فصل اول: عقیدهی شیعه در دورهی اول نسبت به قرآن
هرکس بخواهد عقیدهی شیعه نسبت به قرآن را با یقین بداند و در مورد آن بحث و تحقیق نماید، باید به کتابها و منابع و مراجع آنها در تفسیر و حدیث مراجعه کند، تا در حکم کردن منصف و در نتیجهگیری عادل باشد؛ زیرا محور عقاید و اعتمادشان در اختلاف با دیگران بر آن منابع و مراجع است، و فقط با روایاتی که به گفتهی خودشان از پیشوایان معصوم نسل علیسکه از راههای مخصوص و اسنادهای ویژهی خود روایت کردهاند، از دیگر فرقههای مسلمان جدا میشوند. چنانکه یک شیعهی معاصر در ردّ ما گفته است:
«اما دین ما از چیزهایی که آن را زشت نماید یا سبک گرداند پاک و منزه است؛ زیرا اصول و فروع این دین از اهل بیت پیامبر امتداد یافته است و آنان به آنچه نزد پیامبر است، داناترند و به چیزی که در قرآن بر جدشان نازل شده است آگاهترند و آنان خزانهی علم و دروازهی حکمت و زبانهای وحی او هستند. اولین شخص ایشان علیبن ابیطالب است که برادر [۳۳]و داماد و وصی و آگاه بر همه اسرار پیامبر است، او کسی است که همهی صحابه از جمله خلفاء، به علم وی احتیاج داشتند و او به علم هیچ یک از آنان محتاج نبود. او کسی است که شوقی دربارهاش گفته است:
وی عین پیامبر برگزیده و فرع اوست
و هنگام ملاقات، دین و شرع اوست
ابوبکر و عمر از او علم گرفتهاند
و خورشید و ماه دو نسخه از اویند
هیچ خیری در دین نیست که تکیهگاهش اهل بیت نباشد و پیامبرص، آنها را قرین کتاب خداوند کرده و سپس آن دو را سبب هدایت بشر قرار داد به شرطی که به آن چنگ بزنند و آن دو هرگز از همدیگر جدا نمیشوند [۳۴].
همچنین اهل بیت، منبع دین ما و نشاندهندهی احکام ما هستند [۳۵].
دیگری گفته است: شیعه جز محبت و تمسّک به اهل بیت و اخلاق آنان، هیچ گناهی ندارند [۳۶].
این مطلب و دیگر افتخارات مشابه این بسیار فراوان است و همهی کتابهایشان مملو از این گونه مطالب است، اما ما به سخنان دو نفر از آنان که بر ردّ ما قد علم نمودهاند، اکتفا میکنیم.
یک پژوهشگر منصف باید هیچ چیزی را به این قوم نسبت ندهد مگر این که از جانب پیشوایانشان ثابت شده باشد و ظاهراً هم چیزی ثابت نمیشود مگر زمانی که آن مطلب در کتابهای روایات و احادیث آنان ثبت شده باشد، به ویژه کتابهای قدیمی که این روایات را با سند نقل کردهاند، یا پیشوایان معصوم ایشان بر صحت آن روایات اتفاق نظر داشتهاند.
ما در این فصل خود را ملزم میدانیم که هیچ چیز ننویسیم جز این که از امامان دوازدهگانهی آنها و از کتابهایی که نزد خودشان مورد اعتماد است، نقل شده باشد، تا بیان شود که شیعه در عصر ائمه مجموعاً و بدون استثناء معتقد بودهاند که قرآن تحریف شده و تغییر یافته است، و در آن زیاده و نقص بسیار صورت گرفته است.
بنابراین ما از کتاب الکافی، تألیف کلینی شروع میکنیم که دربارهی آن گفته شده: «با شکوهترین کتاب در میان کتب چهارگانه اصول الکافی است که مورد اعتماد شیعه بوده و در منقول از آل پیامبرصمانند آن نوشته نشده است و تألیف ثقةالإسلام محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی ـ متوفی سال ۳۲۸ هجری ـ میباشد» [۳۷].
همچنین «از ارزشمندترین کتب اسلامی و بزرگ ترین تصنیفات امامیه میباشد که مانند آن برای امامیه تألیف نشده است. مولی محمد امین استرآبادی که نکتهها و فوائدی از او نقل شده گفته است: از استادان و علمای خود شنیدهایم که در اسلام کتابی همتا و همانند یا شبیه آن تصنیف نشده است [۳۸].
همچنین کتاب «کافی» بزرگترین، معتمدترین، کاملترین و جامعترین اصول چهارگانه است؛ زیرا حاوی تمام مطالبی است که در اصول چهارگانه موجود است علاوه بر اینکه از چیزهایی اضافی و زشت تخلیه شده است [۳۹].
خوانساری یادآور شده که محدث نیشابوری دربارهی «کافی» گفته است:
ثقةالإسلام،الگوی رهبران و ماه تابان کامل و جامع سنتها و روایات در حضور سفیران امام مهدی ـ بهترین سلام بر او باد ـ شیخ ابوجعفر محمدبن یعقوب کلینی رازی، زندهکنندهی طریقت اهل بیت در اول قرن سوم، مؤلف و گردآورندهی کافی در مدت ۲۰ سال، متوفای قبل از وقوع غیبت کبری است، کتابش نیاز به تعریف ندارد؛ زیرا آن کتاب به محضر نواب مهدی رسیده است و بعضی از شیعیان بلاد دور دست از وی درخواست تألیف کتاب کافی را نمودهاند؛ چون وی در حضور کسانی بوده که به علم آنان اعتماد داشته است. پس آن کتاب را تألیف و تصنیف و آرایش داد و حکایت شده است که کتاب کافی به محضر امام مهدی عرضه شد، پس فرمود: (این کتاب) برای شیعان ما کافی است [۴۰]. و حسین علی مقدم، دربارهی «کافی» گفته است:
بعضی از علماء معتقدند که آن کتاب بر امام قائم عرضه شده است ـ یعنی، امام دوازدهم غائب موهوم و خیالی شیعه ـ امام آن را تحسین کرده و گفت: این کتاب برای شیعان ما کفایت میکند [۴۱].
و (گفتهاند:) «کلینی از علما و محدثان بیشمار اهل بیت روایت کرده که از نظر کثرت نهایتی ندارد، پس کتاب وی خلاصهی آثار صادقین÷گنجینهی سنت و راه و روش ایشان است» [۴۲].
این اندکی بود از سخنانی که دربارهی این کتاب گفتهاند. و اما آنچه دربارهی خود او گفتهاند، نجاشی گفته است:
کلینی در زمان خود در رأی و نظر، بزرگ و سرور علمای ما بود و در حدیث، معتمدترین و استوارترین مردم بود [۴۳].
و ابن طاوس گفته است: «کلینی» استادی است موثق و امانتدار، و در روایت در بالاترین سطح و در تدریس صادقترین است [۴۴].
و قمی گفته است: مجدد مذهب امامیه در قرن اول، محمد بن علی باقر÷، امام پنجم شیعیان بود، و در ابتدای قرن دوم، علی بن موسیالرضا÷، امام هشتم آنان بود و در اوایل قرن سوم، ابوجعفر محمدبن یعقوب کلینی بود [۴۵].
و خوانساری گفته است: شأن این مرد، شکوهمندتر و بزرگ تر از آن است که بر بزرگان هر دو گروه شیعه و سنی –مخفی بماند، یا در مقابل دید دیگران لباس ابهام را به تن کند، یا روزی فرا رسد که پرتوافشانی آن از میان برود؛ زیرا او در حقیقت امین اسلام، و در طریقت راهنمای رهبران و در شریعت، پیشتاز شکوهمندی است و هیچ کس مخالف موثق بودن او نیست، و در والامقام بودنش نزد پیشوایان بشر شکی نیست و همهی طائفهی شیعه اتفاق دارند بر این که او معتمدترین محمدهای سهگانه [۴۶]است که دارای کتب چهارگانه و از رؤسای این شریعت هستند [۴۷].
پس این کافی و این هم، کلینی است. چنانکه در کافی از علیبن حکم و او از هشام بن صالح و او از ابیعبدالله÷روایت کرده که گفت: «به درستی قرآنی که جبرئیل آن را به سوی محمدصآورده بود، هفده هزار آیه بود» [۴۸].
در حالی که معروف آن است قرآن (۶۲۶۳) آیه است، پس با این حساب دو سوم قرآن را باد برده است و آنچه موجود است، فقط یک سوم قرآن است، و جعفربن باقر به آن مطلب تصریح کرده است چنانکه کلینی باز هم آن را در کافی تحت عنوان «ذکر صحیفه و جفر و جامعه و مصحف فاطمه»، مطرح کرده (و گفته:) تعدادی از اصحاب ما از احمدبن محمد، از عبدالله الحجال از احمد بن عمر حلبی از ابیبصیر روایت کردهاند که گفت: نزد ابیعبدالله÷رفتم و به او گفتم: فدایت شوم سؤالی از تو میپرسم، آیا اینجا کسی هست که سخنم را بشنود؟ سپس ابوعبدالله پردهای را از میان خود و او بالا زد و خود را آمادهی جواب کرد و گفت: ای ابامحمد، بپرس از آنچه تصمیم داری بپرسی، گفت: گفتم: فدایت شوم همانا شیعیان تو میگویند که پیامبر خدا فصلی از علم را به علی یاد داده که برای وی از آن فصل هزار فصل دیگر باز میگردد، و از هر فصلی هزار فصل دیگر گشوده میشود. گفت: گفتم: به خدا سوگند این علم است. ابوبصیر گفت: امام مدتی در زمین مشغول کندن گودال [۴۹]بود سپس گفت: البته این علم هست اما نه آن علمی که مورد نظر ماست.
ابوبصیر گفت: ابوعبدالله گفت: ای ابامحمد، همانا نزد ما این جامعه موجود است اما مردم نمیدانند جامعه چیست؟ گفت: گفتم: فدایت شوم جامعه چیست؟ گفت: صحیفهای است که طول آن به ذراع رسول خدا (۷۰) ذراع است و دیکتهی آن از دهان پیامبر خداصاست و با خطّ و دست راست علی نوشته شده است، هر حلال و حرامی و هر چیزی که مردم به آن نیاز دارند، در آن وجود دارد؛ حتی دیهای که در مقابل خراش پوست بدن گرفته میشود، سپس دستش را به من زد و گفت: ای ابامحمد، آیا به من اجازه میدهی؟ گفت: گفتم: فدایت شوم من در خدمت شما هستم، هر چه میخواهی انجام بده. گفت: سپس با دستش مرا فشار داد و بدنم را نیشگون گرفت و گفت: حتی تاوان این هم در آن صحیفه هست – مثل این که عصبانی بود – گفت: گفتم: به خدا سوگند که علم این است. گفت: همانا این علم هست اما نه علمی که مورد نظر ماست. سپس مدّتی ساکت ماند و گفت: همانا نزد ما جفر هست و مردم نمیدانند جفر چیست ؟ گفت: گفتم: جفر چیست؟ گفت: ظرفی است از پوست که علم پیامبران و اوصیاء و علمای گذشته بنیاسرائیل در آن وجود دارد. گفت: گفتم: واقعاً علم این است. گفت: این علم است اما نه علم واقعی. سپس اندکی ساکت شد و گفت: همانا نزد ما مصحف فاطمه هم هست و مردم چه میدانند که مصحف فاطمه چیست؟ گفت: گفتم: مصحف فاطمه چیست؟ گفت: مصحفی است که سه برابر قرآن شما در آن هست و به خدا سوگند، حرفی از قرآن شما در آن نیست. گفت: گفتم: به خدا سوگند این است علم. گفت: این علم است اما نه علم موردنظر ما، سپس مدتی ساکت ماند و گفت: همانا نزد ما، علم به آنچه بوده و هست و خواهد بود تا روز قیامت وجود دارد. گفت: گفتم: فدایت شوم به خدا سوگند این است علم. گفت: همانا این علم هست اما نه علم مورد نظر ما. گفت: گفتم: فدایت شوم پس این علم چیست؟ گفت: آنچه در شب و روز پدید میآید، امری بعد از امر دیگر و چیزی بعد از چیز دیگر تا روز قیامت [۵۰].
پس کدام قسمت حذف شده است؟ باز هم کلینی از امام معصوم خود محمد باقر، امام پنجم شیعیان، آن را بیان میکند و این گونه روایت میکند:
ابی علی عشری از محمدبن عبدالجبار از صفوان از اسحاق بن عمار از ابی بصیر از ابی جعفر÷ روایت کرده که گفت:
قرآن به چهار ربع نازل شده است. ربعی دربارهی ما، و ربعی دیگر دربارهی دشمنان ما، و ربع دیگر دربارهی آداب و روشها و آخرین ربع دربارهی فرائض و احکام [۵۱].
مانند آن هم از علیسروایت شده است:
عدهای از اصحاب ما از سهلبن زیاد و علیبن ابراهیم، از پدرش همگی از ابن محبوب از ابیحمزه از ابییحیی از اصبغ بن نباته روایت کردهاند که گفت: از امیرالمؤمنین÷شنیدم که میگفت: قرآن بر سه دسته نازل شد: دربارهی ما و دشمنانمان و دربارهی آداب و روشها و هم دربارهی فرائض و احکام [۵۲].
کلینی در کافی خود، موردی را به عنوان مثال دربارهی حذف شدن قرآن، چنین بیان میکند:
از حسین بن محمد از معلی بن محمد از جعفر بن محمد بن عبیدالله از محمدبن عیسی قمی، از محمدبن سلیمان، از عبدالله بن سنان، از ابیعبدالله روایت شده که در باره آیه: ﴿وَلَقَدۡ عَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ ءَادَمَ مِن قَبۡلُ فَنَسِيَ﴾[طه: ۱۱۵] «در آغاز کار، ما به آدم فرمان دادیم. امّا او ترک فرمان کرد».
گفت: در اصل ایه چنین بود: وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ كلمات في محمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين والأئمة عليهم السلام من ذريتهم (فَنَسِيَ)
(گفت:) آن عهد و پیمان دربارۀ محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه از نسل آنان است که آدم آن کلمات را فراموش کرد، و به خدا سوگند این کلمات بر محمدصنازل شدند [۵۳].
همچنین از علی بن محمد، از یکی از یاران خود از احمد بن محمدبن ابینصر روایت کرده که گفت: ابوالحسن ـ حضرت علی ـ مصحفی به من داد و گفت: به آن نگاه نکن. سپس آن را باز کردم و در آن سورهی ﴿لَمۡ يَكُنِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾؛یعنی، سوره بینه را خواندم که نام هفتاد مرد قریش با اسامی پدرانشان را در آن یافتم. گفت: سپس گفت: مصحف را برایم فرست [۵۴].
هم اکنون این قرآن کجاست؟.
همچنین کلینی از محمدبن یحیی از محمدبن حسن از عبدالرحمن بن ابیهاشم از سالم بن سلمه روایت کرده است که گفت: مردی چند حرف از قرآن را برای ابیعبدالله÷قرائت نمود. من که گوش میدادم، کلماتی از او شنیدم که قرائت آن شخص با قرائت مردم فرق داشت، سپس ابوعبدالله÷گفت: این قرائت را رها کن و مانند مردم بخوان تا قائم – مهدی– بیاید. پس وقتی قائم قیام کرد، کتاب خدا را بر این قرائت میخواند. بعد مصحفی را بیرون کشید که علی÷آن را با دست خطّ خود نوشته بود و گفت: علی بعد از فراغت از کتابت این مصحف، آن را به مردم نشان داده است و به آنان گفته است: این است کتاب خدا؛ آنطور که خداوند آن را بر محمدصنازل کرده است و آن را در میان دو لوح جمع نمودهام. مردم در جواب گفتند: نزد ما مصحف جامعی هست و دیگر نیازی به مصحف تو نداریم. سپس علی÷گفت: به خدا سوگند دیگر بعد از امروز، هرگز این مصحف را نخواهید دید؛ تنها وظیفهی من این بود که بعد از جمع نمودن آن، شما را از آن باخبر کنم تا آن را بخوانید. [۵۵]
اینگونه روایات بسیار بسیارند که در معتمدترین کتاب آنها، کتابی که بر امام غائب عرضه شده و آن را تأیید کرده و برای شیعهی خود، آن را کافی دانسته، آمده است. اما ما از روایت همهی آنها در این بخش خودداری می کنیم زیرا این روایتها در کتاب فصل الخطاب که باب چهارم این کتاب، برای نقل آنها اختصاص یافته، آورده شده است و برای جلوگیری از تکرار، از نقل آن در این فصل پرهیز کردیم.
مقصود آن است که کلینی این روایات را از امامان معصوم خود نقل کرده است و آنان، تحریف قرآن موجود را تأیید کردهاند و پیروان خود را به چنین اعتقادی سفارش کردند و در این روایات هشتگانه، دیدگاه و اعتقاد چهار تن از امامان از قبیل علیبن ابیطالب، محمد باقر و پسرش جعفر و ابی الحسن نقل شده است. [۵۶]همچنین در این کتاب، اثبات همین عقیده از امامان دیگرشان وجود دارد که انشاءالله آنها را در جای خود خواهیم آورد.
بعد از این کتاب، کتاب قدیمی - دیگری ـ را که بیشتر مورد اعتماد آنان است؛ ذکر میکنیم که در زمان امامان معصوم آنان، تألیف شده است و آن تفسیر قمی است.
علی بن ابراهیم قمی، یکی از مشایخ و اساتید شیعه در حدیث و تفسیر است. چنانکه محمد بن یعقوب کلینی، صاحب مهمترین کتاب از منابع صحیح چهارگانهی شیعه، در کتاب «کافی» خود از او بسیار روایت کرده است. پس در واقع کلینی شاگرد قمی است. و نجاشی دربارهی او گفته است:
در حدیث، ثقه و قابل اعتماد و دارای مذهب صحیح است. احادیث زیادی را شنیده و روایت کرده است و کتابهای زیادی را تصنیف نموده و نیز دارای کتاب تفسیر میباشد. [۵۷]و او از بزرگترین راویان اصحاب ماست. مشایخ اهل حدیث از وی روایت کردهاند. تاریخ وفاتش را نیافتیم، اما وی در سال ۳۰۷ هجری در قید حیات بوده است [۵۸].
و در عصر امام حسن عسکری بود [۵۹]. و دربارهی تفسیر او نوشتهاند:
اولاً: این تفسیر اساس و پایهی بسیاری از تفاسیر است.
دوم: روایات ایشان با اسناد واسطههای اندک از امام صادق نقل شده است. به همین سبب، در کتاب (الذريعة) آمده است که این تفسیر در حقیقت، تفسیر امام صادق است.
سوم: مؤلف آن، در زمان امام حسن عسکری÷زیسته است.
چهارم: پدرش که این اخبار را برای پسرش روایت کرده است، خود از اصحاب امام رضا÷بوده است.
پنجم: این تفسیر حاوی علم فراوانی از فضائل اهل بیت است که دشمنانشان کوشیدهاند این فضائل را از قرآن خارج کنند.
ششم: این تفسیر به بیان بسیاری از آیات قرآنی پرداخته است که مقصود و مراد این آیات بطور کامل فهمیده نمیشود جز به کمک ارشاد و راهنمایی اهل بیت علیهم السلام که تلاوتکنندهی قرآن بوده اند [۶۰].
و این قمی است که در مقدمهی تفسیرش یادآور شده و میگوید:
پس قرآن برخی ناسخ و برخی منسوخ، برخی محکم و قسمتی متشابه، بخشی عام و پارهای خاص، برخی مقدم و برخی مؤخر، و بعضی منقطع و بخش دیگر معطوف برهم است، و در بعضی از قسمتهای آن حرفی در جای حرف دیگر قرار دارد و قسمتی هم بر خلاف آنچه است که خداوند نازل کرده است [۶۱]. اما قسمتی که مخالف است با آنچه خداوند نازل کرده است، طبق این گفتهی خداوند است که میفرماید:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ﴾[آل عمران: ۱۱۰].
«شما بهترین أمتی هستید که به سود انسآنها پدیدار شدهاید، امر به معروف و نهی از منکر مینمایید و به خدا ایمان دارید».
ابوعبدالله خطاب به کسی که این آیه را تلاوت میکرد گفت:
آیا بهترین امت کسانی هستند که امیرالمؤمنین و حسین را به قتل میرسانند؟ سپس از او پرسیده شد: ای پسر رسول خدا، پس در اصل چگونه نازل شد؟ گفت: همانا (كنتم خير أئمة اخرجت للناس) بود، مگر نمیبینی که خداوند در آخر آیه، آنان را مدح میکند و میفرماید: ﴿تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ﴾«امر به معروف و نهی از منکر مینمایید و به خدا ایمان دارید».
و همچنین مانند این، آیهای بر ابیعبدالله÷خوانده شد: ﴿وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا٧٤﴾[الفرقان: ۷۴] «کسانی که میگویند: پروردگارا، همسران و فرزندانی به ما عطا کن که باعث روشنی چشمانمان گردند و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان». ابوعبدالله گفت: امر بزرگی را از خدا خواستهاند و از خدا درخواست نمودهاند که آنان را پیشوای پرهیزگاران گرداند.
سپس از وی پرسیده شد: ای پسر رسول خدا، پس این آیه چگونه نازل شد؟ گفت: این گونه نازل شد: (واجعل لنا من المتقين إماما)؛یعنی، برای ما از پرهیزگاران امام قرار ده.
همچنین فرمودهی خداوند:
﴿لَهُۥ مُعَقِّبَٰتٞ مِّنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ يَحۡفَظُونَهُۥ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ﴾[الرعد: ۱۱].
«برای او (انسان) فرشتگانی است که به نوبت (عوض میشوند) و پیاپی از روبرو و از پشت سر به فرمان خدا از او مراقبت مینمایند».
ابوعبدالله گفت: چگونه شیء از امر خدا محفوظ میشود؟ و چگونه معقب در مقابل اوست؟ سپس از او پرسیدند: ای پسر رسول خدا، آن چگونه است؟ در جواب گفت: این گونه نازل شد:
(له معقبات من خلفه ورقيب من بين يديه يحفظونه بأمرالله) یعنی: برای انسان است فرشتگانی از پشت سر و نگهبانی از روبرو که او را به امر خدا حفظ میکنند؛ و مانند آن بسیار است [۶۲].
روی جلد این کتاب، نوشته شده است: «این کتاب از قدیمیترین تفاسیری است که از آیات نازل شده بر اهل بیت پرده برداشته است».
و عقیدهی عیاشی، محمدبن مسعود بن عیاش السلمی، معروف به عیاش نیز، این گونه است. نجاشی دربارهی وی گفته است: او موثق، بسیار راستگو و از بزرگان این طائفه است. [۶۳]
و خوانساری به نقل از کتاب «معالم العلماء» گفته است: او از لحاظ علم و فضل و ادب و فهم و از بزرگترين افراد شرق در زمان خویش است، بیش از دویست/ دو صد کتاب تألیف کرده است [۶۴].
و قمی گفته: مشایخ و اساتید علم رجالشناسی گفتهاند: وی ثقه، صدوق و بزرگی از بزرگان این گروه میباشد. جلیلالقدر و دارای اخبار فراوان و از نظر روایت دارای ابعاد فراوانی است و در روایت، دارای مهارت کامل است. کتابهای وی متعدد و بالغ بر بیش از دویست کتاب است و یکی از آن کتابها همین کتاب تفسیر است. و از ابن ندیم نقل شده که در باره وی گفته است: در میان فقهای شیعهی امامیه در وفور علم، یکتای زمان خود بوده است [۶۵]. و طباطبائی گفته است: وی از بزرگان علمای شیعه و پایههای اصلی حدیث و تفسیر به روایت است. در میان کسانی که در قرن سوم هجری زیستهاند، علمای این رشته، کتاب او را از هزار سال پیش تا به امروز که نزدیک به یازده قرن است، پذیرفتهاند؛ بدون این که عیبی برایش ذکر شود، یا با گوشهی چشمی به نقصی در آن اشاره گردد [۶۶].
و تهرانی در کتاب «الذريعة» گفته است: تفسیر عیاشی تألیف ابن نصر محمد بن مسعود است که یکی از استادان کشّی [۶۷]و از طبقهی ثقةالاسلام الكليني است [۶۸]. همین عیاشی در مقدمهی تفسیرش از «اصبغ بن نباته» روایت میکند که میگوید: از امیرالمؤمنین شنیدم که میگفت: قرآن با سه قسمت نازل شد. قسمی دربارهی ما و دشمنانمان، بخش دیگر دربارهی سنن و امثال و بخش دیگر دربارهی فرائض و احکام [۶۹].
شخصی به داود بن فرقد خبر داده که از ابیعبدالله÷روایت شده میگفت: اگر قرآن با همانصورت که نازل شده خوانده میشد؛ اسامی ما را در آن مییافتی [۷۰].
و از مِیسر و او از ابیجعفر÷روایت کرده که گفت: اگر در کتاب خدا زیاده و نقص صورت نمیگرفت، حق ما بر انسان خردمند پوشیده نمیماند [۷۱]. و غیر از اینها روایات بسیار دیگری وجود دارد که ذکر آنها در جای خود خواهد آمد.
نجاشی دربارهی محمد بن حسن صفار گفته است: او در میان یاران قمی ما، ثقه، جلیلالقدر، راجح و کم اشتباه در روایت بود. وی کتابهای بسیار از جمله کتاب «بصائر الدرجات» دارد و در سال ۲۹۰ هجری وفات یافت. [۷۲]او از شاگردان حسن عسکری؛ یازدهمین امام معصوم، است. [۷۳]وی در کتابش اعتقاد خود را دربارهی قرآن با روایت متّصل از امام معصومش مینویسد و میگوید: علی بن محمد از قاسم بن محمد از سلیمان بن داود از یحیی بن اریم از شریک از جابر برای ما حدیثی نقل کرد که گفت: ابوجعفر÷گفت: پیامبر در مِنی اصحابش را فراخواند؛ پس فرمود: ای مردم، همانا من در میان شما حُرُمات خدا و عترت خودم و کعبه؛ یعنی بیت الله الحرام را باقی میگذارم. سپس ابوجعفر گفت: اما کتاب خدا را تحریف کردند و عترت را کشتند و از همه سپردهها و امانتهای الهی اظهار برائت کردند. [۷۴]
از احمد بن محمد از حسن بن محبوب از عمرو بن ابیالمقدم از جابر روایت کرده است که گفت: از ابوجعفر÷شنیدم که میگفت: هیچ احدی نیست که ادعا کند: همهی قرآن را آن گونه که خداوند آن را نازل کرده است، جمعآوری نموده؛ جز این که دروغ میگوید و هیچ احدی آن را جمعآوری و حفظ ننموده آنگونه که خداوند آن را نازل کرده است، مگر علیبن ابیطالب و امامان بعد از ایشان. [۷۵]
همچنین از احمد بن محمد از حسین بن سعید از حماد بن عیسی از ابراهیم بن عمر روایت کرده است که گفت: آنچه گذشته و آنچه پدید میآید و آنچه هم اکنون هست، در قرآن هست و در آن اسامی مردانی وجود داشت که حذف شدند، واقعاً یک اسم گاهی به صورتهای مختلف که قابل شمارش نیست در آن هست، این مطلب را اوصیاء، یعنی، امامان شیعه میدانند. [۷۶]
پنجمین شخصیت آنان، فرات بن ابراهیم کوفی است که به ذکر او و تفسیرش به نقل از تهرانی در کتاب «الذريعة» اکتفاء میکنیم.
تفسیر فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی که به روایاتی به امامان هدایتگر÷معروف شده است و روایت فراوانی دارد از حسین بن سعید کوفی اهوازی، ساکن و متوفای قم و از یاران امام رضا و جواد و هادی÷و در روایت کتب سیگانه با برادرش حسن مشارکت داشته است. چنانکه پسرش احمدبن حسین در روایت از همهی استادان پدرش با وی مشارکت داشته است.
و همچنین در تفسیرش روایات زیادی از جعفربن محمد بن مالک بزاز فزاری کوفی ـ متوفای حدود سال ۳۰۰ هـ - آورده است، او مربی و معلم ابیغالب زراری ـ متولد ۲۸۵ ـ بوده است. بعد از این که او را از میان کتابها بیرون کشیده و داخل پارچهفروشان کرده است؟ چنانکه ابوغالب در نامهای که آن را به نوهاش نوشته، ذکر کرده است. و همچنین روایات بسیاری را از عبیدبن کثیر عامری کوفی ـ متوفای ۲۱۴ ـ مؤلف کتاب «التخریج» ـ همان شخصیّتی که او را در صفحه اول از این قسمت یاد کردیم.ـ ذکر کرده است و برای همهی اینها، اساتید بسیار و اسناد بیشماری ذکر کرده است. و نیز، در تفسیرش از اساتید خود ـ که همهی آنها از راویان حدیث هستند ـ و تعدادشان به صد و چند نفر میرسد، روایت میکند. آنهم از طرقی که به امامان معصوم متصل میشوند. در حالی که بیشتر آنان در اصول رجال الحدیث ما، هیچ نام و نشانی ندارند، اما با کمال تأسف، عدهای خواستهاند که آن اسناد را بیشتر از میان بردارند و اکتفا کرده است به این مثلاً بگوید: «فرات از حسین بن سعید بصورت معنعن [۷۷]از فلان...» و همچنین، در غالب سندهای ایشان به قول معنعن اشاره داشته است. روایتی که فرات آن را ذکر کرده، دارای سندهای معنعن (بدون اتصال) بوده است و گفته که آن سندها را به خاطر اختصار ترک نمودهام. وی تفسیر را از فرات، پدر شیخ صدوق و پدر شیخ صدوق، ابوالحسن علی بن حسین بابویه، متوفای سال (۳۲۹) روایت میکند. چنانکه پدر شیخ صدوق نیز، از علیبن ابراهیم، مفسر قمی متوفای سال (۳۰۷)، روایت داشته است؛ و شاید فرات تا این سال در قید حیات بوده است، اما شیخ صدوق، روایات بسیاری در کتابهایش از فرات آورده است، چه به واسطهی نقل از پدرش و چه به واسطهی نقل از استادش، حسن بن محمدبن سعید هاشمی. چنانکه همین هاشمی از فرات روایت میکند، و از پدر ابیقیراط، جعفر بن محمد متوفای سال (۳۰۸) روایت داشته است. به همین سبب، میگوید: احتمال دارد که فرات در سالهای اول قرن چهارم مانند پدر ابیقیراط در قید حیات بوده و نسخههای تفسیر وی در تبریز و کاظمیه و نجف فراوان است. ابتدای تفسیر اینگونه شروع میشود: «همهی ستایشها، برازندهی خداوندی است که آمرزندهی گناهان و برطرفکنندهی مشکلات و دانای نهآنها و آگاه به راز دلهاست.» و بعد از این دو صدوق، از قدما، استاد حاکم ابوالقاسم حسکانی به تفسیر وی اعتماد کرده است. به همین سبب، در کتاب «شواهد التنزيل» خود، از این تفسیر مطالبی را نقل میکند و غیاث بن ابراهیم در تفسیر خودش، از این تفسیر نقل میکند و این تفسیر یکی از منابع «البحار» هم هست. علامهی مجلسی در اول البحار گفته است: اگرچه اصحاب نه به مدح و نه نقد به تفسیر فرات نپرداختهاند، اما موافق بودن اخبار وی با احادیث معتبری که به ما رسیده و حُسن ضبط او در نقل احادیث، اعتماد و حُسن ظن را به مؤلف آن میبخشد. [۷۸]
با این مطلب، ارزش این مرد و کتاب او معلوم میشود. و آقای صدر دربارهی او گفته است: همانا فرات در عصر امام جواد بن رضا÷بوده است. [۷۹]و اورد باری گفته است: علمای ما، پیوسته از هزار سال پیش تا کنون به این کتاب عنایت داشتهاند. چنانکه این مطلب از حال کسانی که ذکر آنان گذشت، فهمیده میشود. کسانی که مترجم آن تفاسیر بودهاند، برای موثق بودن وی کافی هستند؛ مثلاً روایت شخصی مانند ابیالحسن علیبن حسین بن موسی بن بابویه قمی، پدر استاد ما شیخ صدوق، همان صدوقی که علما بر عمل نمودن به فتواهای او در رسالهی «اعواز النصوص» که برای فرزندش باقی مانده است، علاقهی شدیدی دارند؛ زیرا جز عین الفاظی که از امامان هدایت، روایت کرده است چیزی در آن فتاوی ثبت نشده است تا بیشتر مورد اعتماد باشند.
از جمله کتبی که برای روایت انتخاب کرده است، این تفسیر است. چنانکه نوشتهی پدرش، رئیس محدثان شیخ صدوق در الامالی و کتاب اخبار الزهراء و از کتابهای خویش که از فرات گاهی به واسطهی پدرش و گاهی از استاد خود، حسن بن محمد بن هاشمی روایت کرده است، به ما نشان میدهد.
اعتماد صدوق بعد از پدرش به این تفسیر ـ چنانکه از روایات بسیار او و اصرار بر روایت از این تفسیر به یکی از دو واسطه،آشکار است ـ از واضحترین علائم اعتماد و بزرگترین ترجیحدهندگان عمل به این تفسیر است و محور جدا نمودن روایات صحیح و سقیم، چنین شخصی خواهد بود. [۸۰]
خوانساری گفته است: فرات بن ابراهیم، محدث قابل اعتماد و مفسری ستوده، صاحب تفسیر بزرگی است که به زبان اخبار و روایات است، و بیشتر اخبار و روایاتش در شأن امامان و ائمهی اطهار ـ درود و سلام خداوند بر آنان باد ـ بیان شده است. تفسیر فرات در ردیف دو تفسیر عیاشی و علیبن ابراهیم قمی میباشد که در کتاب «وسایل» و «البحار» از روی اعتماد و اعتبار از وی روایت میکنند. محدث نیشابوری در کتاب رجال خود ذکر کرده است، آن هم بعد از این که سایر مؤلفان کتب مربوط به رجال حدیث او را ترک کرده بودند، گفته است: او دارای کتاب تفسیر معروف به خود است. به نقل از محمدبن احمدبن علی همدانی و شیخ ما علامهی مجلسی در کتاب خود «بحار الانوار» گفته است: تفسیر فرات اگرچه از سوی اصحاب به مدح یا نقد قرار نگرفته، اما هماهنگی اخبار آن با احادیث معتبری که به ما رسیده و حسن ضبط او در نقل احادیث، اعتماد و حسن ظن را به مؤلف آن میبخشد. و صدوق اخباری را از وی توسط حسن بن محمدبن سعید هاشمی روایت کرده است و حاکم ابوالقاسم حسکانی نیز، از وی روایت کرده است. [۸۱]
همچنین فرات، روایات فراوانی ردیف کرده که به وضوح بر تحریف و تغییر قرآن دلالت دارند، چنان که در مقدمهی کتابش روایتی را از علیبن ابیطالب آورده که نزول قرآن به چهار بخش تقسیمبندی شده است. [۸۲]
و سایر احادیث در جای مناسب آن خواهد آمد. همچنین سلیم بن قیس عامری، کسی که او را از اصحاب علیسبه حساب میآورند، روایاتی شبیه به روایات گذشته در کتابش آورده است. پس اینها محدثان و مفسران و راویان شکوهمند عصرهای نخستین هستند که امامانشان را دیدهاند و از آنها با واسطه، یا بی واسطه روایت کردهاند. پس همهی آنها این روایات را نقل میکنند و معتقد به تحریف و تغییر قرآن میباشند. کتابهایی که ذکر شد، مدار و محور عقیدهی شیعه است که اگر این علما و آن کتابها نبودند، چیزی برای آنان ثابت نمیشد. به همین سبب، نوری طبرسی گفته است:
بدان که آن خبرها از کتابهای معتمد ما نقل شدهاند که اعتماد علمای ما در اثبات احکام شرعی به آنهاست. [۸۳]
سپس جمعی دیگر از محدثان و مفسران، جانشین آنها شدند که همگی راه و روش پیشینیان خود را پیمودند و روایات و احادیث صریح و واضحی را با مضامین همان روایات قبلی ذکر نمودند که به حد تواتر رسیده بود، حتی بیش از حد تواتر؛ تا جایی که نعمت اللهجزائری گفته است:
همانا اصحاب مذهب شیعه اتفاق نظر دارند بر این که اخبار مشهور صحیح و متواتری وجود دارد که بر وقوع تحریف در قرآن از نظر کلامی و مادی و اعرابی دلالت دارند و همهی این اخبار، قابل تصدیق میباشند. [۸۴]
و محدث شیعه نوری طبرسی، راویان و معتقدان به این احادیث را در کتاب فصل الخطاب خود تحت عنوان «مقدمهی سوم در ذکر اقوال علمای ما در مورد تغییر و عدم تغییر قرآن» ذکر و شمارش کرده است. سپس میگوید:
پس بدان که علمای ما در این باره، دارای اقوالی هستند که مشهور آن، دو قول است:
اول وقوع تغییر و نقصان در قرآن. و این سخن شیخ بزرگوار، علی بن ابراهیم قمی، استاد کلینی، است که در ابتدای تفسیر خود به آن تصریح کرده است و کتابش را از اخباری با این مضمون پر کرده است و در ابتدا، متعهد شده که کسی جز استادان و معتمدان خود را ذکر نکند و این عقیدهی ثقةالإسلام کلینی، شاگرد قمی، است. او اخبار صریح و فراوانی را در این مطلب در کتاب «الحجة» به خصوص در باب «النكت والنتف من التنزيل»، نقل کرده است. همچنین در کتاب «الروضة»، روایات فراوانی را آورده بدون این که به رد یا تأویل آن بپردازد و محقق و پژوهشگر، سید محسن کاظمی در کتاب «شرح الوافية» در بابی که برای وی در نظر گرفته و آن را باب «غیر از امامان هیچ احدی قرآن را به طور کامل جمع ننموده» نامیده است، عقیدی کلینی را –که تحریف قرآن است– دریافته و آن را بیان نموده است؛ زیرا از ظاهر روش او چنین برمیآید که او آن باب را برای چیزی قرار میدهد که خود به آن راضی باشد.
میگویم: همانطور است که کاظمی گفته است، زیرا بیشتر اوقات، مذاهب و آراء پیشینیان از عناوین بابهایشان مشخص میشود. همچنین علامهی مجلسی در کتاب «مرآة العقول» به این مطلب تصریح کرده و با ذکر همین موضوع، مذهب ثقهی بزرگوار محمد بن حسن صفار در کتاب «بصائر» از فصلی که او هم برای بحث تحریف قرآن در نظر گرفته و عنوان آن: «باب در مورد امامان که نزد آنان همه قرآنی وجود دارد که بر رسول خداصنازل شده» میباشد. از این عنوان فهمیده میشود که دلالت آن، صریحتر از آن است در کافی وجود دارد. و همچنین از باب «قطعاً امامان محدث هستند» معلوم میشود که اعتقاد به تحریف قرآن، مذهب صریح ثقه محمدبن ابراهیم نعمان، شاگرد مشهور کلینی، صاحب کتاب «الغيبة» در تفسیر صغیر میباشد که در آن فقط انواع و اقسام آیات را ذکر کرده و آن تفسیر به منزلهی شرحی برای مقدمهی تفسیر علی بن ابراهیم است. و همچنین اعتقاد به تحریف قرآن، مذهب صریح ثقه جلیل سعدبن عبدالله قمی است که در کتاب ناسخ و منسوخ قرآن بیان کرده است؛ چنانکه در جلد نوزده از بحار آمده است، زیرا وی بابی را در آن کتاب عنوان کرده به نام «باب تحریف آیات بر خلاف آنچه خداوند نازل کرده است» از آنچه اساتید ما و علمای آل محمد روایت کردهاند. سپس احادیث مُرسلهی فراوانی ردیف کرده که در دلیل دوازدهم میآید، آنجا ملاحظه کن. و سید علی بن احمد کوفی در کتاب «بدع المحدثة» به این دیدگاه تصریح کرده که پیش از این با آن مضمون از او نقل کردیم. همچنین در مجموعه بدعتهای عثمان، مطلبی را ذکر کرده که لفظ آن چنین است: اهل نقل و آثار از خاص و عام اجماع کردهاند بر این که این قرآنی که در دست مردم است، تمام قرآن واقعی نیست و بر این باورند که کمی از قرآن از بین رفته است و در دست مردم نیست و این ظاهر عقیدهی بزرگان و مفسران و ائمه است؛ از جمله: شیخ بزرگوار محمدبن مسعود عیاشی و شیخ فرات بن ابراهیم کوفی و ثقهی تیزبین، محمدبن عباس ماهیار که تفسیرهایشان سرشار از اخبار صریح در این باره است که این اخبار را ذکر خواهیم کرد. بلکه شخص اول در ابتدای کتاب اخبار کلی و صریحی در این باره نقل کرده است، پس نسبت دادن این مقوله به آنها مانند نسبت دادن آن به علی بن ابراهیم است، بلکه جمعی زیاد با صراحت این مقوله را به عیاشی نسبت دادهاند، از جمله افرادی که به این نسبت تصریح نموده و از آن حمایت نموده است: شیخ بزرگ، محمدبن نعمان مفید است. ایشان در کتاب «المسائل السرورية» بنابر آنچه علامه مجلسی در کتاب «مرآة العقول» و محدث بحرانی در کتاب «الدرر النجفية» از وی نقل کردهاند، مطلبی را گفته است که الفاظ آن چنین است: واقعاً قرآنی که در بین دو طرف جلد آن قرار دارد، همگی کلام خداوند متعال است و چیزی از کلام بشر در آن نیست و مجموع کلام نازل شده است و باقیماندهی آنچه خداوند به عنوان قرآن نازل کرده است، نزد حفظ کنندهی شریعت و کسی است که احکام الهی به او سپرده شده است و هیچ چیزی از آن ضایع نگردیده، گرچه آن کسی که آیات را بین دو جلد گردآوری کرده است اگر چه به خاطر عللی که او را بدان واداشته همه را از قرآن به شمار نیاورده باشد، که از جمله آن علل: قصور در شناخت بعضی از آیات قرآن، شک در مورد آن، یا بعضی را به عمد از آن خارج کرده است، در حالی که حضرت علی مجموع قرآن نازل شده را از اول تا آخر به گونهای که شایستهی تألیف است جمعآوری نموده است؛ یعنی، مکی را بر مدنی و منسوخ را بر ناسخ، مقدم کرده است، و هر مطلبی را در جای خود قرار داده است. لذا جعفربن محمد صادق÷گفته است: به خدا سوگند اگر قرآن چنانکه نازل گشت، خوانده شود؛ اسامی همهی ما را در آن مییافتید. همچنین امام جعفر÷گفته است: قرآن به چهار ربع نازل شد: ربعی دربارهی ما، ربعی درباره دشمنان ما، ربعی دربارهی داستان و ضربالمثلها و ربعی هم پیرامون قضایا و احکام، و فضائل قرآن از آنِ ما اهل بیت است. سپس گفت: به درستی از پیشوایان ما÷نقل گردیده که به قرائت قرآن موجود فرمان دادهاند، و از آن تجاوز نکنیم تا زمانی که قائم– مهدی– ظهور میکند و مردم را به قرائت قرآن نازل شدهی خداوند و جمعآوری شدهی امیرالمؤمنین÷وادار نماید و پیشوایان ما را از قرائت آن چیزی که در اخبار آوردهاند و مضاف بر مصحف شدهاند، نهی نمودهاند؛ زیرا آن قسمت زیاد شده به تواتر نقل نشده است، بلکه با اخبار واحد آن زیاده را ثابت کردهاند و ناقل خبر واحد گاهی در منقول خود اشتباه میکند. و همچنین هرگاه انسان چیزی را قرائت کند که مخالف مابین دو جلد باشد، اهل خلاف را علیه خود شورانیده است و اهل ستم را بر ضد خود تشویق میکند. و نفس خود را در معرض هلاکت قرار داده است، لذا ما را از قرائت قرآنی که مخالف آن چیزی باشد که بین دو جلد است، منع نمودند. همچنین در جای دیگری از کتاب مقالات میگوید: علمای امامیه اتفاق نظر دارند بر این که پیشوایان گمراهی در تألیف قرآن مخالفتزیادی کردهاند و در آن از مقتضای قرآن و سنت پیامبرصعدول و تجاوز کردند. و در جای دیگری گفته: اما گفتار در بارهی تألیف قرآن این است که به متأخر حکم تقدیم و به متقدم حکم تأخیر شود. اما برای کسی که آشنا به ناسخ و منسوخ و مکی و مدنی فرقی نمیکند.
و نجاشی کتاب «البيان في تأليف القرآن» را از کتابهای خود به حساب آورده است و در ظاهر، آن کتاب به اثبات تحریف در قرآن اختصاص دارد و إن شاء الله اخبار صریحی در رابطه با ادعای وقوع تغییر در قرآن خواهد آمد که وی در کتاب «ارشاد» روایت کرده است. آری؛ در جای دیگری از کتاب مذکور، بعد از تصریح به این که اخبار مشهوری وارد شده پیرامون اختلاف در قرآن و حذف و نقصان از جانب ستمگران، گفته: ادعای عدم نقصان قرآن حجت و دلیل قابل اعتمادی ندارد، تمایل نشان داده به به اینکه آن اخبار را تأویل کند به اینکه منظور حذف تأویل و تفسیر از مصحف امیرالمؤمنین است. ولی این تعبیر با صورتهایی در کتاب «المسائل السرورية» برای نقص ذکر کرده است سازگار نیست. سپس وی قول به نقصان آیات - نه از تفسیر- و حتی قول به افزوده شدن یک یا دو کلمه را که به حد اعجاز نمیرسد، به بنی نوبخت و جماعتی از متکلمین شیعه امامیه نسبت داده است که اسامی آنان در کتب علم الرجال ذکر شده و متعهد شده در این کتابها اقوال آنان را نقل کند.
یکی از آن شخصیتها، شیخ المتکلمین و پیشتاز نوبختیها، ابوسهل اسماعیل بن علی بن اسحاق بن ابی سهل بن نوبخت است که دارای کتابهای فراوانی است از جمله: کتاب «التنبيه في الإمامة» است که صاحب کتاب «صراط المستقيم» از آن نقل میکند. و یکی دیگر از آنها، خواهرزادهی ابوسهل، استاد متکلم فیلسوف، ابومحمد حسن بن موسی است که صاحب تألیفات بسیار خوب میباشد، از جمله: کتاب «الفرق والديانات» که نسخهای از آن نزد ما میباشد. و یکی دیگر از آنان شیخ بزرگوار، ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت، صاحب کتاب «الياقوت» است، کتابی که علامه آن را شرح کرده است و در ابتدای شرح آن، مؤلف الیاقوت را به «شیخ پیشتاز ما و امام اعظم ما» توصیف کرده است. همچنین از جملهی آنان، اسحاق کاتب است که حُجت – مهدی – را مشاهد کرده است و رئیس این طایفه استادی است که گاهی دم از عصمت او زدهاند و نام وی ابوالقاسم حسین بن روح بن ابیبحر نوبختی، سفیر سوم در بین شیعه و حجت بوده است. و یکی دیگر از کسانی که قول به تحریف از او ثبت شده، دانشمند فاضل متکلم، حاجب بن لیث بن سراج است که وصف وی در کتاب «رياض العلماء» این گونه آمده است: او کسی است که مسائل معروف را از شیخ مفید پرسیده است و در بعضی از سخنان خود گفته است: مردم را دیدم که بعد از پیامبرصدر فروع دین و بعضی از اصول، اختلافات زیادی پیدا کردهاند که بعدها هم بر هیچ کدام از مسائل اختلافی، اتفاق پیدا نکردند و قرآن را تحریف کردند و هریک از آنان برای خود مصحفی جمعآوری نمود که به گمان خود، آن را حق میدانست.
یکی دیگر از کسانی که چنین عقیدهای داشته است، شیخ موثق بزرگوار و پیشتاز، فضل بن شاذان است که در چندین جای کتاب «ايضاح» این عقیده را ابراز داشته است و نیز، یکی دیگر از معتقدان به این عقیده و از علمای قدیم، شیخ بزرگوار محمدبن حسن شیبانی، صاحب تفسیر «نهجالبيان عن كشف معاني القرآن» است که در مقدمهی تفسیرش آن عقیده را ابراز کرده است و همچنین از بیوگرافی راویان، شایع بودن این مذهب ظاهر میشود، به گونهای که گروهی برای این مطلب، تألیفات جداگانهای نوشتهاند که یکی از آنان شیخ ثقه احمد بن محمدبن خالد برقی، صاحب کتاب «المحاسن» است که کتابهای بسیاری را دربرگرفته است. و شیخ طوسی در کتاب «الفهرست» و نجاشی در کتاب «التحريف» آن را از جمله کتابهای وی به حساب آوردهاند.
و یکی دیگر محمدبن خالد است که نجاشی کتاب «التنزيل والتغيير» را از کتابهای وی به حساب آورده است.
و یکی دیگر از آنان شیخ ثقهای است که اشتباهی برای وی در حدیث پیدا نشده است، چنانکه گفتهاند: او علی بن حسن بن فضال است که کتاب «التنزيل من القرآن والتحريف» را از جمله کتابهای وی به حساب آوردهاند.
همچنین محمدبن حسن بن صیرنی است که در کتاب «الفهرست» دارای کتاب «تحريف و تبديل» است. و از جمله آن افراد احمدبن محمدبن سیار، شیخ حدیث، که نجاشی کتاب «القرآن» را از کتابهای او به حساب آورده است. و ابن ماهیار ثقه در تفسیر خود از وی بسیار نقل کرده است، و همچنین شیخ حسن بن سلیمان حلّی، شاگرد شهید، در مختصر «البصائر» که آن را «التنزيل والتحريف» نامیده است و استاد بزرگ در حاشیه «المدارك» از او نقل نموده و نسخهای از آن، نزد ما موجود است.
از همین گروه، ثقه بزرگوار، محمدبن عباس بن علی مروان ماهیار معروف به ابن حجام، صاحب تفسیر معروفی که در آن به مواردی اشاره شده که در رابطه با اهل بیت نازل شده است و گفتهاند: در میان یاران ما مثل آن تألیف نشده است، و دو هزار برگ است و در الفهرست «كتاب قرائة أميرالمؤمنين÷» و کتاب «قرائة اهل البيت» برای او ذکر شده است و او در کتابش اخبار فراوانی پیرامون تحریف نقل نموده است. چنانکه می گوید:
از آنجمله ابوطاهر عبدالواحد بن عمر القمی است، ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» گفته است: وی دارای کتابی به نام «في قرائة أميرالمؤمنين÷وحروفه» است که حرف در اخبار و کلمات قدماء بر کلمه اطلاق میشود؛ مانند قول امام باقر و امام صادق÷دربارهی تبدیل کلمهی آل محمد به آل عمران که حرف در محل حرف گفتهاند. و بر آیه اطلاق میگردد مانند بعضی از اصحاب که دربارهی سوره میگفتند: همانا من حرف یا دو حرف از آن مانند ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ...﴾تا آخر آیه» را حفظ دارم. و از این قبیل است گفتهی امیرالمؤمنین÷که گفته است: به خدا سوگند هیچ حرفی بر محمدصنازل نشده مگر این که من میدانم دربارهی چه کسی و در چه جایی نازل شده است. و کلمهی حرف بر حروف هجایی نیز، اطلاق میشود که موارد آن بسیار است و بر دو مورد اخیر؛ یعنی، آیه و حروف الفبا نیز، اطلاق میگردد؛ مانند قول ابیجعفر÷که میگوید: در قرآن جز حروفی که نویسندگان قرآن به آن افزودهاند، حروف اضافهای وجود ندارد.
از همین گروه، صاحب کتاب تفسیر قرآن و تأویل و تنزیل و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و زوائد حروف و فضائل و ثواب آن با روایات افراد موثق از امام باقر و امام صادق÷و آل رسول خدا در کتاب «سعد السعود» از علی بن طاوس آمده است.
و از جملهی این گروه، صاحب کتاب «ذكر السيد» که در آن نوشته شده است: قرائت رسول خداصو علیبن ابیطالب و حسن و حسین و علیبن الحسین و محمد و زید دو پسر علی بن حسین و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر در آن نوشته شده است؛ و حدیثی را از آنان نقل کرده است که دربارهی سورهی آل عمران است.
از همین گروه، صاحب کتاب «الردّ على أهل التبديل» که ابن شهر آشوب در مناقب خود وی را ذکر کرده است، چنانکه در «البحار» نیز وجود دارد و خبرهایی از وی نقل شده است که دلالت دارند بر این که مراد وی از اهل تبدیل عامه (اهل سنّت) است، و غرض از ردّ، آن است که برای اثبات ردّ بر آنان (اهل تبدیل) طعن وارد نماید، زیرا سبب آن ردّ، اعراض پیشینیان اهل تبدیل از حافظ واقعی قرآن ــ علی ـ بوده است. [۸۵]
پس بار دیگر بنگر. آیا هیچ گونه رخنهای میبینی. باز هم بنگر. سرانجام نگاهت حیران و درمانده و ناتوان به سویت باز میگردد. [۸۶]اینها بزرگان و ستونهای شیعه، و این هم کتابهایشان است که طبرسی آنها و کتابهایشان را یکی پس دیگری ذکر کرده است، و سید طیب موسوی جزائری در مقدمهی خود بر تفسیر قمی تحت عنوان «تحريف القرآن» نعمتالله جزائری و حُر عاملی و علامه فتونی و سید بحرانی را به اسامی فوق افزوده است. [۸۷]بعد از آن گفته است که اینها در اثبات مذهب و دیدگاه خود در رابطه با تحریف قرآن به آیات [۸۸]و روایاتی تمسک جستهاند که قابل چشمپوشی نیستند. [۸۹]
در جهان شیعه کسی نمیتواند ثابت کند که یکی از أئمه و علما و محدثان و مفسران و راویان ایشان چنین عقیدهای نداشته است، چه رسد به این که ادعای وجود روایات متواتره را بر عدم تحریف داشته باشند. [۹۰]روایات متواترهای ندارند که گویای عدم تحریف و تغییر در قرآنی باشد که در دسترس مردم و در بین دو جلد قرار دارد؛ یعنی، در سه قرن اول، تمام آنان معتقد به تحریف بودهاند. آیا پاسخ دهنده ای هست؟.
[۳۳] منظور از برادر، برادر دینی است که پیامبر در مسئله اخوت وی را برادر خود قرار داد. [۳۴] الشيعة والسنة في الميزان، بیروت، دار الزهراء، ص۹۸ و ۹۹. [۳۵] همان، ص۱۱۴. [۳۶] لطف الله صافی، صوت الحق و دعوة الصدق، بیروت، ص۳۸. [۳۷] آغا بزرگ تهرانی، الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج۱۷، ص۲۴۵. [۳۸] عباس قمی، الکنی و الألقاب، ج۳، ص۹۸. مستدرک الوسائل، ج۳، ص۵۳۲. [۳۹] الوافی، ج۱، ص۶. [۴۰] روضات الجنات، ج۶، ص۱۱۶. [۴۱] الکافی، ص۲۵. [۴۲] همان. [۴۳] رجال النجاشی. [۴۴] کشف الغمة، ص۲۵۸.فرج الهموم، ص۱۹۰. [۴۵] الکنی و الألقاب، ج۳، ص۹۹، روضات الجنات، ج۶، ص۱۱۱. [۴۶] سه نفر از محدثان دوره متقدم شیعه که نام همگی آنان محمد بوده است که به محمدهای سه گانه معروفند، عبارتند از: الف. محمد بن یعقوب اسحاق کلینی رازی متوفی به سال۳۲۹ ه.. صاحب کتاب کافی. ب. محمد بن علی بن موسی بن بابویه قمی معروف به شیخ صدوق، متوفی به سال۳۸۱ ه.. صاحب کتاب من لايحضره الفقيه. ج. محمد بن حسن طوسی معروف به شیخ طوسی، متوفی به سال۴۶۰ ه.. صاحب کتابهای تهذیب و استبصار. [۴۷] خوانساری، روضات الجنات، ج۶، ص۱۱۲. [۴۸] کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۳۴. [۴۹] با تکه چوبی مشغول کندن زمین بود. [۵۰] الأصول من الکافی، ج۱، ص۲۳۹ و ۲۴۰. [۵۱] همان، ج۲، ص۶۲۸. [۵۲] الکافی، ج۲، ص۶۲۷. [۵۳] الکافی، ج۱، ص۱۶. [۵۴] همان، ج۲، ص۶۳۱. [۵۵] همان، ج۲، ص۶۳۳. [۵۶] سخن بر اعتقادات شیعه است وگرنه ما ایمان داریم که همه این روایات، خرافات و باطل است و هیچ گونه صحتی ندارند؛ زیرا این اشخاص از اتهامات این دروغپردازان، پاک و مبرّا بوده اند و عقیدهی آنان درباره قرآن، همانند عقیده سایر مسلمانان می باشد؛ زیرا آنان سرمشقهای مردم هستند. قرآن نیز، هرگز و در هیچ زمانی باطلپذیر نیست؛ زیرا از سوی یزدان با حکمت وستوده، فرود آمده است. خداوند با فرموده خود: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾[الحجر: ۹] (همانا ما قرآن را فرستادهایم و خود مان آن را حفظ میکنیم.) حفظ و صیانت آن را تضمین کرده است و این، همان عقیدهای است که از مهم ترین تفاوتهای بین اهل سنّت و شیعیان است. [۵۷] رجال النجاشی، ص۱۸۳. [۵۸] الکنی و الألقاب، ج۳، ص۶۸. [۵۹] آغا بزرگ تهرانی، الذریعة، ج۴، ص۳۰۲. [۶۰] سید طیب موسوی الجزائری، مقدمهی تفسیر القمی، ص۱۵. [۶۱] تفسیر قمی، ج۱، ص۵. [۶۲] تفسیر قمی، ج۱، ص۱۰. [۶۳] رجال النجاشی، ص۲۴۷. [۶۴] روضات الجنات، ج۶، ص۱۳۰. [۶۵] الکنی و الألقاب، ج۲، ص۴۴۹ و ۴۵۰. [۶۶] محمد حسین طباطبایی ص. ح، مقدمه حول الکتاب و مولفه. [۶۷] ابوعمرو بن محمّد بن عمر بن عبدالعزیز کشّی مکی از دانشمندان شیعه در علم حدیث و رجال است. [۶۸] الذریعة، ج۴، ص۲۹۵. [۶۹] مقدمة التفسیر تحت عنوان «فیما انزل القرآن»، ج ۱، ص ۹ و این روایت را مجلسی در کتاب «البحار» آورده است، ج ۱۹، ص ۳۰. والصافی در تفسیرش، ج ۱، ص ۱۹ و بحرانی در کتاب «البرهان»، ج ۱، ص ۲۱ این روایت را ذکر کردهاند. [۷۰] العیاشی، ج۱، ص۱۳. مقدمه البرهان، ص۳۷. [۷۱] البرهان، ص۳۷. البحار، ج۱۹، ص۳۰. اثبات الهدی، ج۳، ص۴۳ و ۴۴. [۷۲] رجال الکشی، ص۲۵۱. الکنی و الالقاب، ج۲، ص۳۷۹. [۷۳] الذریعة، ج۳، ص۱۲۵. [۷۴] بصائر الدرجات، ایران، ۱۲۸۵هـ، جزء۸، باب ۱۷. [۷۵] البرهان، ج۱، ص۱۵. [۷۶] البرهان، ج۱، ص۱۵. [۷۷] حدیث معنعن: حدیثی است که در تمام سلسله سند هر یک از ناقلان، تصریح به لفظ (عن ...) شده باشد. [۷۸] آغا بزرگ تهرانی، الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج۴، ص۴۸۹ و ۴۹۹. [۷۹] كتاب الشيعة و فنون الإسلام به نقل از بیوگرافی مؤلف از کتاب. [۸۰] تفسیر فرات الکوفی، ص۲ و ۳. [۸۱] روضات الجنات، ج۵، ص۳۵۳ و ۳۵۴. [۸۲] نگاه کنید به مقدمه کتاب صفحه ۱. [۸۳] فصل الخطاب في إثبات تحريف كتاب رب الأرباب، ص۲۵۲. [۸۴] فصل الخطاب في إثبات تحريف كتاب رب الأرباب، ص۳۱. [۸۵] فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الأرباب، ایران، ۱۲۹۸هـ، ص۳۱-۲۶. [۸۶] ترجمهی آیۀ ۳ و ۴ سورهی ملک. [۸۷] آیا صافی یا یکی از تأیید کنندگان و هم طرازان او می توانند، ثابت کنند که یکی از اهل سنت به تحریف قرآن معتقد بوده است و به احادیث و روایات پوشالی که شیعه به اهل سنت نسبت می دهد، استدلال کند؟ این سخن را تکرار می کنم آیا احدی از شیعه یافت می شود که بتواند، ثابت کند مانند آنچه ما از شیعه ثابت کردیم و اسامی آنان را ذکر کردیم، الفاظی بیاورد که در اعتقاد اهل سنت به تحریف قرآن صراحت داشته باشد؟ اما صافی کتاب الفرقان را ذکر کرده که یکی از ملحدین به سال ۱۹۴۸ در مصر آن را تألیف کرده است باید بداند که اهل سنت به آن ملزم نیستند، زیرا ما هرکس را که چنین چیزی بگوید، کافرش می دانیم و به نظر ما از دین حق گرا خارج شده و منکر فرمودهی خداوند است که می فرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾[الحجر: ۹] «همانا ما خود قرآن را نازل کردیم و هماناخودمان آنرانگهداری می کنیم». همچنین منکر آیهی: ﴿ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ﴾«آن کتاب هیچ گمانی در آن نیست» است به خاطر همین مطلب بود که اهل سنت در مصر در برابر آن کتاب جبهه گیری و احتجاج نمودند و بعد از این که انواع بطلان و فساد را با دلایل و براهین بیان کردند، از حکومت وقت تقاضای مصادرهی آن را نمودند و حکومت آن زمان تقاضایشان را پذیرفت و کتاب را مصادره نمود. این موضع گیری اهل سنت است در دفاع از قرآن در مقابل کسانی که با قرآن مخالفت و معارضت می کنند و دربارهی آن با هوی و هوس سخن می گویند. پس عدالت و دادگری را رعایت کنید و (سنی را مانند شیعه و مانند آنها حساب نکنید.) آیا مرد رشیدی در میان شما وجود ندارد؟ پس ما منافق نیستیم و نفاق جزء عقاید ما نیست تا مردی را که معتقد به تحریف قرآن است مفسر و محدث و فقیه و امام بنامیم. پس در مقابل نیرنگ دیگران نیز، معتقدات و مبانی آنان را انکار می کنیم؛ زیرا ما به صراحت سخن می گوییم و به کسی که مخالف نصوص قرآن باشد عالم و فاضل هم نمی گوییم یا او را محدث و فقیه و غیره بنامیم. ای صافی، چرا کسی را از اهل سنت که با علم نسبتی دارد، نام نبرده ای که مولف الفرقان، مزعوم و دستاویز جناب عالی مدح کند؟ یا او را عالم بنامد. حتی رئیس بخش حقوق در دانشگاه ازهر که گفته اش رانقل کرده ای، مولف کتاب الفرقان را عالم و فاضل ننامیده است بلکه او را از جمله مجهول الهویه و دیوانگان ذکر کرده است. چه کسی با این چیزهای پوشالی علیه اهل سنت سند و دلیل می آورد؟. و از رهبران و محدثان و مفسران و امامان دفاع می کند؟ ﴿أَفَمَن يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَّا يَهِدِّيٓ إِلَّآ أَن يُهۡدَىٰۖ فَمَا لَكُمۡ كَيۡفَ تَحۡكُمُونَ﴾[یونس: ۳۵] «آیا آن کس که راه راست را نشان میدهد سزاوارتر است که پیروی شود یا کسی راهیاب نمیشود مگر این که راهنمایی گردد». [۸۸] آیا بعد از این سخنان، گویندهای مجال پیدا میکند که بگوید: شیعه به این قرآن موجود ایمان دارند و معتقد به تحریف و تغییر آن نیستند؟ به یقین کسی پیدا نمیشود چنانکه لطفالله الصافی در کتاب «صوت الحق» خود و المغنیه در کتاب «الشیعه في المیزان» ودیگران در کتابهایشان ادعا کردهاند. [۸۹] سید موسوی، تفسیر قمی، نجف، ص۲۳ و ۲۴. [۹۰] چنانکه آقای لطفالله صافی در کتاب صوت الحق، ص ۲۷ خیالپردازی کرده است.