موضع گیری و اعتقاد شیعه نسبت به قرآن

فهرست کتاب

پیشگفتار

پیشگفتار

سپاس و ستایش خداوندی را سزوار است که پروردگار جهان هستی است، و درود و سلام خداوند بر اشرف پیامبران و خاندان و همسران و یاران بزرگوارش باد که شهره‌ی آفاق در یُمن و برکت هستند و نیز، درود و سلام خداوند تا روز قیامت بر کسانی باد که در خیر و نیکی از آنان پیروی کرده‌اند.

ده سال پیش، کتابی را پیرامون شیعه و عقائد آن، به نام: «الشيعة والسنة» تألیف نمودم و انگیزه‌ی نگارش این اثر هم کتابچه‌ای بود که توسط یکی از علمای شیعه‌ مذهب ایرانی در رد رساله‌ی کم حجم اما بسیار مفید «الخطوط العريضة للأسس التي قائم عليها دينُ الشيعة الاثناعشرية» تألیف محب‌الدين الخطيب/نوشته شده بود.

واقعاً بسیار متأثر و ناراحت شدم هنگامی که آن کتاب کم ارزش را ملاحظه کردم که نام آن «مع الخطيب في الخطوط العريضة» بود؛ زیرا نویسنده‌ی آن، نمی‌توانسته مطالب رساله‌ی خطیب را غلط نشان دهد و نتایج بحث حاصله از آن را تکذیب کند؛ بلکه به فکر پوشاندن و کم‌رنگ کردن حقایق و به شک انداختن خوانندگان بوده است، و از ترفندهای شرم‌آور و نیرنگ‌های زیادی استفاده کرده است؛ زیرا گمان کرده که خطیب وفات یافته و دیگر در میان اهل سنّت کسی نیست که عقاید پنهانی آنان را شناسایی کند، بنابراین همه‌ توانایی خود را برای حمله به مرحوم خطیب و عقاید اهل سنت به کار انداخته است و خود را به غفلت و نادانی زده و از خود عِناد و ستیزه جویی نشان داده است. او حقیقت را انکار نموده و واقعیت را ناشناخته جلوه داده است و به جای واقع‌بینی در سوال، صفحه‌ی اول غوغا به پا کرده و فریادهای مظلومانه سر داده است و می‌گوید: «در این دوران حساس، نوشتن این‌گونه کتاب‌ و رساله‌های کوتاه جائز نیست و شایسته است مسلمانی که دارای غیرت دینی و انسانی است در چنین اوضاع و احوالی که بر دنیای اسلام حاکم است، این مناقشات و جنگ و جدال‌ها را رها کند؛ چون ما از هرسو آماج آشوب‌ها و مشکلات قرار گرفته‌ایم، استعمارگران صهیونیست و صلیبی شرق و غرب با نقشه‌های فریبکارانه‌ و ویرانگرانه‌ی خود با ما می‌جنگند و دشمنان ما را در وسط خانه‌های ما توسط خودمان به قتل می‌رسانند و و ما را مورد بی‌حرمتی قرار می‌دهند و مساجدمان را تخریب می‌نمایند و می‌کوشند تا کلیه‌ی آثار اسلامی را منهدم و نابود سازند [۱]... و بسیاری دیگر از این کلمات و الفاظ را بر زبان و قلم جاری می‌کنند که ظاهری درخشان دارند، اما در واقع نیرنگ‌بازانه هستند.

اما هنوز چند قدم دور نشده که گویی سخنان خود را فراموش کرده و از آن‌ها روی‌گردان شده است؛ زیرا به شدت بر مرحوم خطیب حمله‌ور شده و هیچ تیری را در جعبه‌ی خود نیافته جز این که خطیب را آماج آن قرار داده است، و از هر گونه دشنام و ناسزایی به خطیب دریغ ننموده است، ای کاش به همین اندازه اکتفا می‌کرد و از حدّ دشنام و بدگویی به خطیب فراتر نمی‌رفت، اما از این حدود فراتر رفته و یاران پیامبرصو خلفای راشدین و همسران پاک رسول خدا و امّهات المؤمنین را مورد حمله قرار داده است، بدون این‌که وجدانش او را سرزنش کند و سیاه‌روزی و اوضاع وخیم و نابسامان مسلمانان که خود در مقدمه‌ی کتابش بدان اشاره کرد، او را از این بدگویی‌ها باز دارد. او عقاید شیعه را که خطیب از کتاب‌های شیعه نقل کرده، انکار و تکذیب کرده است، و حکم افتراءگویی و بهتان را برای خطیب صادر نموده است. از جمله اعتقاد به تحریف قرآن و اعتقاد به تقیّه را انکار نموده که آن را وسیله‌ی مخالفت با حق و عداوت شدید با اصحاب رسول‌اللهصقرار داده‌اند؛ در حالی که خطیب این موضوعات را با استفاده و نقل صریح از کتاب‌های معتبر شیعه اثبات کرده است، اما این عالم شیعی بدون استناد به هیچ برهان و دلیلی سخنان خطیب را انکار نموده است و قصد داشته با ترفند و حیله اهل سنّت را فریب دهد.

وقتی این کتابچه‌ی بی‌ارزش را دیدم؛ به خاطر نیرنگ واضح و دروغ آشکار و انکار حقایقی که در آن وجود داشت، به شدت برآشفتم؛ به همین سبب بعد از طلب یاری از خداوند متعال در صدد نگارش کتابی برآمدم تا از امت محمدصو یاوران او و یارانش و هر کس که کینه‌ی دشمنان او و دروغگویان را در سینه دارد، دفاع نمایم و از طرف قاریان قرآن که شب و روز آن را تلاوت می‌کنند، چنان مقبول واقع شد که در سال ‌های اخیر چنان رواج و مقبولیتی، سابقه نداشته است. در آن کتاب صداقت و راستگویی خطیب را اثبات نمودم. البته نه با گفتار و عواطف، بلکه با دلایل قاطع و براهین روشن و نصوص ثابت صریح و روایات آشکار و قطعی صداقتش را تثبیت نمودم، و بطور مفصّل در هر سه مسئله‌ی تحریف قرآن، تقیّه و عداوت و دشمنی با اصحاب پیامبرص، بویژه از تحریف قرآن سخن گفته‌ام، به گونه‌‌ای که بیش از چهل حدیث از کتب شیعه را نقل کرده‌ام که همه بر تحریف و تغییر و نقص و زیادی بسیار در نص قرآن دلالت می‌کنند، و شاید در زبان عربی این کتاب با این گستردگی و ویژگی ثبت منابع و مراجع، اولین کتابی باشد که در این موضوع تألیف شده است. این قوم با نشر این کتاب به سوز و گداز پرداختند، زیرا پرده و نقابی را از ایشان برداشت که سالیان متمادی زشتی‌های خود را با آن پوشانیده بودند. همچنین دوستداران سنت خوشحال شدند، به خاطر شکست باطل‌گرایان و نقض شبهات اسلام نمایان و اهداف نیرنگ‌بازانه که مصداق فرموده‌ی خداوندأاست که می‌فرماید:

﴿يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَمَا يَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا يَشۡعُرُونَ٩[البقرة:۹].

«می‌خواهند خداوند و ایمانداران را فریب دهند و حال این که جز خود را فریب نمی‌دهند اما نمی‌دانند».

این کتاب به بسیاری از زبان‌های زنده‌ی دنیا ترجمه شده است؛ و انتظار داشتیم که یکی از علمای شیعه در مقابل این کتاب قد علَم کند و آن‌چه را ما ثابت کرده‌ایم رد کند یا نادرست بودنش را اعلان کند. بارها شنیدم که برای رد این کتاب، انجمن تشکیل داده‌اند و ما به شدت علاقمند نتیجه کار بودیم، اما هیچ خبری نشد [۲]. و فقط یکی از پاکستانی‌های فارغ‌التحصیل مدارس نجف وارد میدان شد و کتابی به زبان اردو نوشته، اما نه به منظور پاسخ رد، بلکه جهت دشنام و ناسزاگویی، من هم به قول شاعر تمسّک می جویم که می‌گوید:

لَقد أمُرّ على اللئيم يسبّني
فمضيت ثمّة قلتُ لا يعنيني [۳]

(گاهی از کنار انسان حقیر و خسیس گذر می‌کنم و او مرا ناسزا می‌گوید، من نا دیده گرفته و می‌گفتم من منظورش نیستم).

اما حکومت پاکستان به وی اجاز نداده که به صراحت عمر فاروقسو همسران پاک رسول خداصرا مورد بدگویی و دشنام‌های زشت قرار دهد، به همین سبب، او را زندانی و کتابش را مصادره نمودند، و یکی دیگر از روبند پوشان لبنان که روی خود را پنهان کرده است، ردّی بر کتاب ما نوشته و آن را «الشيعة والسنة في الميزان» نامیده است و ما به بعضی از ایرادهای او در حاشیه‌ی تألیف خودمان «كتاب الشيعة وأهل البيت» که به تازگی چاپ شده توجهی گذرا داشته‌ایم، و کتاب بنده در اداره‌ی «ترجمان السنة»لاهور پاکستان به چاپ رسیده است، و این شخص لبنانی با برادر پاکستانیش فرق چندانی ندارد. پس ناچار شدم که یک بار دیگر بگویم: از زشتی انسان گرامی درگذر تا برای آخرتت ذخیره باشد و از بدگویی فرومایه از روی کرامت و بزرگی صرف‌نظر کن.

اینک کتابچه ناچیز دیگری پیدا کرده‌ام که یار پیشین ما، آقای لطف‌الله صافی [۴]، با تکلّف و زحمت نوشته شده است به نام «صوت الحق ودعوة الصدق»، که از چند هفته پیش تنها چند سطر از آن به دست من رسیده است، در حالی که او این کتاب را به نزد یکی از برادران عرب زبان محبوب من و دوستدار علم فرستاده بود، تعجب می‌کنم که چرا مؤلف، آن را برای من نفرستاده است. کتاب وی مدتی قبل به چاپ رسیده که نویسنده‌اش در مدت چند سال آن را نوشته است؛ شاید از نوشته‌اش احساس شرمندگی کرده باشد یا خواسته نوشته‌اش آماج نقد و بررسی قرار نگیرد. با وجود این، اولین مخاطبان او اساتید دانشگاه اسلامی مدینه منوره هستند که اینجانب نیز افتخار فارغ‌التحصیل شدن از آن دانشگاه را دارم، و هم‌چنین دانشمندان شهر لاهور که من مقیم آن‌ هستم. اما هیچ اثری از آن کتاب یا از نام و نشان آن نه در لاهور که بنده در گوشه و کنار آن گشته‌ام، و نه در دانشگاه مدینه‌ی منوره که گاه گاهی به آن‌جا سفر می‌کنم. یافت نمی‌شود.

ای بیچاره‌ی ترسوو بزدل! چه اقدام و چه جرأتی؟

بهر حال وقتی که از نگارش کتاب «الشيعة وأهل البيت» فارغ شدم و عنان قلم را به سوی فرقه‌های شبه‌قاره معطوف داشتم و سوار بر اسب افکار و مرکب درخشان معلومات خویش بودم، این کتابچه در مقابلم نمایان شد و بر سر راهم قد علم کرد و مرا از دنبال کردن بحث مورد نظر بازداشت؛ بنابراین کتاب‌ها و منابع شیعه را پیش روی خود ردیف کردم، در حالی که قبلاً از آن‌ها چشم پوشی کرده بودم.

کتابچه را جلو خود گذاشتم و منابع اصلی شیعه را پشت سر آن قرار دادم تا علیه آن شهادت ‌دهند و با آن مخالفت ‌ورزند، وقتی صفحه‌ی پنج این کتابچه را کنار زدم که در ابتدای آن مقدمه‌ قرار داشت، متوجه شدم که علی‌رغم گذشتِ روزها و شب‌های بسیار، وی دست‌بردار ترفندها و نیرنگ‌های گذشته نشده است، ونوشته بود یکی از بزرگ‌ترین وظایف علماء و رهبران ملت و امت اسلام و نویسندگان در این عصر حساس این است که نیت خود را خالص گردانند و قلم‌های خود را از تمام چیز‌هایی که باعث سستی و شکست و ضعف در صفوف مسلمانان می‌گردد، پاک گردانند و از بدگمانی بپرهیزند و در گفتار از خدا پروا داشته باشند و حقایق را کتمان نکنند و امور باطل و بی‌اساس را منتشر نکنند و به نوشته‌هایی که به دروغ و بهتان شهادت می‌دهد و باعث سرگشتگی و گمراهی و تحریک تعصبات کینه‌توزانه می‌شوند اعتماد نکنند [۵].

شگفت این که شیعه هیچ کتابی را چاپ نکرده‌اند؛ چه در حدیث و تفسیر و فقه و اصول و چه در تاریخ و ادبیات، که بر خلاف روش این ادعا، سرشار از بدزبانی و دشنام‌ و تکفیر و تفسیق رهبران و بزرگان این امت نباشد، البته آنان قلم‌هایشان را صرف از تعرض به اهل بیت پیامبر و خانوده‌ی علی÷مصون می‌دارند و هر منصفی این تفاوت آشکار را از خواندن کتاب‌های ما و آنان تشخیص می‌دهد حتی کسانی که دشمن و معاند هستند. هنگام خواندن این گونه نیرنگ‌ها، لذا یک ضرب‌المثل اُردوئی را برای این گروه به یاد آوردم که می‌گوید: دزد با آمدن دزدها فریاد می‌زند.

پس پژوهشگر پاک اگر قلبش عاری از بیماری باشد به خود اجازه نمی‌دهد که در گفتگو و مباحثه با دیگران از راه و روش خدایی منحرف شود و راه دشنام و نیرنگ و کینه‌توزی و شایع نمودن باطل را برگزیند و از آن پیروی کند [۶].

و سخن آخر این‌که واقعاً یکی از بزرگ‌ترین خطرات برای وحدت مسلمانان علیه دشمن مشترکشان، اقدام برخی از افراد بی‌خرد و نادان است که به فرجام کارشان فکر نمی‌کنند و سخنان سرگرم کننده‌ی آنان منجر به درگیری‌های لفظی می‌شود که هیچ پایه و اساسی ندارند و اگر حدّ و مرزی برای این بیهوده‌گویی آنان وضع نشود، این اقدام غیرمسئولانه به تعمیق ریشه‌های دشمنی و از هم پاشیدگی و ویرانگری منجر می‌گردد که امروزه مردم ما به شدت از آن رنج می‌برند [۷].

بعد از این همه وعظ و اندرز دچار نسیان شده یا خود را به فراموشی زده و با عادت پیشین خود؛ یعنی، نیرنگ و فریب‌کاری، ابتدا کلمات محبت‌آمیز و جذاب می‌آورد؛ کلماتی که از روی نفاق و دورویی بر زبان می‌آورد، سپس به ماهیت پلید خود برمی‌گردد و دشنام‌ها را با پیمانه‌ی ظالمانه‌ی خویش از سر می‌گیرد و می‌نویسد:

«ای حاملان افکار وهابی، وحدت اسلامی قربانی خیانت رهبران و حاکمان شما گشته است؛ زیرا دعوت شما باعث تکه تکه شدن سرزمین‌های مسلمانان به بطور عام و سرزمین عرب به شکل خاص گشته است.

زیرا آن دعوت شما بود که به اقتضای حُب حاکمیت و انتشار آن ـ نخست محمدبن عبدالوهاب ـ برای از بین بردن نفوذ خلافت عثمانی در حجاز و جدا نمودن حجاز از حکومت عثمانی، به نام یک مذهب جدید؛ یعنی، دعوت وهابیت، استعمار را مساعدت نمود» [۸].

همچنین گفته: «شما وهابی‌ها - جز عدّه‌ی کمی- قربانی‌ استعمار هستید چه ناآگاه باشید و چه خود را به ناآگاهی زده باشید، زیرا نوشته‌های تعصب‌آمیزتان که علیه مذاهب مختلف مسلمانان به طور عام و مذهب شیعه به شکل خاص نوشته‌اید، جز پیاده کردن نقشه‌های کینه‌جویانه و استعمارگرانه‌ی صهیونیسم، چیزی دیگری نیست» [۹].

وهابی‌ها در نجد و حجاز، پرچم تعصّب‌ مذهبی را علیه مسلمانان برافراشتند و ریختن خونشان را حلال نمودند و اسلحه‌هایشان را در برابر مسلمانان قرار دادند و علیه آنان اعلان جنگ نمودند و در هر فرصت ممکن، آن‌ها را مورد حمله قرار دادند و انواع غدر و ستم را در حق آنان اعمال نمودند.

حوادث گوناگونی را کشف و اثبات نمودند، از جمله این که وهابی‌ها در آن زمان تمام این جنایات را با تأیید بریتانیای کبیر، اولین دشمن مسلمانان، با نفوذ صهیونیست انجام دادند و این اوضاع در آن زمان باعث شد استعمار با بپاداشتن دولت نامشروع اسرائیل، بزرگ‌ترین ضربه را بر پیکر مسلمانان وارد نماید. آن‌هم بعد از، ازهم گسیختگی جهان اسلام و تبدیل آن به دولت‌های کوچک و ضعیف و در عین حال دشمن یکدیگر، تا توان رویارویی با دولت جدید یهودی را نداشته باشند. [۱۰]

در قدیم، در برابر این گونه افراد می‌گفتند:

لا تنه عن خُلق و تأتي مثلَه
عارٌ عليك إذا فعلت عظيم

از عملی که خودت آن را انجام می‌دهی، دیگران را نهی مکن که هر گاه چنین کنی، ننگ و عاری بزرگ بر تو باقی خواهد ماند.

و خداوندأروش پلیدشان را علیه آنان زشت نشان داده و مورد ذمشان قرار داده و فرموده است:

﴿كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٣[الصف: ۳].

«گفتار بدون کردار، خشم شدید خداوند را به دنبال دارد

از کسانی که به ساحت مقدس سرور کائنات و اشرف انبیاءصتجاوز می‌کنند و اهل و عیال و همسران و خاندان پاک و خلفای هدایت یافته و یاران راه یافته‌ی ایشان را مورد بدگویی قرار می‌دهند، چه امیدی می‌توان داشت [۱۱].

کسی که در مقدمه‌ی کتابش خود را نصیحت‌جویی دلسوز نشان می‌دهد، همان است که درباره‌ی امیر‌المؤمنین، عمربن الخطاب، فاروق اعظمس، و پدرزن رسول خداصو هم چنین در باره‌ی شوهر مظلوم دو دخترش، عثمان بن عفان ذی النورینس، می‌گوید:

اهل سنت فراموش کرده‌اند که عمر بن خطاب و عثمان و معاویه و علما و محدثین ایشان همه اعتمادشان بر کعب الاحبار یهودی [۱۲]بود؛ کسی که نزد عمر و معاویه از معتمدترین مردم بود و به او مراجعه می‌کردند و مانند یک حجّت شرعی گفته‌ی او را قبول داشتند و به آن عمل می‌کردند [۱۳].

شورش علیه عثمان بر پا نشد جز به دلیل اعتراض مردم به اخلاق و روش او و اعمالی که وی بر خلاف میل مسلمانان انجام می‌داد و از روح عدالت اسلامی ـ چه تعبیر پلید و فکر بدی ـ و احکام اسلامی خارج و در فرمانروایی؛ مستبد بود [۱۴].

و می‌گوید: مسأله‌ی عدالت صحابه، جزو هیچ یک از اصول و فروع دین نمی‌باشد و مطالبی مانند این که دست گناه‌آلود سیاست، آن را بافته است، و هیچ ربطی به دین ندارد [۱۵].

این است نیّات پلید آنان که مانند این موارد نیز، فراوان است. این کتابچه مملو از این نوع بدگویی‌ها و زخم زبان هاست. سخن خود را در این رابطه، با کمی تفصیل بیان نموده‌ایم، تا بدانید که باطن آنان با ظاهرشان متفاوت است.

بعد از سیاه کردن ده صفحه مقدمه بدون بسم‌الله و الحمدلله، نام خدا را آورده و اساتید دانشگاه اسلامی مدینه‌ی منوره و علماء پاکستان به ویژه شهر لاهور را مورد خطاب قرار داده و مطابق ردّی که بر خطیب و کتابش «الخطوط العريضة» نگاشته است، شکایت و داد‌نامه‌ای را از کتاب من، «الشيعة والسنة» نوشته و پس از برپا کردن جنجال‌ زیاد و داد و فغان بسیار، در صفحه‌ی (۲۷) مبحث «كتاب الشيعة وتحريف القرآن» را مطرح کرده است و سخن ما را درباره اعتقاد شیعه به تحریف قرآن موجود در دست مسلمانان را انکار کرده و گفته است: «واقعاً اخبار متواتر قطعی و صریح دلالت دارند بر این که کتابی که خداوند آن را بر رسول اعظم، محمدص، نازل کرده است، همین کتاب موجود است که مسلمانان اعم از شیعه و سنی آن را می‌شناسند و مردم غیر از آنان نیز، بدون هیچ شک و تردیدی درباره‌ی آن شناخت کامل دارند» [۱۶].

جای بسی شگفتی است که وی در کتابچه‌اش نتوانسته حتی یک روایت ضعیف در تأیید و تصدیق ادعای خویش ذکر کند؛ تا چه رسد به اخبار متواتر فراوان. حتی قادر نبوده یکی از روایاتی را که ما در کتاب خود برای اثبات تحریف قرآن مبنی بر عقاید روافض، نقل کرده‌ایم، ردّ کند. و نتوانسته از لحاظ سند، آن را تضعیف و کم ارزش و از حیث نسبت آن را انکار کند، جز سوره‌ای که ذکر کرده‌ایم که خطیب هم در کتاب «الخطوط العريضة » در باره‌ی فصل الخطاب، نقل کرده که نوری طبرسی آن سوره را در صفحه‌ی ۱۸۰ کتاب «فصل الخطاب في إثبات تحريف كتاب ربّ الأرباب» خود نقل کرده است. وی تنها روایت این سوره را انکار کرده است.

جالب این که ما در کتاب خودمان «الشيعة والسنة» ثابت کرده‌ایم که شیعه مدعی‌اند سوره‌ای از قرآن حذف شده و نیز ثابت کرده‌ایم قرآن را تحریف شده می‌دانند.

و اکنون جهت بیان این نکته‌ی جالب و برای آشکار نمودن دشمنی این گروه و پشت نمودن آنان از حق و پافشاری بر باطل و نیرنگ‌بازی ایشان، مطالبی را که قبلاً‌ آن‌جا نوشتیم، در این جا نقل می‌کنیم.

در پاورقی صفحه‌ی (۷۸) کتاب «الشيعة والسنّة» نوشته‌ایم که به درستی استاد سید محب‌الدین خطیب در رساله‌ی خود، «الخطوط العريضة»، صادق بوده است، آن جا که گفته است: حتی به قرآنی که شایسته است مایه‌‌ی همبستگی و مرجع ما و آن‌ها باشد؛ معتقد نیستند. سپس، از صفحه‌ی (۹ - ۱۶) مثال‌هایی آورده است که بر عدم اعتقاد شیعه به قرآن موجود که در دست ما و مردم است، دلالت می‌کنند؛ حتی قرآن را محرّف، تغییر یافته و ناقص می‌دانند. سپس، لطف‌الله صافی در کتاب خود، «مع الخطيب في خطوطه العريضة»، از صفحه‌ی (۴۸ – ۸۲) با شدت و حدّت مطالب فوق را رد کرده و بدون سند و دلیل، اعتقاد شیعه به تحریف و تغییر قرآن را انکار کرده است.

توجه شما را به مطالب بعدی جلب می‌کنم:

اول – این استاد شیعی؛ یعنی، لطف‌الله صافی نتوانسته نصوص شیعه را که بر تحریف و تغییر قرآن دلالت می‌کنند و خطیب آن‌ها را ذکر کرده، انکار کند؛ همان‌گونه که نتوانسته کتاب حاج‌ میرزا حسین بن محمد تقی النوری طبرسی و مقام و منزلت وی نزد شیعه را انکار کند، حتی به مهارت و مقام والای او در نزد شیعه اعتراف کرده است.

دوم – صافی در کتاب خود عبارت‌هایی را ذکر کرده که به منزله‌ی اعتراف به تحریف قرآن از نظر شیعه است.

سوم – سرانجام استاد شیعه به این حربه متوسل شده که جایز نیست چنین موضوعاتی را بیان کرد؛ زیرا مطرح کردن این مطالب سلاحی را در اختیار خاورشناسان قرار می‌دهد تا در برابر مسلمانان قدعلم کنند و بگویند قرآنی که آن را محفوظ و مصون و دست نخورده می‌دانند، همانند تورات و انجیل مورد اختلاف است، پس گفتن این مطلب اعتراف به جرم بوده و گرنه مسأله خیلی واضح است.

چهارم – واقعاً صافی در بحث خود، پیرامون قرآن، یک روایت را از دوازده امام، که روافض آنان را معصوم می‌دانند، نقل نکرده تا به عدم تحریف قرآن تصریح کرده باشد، برعکس خطیب که دو روایت از دو نفر از امامان آن‌ها آورده که به وقوع تحریف و تغییر در قرآن صراحت دارند. بلی آقای صافی، ما احادیث و روایات متعدد را از کتاب‌های شما نقل می‌کنیم که هیچ شک و تردیدی را در رابطه با اعتقاد شیعه پیرامون قرآن باقی نمی‌گذارد، همان‌گونه که خطیب/ذکر کرده است و جای هیچ گونه تردیدی نیست و شما نمی‌توانید مضمون آن دلایل را انکار ‌کنید، مگر از روی تقیه و به منظور فریب دادن مسلمانان. [۱۷]

سپس در صفحه‌ی (۱۳۷)، سوره‌ی النورین یا سوره‌ی ولایت را از کتاب «تذكرة الأئمة» ملا باقر مجلسی ـ آخرین مجتهد آن‌ها ـ نقل کرده‌ایم، سپس در پاورقی روی آن چنین تعلیق نوشته‌ایم:

«با ذکر این روایت ثابت شد که سوره‌ی نورین که خطیب آن را به نقل از «دبستان مذاهب» ـ یکی از کتب شیعه ـ ذکر کرده است، تنها ملامحسن کشمیری آن را ذکر نکرده، بلکه علامه مجلسی شیعی نیز، با او موافق بوده؛ زیرا او هم آن سوره را در کتاب خود آورده است. لطف‌الله صافی، که انتساب کتاب ملامحسن کشمیری را به شیعه انکار کرده، درباره‌ی کتاب «تذكرة الأئمة»، تألیف مجلسی چه می‌گوید که سوره‌ی نورين را نقل کرده است، آیا این کتاب از آنِ شیعه است یا سنی؟ آیا مجلسی از بزرگان شیعی است یا خیر؟

پس سختگیری تا این اندازه چرا؟ در حالی که سوره‌ی نورین بارها در هند به چاپ رسیده است و علمای شیعه امثال سید علی حائری و غیره در شبه‌قاره‌ی هند و پاکستان آن را تأیید کرده‌اند [۱۸].

همچنین از نوری طبرسی، (خاتم محدثین شیعه) - به تعبیر شیعه-، نقل کرده‌ایم که او در کتاب «فصل‌الخطاب» گفته است:

نقصان سوره‌هایی مانند سوره‌ی حفد و سوره خلع و سوره ولایت جایز است [۱۹].

ما هم بر سخن او چنین تعلیق گذاشته‌ایم: «خطیب/در کتاب «الخطوط العريضة» یادآور شده که شیعه معتقدند سوره‌ی ولایت در قرآن بوده و بعد حذف شده است، صافی هم در کتابچه‌ی خود «مع‌الخطیب» به شدّت و با حماست آن را رد کرده و گفته است:

«ببین چه دروغ فاحش و افترای آشکاری که در کلام خطیب آمده است، زیرا در فصل‌الخطاب، نه در صفحه‌ی (۱۸۰) و نه در هیچ کدام از صفحات آن از اول کتاب تا آخر آن نامی از این سوره‌ی دروغین که به خدا بسته شده، نیامده است».

ما هم، در جواب ایشان و با همان سبک و سیاق او، می‌گوییم: ای صافی، آیا از خدا شرم نداری و فکر نمی‌کنی که سرانجام در میان مردم کسی پیدا می‌شود که دروغ‌های تو را آشکار کند؛ پس از خدا بترس؛ زیرا با مرگ خطیب، علم نمرده و در میان اهل سنت کسانی هستند که می‌توانند ترفند و دروغتان را فاش نمایند. این همان طبرسی است که برای نشان دادن نقصان قرآن سوره‌ی ولایت را مثال می‌زند [۲۰].

این بار و در این کتاب هم دوست ما تغییر رفتار نداده و مانند گذشته ادعای تحریف قرآن را بدون نقل و ذکر هیچ سند و مدرکی انکار کرده است و حتی به یک روایت از پیشوایان معصوم خود استناد نکرده است، و بدون این که به ردّ گذشته‌ی ما توجه کرده باشد، چنان‌که ادعای عدم وجود سوره‌ی ولایت را تکرار کرده است. پس با کمال جسارت و پررویی و بدون مبالات گفته است: اینان هر روز کتاب دروغینی می‌آورند که سرانجام آن از هم پاشیدن و تفرقه‌اندازی و جریحه‌دار کردن احساسات و زنده کردن کینه‌‌هاست. روزی کتاب «الخطوط العريضه» را می‌نویسند، روزی کتاب «العواصم من القواصم» را با شرحی پلید منتشر می‌کنند و روزی هم کتاب «الشيعة والسنة» را می‌نویسند و به نقل از شیعه می‌گویند: آنان قائل به تحریف کتاب اسلام (قرآن مجید) هستند و معتقدند که در آن نقص و زیاده وجود دارد، مانند سوره‌ی دروغین ولایت [۲۱].

سپس بر آن تعلیق نوشته و گفته است: این سوره را که به دروغ به خدا نسبت داده شده، دشمنان قرآن و اسلام اختراع کرده‌‌اند؛ سپس دشمنان اهل بیت، آن را به شیعه نسبت داده‌اند و این همان سوره است که خطیب آن را ذکر کرده و گفته است: نوری آن را در صفحه (۱۸۰) کتاب خود آورده است و ما در کتاب «مع‌الخطيب» آن را رد کردیم و گفتیم که نوری این سوره‌ی دروغین را نه در این صفحه‌ی (۱۸۰) و نه در غیر آن ذکر نکرده است. با ردّ کردن آن، نویسنده‌ی کتاب «الشيعة والسنة» را غافلگیر کردیم؛ زیرا مطلبی گفته است که فقط برازنده‌ی او و گذشتگان اوست که دشمنان اهل بیت هستند، که عبارت بود از بدزبانی و نسبت دادن دروغ به اهل بیت؛ و با این حال دروغ خطیب را دیده و بر وی ترحم کرده (و احساس کرده که بیچاره و فریفته است) [۲۲].

به نظرم این دو مورد برای بیان اصل و حقیقت وجودی این قوم و رها کردن آنان بر دروغ و تزویرشان کفایت می‌کند. گویا آنان گفته‌ی (جوئیبلز) آلمانی را می‌دانند که گفته است: سخن پرتزویر و دروغ را آن‌قدر تکرار کن تا خودت را فریب می‌دهی و باور می‌کنی که راست است.

ولا أدري ولســت أخال أدري
أ قوم آل حصن أم نســـــاء

یعنی: نمی‌دانم و گمان نمی‌کنم بدانم که آل حصن مرد هستند یا زن؟

شاید این استاد شیعه گمان کرده که کتاب «فصل الخطاب» نزد هیچ کس دیگری جز او نیست و به خاطر همین، جرأت گفتن چنین سخنی را داشته، اما ما این سوره‌ی کامله را از کتاب نوری طبرسی [۲۳]که او هم از کتاب «دبستان مذاهب» آورده است، نقل می‌کنیم تا برای کسی که راستی و حقیقت از وی پوشیده مانده آشکار شود. نوری طبرسی [۲۴]وقتی می‌خواهد تحریف لفظی را در قرآن اثبات کند به نقل از نویسنده‌ی کتاب «دبستان مذاهب» می‌گوید: «و بعضی از علما می‌گویند: بطور قطع عثمان نسخه‌های قرآن را سوزاند و سوره‌هایی را که در باره فضایل اهل بیت بود از بین برد و این سوره از آن جمله است:

بسم الله الرحمن الرحيم. يا أيها الذين آمنوا آمِنوا بالنورين أنزلناهما يتلوان عليكم آياتي ويحذرانكم عذاب يوم الدين. نوران بعضهما من بعض وأنا السميع العليم، إن الذين يوفون بعهد الله ورسوله في آيات لهم جنات نعيم، والذين كفروا من بعد ما آمنوا بنقضهم ميثاقهم وما عاهدهم الرسول عليه يقذفون في الجحيم، ظلموا أنفسهم وعصوا الوصي الرسول أولئك يسقون من حميم. إن الله الذي نور السماوات والأرض بما شاء واصطفى من الملائكة وجعل من المؤمنين أولئك في خلقه يفعل الله ما يشاء لا إله إلا هو الرحمن الرحيم. قد مكر الذين من قبلهم برسلهم فأخذناهم بمكرهم إن أخذي شديد أليم، إن الله قد أهلك عاداً وثمود بما كسبوا وجعلهم لكم تذكرة فلا تتقون وفرعون بما طغى على موسى وأخيه هارون وأغرقناه ومن تبعه أجمعين ليكون لكم آية وإن أكثركم فاسقون. إن الله يجمعهم في يوم الحشر فلا يستطيعون الجواب حين يسألون. إن الجحيم مأواهم وإن الله عليم حكيم. يا أيها الرسول بلغ إنذاري فسوف يعلمون قد خسر الذين كانوا عن آياتي وحكمي معرضون مثل الذين يوفون بعهدك إني جزيتهم جنات النعيم. إن الله لذو مغفرة وأجر عظيم وإن علياً من المتقين وإنا لنوفيه حقه يوم الدين. ما نحن عن ظلمه بغافلين. وكرمناه على أهلك أجمعين. فإنه وذريته لصابرون. و إن عدوهم إمام المجرمين. قل للذين كفروا بعد ما آمنوا طلبتم زينة الحياة الدنيا واستعجلتم بها ونسيتم ما وعدكم الله ورسوله و نقضتم العهود من بعد توكيدها وقد ضربنا لكم الأمثال لعلكم تهتدون. يا أيها الرسول قد أنزلنا إليك آيات بينات فيها من يتوفاه مؤمناً ومن يتوليه من بعدك يظهرون، فأعرض عنهم إنهم معرضون. إنا لهم محضرون في يوم لا يغني عنهم شيء ولا هم يرحمون. إن لهم في جهنم مقاماً عنه لا يعدلون. فسبح باسم ربك وكن من الساجدين. ولقد أرسلنا موسى وهارون بما استخلف فبغوا هارون فصبر جميل. فجعلنا منهم القردة والخنازير ولعناهم إلى يوم يبعثون. فاصبر فسوف يبصرون. ولقد آتينا بك الحكم كالذين من المرسلين. وجعلنا لك منهم وصياً لعلهم يرجعون. ومن يتول عن أمري فإني مرجعه فليتمتعوا بكفرهم قليلاً فلا تسأل عن الناكثين، يا أيها الرسول قد جعلنا لك في أعناق الذين آمنوا عهداً فخذه وكن من الشاكرين. إن علياً قانتاً بالليل ساجداً يحذر الآخرة و يرجو ثواب ربه قل هل يستوي الذين ظلموا وهم بعذابي يعلمون سيجعل الأغلال في أعناقهم وهم على أعمالهم يندمون. إنا بشرناك بذريته الصالحين. وإنهم لأمرنا لا يخلفون، فعليهم مني صلوات ورحمة أحياءً و أمواتاً يوم يبعثون. وعلى الذين يبغون عليهم من بعدك غضبي إنهم قوم سوء خاسرين. وعلى الذين سلكوا مسلكهم مني رحمة وهم في الغرفات آمنون. والحمد لله رب العالمين).

(به نام خداوند بخشاینده مهربان. هان! ای ایمان‌داران، ایمان بیاورید به دو نوری که آن‌ها را فرو فرستادیم و آیات را برای شما تلاوت می‌کنند و شما را از عذاب روز قیامت برحذر می‌دارند. دو نوری که از یکدیگرند، تنها من بسیار شنوا و دانایم. همانا کسانی که به عهد خدا و فرستاده‌اش در آیات وفا می‌کنند برای آنان بهشت‌های پرنعمت است، و آنانی که کافر شدند بعد از آنکه ایمان آوردند به خاطر نقض پیمان به دوزخ انداخته می‌شوند؛ زیرا به خودشان ظلم کردند و از فرمان وصی و رسول سرباز زدند؛ پس از آب داغ به آن‌ها نوشانده می‌شود. همانا خداوند، کسی است که آسمان‌ها و زمین را با هر آن‌چه خواسته است، نورانی نموده و بعضی از فرشتگان و ایمان‌داران (ائمه) را برگزیده و در میان آفریدگانش قرار داده است. خداوند آن‌چه بخواهد، انجام می‌دهد. هیچ خدایی جز او نیست. بخشنده‌ی مهربان است. خداوند می فرماید: به درستی پیشینیان با پیامبرانشان مکر کردند، پس آن‌ها را به مکر خویش گرفتار نمودیم، همانا انتقام من شدید و دردناک است. همانا خداوند عاد و ثمود را به خاطر عمل بدشان از بین برد و آنان را برای شما مایه‌ی عبرت قرار داد، پس چرا پرهیزگار نمی‌شوید و خداوند فرعون را به خاطر طغیانش بر موسی و برادرش هارون از میان برداشت. می‌فرماید: او و همه‌ی پیروانش را در دریا غرق نمودیم تا برای شما عبرت باشد و به درستی که بیشترتان فاسق هستید. همانا خداوند آنان را در روز حشر گردآوری می‌کند و در هنگام سؤال و جواب قادر بر پاسخ نمی‌باشند. همانا دوزخ‌ جای ایشان است و به درستی خداوند دانا و باحکمت است. ای پیامبر، بیم دادن مرا تبلیغ کن و در آینده آنان که به آیات و حُکم من پشت کرده اند، می‌فهمند که زیان برده‌اند؛ و پاداش کسانی که به عهد تو وفا می‌کنند، باغ‌های پرنعمت بهشت است. البته خداوند آمرزنده و صاحب پاداش بزرگی است و به طور قطع، علی از پرهیزگاران است و ما حق او را در روز جزا خواهیم داد. ما از ظلمی که بر او رفته، غافل نیستیم و او را بر همه‌ی اهل تو برتری دادیم؛ زیرا او و خانواده‌اش جزو بُردبارانند و دشمن آنان پیشوای گنهکاران است. به کسانی که بعد از ایمان کافر شدند، بگو: آرایش زندگی دنیا را خواستید و برای به دست آوردن آن عجله کردید و وعده‌ی خدا و رسولش را فراموش نمودید و پیمان‌ها را بعد از محکم کردنش شکستید و برای شما نمونه‌ها آوردیم تا راهیاب شوید. ای پیامبر، ما آیات روشنی را بر تو نازل کرده‌ایم که در آن‌ها روشنایی است برای کسی که خداوند او را مومن بمیراند. بعد از تو حکومت را به کسانی واگذار می کند که پیروز می‌شوند. پس دشمنان را رها کن زیرا آنان اعراض می‌کنند. البته ما آنان را در روزی احضار می‌کنیم که هیچ چیز به نفع آنان نخواهد بود و ایشان مورد ترحم قرار نخواهند گرفت؛ به طور قطع برای آنان در جهنم جایگاهی هست که از آن جا عدول نمی‌کنند. پس نام پروردگارت را ورد زبان ساز و از سجده‌کنندگان باش. موسی و هارون را به پیامبری فرستادیم و هارون در میان بنی‌اسرائیل خلیفه‌ی موسی شد و آنان بر هارون ستم روا داشتند؛ او نیز، صبر جمیل نمود و ما آنان را به میمون‌ها/ بوزینه‌ها و خوک‌ها تبدیل کردیم و آنان را تا روز قیامت نفرین نمودیم. پس صبر کن تا در آینده کیفر اعمال خویش را ببینند و هر آینه حکم نبوت را به تو بخشیدیم؛ چنانکه به پیامبران قبل از تو دادیم و از آنان برای تو وصی قرار دادیم تا بیندیشند و به ضمیرهایشان بازگشت نمایند. و هر کس از فرمان من سرپیچی کند، بداند که من او را به نزد خود باز می‌گردانم، باشد که مدتی به کفرشان بهره‌مند شوند. پس از عذاب پیمان‌شکنان مپرس. ای پیامبر ما، در قبال ایمان‌داران برای تو عهدی گذاشته‌ایم؛ پس آن عهد را بگیر و از سپاسگزاران باش. همانا علی فرمانبردار اوامر خداوند و در شب سجده‌گذار است و از آخرت پروا می‌نماید و به ثواب پروردگارش امید بسته است. بگو: آیا ستمکاران مساویند در حالی که عذاب مرا می‌دانند، خداوند زنجیرها را در گردن‌هایشان خواهد آویخت و آنان هم از اعمال پلید خویش پشیمان خواهند شد. البته ما تو را به فرزندان صالح علی بشارت دادیم و به طور قطع آنان از امر ما تخلف نمی‌کنند. پس از سوی من درودها و رحمت‌ فراوان بر زنده و مرده‌ی آنان تا روز قیامت فرود ‌آید و بر کسانی که بعد از تو بر آنان ستم می‌کنند، خشم من فرود می‌آید؛ زیرا آنان از زیانکارانند. بر کسانی که راه آنان را پیمودند از طرف من رحمت نازل می‌شود و آنان در غرفه‌های بهشت در امنیت کامل به سر می‌برند و ستایش‌ها سزاوار پروردگار جهانیان است –پایان سوره–.

می‌گویم: ظاهر گفتارش نشان می‌دهد که آن را از کتب شیعه گرفته است، اما هیچ اثری پیرامون آن نیافتم جز این که شیخ محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی در کتاب «المثالب» بر اساس آن‌چه حکایت شده، بیان داشته است که تمام سوره‌ی ولایت را از قرآن حذف و ساقط کرده‌اند و شاید سوره‌ی ولایت همین سوره باشد [۲۵].

این است حقیقت آن ردّی که از طرف آقای لطف‌الله صافی محترم، برای ما نوشته شده است، و برای روشن شدن حقیقت، این شهادت، علیه او و اهل و طرفدارانش برای تکذیب او و گذشتگان رافضی‌اش کافی است که همواره فحاش و بددهان بوده و دروغ و افتراء را به اهل صداقت و راستگویی نسبت داده‌اند.

همچنین انکار دعای دو بت قریش ـ که در کتاب‌هایشان آمده است و بدان معتقدند [۲۶]، جز از روی دشمنی و ستیزه‌جویی و تظاهر به نادانی چیز دیگر نیست، زیرا این دعا در کتب شیعه ثبت شده است، و بحرانی؛ مفسّر شیعه، ادعا می‌کند که تحریف قرآن ثابت و مسلّم است، آن جا که می‌گوید:

در زیارتنامه‌های متعدد مانند زیارت غدیر و غیره، و نیز در دعاهای متعدد مانند دعای دو بت قریش و غیره عبارت‌های صریحی درباره‌ی تحریف و تغییر قرآن بعد از پیامبرصنوشته شده‌ است [۲۷].

همچنین آقا بزرگ تهرانی این دعای دو بت را در موسوعه‌ی (دائرة المعارف) خود ذکر کرده و گفته است: شرح‌‌های این دعا، بالغ بر ده شرح است [۲۸].

نمی‌دانم انکار کردن و پافشاری بر انکار برای چیست؟ آیا به خاطر فرار از رسوایی است، یا عادت دارند به تقیه متوسل شوند؟ یا گمان کرده که در میان اهل سنت کسی نیست که کتب این قوم را بشناسد؟ یا چیزی دیگر؟

با این مطالب کافی است حکم شود به این که آن مرد عادت به دروغ و کتمان حق و اظهار باطل دارد، امّا با این وجود می‌خواهم حق و حقیقت را بیشتر و صریح‌تر روشن کنیم تا از این به بعد هیچ احدی برای نیرنگ زدن به مسلمانان اهل سنت پیرامون مسأله‌ی تحریف قرآن، قد علم نکند. به این سبب، این کتاب را به این موضوع اختصاص دادم. البته وقتی خواننده بیش از دو هزار حدیث می‌بیند که به صراحت، عقیده‌ی این قوم را در رابطه تحریف و تغییر قرآن اعلام می‌دارد، مات و متحیر می‌گردد. ما در این کتاب برای این موضوع بیش از یک هزار حدیث شیعی ارائه می ‌کنیم و این کتاب را به چهار بخش تقسیم می‌نماییم:

بخش اول – بیان عقیده‌ی جمعی از پیشوایان شیعه درباره‌ی تحریف قرآن در چهار قرن اوّل.

بخش دوم – بیان منکران تحریف در دوره‌ی دوم قرن چهارم تا قرن ششم هجری و تعداد منکران و علل و عواملی که آن‌ها را مجبور به انکار کرده است.

بخش سوم – بیان ردّ بر منکران تحریف از شیعه در دوره‌ی سوم و ذکر اسامی محدثان و مجتهدانی که به عقیده‌ی خودشان پیرامون تحریف قرآن تصریح کرده‌اند؛ و ذکر کتاب‌های آن‌ها و بخش‌هایی که به بیان عقیده‌ی فاسدشان تخصیص داده‌اند.

بخش چهارم – نقل روایات و احادیث آن قوم که تعداد آن‌ها از هزار حدیث و روایت متواتر، فراتر می‌رود و همه‌ی آن‌ها از کتاب «فصل الخطاب في اِثبات تحريف كتاب رب الأرباب» تألیف نوری طبرسی است و ذکر موقعیت و ارزش مؤلف. – و این بخش، پایه و اساس این کتاب و این موضوع است–علاوه بر ذکر کتاب‌هایی که در ردّ و تأیید آن نوشته شده‌ است.

با این تفاصیل شاید بنده نخستین کسی باشم که بخش عمده «فصل الخطاب» را با رعایت امانت علمی واستواری واقعی به همه جهان عموماً و به اهل سنت به خصوص نقل کنم، همان کتابی که تلاش زیادی را جهت پنهان کردن آن از اهل سنت و کتمان آن از دنیا کردند،‌ خدا مرا کافی و بسنده است،‌ و توفیق تنها از جانب اوست.

قبل از شروع بحث، می‌خواهم این نکته را یادآوری کنم که بنده و آقای خطیب/اولین کسانی نیستیم که این عقیده را به شیعه نسبت داده‌ایم، بلکه پیش از این نیز، علمای شیعه و بزرگانشان در همه عصرها به این عقیده اعتراف نموده‌‌اند؛ و چنان‌که خواهد آمد، آن عقیده را برای خود اثبات کرده‌اند. رادمرد و پیشوای بی‌نظیر عصر خود، نابغه‌ی اندلس، «حافظ ابن حزم ظاهری» ـ متوفای سال ۴۵۶ هـ ـ به آن تصریح کرده و گفته است: از جمله‌ی گفتار و اعتقاد علمای حال و گذشته‌ی امامیه، این است که قرآن تغییر کرده است و نقص و زیاده و تبدیل بسیار در آن وجود دارد [۲۹].

همچنین وقتی که نصاری برای تحریف قرآن به گفته‌ی شیعه‌ها مثال آوردند و بر تحریف، و تبدیل و تغییر قرآن استدلال کردند، امام «ابن حزم» از شیعه بیزاری جسته و گفته است: ادعای شیعه درباره‌ی قرآن و مسلمانان حجت نیست؛ زیرا نه آنان از ما هستند و نه ما از آنانیم. [۳۰] نمونه این مطالب فراوان است.

کسی هم به این سخن فریفته نشود که می‌گوید: این بحث بهانه به دست دشمنان می‌دهد تا قرآن را مورد طعن قرار دهند [۳۱]زیرا جواب ما عین همان جوابی است که امام «ابن حزم» به مسیحیان و دانشمندان و کشیشان آن‌ها داد.

دوم: این اعتقاد در منابع اصلی شیعه ثبت شده است و هیچ کتابی از کتاب‌های آنان به ویژه در تفسیر و حدیث و فقه و عقاید وجود ندارد که دلایل و مدارک این عقیده در آن ذکر نشده باشد. و تمام این کتاب‌ها در دسترس مخالفان قرار دارد.

سوم: کتاب «فصل الخطاب» در ایران به چاپ رسیده و در تمام مراکز علمی شرق و غرب ایران منتشر شده است و به دست خاورشناسان هم رسیده است. فارس‌ها می‌گویند:

نهان کی ماند آن رازی که زو سازند محفل‌ها.

هیچ بیوگرافی و شرح حالی از این قوم یافت نمی‌شود، مگر این که در آن از این کتاب یاد شده است [۳۲].

از این هم بیشتر این‌که هر کتاب تفسیری چاپ ‌شده باشد حتماً در مقدمه‌ی آن از تحریف قرآن بحث ‌‌شده و دلایلی برای اثبات آن ارائه کرده‌اند، چنان‌که در جای خود به تفصیل می‌آوریم.

و با این بحث روشن می‌شود که تمام این داد و فغان‌ها فقط از بیم روشن شدن حقیقت برای افراد ناآگاه مسلمان بویژه اهل سنت است. لازم به یادآوری است که صاحب کتاب «صوت الحق» در ردّی که علیه ما نوشته جز پیرامون مسأله‌ی تحریف سخن نگفته و نخواسته که به مباحث دیگری بپردازد که ما در کتاب «الشيعة والسنة» آن‌ها را ذکر کرده‌ایم. و با این کار ثابت کرده که مطالبی که ما نوشته بودیم نزد او ثابت و مسلّم بوده و مورد قبول اوست، و نتوانسته آن را رد و انکار کند.

اگرچه تلاش وی در مسأله‌ی تحریف قرآن نیز، سرتا سر شکست محض و بیهوده بوده، ولی با این وجود در ورطه‌ی این موضوع غوطه‌ور شده است.

در پایان، پروردگار قادر متعال را می‌خوانم تا حق و اهل حق را یاری و باطل و طرفدارانش را شکست دهد و از او می‌خواهم حق را به حق‌ به ما نشان دهد و پیروی از آن را نصیب ما گرداند، و همچنین باطل را، باطل نشان دهد و ما را یاری دهد از آن اجتناب ورزیم.

همان‌گونه که از خداوند بزرگ سبحان می‌خواهم همه‌ی برادرانی را که در کمک و پشتیبانی از حق سهیم بودند و هستند و خواهند بود، پاداش دهد، به ویژه عزیزم، «عطاء الرحمن ثاقب»، که در مراجعه به کتب و نوشتن مطالب، همراه همیشگی این جانب بوده است. و نیز برای دوست عزیزم، شیخ عبدالخالق قدوسی، صاحب کتابخانه‌ی قدوسیه، دعا می‌کنم که هرگاه خبر نوشتن کتابی را می‌شنید، خصوصاً در ردّ فرقه‌های منحرف از راه حق و راست، از فرط خوشحالی و شادی به پرواز درمی‌آمد و به سرعت کتاب‌هایی را برایم آماده می‌کرد که در بحث و تحقیق به آن‌ها نیاز داشتم. و درود خداوند بر سرور ما، پیامبر هدایت و رحمت، و بر همه‌ی آل و یاران وی، باد.

۱۷/ ربیع‌الاول /۱۴۰۳ ه‍

احسان الهی ظهیر

۳/ سپتامبر /۱۹۸۳ م

لاهور – پاکستان

[۱] برگرفته از مقدّمه کتاب مع الخطيب في الخطوط العريضة، صفحه الف و ب اثر لطف الله‌ صافی، چاپ تهران. [۲] البته همان طور که علامه‌ی شهید خاطرنشان ساخته روافض نتوانستند جوابی به این کتاب بنویسند و در آینده نیز نخواهند توانست، اما با کمال ناجوانمردی و بزدلی این بزرگ مرد میدان جهاد و مبارزه را به شهادت رساندند. [مصحح] [۳] وقتی بر فرومایه می‌گذرم که دشنام می‌دهد پس از آن جا بی‌خیال می‌گذرم و می‌گویم با من نبود. [۴] که از علمای شیعه ایران است و چنانکه می‌گویند در یکی از حوزه‌های علمیه‌ی روافض در قم سکونت دارد. [۵] لطف الله صافی، صوت الحق، بیروت، ص ۵. [۶] صوت الحق، ص۸. [۷] صوت الحق، ص۱۳. [۸] همان، ص۷۸. [۹] همان، ص۷۹. [۱۰] لطف الله صافی، صوت الحق، ص۸۱ و ۸۲. [۱۱] برای توضیح این مطلب، کتاب جدید ما: «الشيعة وأهل البيت» و همچنین کتاب قدیم ما «الشيعة والسنة» را مطالعه کنید. [۱۲]به خشم و کینه‌ای بنگر که در سینه‌هایشان است که چگونه صحابه‌ی رسول خدا را کافر می‏دانند؛ آنانکه در حضور پیامبرص، اسلام آورده و به دیدار ایشان مشرف شده و در پشت سر شان نماز خوانده‌اند را چگونه به همدستی با یهودی‌ها متهم می‌کنند. [۱۳] صوت الحق، ص۳۸. [۱۴] همان، ص۳۸ و ۳۹. [۱۵] همان، ص۵۷. [۱۶] صوت الحق، ص۲۸. [۱۷] الشیعة والسنة، ص۷۸ و ۷۹. [۱۸] ص۱۳۸. [۱۹] الشیعة والسنة، ص۱۳۹. [۲۰] همان. [۲۱] لطف الله صافی، صوت الحق و دعوة الصدق، بیروت، دار المعارف، ص۳۴. [۲۲] همان. [۲۳] صوت الحق، همان، ص۱۸۰ و ۱۸۱. [۲۴] بیوگرافی وی در باب چهارم، هنگامی که از کتاب «فصل‌الخطاب» یاد می‌شود، خواهد آمد. [۲۵] نوری طبرسی، فصل الخطاب فْي إثبات تحريف كتاب رب الأرباب، ایران، ص۱۸۰ و ۱۸۱. [۲۶] مع الخطيب فْي خطوطه، ص۱۰۰. [۲۷] هاشم بحرانی، البرهان، ص۳۹. [۲۸] الذریعة، ج۸، ص۱۹۲. [۲۹] الملل والنحل، بغداد، مکتبة المثنی، ج۴، ص۱۸۲. [۳۰] نگاه کنید به «الملل والنحل » جلد دوم، صفحۀ: ۷۸. [۳۱] صوت الحق، ص۳۱. [۳۲] چنانکه در بخش شرح حال نوری و کتابش ذکر خواهیم کرد.