قیامت صغری و علایم قیامت کبری

فهرست کتاب

گفتار سوم: آتش حجاز که نورش گردن شترهای بصره را روشن می‌کند

گفتار سوم: آتش حجاز که نورش گردن شترهای بصره را روشن می‌کند

از ابوهریره س روایت شده است که رسول‎الله ص فرمود:

‏«‏لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَخْرُجَ نَارٌ مِنْ أَرْضِ الْحِجَازِ تُضِيءُ أَعْنَاقَ الْإِبِلِ بِبُصْرَى‏»‏ [۱۸۷].

‏«‏رستاخیز برپا نمی‌شود تا آن‌که آتشی از سرزمین حجاز که گردن شترها را در بصره روشن می‌کند، شعله ور شود‏».‏

این نشانه‌ی بزرگ، در سال ۶۵۴ هـ.ق به همان‌ صورت یادشده در حدیث، روی داد.

علامه ابن‌کثیر از این آتش سخن به میان آورده و می‌فرماید: در همین سال، آتشی از حجاز نمایان شد که گردن شترهای بصره را روشن ساخت. همان‌طور که در حدیث متفق علیه، خبر آن از زبان پیامبر ص راست‌گو بیان شده بود.

علامه شیخ حافظ شهاب الدین أبوشامه مقدسی در کتاب «الذیل و شرحه»، به تفصیل در این‌باره سخن گفته و از کتاب‌های بسیاری در مورد وقوع آن آتش، سخنانی از زبان شاهدان عینی آن رویداد نقل کرده است. ما نیز در این‌جا چکیده‌ای از کلام أبوشامه‌ی مقدسی را می‌آوریم:

«نوشته‌های بسیاری از مدینه‌ی منوره در مورد نمایان شدن آتشی در ۵ جمادی الآخر سال ۶۵۴، به دمشق رسید. در ۵ رجب همان سال، در حالی‌که آتش هم‌چنان نمایان بود، کتاب‌هایی درباره‌ی آن نوشته شد و در ۱۰ شعبان، این کتاب‌ها به دست ما رسید.» در ادامه می‌فرماید:

«بسم الله الرحمن الرحیم. در آغاز شعبان سال ۶۵۴ هـ.ق، نامه‌هایی از مدینه به دمشق رسید. در این نامه‌ها، درباره‌ی یک نشانه‌ی بسیار عظیم و رویدادی بسیار مهم سخن گفته شده است و تایید آن، در حدیث صحیحین از ابوهریره س نیز به صحت رسید. رسول‎الله ص فرمود: رستاخیز برپا نمی‌شود، تا این‌که آتشی از سرزمین حجاز که نورش گردن شترهای بصره را روشن می‌سازد، ظهور کند.

افراد قابل اعتمادی این رویداد را با چشم خود دیده و به من خبر داده‌اند. یکی از این افراد می‌گوید: شبانه در منطقه‌ی تیماء، زیر نور آن آتش نامه‌‌هایی نوشتم. یکی از شاهدان عینی این جریان چنین می‌گوید: در آن شب، ما در خانه‌های خود بودیم. ناگهان فضا آن‌چنان نورانی شد که گویی در خانه‌ی هر کدام از ما چراغ بزرگی روشن شده است. بی‌گمان این نور، از نشانه‌های قدرت الهی است.

أبوشامه می‌گوید: اینک داستان را از زبان آن نوشته‌ها بیان می‌کنم:

در شب چهارشنبه، ۳ جمادی الآخر سال ۶۵۴ هـ.ق، در مدینه‌ی منوره صدای وحشت‌ناکی به گوش رسید. به دنبال آن صدا، زلزله‌ای که زمین، دیوارها، سقف‌ها، چوب‌ها و دروازه‌ها را به لرزه در آورد، رخ داد و این زمین‌لرزه تا روز جمعه پنجم همان ماه، با وقفه‌های کوتاهی ادامه داشت. سپس از طرف شهر حره در نزدیکی قریظه، آتش بزرگی نمایان شد. ما از داخل خانه‌ها آن را دیدیم. آن آتش چنان به نظر می‌رسید که گویا در کنار خانه‌ی ماست. آتش بسیار بزرگ بود؛ شعله‌های آن به اندازه‌ی سه مناره بلند شدند. سیل‌هایی از آتش به راه افتاد. آب‌راه شظا مسدود شد. به الله سوگند، گروهی از ما که به سوی آتش نگاه می‌کردند، دیدند کوه‌ها آتش گرفته و سرازیر می‌شوند. حره که مسیر حاجیان عراقی بود، مسدود شد و آتش تا حره رسید. ترسیدیم که آتش به ما برسد؛ اما به سمت مشرق برگشت. آن شعله‌ها و کوه‌های آتشین، سنگ‌ها را ذوب می‌کرد. آری! در این آتش، نمونه‌ای از آن‌چه که الله در کتاب خود خبر داده است به چشم می‌خورد:

﴿إِنَّهَا تَرۡمِي بِشَرَرٖ كَٱلۡقَصۡرِ٣٢ كَأَنَّهُۥ جِمَٰلَتٞ صُفۡرٞ٣٣ [المرسلات: ۳۲-۳۳]

‏«‏آن آتش، شراره‌هایی چون ساختمان بلند پرتاب می‌کند. گویا شتران زردرنگی هستند».

این نوشتار را در ۵ رجب سال ۶۵۴ نوشتم و هنوز از شدت آتش چیزی کاسته نشده است. آتش به طرف حره در بنی قریظه، جایی که مسیر کاروان حجاج عراقی بود، برگشت. تمام حره به آتش شعله‌وری مبدل شده بود. ما از داخل خانه‌های خود در مدینه منوره، آن را مانند مشعل حجاج می‌دیدیم. اما مرکز آتش کوه‌های «نیران حمر» بود. سیل آتش از «قریظه» سرازیر می‌شد و همواره افزون می‌گشت و مردم نمی‌دانستند که این آتش چه سرانجامی‌دارد. من توان توصیف آن آتش را ندارم. الله عاقبت ما را به‌خیر کند.

أبوشامه می‌گوید: در نامه‌ای دیگر چنین آمده است:

در نخستین جمعه جمادی الآخر سال ۶۵۴ هـ.ق، در سمت شرق مدینه منوره، آتش بزرگی شعله‌ور شد که فاصله‌ی آن تا مدینه، نصف روز بود. زمین منفجر گشت و از دره‌ها سیل آتش به راه افتاد. تا این‌که شعله‌های آن به اندازه‌ی کوه احد زبانه کشید. سپس فرو خفت و یک ساعت بعد، دوباره به راه افتاد و ما سراسیمه شده بودیم. نمی‌دانستیم چه کاری انجام دهیم. مردم هنگام نمایان شدن آتش، استغفارکنان به سوی مسجد النبی شتافتند تا از الله مدد جویند. بی‌گمان این آتش نشانه‌ی رستاخیز است.

أبوشامه می‌گوید: در نامه‌ای دیگر آمده است: روز دوشنبه، اول جمادی الآخر سال ۶۵۴ هـ.ق، در مدینه صدایی مانند صدای رعد شنیده شد و به مدت دو روز ادامه داشت و در شب چهارشنبه، سوم همان ماه، پس از آن صدا، زلزله‌هایی رخ داد. روز جمعه، ‌پنجم همان ماه، در منطقه‌ی حره آتشی به بزرگی مسجد النبی شعله‌ور شد. مردم مدینه به چشم خود این آتش را دیدند. ما نیز آن را دیدیم. شراره‌هایی به بزرگی یک ساختمان، از آتش پرتاب می‌شد. همان‌گونه که الله می‌فرماید:

﴿إِنَّهَا تَرۡمِي بِشَرَرٖ كَٱلۡقَصۡرِ٣٢ [المرسلات: ۳۲]

‏«‏آن آتش، شراره‌هایی چون ساختمان بلند پرتاب می‌کند».

این اتش، در محلی به نام «اجیلین» رخ داد. رودخانه‌ای به طول چهار فرسخ و به عرض چهار میل، از این آتش به‌راه افتاد. عمق آتش، نصف قد انسان بود. این رودخانه بر سطح زمین جاری شد. تپه‌ها و کوه‌های کوچکی از این آتش بیرون می‌آمدند و بر سطح زمین روان می‌شدند. مانند صخره‌ای بود که ذوب می‌شود. سپس به‌صورت سرب گداخته در آمد و سپس قرمز و بعد هم منجمد و سیاه گشت. این آتش موجب شد که بسیاری از مردم از گناه دست بکشند و با انجام عبادات، به‌سوی الله بشتابند و حاکم مدینه از ستم‌های زیادی که بر اهل مدینه روا می‌داشت، دست بردارد.

شیخ شهاب ‌الدین ابوشامه می‌گوید: قاضی مدینه، شمس الدین ‌بن ‌سنان ‌بن‌ عبدالوهاب ‌بن ‌نمیله حسینی، درباره‌ی این آتش به برخی نزدیکانش چنین نوشت:

در شب چهارشنبه، ۳ جمادی الآخر، در یک‌سوم پایانی شب زلزله‌ی بزرگی که همه‌ی ما را وحشت‌زده کرد، رخ داد و پس‌لرزه‌های زیادی در هر روز ده بار ادامه داشت. به الله سوگند! روزی که پیرامون حجره‌ی رسول‎الله ص بودیم، زلزله‌ای آمد که منبر رسول‎الله ص تکان خورد. وقتی ما صدای آهن درون منبر رسول‎الله ص را شنیدیم، بسیار وحشت کردیم. چراغ‌های حرم مطهر تکان خوردند. زلزله در صبح روز جمعه تمام شد. این زلزله صدایی مانند صدای رعد داشت. روز جمعه، در مسیر حره در محل اجیلین، آتشی به بزرگی مدینه ظاهر شد. ما از این آتش بسیار ترسیدم. من به خانه‌ی حاکم مدینه رفتم و گفتم: عذاب الهی ما را فرا گرفته است. به سوی الله بازگرد. امیر تمام غلامان خود را آزاد کرد و اموال گروهی از مردم را پس داد. وقتی این کار را انجام داد، به او گفتم: بیا تا به حرم رسول‎الله ص برویم.

ما و همه‌ی مردم مدینه، حتی زنان و کودکان، شب شنبه را در روضه‌ی رسول‎الله ص سپری کردیم. حتی یک نفر از اهالی مدینه در نخلستان‌های اطراف نبود که شب شنبه را در مسجد النبی نباشد. در اثر آن زلزله، رودی از آتش به راه افتاد و وارد وادی اجیلین شد و راه را بست. پس به بحرة الحاج رسید. دریایی آتشین شده بود. گدازه‌هایی از آن بیرون می‌آمد. این سیل آتش جریان داشت تا این‌که دره‌ی شظا را پشت سر گذاشت و در آن دره، بار دیگر سیلی جاری شد.

به الله سوگند که تمام مردم مدینه توبه کردند. هیچ ساز و سروری در آن شنیده نمی‌شود و هیچ شرابی در آن یافت نمی‌شود. سیل آتش با مسدود کردن برخی راه‌های «حاج» و «بحره» تمام شد. بخشی از آن آتش به طرف ما جاری شد. ترسیدیم که به ما برسد. مردم توبه‌کنان شب جمعه را در روضه‌ی مبارک پیامبر ص به صبح رساندند. اندکی از آن آتش که به ما نزدیک بود، به قدرت الهی خاموش شد. سنگ‌های آن آتش به اندازه‌ی شتر‌ بود. چنان صدایی داشت که خواب را از چشمان ما می‌گرفت و ما از ترس نه می‌خوردیم و نه می‌نوشیدیم. من از بیان بزرگی و هولناکی آن ناتوانم.

اهالی «ینبع» نیز این آتش را دیدند و قاضی خود، ابن‌سعد را برای دیدن آن فرا خواند. قاضی هم آمد و همگی به نزد آتش رفتند. کسی نمی‌تواند بزرگی آن‌را توصیف کند. در ۵ رجب، مردم آن داستان را در حالی‌که خود هراسان بوده و آتس در حال فوران است، نوشتند. هر گاه ماه و خورشید پس از طلوع، غروب می‌‌کردند. از الله خواهان عافیت می‌شدیم.

أبوشامه می‌گوید: ما نور آن آتش را بر دیوارهای شهر دمشق می‌دیدیم. از این پدیده دچار حیرت شده بودیم و با خود می‌اندیشیدیم که خدایا چه شده است؟ تا این‌که خبر آتش به ما رسید.

به نظر من، أبوشامه پیش از آمدن این نامه، تاریخ وقوع آتش را مشخص کرده بود و می‌گفت: در شب دوشنبه ۱۶ جمادی الآخر در آغاز شب ماه گرفتگی رخ داد. فضا بسیار سرخ شد و سپس به حالت نخست برگشت و روز بعد، خورشید گرفتگی رخ داد و هنگام طلوع و غروب، خورشید قرمز شد و تا چند روز به همین حالت باقی ماند. الله بر هر چیز قادر است.

در ادامه می‌گوید: تصویر امام شافعی از جمع شدن خورشید گرفتگی و عید، از این جریان روشن شد؛ هر چند که ستاره‌شناسان منکر آن هستند.

أبوشامه می‌گوید: در نامه‌ی دیگری از «بنی فاشانی» در مدینه، چنین آمده است: در جمادی الآخر، عده‌ای از مردم عراق نزد ما آمدند و خبر دادند که بغداد دچار طوفان شدیدی شده است. حتی آب از بلندترین دیوارهای بغداد بالا رفته و بسیاری از اهالی آن غرق شدند. آب در وسط شهر داخل قصر خلیفه شد. همراه خانه‌ی وزیر، سیصد و هشتاد خانه‌ی دیگر را از بین برد و انبار اسلحه و اسلحه‌های خلیفه را خراب کرد. نزدیک بود باقی مردم هلاک شوند و کشتی‌ها به آن‌جا بروند. بیشتر کوچه‌ها خراب شدند.

أبوشامه می‌گوید: اما نزد ما ماجرای بزرگی رخ داد؛ در شب چهارشنبه ۳ جمادی الآخر و دو روز پیش از آن، مردم صدایی مانند صدای رعد را می‌شنیدند و از شنیدن آن وحشت زده و از خواب بیدار شدند. مردم با گریه و زاری استغفار می‌کردند، به مسجد پناه می‌بردند و نماز می‌خواندند. لرزه‌ها بدون وقفه تا صبح ادامه پیدا کرد. در تمام روز چهارشنبه، شب پنج شنبه و صبح جمعه، زمین لرزه‌ها ادامه داشت. حتی مناره‌های مسجد نیز تکان خوردند و صدای بلندی از سقف مسجد شنیده شد. مردم به خاطر گناهان‌شان، هراس داشتند. زمین‌لرزه پس از نماز فجر روز جمعه و پیش از ظهر پایان یافت.

سپس در منطقه حره، آن‌سوی بنی قریظه بر سر راه «سوارقیه»، آتش بزرگی که از صبح تا ظهر از زمین بیرون می‌آمد، ظاهر شد. مردم به شدت از این آتش ترسیدند. سپس دود غلیظی مانند ابر، از آن آتش بر آسمان سایه انداخت و تا پیش از غروب جمعه ادامه یافت. سپس آتش قرمز رنگی به بزرگی یک قلعه، با زبانه‌های به فلک کشیده شعله‌ور شد. مردم به مسجد النبی پناه بردند و حجره‌ی مبارک را احاطه کردند. سرهای خود را برهنه کرده و به گناهان‌شان اعتراف می‌کردند، به‌سوی الله شتافته و در جوار حرم مبارک شب را سپری کردند. مردم از هر سو به مسجد آمدند. زنان و کودکان از خانه‌ها بیرون آمده و در مسجد جمع شده و با اخلاص به الله رجوع کردند. سرخی آتش تمام آسمان را پوشاند. چنان به نظر می‌رسید که مردم در روشنی ماه هستند. مردم یقین کردند که می‌میرند و یا عذاب می‌شوند. مردم تمام شب را در حال تلاوت قرآن، رکوع و سجده سپری کردند و به درگاه الهی دست به دعا برداشتند و به استغفار و توبه مشغول شدند. آتش ساکن بود تا این‌که از شعله‌های آن کاسته شد.

فقیه و قاضی به نزد حاکم رفتند و او را نصیحت کردند. حاکم تمام غلامان را آزاد کرد و آن‌چه که متعلق به مردم بود به آنان برگرداند. آتش همچنان شعله می‌کشید. ارتفاع آن به اندازه‌ی یک کوه بزرگ بود. به اندازه‌ی شهر مدینه گسترده بود. سنگ‌ریزه‌هایی از آن بیرون آمده و به آسمان پرتاب می‌شد و دوباره در وسط آتش می‌افتاد و شعله‌هایی به‌سان کوه بزرگ با غرش رعد از آن بیرون می‌آمد. تا چند روز آتش به همین حالت باقی ماند. سپس مانند سیل به سوی وادی اجیلین جاری شد. از دو دره‌ی اجیلین و شظا گذشت تا به بحره الحاج رسید. سنگ‌ها ذوب می‌شدند و همراه با آتش حرکت می‌کردند. نزدیک بود آتش به حره العریض برسد. سپس چند روزی ساکن شد تا این‌که شعله‌ور شد و به جلو و عقب شراره پرتاب می‌کرد. در اثر پرتاب سنگ‌ریزه‌های سرخ، دو کوه در جلو و عقب آن آتش شکل گرفت و آتشی که میان این دو کوه باقی ماند، زبانه می‌کشید. روشنایی آن زیاد شد اکنون در بزرگ‌ترین شکل خود شعله‌ور است. در پایان هر شب تا پیش از ظهر، از این آتش صدای بسیار مهیبی شنیده می‌شد. این آتش شگفتی‌هایی به همراه دارد که بنده قادر به توصیف آن نیستم. در اثر این اتش چنان به نظر می‌رسد که ماه و خورشید هم اکنون دچار کسوف شده‌اند. امروز که این نامه نوشته می‌شود، یک ماه کامل از این آتش می‌گذرد و آن آتش بر جای خود قرار دارد و اندکی به پس و پیش نرفته است.

برخی در بیان آن رویداد گفته‌اند:

يا كاشِفَ الضُّرِّ صَفْحاً عَنْ جَرَائِمِنَا
لقدْ أحاطتْ بنا يَا ربُّ بأساءُ
نشكُو إليكَ خُطوباً لا نُطيق لَهَا
حمْلاً ونَحن بها حَقاً أحِقَّاءُ
زلازلٌ تخشَع الصُّمُّ الصِّلاَب لَهَا
وكيف يَقوى على الزلزالِ شَمَّاءُ
أقامَ سَبعاً يَرُجّ الأرضَ فانصدَعَتْ
عَن منظرٍ منه عينُ الشمسِ عَشْواءُ
ترمي لَهَا شَرَراً كالقَصْرِ طائشة
كأنها دِيِمَة تنصبّ هَطْلاءُ
تنشقّ منها قلوبُ الصخرِ إنْ زَفَرَتْ
رُعْباً وترعدُ مثل السَّعْفِ أضَوَاءُ
مِنها تكاثفَ فِي الجوِّ الدخانُ إلى
أَنْ عادتِ الشمسُ منهُ وَهْيَ دَهْمَاءُ
قد أثَّرت سَفْعة في البدْرِ لفحتها
ليلةُ التَّمِّ بَعْدِ النُّورِ لَيْلاءُ
تُحَدّثُ النَّيِّراتُ السبع ألْسنها
بِمَا يُلاقي بها تحتَ الثرى الماءُ
وقد أحاطَ لظاهَا بالبروجِ إلَى
أنْ كادَ يُلحقها بالأرضِ إهْوَاءُ
فيا لَهَا آيةٌ مِن معجزاتِ رَسُولِ
اللهِ يَعْقِلُهَا القومُ الألِبَّاءُ
فباسمك الأعظمِ المكنونِ إن عَظُمَت
مِنَّا الذنوبُ وساءَ القلبَ أسْوَاءُ
فاسمحْ وهَبْ وتفضَلْ وامحُ واعفُ وجُدْ
واصفحْ فكلٌّ لِفَرْطِ الجهلِ خَطّاءُ
فقومُ يونسَ لَمَّا آمنوا كُشِفَ الْ
عذابُ عَنهُمْ وعَمّ القومَ نعمَاءُُ
وَنَحنَ أَمَّـةُ هذَا المُـصطَفَى وَلَـنَا.
مِنهُ إِلَى عَفوِكَ المَرجُوِّ دَعَاءٌ
هذَا الرَسُولُ الَّذِي لَولَاهُ مَا سَلَكَت.
مَحجَةٌ فِي سَبـِـــيلِ اللهِ بَيضَاءُ
فارحَمْ وصَلِّ على المختارِ مَا خَطَبَتْ
عَلى عُلاَ مِنبرِ الأوْرَاقِ وَرْقاءُ

* ای کسی که زیان‌ها را بر می‌داری! از گناهان ما در گذر، ای الله ، گناهان ما را احاطه کرده‌اند.

* ای الله ، از چیزهای به تو پناه می‌بریم که توان آن‌ها را نداریم؛ هر چند که ما سزاوار آن بلاها هستیم.

* زلزله‌هایی که کوه‌های سخت در مقابل آن سر تسلیم فرود می‌آورند، چگونه یک تپه‌ در مقابل این زلزله تاب و توانی دارد؟

* هفت روز است که زمین به لرزه در آمده و شکاف برداشته است، شعله‌ای دارد که خورشید را خاموش کرده است.

* شراره‌هایی به زردی کاخ بیرون می‌آیند، مانند بارانی پیاپی که سیل به راه انداخته است.

* اگر ترس آن بر دل‌های سخت چیره شود، دل‌ها از شدت آن پاره پاره می‌شوند و مانند رعد شکاف بر می‌دارند.

* از آن آتش دود بسیاری بر چهره‌ی آسمان نشسته است، محال است که از بزرگی دود، خورشید دوباره برگردد.

* نور آن آتش در ماه هم تأثیر گذاشته است، چه شبی پس از آن خواهد آمد.

* از شدت این آتش، هر آبی که زیر لایه‌های زمین باشد، به جوش می‌آید.

* زبانه‌های آن آتش کاخ‌ها را احاطه کرده است، نزدیک است که اهواء از زمین بدان بپیوندد.

* شگفتا این معجزه‌ی بزرگ رسول‎الله ص است، قوم دانایان در آن می‌اندیشند.

* به نام بزرگ تو ای الله که پوشیده است، اگر گناهان ما بزرگ باشد و قلب بسیار سخت و ناپاک گردد.

* ما را بیامرز و نعمتت را ارزانی کن و ما را رستگار نما، از ما گذشت کن که گناه‌کاریم.

* قوم یونس وقتی که ایمان آوردند، عذاب آن‌ها برداشته شد و از آن نجات یافتند و همه در نعمت و آرامش به‌سر بردند.

* ما امت پیامبر برگزیده‌ی تو هستیم و از او می‌خواهیم که برای عفو و بخشش ما، در بارگاهت دعا کند.

* اگر رسول‌الله ص نمی‌بود هیچ کس نمی‌توانست راه و روش هدایت را پیدا کند و رهرو راه هدایت باشد.

* رحم کن و سلام و رحمت خود را تا واعظان بر روی منبر می‌روند و کاتبان قلم بر کاغذ می‌نهند، بر رسول خود ص بفرست.

احادیث مربوط به این آتش، در صحیحین از طریق زهری از سعید‌بن‌مسیب از ابوهریره س به‌شرح زیر تخریج شده‌اند. رسول‎الله ص فرمود:

‏«‏لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَخْرُجَ نَارٌ مِنْ أَرْضِ الْحِجَازِ تُضِيءُ أَعْنَاقَ الْإِبِلِ بِبُصْرَى‏»‏ [۱۸۸].

‏«‏رستاخیز برپا نمی‌شود تا آن‌که آتشی از سرزمین حجاز که گردن شترها در بصره از آن روشن می‌شوند، شعله‌ور شود..‏»‏.

این آتش در سال ۶۵۴ هـ.ق ظاهر شده است. همان‌طور که ما نیز چند و چون آن‌را بیان کردیم. علاوه بر این، قاضی صدرالدین علی‌بن‌ابی القاسم تمیمی‌ حنفی حاکم دمشق، در خاطراتش درباره‌ی این آتش چنین می‌گوید: در بصره از مرد اعرابی شنیدم که به پدرم می‌گفت: آن‌ها گردن روشن شترها را در پرتو نور همین آتش که در سرزمین حجاز ظاهر شده بود، دیده‌اند.

قاضی القضاه صدر الدین علی‌بن‌ابی القاسم، در سال ۶۴۲ متولد شد و پدرش در بصره مدرس فقه حنفی بود. پدر بزرگش نیز عهده‌دار همین منصب بود. او در بصره تحصیل کرد و به دمشق رفت و در صادریه و معدمیه مشغول تدریس شد. سپس در فقه حنفی به منصب قاضی القضاه رسید. وی در زمینه‌ی احکام مشهور بود و هنگام آتش‌سوزی دوازده ساله بود. در چنین سنی، رویدادها و داستان‌ها به‌خوبی ضبط می‌شوند.

شعرا در توصیف و تبیین آتش‌سوزی و طوفان بغداد سروده‌اند:

سبحان من أصبحت مشيئته
جارية في الورى بمقدار
في سنة أغرق العراق وقد
أحرق أرض الحجاز بالنار

* پاک و منزه است خدایی که اگر اراده کند، مشیت و قدرت خود را بدون هیچ مزاحی در میان مردم جاری می‌سازد.

* در سالی که عراق را با آب غرق می‌کند و در همان سال زمین حجاز را با آتش ‌می‌سوزاند.

أبوشامه هم می‌گوید:

«فی سنة اغرق العراق و قد احرق ارض الحجاز بالنار».

* در سالی که عراق غرق می‌شود و در همان سال حجاز در آتش می‌سوزد.

ابن ساعی در تأریخ ۶۵۴ می‌گوید: در روز جمعه ۸ رجب همان سال، نزد وزیر نشسته بودم که نامه‌ای از مدینه به دستش رسید. نامه را گرفت و خواند. در آن نامه بیان شده بود که مدینه در روز سه‌شنبه جمادی الآخر، دچار زمین‌لرزه‌ای شده است و در این رویداد، قبر مبارک محمد ص به لرزه در آمد و صدای آهن‌های بالای قبر به گوش حاضرین رسید. پس از زمین‌لرزه، آتشی در چهار فرسخی مدینه شعله‌ور شد و شعله‌هایی مانند کوه از آتش پرتاب می‌شد. این آتش تا پانزده روز ادامه داشت.

نامه‌رسان گفت: من در حالی به خدمت رسیدم که آتش هنوز ادامه داشت. حاکم از او پرسید: شعله‌هایش به کدام طرف زبانه می‌کشند و در حرکت هستند؟

گفت: به سوی مشرق. در ادامه گفت: هر سنگی را می‌سوزاند و ذوب می‌کند. سپس قاصد سنگ سوخته‌ای را بیرون آورد که مانند زغال سیاه شده بود.

ابن ساعی در ادامه می‌گوید: نامه به خط قاضی مدینه نوشته شده بود. در آن نامه آمده بود که هنگام زلزله مردم به حرم رفتند و سر خود را برهنه کرده و مشغول استغفار و توبه هستند و حاکم مدینه همه‌ی غلامانش را آزاد کرد و از هر ستم ‌خود را رها ساخته است. مردم پیوسته در استغفار بودند تا این‌که زلزله متوقف شد. ولی آتش شعله‌ور هنوز زبانه می‌کشد. پانزده روز پیش از آمدن قاصد شروع شده و هنوز هم ادامه دارد.

ابن ساعی می‌گوید: خط محمود ‌بن ‌یوسف امعانی، شیخ مدینه، را خواندم که می‌گفت: آتش حجاز، نشانه‌ی بزرگ و اشاره‌ای صحیح به نزدیک شدن رستاخیز است. خوش‌بخت کسی که پیش از مرگ فرصت را غنیمت شمرده و به اصلاح کار و زندگی خود بشتابد. این آتش در سرزمینی رخ داد که درخت و گیاه ندارد و آتش به جای آن‌ها، سنگ را می‌سوزاند و ذوب می‌کند تا آن ‌را به خاک مبدل سازد و مانند مواد مذاب، داخل کوره ذوب کند. الله این آتش را درس و عبرتی برای مسلمانان و رحمتی برای جهانیان قرار داده است [۱۸۹].

یکی از بزرگانی که هنگام ظهور آتش زنده بود، امام نووی است. وی در شرح مسلم جریان را این‌گونه بیان می‌کند: در زمان ما، سال ۶۵۴ هـ.ق، آتش بزرگی ظاهر شد. این رویداد در شرق مدینه پشت حرة روی داد. جریان از طرف شام و شهر‌های دیگر به تواتر رسیده است و بزرگانی که در شهر مدینه بودند، این جریان را برای من تعریف کردند [۱۹۰].

از بیان شاهدان عینی روشن می‌شود که این آتش، آتشفشان بزرگی بوده که زلزله‌ای به همراه داشته است؛ اما همان‌گونه که پیامبر ص فرموده بود، روی داد.

[۱۸۷] صحیح بخاری، کتاب الفتن، باب خروج النار. فتح الباری (‏۱۳/۷۸‏)‏ و مسلم در صحیحش کتاب ( الفتن) باب ( لا تقوم الساعة حتی تخرج نار من ارض الحجاز) شماره (‏۲۹۰۲‏)‏ (‏۴/۲۲۲۷).‏ بصره همانگونه که نووی می‌فرماید: شهری است معروف به شام، شهر است میان حوران و دمشق. (‏۱۸/۳۰‏)‏ تأریخ نویسان می‌گویند: بنا بر حدیث پیامبر ص آتشی گردن شترهای بصره را روشن ساخت، به گونه‌ای منطقه را روشن کرد که طالبان علم در برابر روشنی آن مطالعه می‌کردند. [۱۸۸] صحیح بخاری، کتاب الفتن، باب خروج النار. فتح الباری (‏۱۳/۷۸‏)‏ و مسلم در صحیحش کتاب (الفتن) باب (لا تقوم الساعة حتی تخرج نار من ارض الحجاز) شماره (‏۲۹۰۲‏)‏ (‏۴/۲۲۲۷).‏ بصره همانگونه که نووی می‌فرماید: شهری است معروف به شام، شهر است میان حوران و دمشق. (‏۱۸/۳۰‏)‏ تأریخ نویسان می‌گویند: بنا بر حدیث پیامبر ص آتشی گردن شترهای بصره را روشن ساخت، به گونه ای منطقه را روشن کرد که طالبان علم در برابر روشنی آن مطالعه می‌کردند. [۱۸۹] البدایة و النهایة (‏۱۳/۱۸۷ـ ۱۹۲).‏ [۱۹۰] شرح مسلم (‏۱۸/۲۸).‏