ مَعَ ثَلَاثِينَ رَجُلًا مِنْ لَخْمٍ وَجُذَامَ فَلَعِبَ بِهِمْ الْمَوْجُ شَهْرًا فِي الْبَحْرِ ثُمَّ أَرْفَئُوا إِلَى جَزِيرَةٍ فِي الْبَحْرِ حَتَّى مَغْرِبِ الشَّمْسِ فَجَلَسُوا فِي أَقْرُبْ السَّفِينَةِ فَدَخَلُوا الْجَزِيرَةَ فَلَقِيَتْهُمْ دَابَّةٌ أَهْلَبُ كَثِيرُ الشَّعَرِ لَا يَدْرُونَ مَا قُبُلُهُ مِنْ دُبُرِهِ مِنْ كَثْرَةِ الشَّعَرِ فَقَالُوا وَيْلَكِ مَا أَنْتِ فَقَالَتْ أَنَا الْجَسَّاسَةُ قَالُوا وَمَا الْجَسَّاسَةُ قَالَتْ أَيُّهَا الْقَوْمُ انْطَلِقُوا إِلَى هَذَا الرَّجُلِ فِي الدَّيْرِ فَإِنَّهُ إِلَى خَبَرِكُمْ بِالْأَشْوَاقِ قَالَ لَمَّا سَمَّتْ لَنَا رَجُلًا فَرِقْنَا مِنْهَا أَنْ تَكُونَ شَيْطَانَةً قَالَ فَانْطَلَقْنَا سِرَاعًا حَتَّى دَخَلْنَا الدَّيْرَ فَإِذَا فِيهِ أَعْظَمُ إِنْسَانٍ رَأَيْنَاهُ قَطُّ خَلْقًا وَأَشَدُّهُ وِثَاقًا مَجْمُوعَةٌ يَدَاهُ إِلَى عُنُقِهِ مَا بَيْنَ رُكْبَتَيْهِ إِلَى كَعْبَيْهِ بِالْحَدِيدِ قُلْنَا وَيْلَكَ مَا أَنْتَ قَالَ قَدْ قَدَرْتُمْ عَلَى خَبَرِي فَأَخْبِرُونِي مَا أَنْتُمْ قَالُوا نَحْنُ أُنَاسٌ مِنْ الْعَرَبِ رَكِبْنَا فِي سَفِينَةٍ بَحْرِيَّةٍ فَصَادَفْنَا الْبَحْرَ حِينَ اغْتَلَمَ فَلَعِبَ بِنَا الْمَوْجُ شَهْرًا ثُمَّ أَرْفَأْنَا إِلَى جَزِيرَتِكَ هَذِهِ فَجَلَسْنَا فِي أَقْرُبِهَا فَدَخَلْنَا الْجَزِيرَةَ فَلَقِيَتْنَا دَابَّةٌ أَهْلَبُ كَثِيرُ الشَّعَرِ لَا يُدْرَى مَا قُبُلُهُ مِنْ دُبُرِهِ مِنْ كَثْرَةِ الشَّعَرِ فَقُلْنَا وَيْلَكِ مَا أَنْتِ فَقَالَتْ أَنَا الْجَسَّاسَةُ قُلْنَا وَمَا الْجَسَّاسَةُ قَالَتْ اعْمِدُوا إِلَى هَذَا الرَّجُلِ فِي الدَّيْرِ فَإِنَّهُ إِلَى خَبَرِكُمْ بِالْأَشْوَاقِ فَأَقْبَلْنَا إِلَيْكَ سِرَاعًا وَفَزِعْنَا مِنْهَا وَلَمْ نَأْمَنْ أَنْ تَكُونَ شَيْطَانَةً فَقَالَ أَخْبِرُونِي عَنْ نَخْلِ بَيْسَانَ قُلْنَا عَنْ أَيِّ شَأْنِهَا تَسْتَخْبِرُ قَالَ أَسْأَلُكُمْ عَنْ نَخْلِهَا هَلْ يُثْمِرُ قُلْنَا لَهُ نَعَمْ قَالَ أَمَا إِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ لَا تُثْمِرَ قَالَ أَخْبِرُونِي عَنْ بُحَيْرَةِ الطَّبَرِيَّةِ قُلْنَا عَنْ أَيِّ شَأْنِهَا تَسْتَخْبِرُ قَالَ هَلْ فِيهَا مَاءٌ قَالُوا هِيَ كَثِيرَةُ الْمَاءِ قَالَ أَمَا إِنَّ مَاءَهَا يُوشِكُ أَنْ يَذْهَبَ قَالَ أَخْبِرُونِي عَنْ عَيْنِ زُغَرَ قَالُوا عَنْ أَيِّ شَأْنِهَا تَسْتَخْبِرُ قَالَ هَلْ فِي الْعَيْنِ مَاءٌ وَهَلْ يَزْرَعُ أَهْلُهَا بِمَاءِ الْعَيْنِ قُلْنَا لَهُ نَعَمْ هِيَ كَثِيرَةُ الْمَاءِ وَأَهْلُهَا يَزْرَعُونَ مِنْ مَائِهَا قَالَ أَخْبِرُونِي عَنْ نَبِيِّ الْأُمِّيِّينَ مَا فَعَلَ قَالُوا قَدْ خَرَجَ مِنْ مَكَّةَ وَنَزَلَ يَثْرِبَ قَالَ أَقَاتَلَهُ الْعَرَبُ قُلْنَا نَعَمْ قَالَ كَيْفَ صَنَعَ بِهِمْ فَأَخْبَرْنَاهُ أَنَّهُ قَدْ ظَهَرَ عَلَى مَنْ يَلِيهِ مِنْ الْعَرَبِ وَأَطَاعُوهُ قَالَ لَهُمْ قَدْ كَانَ ذَلِكَ قُلْنَا نَعَمْ قَالَ أَمَا إِنَّ ذَاكَ خَيْرٌ لَهُمْ أَنْ يُطِيعُوهُ وَإِنِّي مُخْبِرُكُمْ عَنِّي إِنِّي أَنَا الْمَسِيحُ وَإِنِّي أُوشِكُ أَنْ يُؤْذَنَ لِي فِي الْخُرُوجِ فَأَخْرُجَ فَأَسِيرَ فِي الْأَرْضِ فَلَا أَدَعَ قَرْيَةً إِلَّا هَبَطْتُهَا فِي أَرْبَعِينَ لَيْلَةً غَيْرَ مَكَّةَ وَطَيْبَةَ فَهُمَا مُحَرَّمَتَانِ عَلَيَّ كِلْتَاهُمَا كُلَّمَا أَرَدْتُ أَنْ أَدْخُلَ وَاحِدَةً أَوْ وَاحِدًا مِنْهُمَا اسْتَقْبَلَنِي مَلَكٌ بِيَدِهِ السَّيْفُ صَلْتًا يَصُدُّنِي عَنْهَا وَإِنَّ عَلَى كُلِّ نَقْبٍ مِنْهَا مَلَائِكَةً يَحْرُسُونَهَا قَالَتْ قَالَ رسولالله ص وَطَعَنَ بِمِخْصَرَتِهِ فِي الْمِنْبَرِ هَذِهِ طَيْبَةُ هَذِهِ طَيْبَةُ هَذِهِ طَيْبَةُ يَعْنِي الْمَدِينَةَ أَلَا هَلْ كُنْتُ حَدَّثْتُكُمْ ذَلِكَ» [۳۵۹].
«آیا میدانید چرا شما را جمع کردم؟ گفتند: الله و رسولش بهتر میدانند. فرمود: به الله سوگند من شما را برای مشتاق کردن یا ترساندن جمع نکردهام؛ بلکه میخواستم جریان تمیم داری را تعریف کنم: تمیم داری نصرانی بود. آمد و بیعت کرد و مسلمان شد و ماجرایی را برای من بیان کرد که موافق با حدیثی بود که من دربارهی دجال برای شما بیان کرده بودم.
تمیم داری میگوید: همراه با سی نفر از طایفهی لخم و جذام، سوار کشتی شدم. امواج دریا به مدت یکماه کشتی را در دریا سرگردان کرد. تا اینکه مسافران به جزیرهای در دریا پناه بردند. وقتی وارد جزیره شدند، حیوانی را دیدند. حیوان آنقدر مو داشت که جلو و پشتش مشخص نبود. گفتند: وای بر تو، تو چه هستی؟ گفت: من جساسه هستم. گفتند: جساسه چیست؟ گفت: ای مردم، نزد مردی که در کلیسا است بروید؛ چون علاقهمند به مسایل اساسی و مهم زندگی شماست.
تمیم داری میگوید: وقتی جساسه اوصاف آن مرد را بیان کرد، به وحشت افتادیم و ترسیدیم که او شیطانی باشد. تمیم داری میگوید: بهسوی آن مرد شتافتیم و وارد معبد شدیم. هرگز مردی به آن تنومندی ندیده بودیم. دو دستش بر گردنش بسته بود. از زانو تا ساق پاهایش با آهنی پوشیده بود. گفتیم: وای بر تو، تو کیستی؟ گفت: شما از جریان من آگاهید، شما چه کسانی هستید؟ گفتیم: ما مردانی از عرب هستیم. سوار یک کشتی شدیم. دریا متلاطم شد پس از یک ماه سرگردانی، دریا ما را به این جزیره آورده است. در اینجا حیوان پشمآلودی دیدیم. به او گفتیم: تو کیستی؟ او گفت: من جساسه هستم. گفتیم: جساسه چیست؟ گفت: نزد مردی که در آن معبد است بروید؛ او به اخبار شما علاقهمند است. نزد تو شتافتیم و گمان کردیم که شیطانی باشی.
سپس آن مرد از ما پرسید: دربارهی نخل بیسان [۳۶۰] چه میدانید؟ گفتیم: از چه چیز آن به شما خبر دهیم؟ گفت: آن نخل میوه میدهد یا خیر؟ گفتیم: آری. گفت: دیری نمیگذرد که این نخل، دیگر میوه ندهد. پرسید: دربارهی دریاچه طبریه [۳۶۱] چه میدانید؟ گفتیم: از چه چیز آن برایت بگوییم؟ گفت: آیا آب دارد؟ گفتیم: آبش زیاد است. گفت: دیری نمیگذرد که آبش تمام میشود. گفت: از چشمهی زغر [۳۶۲] چه میدانید؟ گفتیم: از چه چیز آن برایت بگوییم؟ گفت: آیا آن چشمه آب دارد و آیا اهالی آن از آب چشمه کشاورزی میکنند؟ گفتم: آری. آب آن زیاد است و اهالی آنجا از آن آب کشاورزی میکنند. گفت: دربارهی کارهای پیامبر بیسوادن برایم بگویید. گفتیم: در مکه ظهور کرد و به مدینه هجرت نمود. گفت: آیا مردم عرب با وی جنگیدهاند؟ گفتیم: آری. گفت: او با آنان چگونه رفتار کرد ؟ گفتیم: او بر اعراب اطراف چیره شد و آنان از وی اطاعت کردند. گفت: چنین شده است؟ گفتیم: آری. گفت: آگاه باشید، اطاعت از وی برای آنان بهتر است و من دربارهی خودم با شما سخن میگویم. من «دجال مسیح» هستم. ممکن است بهزودی به من اجازه داده شود تا اعلام وجود و ظهور کنم. آنگاه از معبد بیرون آمده و به سیر زمین میپردازم. مدت چهل روز در تمام شهرهای دنیا، بهجز مکه و مدینه، به سفر میپردازم. وارد شدن به مکه و مدینه بر من حرام است. هرگاه قصد ورود به مکه یا مدینه را داشته باشم، فرشتهای با شمشیر برهنه جلوی مرا میگیرد. بر تمام راههای ورودی مکه و مدینه فرشتگانی برای نگهبانی گماشته شدهاند.
راوی فاطمه دختر قیس میگوید: رسولالله ص با اشاره به منبر فرمود: این مدینه است، این مدینه است. آیا من این حدیث را برای شما بیان نکردهام؟.»
این حدیث، با صراحت تمام حکایت از آن دارد که ابنصیاد، دجال نیست و دجال در جزیرهای اسیر است. بسیاری از علما بر این عقیدهاند که دجال یکی از شیاطینی است که سلیمان آنها را زندانی کرد؛ زیرا وجود یک انسان و زنده ماندن او تا این مدت طولانی، بعید ایست. الله بهتر میداند.
[۳۰۵] قبلی، کتاب الفتن. حدیث:(۴/۲۲۲۲ (شماره: ۲۹۴۶). [۳۰۶] صحیح بخاری، کتاب الفتن. فتح الباری: (۱۳/۹۰). [۳۰۷] قبلی. فتح الباری: (۱۳/۹۰). مسلم کتاب ( فتن) باب ( ذکر الدجال و صفة ما معه) (۴/۲۲۴۸) شماره (۲۹۳۳). [۳۰۸] جامع الاصول: (۱۰/۳۵۶) شماره: (۲۸۴۸). [۳۰۹] صحیح الجامع الصغیر: (۶/۲۷۳) شماره: (۷۷۵۳). [۳۱۰] فتح الباری: (۱۱/۱۹). [۳۱۱] مشكاة المصابیح: (۳/۱۸) شماره: (۵۴۲۸). [۳۱۲] در احادیث نبوی بیان شده است که در آخر زمان رومیان خیلی زیاد میشوند، در مسند امام احمد و صحیح مسلم از مستورد روایت شده که پیامبر فرمود: «تقوم الساعة و الروم اکثر عدداً». «قیامت در حالی بر پا میشود که رومیان از همه بیشتر هستند» صحیح جامع الصغیر (۳/۵۱). [۳۱۳] مسلم، کتاب الفتن: (۴/۲۲۲۱) شماره: (۲۸۹۷). [۳۱۴] اعماق و دابق نام جاهایی در نزدیکی حلب هستند. [۳۱۵] این فتح غیر از فتحی است که توسط سلطان محمد فاتح انجام گرفته است. [۳۱۶] صحیح مسلم، کتاب الفتن: (۴/۲۲۲۳) شماره: (۲۸۹۹). [۳۱۷] علما میگویند: این شهر، شهر قسطنطنیه است، هر چند پیامبر ص اسم آنرا بیان نفرموده است. به نظرم رسید که این شهر بندقیه ایتالیا باشد، چون قسمتی از خانههایش داخل دریا ساخته شدهاند و قسمت دیگر در خشکی بنا شدهاند، در سفری از هر دو شهر دیدن کردم اما به نظرم شهر بندقیه به تفسیر حدیث نزدیکتر باشد. الله میداند. [۳۱۸] امام نووی در شرح مسلم(۱۸/۴۴) میفرماید: قاضی میگوید: در همه احادیث مسلم بیان شده که نوادگان اسحاق است، برخی هم گفتهاند از نوادگیان اسماعیل است. البته سیاق و مفهوم حدیث این دیدگاه را تأیید میکند، چون آن قوم عرب هستند و نوادگان اسحاق غیر عرب. من میگویم: اشکالی در این حدیث وجود ندارد، چون این دین برای همه مردم است و الله قدرت خود ار به هر کس دوست داشته باشد میدهد. محمد فاتح سیصد سال بعد از نووی قسطنطنیه را فتح کرد و بیشتر سربازانش غیر عرب بودند، مشکلی ندارد که این جریان بار دیگری توسط غیر عرب به وقوع بپیوندد. البته در حدیث گذشته این مطلب تأیید میشود، چون رومیان به مسلمین میگویند: بگذارید برادران خود که وارد لشکر شما شدهاند به قتل برسانیم. [۳۱۹] صحیح الجامع: (۶/۲۷۷) شماره: (۷۷۵۲). [۳۲۰] تهلیل: لا إله إلا الله. تکبیر: الله أکبر. تحمید: الحمد لله. [۳۲۱] جامع الاصول (۱۰/۳۵۶) شماره (۷۸۴۶). [۳۲۲] صحیح البخاری، کتاب الفتن. فتح الباری: (۱۳/۹۰). [۳۲۳] صحیح الجامع الصغیر: (۲/۳۱۸) شماره: (۲۴۵۵). [۳۲۴] منظور این است که: سخنان زیادی گفتم احتمال دادم که شاید آشفته شده یا فراموش کرده باشید. [۳۲۵] بخاری کتاب ( الفتن) باب (دجال) فتح الباری (۱۳/۹۰). مسلم کتاب ( الفتن) باب( ذکر دجال) (۴/۲۲۴۷). [۳۲۶] فتح الباری : (۱۳/۹۸) [۳۲۷] سلسلة احادیث صحیحة (۴/۴۷۷) شماره (۱۸۶۳). [۳۲۸] بخاری کتاب (الفتن) باب (ذکر الدجال) (فتح الباری ۱۳/۹۰). [۳۲۹] شرح نووی بر مسلم (۱۸/۶۰). [۳۳۰] شرح نووی بر مسلم (۴/۲۲۴۲). [۳۳۱] صحیح مسلم کتاب (فتن) (۴/۲۲۴۵). [۳۳۲] بخاری کتاب ( توحید) باب (قول الله: لتصنع علی عینی) فتح الباری(۱۳/۳۸۹). [۳۳۳] فتح الباری: (۱۳/۹۷). [۳۳۴] صحیح جامع الصغیر (۶/۲۷۵) شماره۷۷۵۲). [۳۳۵] بخاری کتاب (الفتن) باب ( ذکر دجال) فتح الباری (۱۳/۹۰) و مسلم کتاب ( الفتن) باب ( ذکر دچال) (۴/۲۲۴۹) شماره (۲۹۳۴). [۳۳۶] مسلم، کتاب الفتن: (۴/۲۲۵۲) شماره: (۳۷/۲۹). [۳۳۷] صحیح الجامه الصغیر: (۶/۲۷۴) شماره: (۷۷۵۲). [۳۳۸] صحیح مسلم، کتاب الفتن: (۴/۲۲۵۲) شماره: (۲۹۳۷). [۳۳۹] صحیح بخاری، کتاب الفتن. فتح الباری (۱۳/۱۰۱) و مسلم: (۴/۲۲۵۶) شماره: (۲۹۳۸). [۳۴۰] صحیح مسلم، کتاب الفتن. (۴/۲۲۵۶) شماره: (۲۹۳۸). [۳۴۱] سلسلة احادیث الصحیحة (۴/۱۲۲) شماره (۱۵۹۱). [۳۴۲] صحیح مسلم، باب ذکر دجال، کتاب الفتن. [۳۴۳] جامع الاصول: (۱۰/۳۴۵) شماره: (۷۸۳۹) [۳۴۴] صحیح مسلم، کتاب الفتن: (۴/۲۲۶۶) شماره: (۲۹۴۴). [۳۴۵] بخاری، کتاب الفتین. فتح الباری (۱۳/۹۰). [۳۴۶] صحیح الجامع (۵/۹۹) شماره(۷۷۵۲). [۳۴۷] صحیح مسلم: (۲/۲۲۵۲) شماره: (۲۹۳۷). [۳۴۸] جامع الاصول (۱۰/۳۵۴) شماره (۷۸۴۶). [۳۴۹] صحیح مسلم، کتاب الفتن: (۴/۲۲۵۴) شماره: (۳۹۳۷). [۳۵۰] ابنماجه، ترمذی و حاکم با سند صحیح. صحیح الجامع: (۶/۲۷۴) شماره: (۷۷۵۲). [۳۵۱] النهاية لابن كثير: (۱/۱۵۴). [۳۵۲] صحیح بخاری، کتاب الفتن. فتح الباری (۱۳/۹۰). [۳۵۳] صحیح مسلم، کتاب الفتن: (۴/۲۲۲۱) شماره: (۲۸۹۷). [۳۵۴] قبلی (۴/۲۲۴۴) شماره (۲۹۳۰) حدیث را نقل کرده است. [۳۵۵] قبلی، باب یدعی النبوه متبرکه الرسول. [۳۵۶] قبلی: (۴/۲۲۴۴) شماره: (۲۲۳۱). [۳۵۷] قبلی: (۴/۲۲/۴۷) شماره: (۲۲۳۹). [۳۵۸] قبلی: (۴/۲۲۴۲) شماره: (۲۴۲۷). [۳۵۹] قبلی: (۴/۲۲۶۱) شماره: (۲۹۴۲). [۳۶۰] نخل بیسان، شهری است در فلسطین. [۳۶۱] دریاچه ای در فلسطین که آبش شیرین است. [۳۶۲] زغر شهری است در سوریه.