موضع گیری و اعتقاد شیعه نسبت به قرآن

فهرست کتاب

سوره‌ی نساء

سوره‌ی نساء

(الف) ۲۰۷- شیخ طبرسی در کتاب «الاحتجاج» از امیرالمؤمنین÷روایت کرده است که وی در مقابل شخص زندیق، آیه‌ی ۳ از فرموده‌ی خداوند را گفت:

﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ[النساء: ۳].

«و اگر ترسیدید که درباره یتیمان نتوانید دادگری کنید، با زنان دیگری که برای شما حلالند و دوست دارید، با دو یا سه یا چهار تا ازدواج کنید

رعایت عدالت در حقّ یتیمان، ربطی به نکاح زنان ندارد و همه‌ی زنان یتیم نیستند. این از قبیل چیزهایی است که در گذشته برایت ذکر کردم و گفتم: منافقان قسمت زیادی از قرآن را ساقط کرده‌اند، مانند آن‌چه در بین «في اليتامي»و «نکاح زنان» بیش از یک سوم قرآن به صورت خطاب و قصّه وجود داشته که حذف گردیده است.! (روایت)

(ب) ۲۰۸- علی‌بن ابراهیم از امام صادق÷روایت می‌کند که گفت: (فما استمعتم به منهن الى أجل مسمي فآتوهن أجورهن فريضة): پس اگر با زنی ازدواج کردید و از آنان کام گرفتید، مهریه‌ی او را بپردازید که این بر شما واجب است. گفت این آیه، دلیل بر مشروع بودن متعه است:

(ج) ۲۰۹- ثقة الإسلامدر «الكافي» از پدرش از ابن ابی عمیر از کسی که آن را نام برده است، از ابی‌عبدالله÷روایت کرده است که گفت: (فما استمعتم به منهن الى أجل مسمي فآتوهن أجورهن فريضة): این گونه نازل گردید.

(د) ۲۱۰- شیخ عاصم بن حمید خیاط به روایت شیخ ابن محمد هارون بن موسی تلعکبری از ابی علی محمد بن همام بن سهیل کاتب از حمید بن زیاد از عبدالله احمد بن نهیک از مساور و سلمه از عاصم بن حمید از ابی‌بصیر روایت کرده است که گفت: از اباجعفر÷شنیدم که می‌گفت: علی÷گفته است: اگر ابن الخطاب قبل از من متعه را حرام نمی‌کرد، هیچ بدکاری زنا نمی‌کرد. گفت: سپس این آیه را قرائت کرد: (فما استمعتم به منهن الى أجل مسمي فآتوهن أجورهن فريضة ولاجناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد الفريضة). ابوجعفر گفت: حضرت علی می‌گوید: هر گاه اجل(مدت) در بین شما تمام شد، می‌توانی به مدت زمان دیگری که همسر به آن راضی باشد، او را دوباره حلال گردانی و برای غیر تو حلال نیست تا عدّه تمام ‌شود؛ و عده‌ی آن دو حیض است.

(ه‍( ۲۱۱- صدوق در «الفقیه» به اسناد خود از حسن بن محبوب از ابان از ابی‌مریم از ابی‌جعفر÷روایت کرده است که از ابوجعفر درباره‌ی متعه سؤال شد، در جواب گفت: امروز متعه، مانند قبل نیست؛ زیرا زنان در آن روز ایمان می‌آوردند، اما امروز از آن ایمان برخوردار نیستند. پیامبر خداصمتعه را حلال کرد و تا جان در بدن داشت، آن را حرام نکرد. و ابن عباس (فما اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُمْ إلى أجل مُسَمَّي فآتوهن اُجورهنَّ فريضة)خواند، و ظاهر قول او که می‌گوید: قرائت کرد ... تا آخر، از تتمه‌ی کلام امام÷است، به قرینه‌ی آن‌چه از عیاشی نقل خواهد شد. و توجیه آن همان است که در ذیل حدیث چهلم در باره‌ی سوره‌ی بقره گفته شد، و گمان فاضل مولی مراد بر این است که قرائت کرد تا آخر از آن کلام صدوق است. مقصود مؤلف از شاهد آوردن با این قرائت آن است که «إلي أجل مسمي» را به آیه ضمیمه کند تا در نتیجه نص صریح در مورد متعه محسوب شود، که این ضمیمه، معنی آیه را بیان می‌کند، اما نشان نمی‌دهد که قسمت ضمیمه شده هم، از آن آیه است، اگر چنین بود، واجب است که این قرائت هم متواتر باشد. اما ترک آن روایت آسان‌تر است از این کلام نامناسب که ذوق هر انسان دارای فهم و درک و آگاه به اسلوب‌های کلام عرب، آن را رد می‌کند. ـ جواب گفتار اخیر وی هم انشاءالله خواهدـ. و عیاشی از محمدبن مسلم از ابی‌جعفر÷روایت کرده که گفت: جابر بن عبدالله روایت می‌کند که همراه رسول خداصدر غزوه شرکت کرد، رسول‌خداصبرایشان متعه را حلال کرد و دیگر حرامش نکرد، و علی÷می‌گفت: «اگر ابن خطاب-یعنی عمرسقبل از من آن را حرام نمی‌کرد جز انسان شقی و بدبخت کسی مرتکب زنا نمی‌شد» و ابن عباس می‌خواند:

﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ[النساء: ۲۴].

این‌ها بدان اعتقاد ندارند و رسول خداصآن را حلال کرد و هرگز حرامش نکرد.

(ز) ۲۱۲- و ابی بصیر از ابی‌جعفر÷روایت کرده است که آیه‌ی فوق را چنین قرائت می‌کرد: (فما استمتعتم به منهنَّ -إلي أجل مسمي- فآتوهن اجورهنَّ فريضة ولاجناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد الفريضة): بعد ابوجعفر گفت: این نکاح به اینگونه است که او را به نکاح خود درآورد تا مدت زمان معینی، سپس بعد از سپری شدن اجل، چیز دیگری حاصل شود.

(ح) ۲۱۳- از عبدالسلام روایت است که گفت خطاب به ابا‌عبدالله÷گفتم: درباره‌ی متعه چه می‌گویی؟ در جواب آیه را مانند روایت قبل قرائت کرد با این فرق که به جای «منهنَّ» «منهم»خواند، گفتم: فدایت شوم آیا داشتن همسر متعه جزو چهار زن محسوب می‌شود؟ گفت: از چهار زن محسوب نمی‌شود، چون این اجاره‌ای است. گفتم: به من بگو آیا قبل از سپری شدن مدت تعیین شده می‌تواند آن را تمدید کند؟ گفت: اشکالی ندارد به شرطی که به رضایت زن و مرد باشد و می‌تواند مدت اجاره را بعد از این که اجل سپری شد، زیاد کند». در این نسخه چنین آمده است. بعید هم به نظر نمی‌رسد که راوی اشتباه کرده باشد؛ زیرا همه‌ی اخبار و روایت موجود در مصحف ابن مسعود متفق‌اند بر این که قسمت افزوده شده در آیه بعد از «منهنَّ»قرار دارد که عبارتست از: (إلى أجل مسمّي).

(ط) ۲۱۴- سیاری از برقی از علی‌بن نعمان از داود بن فرقد از عامر بن سعید جهنی از جابر از ابی‌جعفر÷روایت کرده است که گفت: (فما استمتعتم به منهن-إلي أجل مسمي- فآتوهنّ أجورهنّ فريضة): محقق داماد در حاشیه‌ی کتاب «قبسات» گفته: احادیث میان ما و مخالفان متفق‌اند بر این که در میان ائمه، متعه وجود داشته است و دلیل آن‌ها آیه‌ی فوق است با ضمیمه‌ی: (إلي أجل مُسمّي)و این مطلب در مصحف ابن مسعود و ابن عباس نوشته شده بود و آن دو نفر آن را همان‌گونه قرائت می‌کردند. گفتم: در مصحف پدرم نیز چنین آمده است که برخی از راه‌های قبلاً ذکر شد که لازم است مورد ملاحظه و دقت قرار گیرند.

(ی) ۲۱۵- سعدبن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ و منسوخ قرآن» گفته است: ابوجعفر و ابوعبدالله÷خواندند: (فما استمتعتم به منهنّ -إلي أجلٍ مُسمّي- فآتوهن اُجُورهنَّ).

(یا) ۲۱۶- سیاری از محمدبن علی بن سنان از عماربن مروان از منخل از جابر از ابی‌عبدالله÷روایت کرده است که گفت: خداوند این آیه را چنین بر پیامبر خداصنازل کرد:

(يا أيها الذين أوتوا الكتاب آمنوا بما نزَّلنا – في علي – مصدقاً لما معكم).

«ای کسانی که کتاب آسمانی به شما داده شده است، ایمان بیاورید- درباره‌ی علی- که تصدیق کننده چیزی است که در پیش شما است.»

(یب) ۲۱۷- سید محدث توبلی در تفسیر برهان، حدیث مرسلی را از عمروبن شمر از جابر روایت می‌کند که گفت: ابوجعفر گفت: این آیه چنین بر محمدصنازل گردید:

(يا أيها الذين أوتوا الكتاب آمنوا بما أنزلت – في علي – مصدقا لما معكم من قبل أن نطمس وجوهاً فنردّها على أدبارهم أو نلعنهم كما لعنّا أصحاب السبت وكان أمرالله مفعولاً)

«ای کسانی که کتاب آسمانی به شما داده شده است، ایمان بیاورید به آن‌چه نازل کردیم – در حق علی - زیرا تصدیق می‌کند چیزی را که شما با خود دارید، پیش از آن‌که چهره‌هایی را محو کنیم و برگردانیم، یا پیش از آن‌که ایشان را از رحمت خود بی‌بهره سازیم، همان‌گونه که یاران شنبه را نفرین و نابود کردیم و فرمان خدا انجام‌شدنی است.»

گویا در این آیه «في علي » وجود داشته و حذف گردیده است.

(یج) ۲۱۸- ثقة الاسلامدر «الكافي» از علی‌بن ابراهیم، از احمد بن محمد برقی از پدرش از محمدبن سنان از عماربن مروان از منخل از جابر از ابی‌جعفر÷روایت کرده است که گفت: جبرئیل این آیه را چنین نازل کرد: (يا أيها الذين أوتوا الكتاب آمنوا بما نزلنا – في على نوراً مبيناً). متن حدیث در نسخه‌های «کافی» چنین است. مولی محمد صالح در شرح خود می‌گوید: ظاهر این حدیث نشان می‌دهد که فرموده‌ی خداوند متعال – في على نوراً مبيناً– برای نظم قرآن بوده است، اما منافقان آن را تحریف و ساقط کردند و نوراً حال است از علی÷.

می‌گویم: آن‌چه برایم آشکار می‌شود، این است که راوی یا نسخه‌بردار، کلماتی را که در آخر آیه است، از این حدیث ساقط کرده است؛ چنان‌که آن را نقل کردیم. بنابر آن‌چه در مصاحف قرار دارد، ابتدای آیه‌ی دیگری در آخر این سوره قرار دارد و آن، قول خداوند متعال است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا ١٧٤[النساء: ۱۷۴].

(ای مردم! از سوی پروردگارتان حجّتی به نزدتان آمده و به سویتان نور آشکاری فرستاده‌ایم).

و لفظ« في علي»در روایت اول، بین «نزّلنا» و «مصدِّقاً» قرار داشته است. و در روایت دوم، بین «إليكم» و «نوراً»بوده و در هر دو جا ساقط شده است و اصل کلام بعد از گفتن – فی علی – این‌گونه است: «مصدقاً لما معكم». و با همین اسناد از محمدبن سنان از عمار منخل از ابی‌عبدالله÷روایت است که گفت: (وأنزلنا إليكم – في على – نوراً مبيناً)نازل شد. و سندی که قبل از بیان این مطلب آورده این موضوع را تأیید می‌کند که سند چنین است: «علی بن ابراهیم از پدرش از محمدبن سنان از عماربن مروان از منخل از جابر از ابی‌جعفر÷روایت کرده است، و ساقط شدن – فی علی – را در آیه‌ی: (وإن كنتم في ريبٍ...)تا آخر متذکر شده است. چنان‌که بیان شد و با همین اسناد و همان حدیث مذکور گفته است: «سیاری در کتاب خودش آن خبرها را با همین سند آورده و بعد از: لما معكم (و با اسناد خود) این جمله را اضافه کرده است؛ سپس آیه‌ی اخیر را ذکر کرده که حاوی – فی علیٍّ–است و احتمال دارد آن‌چه در مصحف آنان است، موافق چیزی باشد که در خبر است و مخالف چیزی باشد که در نزد ما قرار دارد، چنان‌که فاضل نامبرده گمان کرده است بعید به نظر می‌رسد.

(ید) ۲۱۹- سیاری از برقی از دیلمی از داود رقی روایت کرده است که گفت: عبدالله آیه‌ی بعدی را چنین تلاوت کرده است:

(أم يحسدون الناس على ما‌ آتاهم الله من فضله فقد آتينا آل‌ إبراهيم – وآل‌عمران وآل‌محمد – الكتاب والحكمة وآتيناهم ملكا عظيماً).

که طبق این روایت «و آل عمران و آل محمد» از قرآن بوده و حذف گردیده است‌. سپس ابی‌عبدالله گفته است: به خدا سوگند ما اهل بیت، مردمی هستیم که خداوند در کتابش از ما یاد کرده است. و به خدا سوگند ما کسانی هستیم که مورد حسادت قرار گرفته‌ایم، و سه بار این سخن را تکرار کرد.

(یه) ۲۲۰- علی‌بن ابراهیم از پدرش از حماد از حریز از ابی‌عبدالله÷روایت کرده است که گفت: این آیه چنین نازل شد:

(فإن تنازعتم في شيء فارجعوه الى الله وإلي ‌رسوله وإلي أولي الأمر منكم).

(یو) ۲۲۱- عیاشی از برید بن معاویه روایت کرده است که گفت: نزد ابی‌جعفر÷بودم و درباره‌ی آیه‌ی بعدی از وی سؤال نمودم: (أطيعوا الله وأطيعوا الرسول واُولي الأمر منكم)وی در جواب، این آیه را قرائت نمود:

(ألم تر الى الذين اُوتوا نصيباً من الكتاب يؤمنون بالجبت والطاغوت- فلان وفلان-).

«آیا در شگفت نیستی از کسانی که بهره‌ای از کتاب به ایشان رسیده است اما به بتان و شیطان - فلان و فلان- ایمان می‌آورند» تا آن‌جا که گفت: خداوند مردم را مورد خطاب قرار داد سپس مؤمنین را تا روز قیامت با خطاب (يا أيها الذين آمنوا)جمع نمود و ایشان را به اطاعت خدا و پیامبر و اولی‌الأمر فرمان داد و منظور از اولی‌الامر فقط ما هستیم. پس اگر در چیزی با هم درگیر شدید برای حل آن به خدا و رسول او و کاردارانی از خودتان رجوع کنید. پس چگونه خداوند مؤمنین را به اطاعت از «أولي‌الأمر»فرمان می‌دهد بعد منازعه و درگیری با آنان را تجویز می‌کند آن مطلب فقط به کسانی مربوط می‌شود که به آنان گفته شده است: (أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي‌ الأمر منكم).

(یز) ۲۲۲- و مانند آن را از عجلی از ابی‌جعفر بدون تفاوت روایت کرده و در آخر نیز، بعضی آیات را افزوده است.

(یح) ۲۲۳- و از محمدبن مسلم روایت است که گفت: ابوجعفر گفت: (فإن تنازعتم في شيء فراجعوه الى الله وإلي‌الرَّسول وإلي‌ أولي الأمر منكم).

(یط) ۲۲۴- سیاری از برقی از محمدبن ابی‌عمیر از یزیدبن معاویه عجلی از ابی‌جعفر روایت کرده است که آیۀ فوق را تلاوت کرد و گفت: خداوند در این خطاب مؤمنین را تا روز قیامت جمع نموده است و فرموده: (أطيعوا الله وأطيعوا الرَّسول وأولي‌الأمر منكم)و از «أولي‌الأمر» فقط ما را در نظر داشته است. پس اگر در چیزی نزاع کردید آن را به خدا و پیامبرش و کارداران خود برگردانید.

(ک) ۲۲۵- عیاشی در ذیل خبر محمد بن مسلم گفت که در روایت عامربن سعید جهنی از جابر از او÷، اولی‌الأمر÷آمده است.

(کا) ۲۲۶- سیاری از علی بن حکم از عامربن سعید جهنی از ابی‌جعفر÷روایت کرده است که گفت: (أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الأمر ‌منكم – من آل محمد صلوات الله عليهم)جبرئیل این را چنین نازل کرده است.

(کب) ۲۲۷- ثقة الاسلام در «الکافی» از حسین بن محمد از معلی بن محمد از حسن بن علی الوشاء از احمد ابن عائل از ابن اُذینه از یزید عجلی روایت کرده است که گفت: از ابی‌جعفر÷سؤال کردم درباره‌ی آیه‌ی بعد:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ[النساء: ۵۸].

«همانا خداوند شما را فرمان می‌دهد تا امانت‌ها را به صاحبان آن بگردانید و هر گاه میان مردم حکم کردید، با دادگری حکم کنید

امام گفت: خداوند از صاحبان امانت، ما را قصد کرده است. منظور این است که ولایت أمر به امامی داده می‌شود که کتاب و علم و سلاح در دست او قرار دارد و فرموده است: هر گاه در بین مردم حکم کردید به عدالت حکم کنید که در دست شما قرار دارد. سپس به مردم فرمود:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ[النساء: ۵۹].

خداوند تمام مؤمنان را تا روز قیامت به فرمانبرداری از ما به طور خاص أمر فرموده کرده است و فرموده: (فإن خفتم تنازعاً في أمر فروده الى الله وإلي الرّسول وإلي أولي الأمر منكم)چنین نازل شد.

اگر در امری بیم داشتید، آن را به خدا و پیامبر و صاحبان امر و فرمان از خودمان برگردانید. چگونه خداوند آنان را به اطاعت والیان امر، فرمان می‌دهد و بعد منازعه و درگیری با آنان را تجویز می‌کند. این مطلب، فقط به کسانی گفته شده که مأمور به اطاعت از خدا و رسول و اولی‌الأمر شده‌اند.

(کج) ۲۲۸- و از علی‌بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی‌عمیر از عمربن اُذینه از بُریدبن معاویه روایت است که ابوجعفر این آیه را چنین تلاوت کرد: (أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم فإن خفتم تنازعاً في الأمر فارجعوه إلى الله وإلى الرسول وأولي الأمر منكم)سپس گفت: چگونه به اطاعت از آنان امر می‌شود و در منازعه با آنان هم، رخصت داده می‌شود. این مطلب، فقط خطاب به کسانی گفته می‌شود که به اطاعت خدا و پیامبر و کارداران امر شده‌اند.

(کد) ۲۲۹- سعدبن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ القرآن و منسوخه» در بخشی که از مشایخ خود روایت می‌کند، می‌گوید: امام صادق این آیه را چنین می‌خواند: (فإن تنازعتم في شيء فارجعوه الى الله وإلي رسوله و أولي‌الأمر منكم).

(که) ۲۳۰- سلیم بن قلیس هلالی در حدیثی طولانی از علی‌÷در ذکر اختلاف اخبار و روایت و اقسام آن به نقل از حضرت علی گفت: گفتم: ای پیامبر خدا، شریکان من چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که خداوند آنان را با خود و من قرین ساخته است و در حق آنان می‌فرماید: (يا أيها الذين آمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرَّسول وأولي‌الأمر منكم فإن خفتم التنازع في شيء فارجعوه الى الله وإلي ‌الرسول وإلي‌ أولي الأمر منكم)الخبر.

می‌گویم: این خبر دلالت صریح دارد بر باطل و فاسد بودن سخن کسی که گفته است خطاب در «تنازعتم» به اولی‌الأمر شده بنابر «التفات» از غیبت به خطاب است. و نیز این روایات دلالت صریح بر فاسد بودن مطلبی است که در تفسیر کشاف است مبنی بر این که اگر شما و اولی‌الأمر در چیزی از امور دین نزاع کردید آن را به قرآن و سنت برگردانید، دلیل فاسد بودن آن است که اولی‌الأمر نیز، در جایگاه دوم قرار گرفته است و عقل نمی‌تواند درگیری با کسی که خداوند به طاعتشان امر کرده و اطاعت از آنان را قرین اطاعت خدا و رسولش نموده است، بپذیرد. چنان‌که منازعت با خدا و رسول او قابل تصور نیست، پس اگر منازعت با خدا و رسول جایز باشد، با اولی‌الأمر هم، جایز است. پس آنانی که به رفع و رجوع، مورد خطاب قرار گرفته‌اند، همان مؤمنان هستند که با امر به اطاعت، مورد خطاب قرار گرفته‌اند.

و این مطلب، چون از مسائل ضروری است جز افراد ستیزه‌‌جو و کسانی که خواهان شکست دیگرانند، کسی آن را انکار نمی‌کند و این خود قرینه‌ای است بر این که لازم است اولی‌الأمر در رتبه‌ی دوم قرار گیرند. مجلسی گفته است: از ظاهر بسیاری از اخبار برمی‌آید که ﴿وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖدر این جا ثابت بوده و بعد حذف گردیده است. و به گمان فاضل طبرسی وقتی مؤمنان در حین تنازع مأمورند به والیان امر مراجعه کنند، پس در زمان عدم تنازع نیز، باید به اولی‌الأمر مراجعه نمایند، چنان‌که این مطلب، از این محصف، که در زمان عثمان آن را جمع‌آوری کرده‌اند، فهمیده می‌شود؛ زیرا به جماعت آنان امر شده است و در این جا آنان را ذکر نکرده تا هشداری باشد بر رجوع به خدا و پیامبرص. در همان تفسیر از اول آیه فهمیده می‌شود که منازعت با آنان در هیچ امری از امور دین و دنیا جایز نیست، زیرا منازعه با طعنه زدن به اولوالأمر منافات دارد. اما در مورد این که آنان در صورت تنازع نیز مرجع هستند، باید گفت که ذکر نکردن أولی الأمر با آن دو مرجع، قرینه است بر این که در حال تنازع مرجع نیستند. آری، اگر در مورد دوّم (برگرداندن به خدا و رسول او) امر می‌شد که فقط تنازع به خدا برگردانده شود، و قابل توجیه بود که گفته شود منظور از برگرداندن به پیامبرصبرگرداندن به خداست و قرینه بود بر این‌که أولی‌الأمر نیز به همان‌صورت هستند. از این‌جاست که رازی در تفسیرش یکی از صورت‌های ردّ بر ادعای امامیه مبنی این که مراد از اولی‌الأمر امامان هستند، گفته است: خداوند فرموده است:

﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِیعنی «اگر در امری نزاع داشتید آن را به خدا و رسولش برگردانید»، بنابراین اگر منظور از اولی‌الأمر ائمه بودند، باید گفته می‌شد: آن را به امام برگردانید؛ یعنی، به جای اولی‌الأمر امام گفته ‌شود. پاسخ دادن به اوهام وی خارج از بحث و موضوع این کتاب است.

(کو) ۲۳۱- ثقةالاسلام در «روضة ‌الكافي» از علی‌بن ابراهیم از احمدبن محمد بن خالد از ابی‌جناده حصین بن مخارق بن عبدالرحمن بن ورقاء بن حبشی بن جناده‌ سلولی، یاور رسول خداص، از ابی الحسن اول÷از قول خداوند متعال روایت کرده است که چنین خواند:

(أولئك الذين يعلم الله مافي قلوبهم فأعرض عنهم– فقد سبقت عليهم كلم الشقاء وسبق لهم العذاب - وقل لهم في أنفسهم قولاً بليغاً)

در این آیه، آن‌چه بین دو خط تیره وجود دارد، حذف گردیده است و نیز «وعِظمهم»به آن افزوده شده است.

علامه مجلسی در «مرآة العقول» گفته است: ظاهر خبر آن است که این دو عبارت در آیه بوده‌ است و احتمال دارد امام÷، آن دو فقره را برای تفسیر وارد کرده باشد، یعنی فقط بخاطر گذشتن کلمه‌ی شقاوت بر آنان خداوند دستور به اعراض از آن‌ها داده است؛ یعنی، خداوند در ازل به شقاوت آنان علم داشته و قرار عذاب بر آن‌ها در گذشته صورت گرفته است؛ پس به اعراض از آن‌ها امر کرده است زیرا می‌دانست که آن‌ها با سوء استفاده از اختیار خود، بدبخت می‌شوند.

می‌گویم: آن‌چه مجلسی احتمال داده است، بی‌نهایت بعید است و با ظاهر سیاق و روند کلام سازگار نیست و آن دو فقره، تفسیر نیست برای آن‌چه موجود است و معنی آن را آشکار نمی‌سازد و ذکر علّت إعراض در آن دو به معنی تفسیر اعراض و دستور دادن به روگردانی از آن‌ها نیست، بلکه آن دو علت را بدان مربوط کرده است. سپس گفته است و ترک فرموده‌ی خداوند: «وعظمهم»در خبر یا از نسخه‌نویسان است یا برای ظهور آن است یا به اینعلت است که در مصحف ائمه÷وجود نداشته است.

می‌گویم: احتمال اول بعید است زیرا سیاری و عیاشی هم خبر را به همان صورت– بدون وعظمهم – آورده‌اند و احتمال دوم هم ضعیف است – و گرنه نیازی به ذکر تمام آیه نبود.

(کز) ۲۳۲- سیاری از حسین بن سیف از ابی‌جناده حصین بن مخارق، مانند آن را روایت کرده است.

(کح) ۲۳۳- عیاشی از محمدبن علی از ابی‌جناده، مانند آن را روایت کرده، اما او از ابی‌الحسن اول از پدرش علیهماالسلام آورده است.

(کط) ۲۳۴- سیاری از یونس از حمزه بن ربیع از عبدالسَّلام بن مثنی روایت کرده که گفت: ابوعبدالله آیه‌ی بعدی را چنین تلاوت کرد:

(يومئذ يود الذين كفروا و عصوا الرسول ـ و ظلموا آل محمد حقهم ـ أن تُسوّي بهم الأرض ولايكتمون الله حديثاً) (آیۀ: ۴۲)

(در آن روز،کسانی که کفر را برگزیده‌اند و از فرمان پیغمبر سر برتافته‌اند- و به حق آل محمّد ستم کردند- دوست می‌‌دارند که ای کاش زمین را بر آنان صاف می‌کردند و نمی‌توانند گفتاری را از خدا پنهان کنند).

گویا بین دو خط جزء قرآن است که از آن حذف گردیده است.

(ل) ۲۳۵- علی‌بن ابراهیم از پدرش از ابی ‌بن عمیر از ابن اُذینه از زراره از ابی‌جعفر÷روایت کرده است که این آیه را چنین خواند:

(ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك – يا علي – فاستغفروا الله واستغفر لهم الرَّسول لوجدوا الله تواباً رحيماً) « آیۀ: ۶۴.»

(و اگر آنان بدان هنگام که به خود ستم کردند – ای علی - به نزد تو می‌آمدند و از خدا آمرزش می‌طلبیدند و پیغمبر هم برای آنان طلب آمرزش می‌نمود، بی‌گمان خدا را بس توبه‌پذیر و مهربان می‌یافتند.)

گویا «يا علي»در این آیه وجود داشته و حذف گردیده است.

(لا) ۲۳۶- ثقة ‌الاسلام از تعدادی افراد از برقی از پدرش از ابی‌ساباط از بطائی از ابی‌بصیر از ابی‌عبدالله÷درباره‌ی این آیه چنین روایت کرده است:

(ثم لا يجدوا في أنفسهم حرجاً مما قضيت – في أمرالولاية – ويسلموا– لله الطاعة – تسليماً).

(سپس ملالی در دل خود از داوری تو - در باره‌ی ولایت- نداشته و کاملاً تسلیم- اطاعت خدا- باشند.)

گویا در این آیه (في أمر الولاية ولله الطاعة)موجود بوده و بعد حذف گردیده است.

(لب) ۲۳۷- سیاری از اسباط از علی بن ابی‌حمزه از ابی‌بصیر از ابی‌عبدالله÷روایت کرده است که چنین خواند: (لا يجدون في أنفسهم حرجا مما قضيت– من أمر الولي – ويسلموا – لله – تسليماً).

(لج) ۲۳۸- عیاشی از جابر از ابی‌جعفر÷روایت کرد که آیه‌ی فوق را چنین خواند:

(فلا و ربّك لايؤمنون حتي يحكموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا في أنفسهم حرجاً مما قضي محمد وآل محمد – ويسلموا تسليماً)

(نه، به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن نیستند تا تو را در اختلافات و درگیری‌های خود به داوری نطلبند، سپس در درون خود نسبت به داوری محمد و آل محمد هیچ اشکالی احساس نکنند).

(لد) ۲۳۹- و از عبدالله بن یحیی کاهلی از ابی‌عبدالله÷روایت است که گفت: از وی شنیدم که می‌گفت: به خدا سوگند اگر قومی خدا را تنها و بی‌شریک پرستش و نماز را اقامه نماید و زکات مال خود را بپردازد و حج خانه‌ی خدا را به جا آورد و روزه‌ی ماه رمضان را روزه بگیرد اما تسلیم ما نباشد مشرک مشرک است؛ پس باید تسلیم شوند و اگر قومی خدا را پرستش و نماز اقامه کنند و زکات بدهند و حج خانه‌ی خدا را به جای آورند و ماه رمضان را روزه باشند سپس به کارهای رسول خداصاعتراض کنند و بگویند: چرا چنان و چنین کرده است یا در دل‌های خود چنین بیندیشند، مشرک می‌شوند. سپس آیه‌ی فوق را تلاوت کرد.

(له) ۲۴۰- سیاری از سلیمان بن اسحاق از یحیی بن مبارک از عبدالله بن جبله از اسحاق بن عمار از ابی‌عبدالله÷روایت کرده است که آیه‌ی فوق را چنین خواند: (حتي يحكموا محمداً وآل محمد ولا يجدون في أنفسهم حرجاً).

(لو) ۲۴۱- ثقة ‌الاسلام در «الکافی» از عده از احمد بن محمد برقی از پدرش از علی بن اسباط از علی بن ابی‌حمزه از ابی‌بصیر از ابی‌عبدالله÷روایت کرده است که این آیه را چنین خواند:

(ولو أنا كتبنا عليهم أن اقتلوا أنفسكم – وسلموا الإمام تسليماً – وأخرجوا من دياركم – أرضاً له – مافعلوه إلا قليلاً منهم – ولو أن أهل الخلاف – فعلوا ما يوعظون به لكان خيراً لهم وأشد تثبيتا)

(و اگر ما بر آنان واجب می‌کردیم که خویشتن را بکشید- و تسلیم امام شوید- و از سرزمین خود بیرون روید- به عنوان خشنودی از او- این کار را جز گروه اندکی از آنان انجام نمی‌دادند و اگر –اهل اختلاف - اندرزهایی که به آنان داده می‌شد، انجام می‌دادند؛ برای ایشان بهتر بود و پا برجا بود.)

گویا متن بین خطوط تیره جزو قرآن بوده و بعد حذف گردیده‌ است.

(لز) ۲۴۲- سیاری از علی بن اسباط، مانند آن را روایت کرده است.

(لح) ۲۴۳- عیاشی از ابی‌بصیر از ابی‌عبدالله÷، مانند آن را روایت کرده است که بعد از «أنفسكم»کلمه‌ی «سلموا»وجود ندارد. علامه‌ی مجلسی گفته است: ظاهر خبر آن است که جمله‌ی «وسلموا»در آیه و در قرائت امامان موجود است و این احتمال هم وجود دارد که از کلام ابی‌عبدالله باشد و آن را برای تفسیر اضافه کرده باشد؛ یعنی، مقصود از قتل، قتلی است که در راستای تسلیم شدن برای امام باشد. و آن بعید است و دلیل آن هم از مطالب گذشته فهمیده می‌شود. و نقل سیاری در این باب آن را تأیید می‌کنند؛ آن جا که می‌گوید: «رضي ‌له»یعنی، خروج شما برای رضای امام باشد. بعضی از مفسران گفته‌اند: این حدیث، تأویل دارد و قول «وسلموا»تا آخر، عطف تفسیر برای «اقتلوا أنفسكم»خواهد بود؛ زیرا در تسلیم شدن برای امام، یک نوع قهر شدید بر نفس وجود دارد که به خاطر شدت آن، به قتل تعبیر شده است. یا تسلیم او شوید وقتی که دستور به جهاد داد که باید جان و نفس تسلیم شود. و احتمال دارد تسلیم شدن به منزله‌ی قتل نفس محسوب شده باشد. کلام مجلسی به پایان رسید.

و وجه اول، اگر چه ذاتاً نیکوست اما خیلی از سیاق و روند آیه دور است، احتمال دارد منظور از قتل نفس، خروج از سرزمین باشد؛ یعنی، عرضه نمودن نفس برای کشته شدن در جهاد، یا منظور کشتن نفس‌ها باشد؛ چنانکه بنی اسرائیل همدیگر را کشتند.

(لط) ۲۴۴- کلینی از علی‌ بن محمد از احمد بن محمد بن خالد از پدرش از ابیطالب بن یونس بن بکار از پدرش از جابر از ابی‌جعفر÷روایت کرده است که چنین خواند: (ولو أنَّهم فعلوا ما يوعظون به – في علي – لكان خيراً لهم).

(م) ۲۴۵- و از احمدبن مهران از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی از بکار از جابر از ابی‌جعفر÷روایت است که گفت: این آیه چنین نازل شد: (ولو أنهم فعلوا ما يوعظون به – في علي – لكان خيراً لهم).

(ما) ۲۴۶- سیاری از علی‌بن حکم از داود بن نعمان از منصور بن حازم از ابی‌عبدالله روایت کرده است که این آیه را چنین تلاوت کرد:

(ما أصابك من حسنة فمن الله وما أصابك من سيئة – فأنا قضيتها).

«آن‌چه از خیر و خوبی به تو می‌رسد از خداست و آن‌چه از بلا و بدی به تو رسد به قضای من است.»

(مب) ۲۴۷- و از بعضی‌ هاشمی‌ها از ابن اورمه از یونس از امام رضا÷روایت است که این آیه را چنین خواند:

(وإن تلووا أو تعرضوا – عما أمرتم به – فإن الله كان بما تعملون خبيراً)

«و اگر زبان از ادای شهادت بپیچانید یا اعراض کنید، خداوند از آن‌چه می‌کنید، آگاه است.»

گویا: «عما أمرتم»: از قرآن حذف شده است.

(مج) ۲۴۸- کلینی از حسین بن محمد از معلی بن محمد از علی‌بن اسباط از علی بن ابی‌حمزه از ابی‌بصیر از ابی‌عبدالله درباره‌ی آیه‌ی: (وإن تلووا أو تعرضوا)فرمودند: (ان تلووا الأمر وتعرضوا – عما أمرتم به – فإن الله بما تعملون خبيراً)اگرچه حدیث در مقام تفسیر است اما ممکن است نتوانیم آیه را از آن استخراج کنیم. با ملاحظه‌ی آن‌چه در صدر آیه و ذیل آن آمده است، روشن می‌شود که از ابی‌عبدالله چنین آمده:

﴿فَسَتَعۡلَمُونَ مَنۡ هُوَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٢٩[الملک: ۲۹] (يا معشر المكذبين حيث أنبأتكم رسالة ربي في ولاية علي والأئمة من بعده من هو في ضلال مبين).

«پس خواهید دانست چه کسی در گمراهی آشکار است»، ای گروه تکذیب کنندگان، من رسالت پروردگارم را درباره‌ی ولایت علی و امامان بعد از او به شما اعلام کردم؛ پس چه کسی در این باره در گمراهی آشکار است؟ و در ذیل آن، این آیه را ذکر کرد:

(فلنذيقن الذين كفروا – بتركهم ولاية أميرالمؤمنين – عذاباً شديداً – في الدنيا – ولنجزينه أسوءَ الذين كانوا يعملون)

ظاهر عبارت چنین می‌رساند که امام در مقابل بیان نزول لفظی است و خبر یونس و ذکر سیاری در این مقام آن را تأیید می‌کند.

(مد) ۲۴۹- عیاشی از زراره و حمران از ابی‌جعفر از ابی‌عبدالله÷روایت کرده است که این آیه را چنین خواند: (اني أوحيت إليك كما اوحيت الى نوح والنبين من بعده)

«همانا من به تو وحی کردم چنانکه به نوح و پیامبران بعد از او وحی نمودم.»

در قرآن، آیه‌ی فوق ﴿إِنَّآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ كَمَآ أَوۡحَيۡنَآاست؛ -گفت: منظورش این است که- همه‌ وحی‌ها را برای وی جمع نموده است.

(مه) ۲۵۰- سیاری از برقی از قاسم بن محمد از محمّد حلبی از ابی‌عبدالله روایت کرده است که پیامبر فرموده است، خداوند فرمود:

(إني أوحيت إليك كما أوحيت الى نوح والنبين من بعده)

(مو) ۲۵۱- علی‌بن ابراهیم از پدرش از ابن‌ ابی عمیر از ابی‌بصیر از ابی‌عبدالله÷روایت کرده است که گفت: این آیه چنین نازل شد.

(لكن الله يشهد بما أنزل اليك- في علي – أنزله بعلمه والملائكة يشهدون وكفي بالله شهيداً)

«لیکن خداوند بر آن‌چه بر تو نازل کرده است، گواهی می‌دهد؛ این خداست که آن را به دانش خویش نازل کرده است و فرشتگان هم گواهی می‌دهند و کافی است که خدا گواه باشد.»

(مز) ۲۵۲- سعد بن عبدالله قمی در همان کتاب مذکور، گفته است که ابوجعفر آیه‌ی فوق را با همان شیوه، قرائت نمود. گویا «في علي »در آیه حذف شده است.

(مح) ۲۵۳- عیاشی از ابی‌حمزه‌ی ثمالی روایت کرده است که گفت: از ابی‌جعفر شنیدم که آیه‌ی فوق را با همان شیوه، قرائت نمود.

(مط) ۲۵۴- سیاری از محمد بن علی از محمد بن فضیل از ابی‌حمزه ثمالی روایت کرده است که ابوجعفر گفت: خداوند این آیه را چنین بر محمدصنازل کرد: (لكن الله يشهد بما أنزل اليك – في علي – أنزله بعلمه).

(ن) ۲۵۵- ثقة‌ الاسلام از احمدبن مهران از عبدالعظیم بن‌عبدالله از محمدبن فضیل از ابی‌حمزه از ابی‌جعفر÷روایت کرده است که گفت: جبرئیل این آیه را چنین نازل کرد:

(إن الذين ظلموا – آل محمد حقهم – لم يكن الله ليغفر لهم ولا ليهديهم طريقا إلا طريق جهنم).

«بی‌گمان کسانی که کافر شدند و ستم ورزیدند، خداوند ایشان را نمی‌بخشد و آنان را به هیچ راهی جز راه دوزخ هدایت نمی‌کند».

در نسخه‌ای که من دارم و بر مجلسی قرائت شده است ـ خط او مطابق این نسخه است و آیه در اصل چنین است ـ چنین آمده است: (إن الذين كفروا وظلموا)تا آخر آیه. مولی محمد صالح گفته است: شاید اختصار به خاطر بیان و دلالت بر این باشد که عطف برای تفسیر است و احتمال عدم نزول بدان صورت را نیز نشان دهد. می‌گویم: بهتر است که بر سهو نسخه بر‌دار یا راوی، حمل گردد، زیرا آن کلمه موجود است و در روایت قمی و عیاشی و سیاری نیز، آمده است.

(نا) ۲۵۶- عیاشی از ابی‌حمزه ثمالی روایت کرده است که گفت: از ابی‌جعفر÷شنیدم می‌گفت: جبرئیل این آیه را چنین بر محمدصنازل نمود: (إن الذين كفروا وظلموا – آل محمد حقهم) ... تا آخر آیه.

(نب) ۲۵۷- سعدبن عبدالله قمی در همان کتاب که ذکر شد گفته است: ابوجعفر این آیه را چنین قرائت کرد و گفت: جبرئیل آن را چنین بر محمدصنازل کرد: (إن الذين كفروا وظلموا ـ آل محمد حقهم-)به واژه یسیراً در آخر آیه که می‌رسد و «آل محمد حقهم»را بعد از «ظلموا»اضافه می کند.

(نج) ۲۵۸- سیار از محمدبن علی از محمدبن فضیل از ابی‌حمزه و حسین بن یوسف از برادرش از پدرش از ابی‌حمزه ثمالی از ابی‌جعفر÷روایت کرده است که گفت: این آیه چنین نازل شده است و ابوجعفر مانند آن را ذکر کرد.

(ند) ۲۵۹- علی‌بن ابراهیم از پدرش از ابی‌بن عمیر از ابی‌بصیر از ابی‌عبدالله÷روایت کرده است که او آیه‌ی بعدی را چنین قرائت نمود: «إن الذين كفروا»تا آخر آیه. همان بزرگوار، بعد از این که در پاورقی شرح حدیث گذشته را نقل کرده، گفته است: و آن روایت بر قرآنی بودن آن زیاده دلالت می‌کند، و نظر بعضی از مفسران به این دو روایت نزدیک است که گفته‌اند: مراد از این آیه، کسانی هستند که کافر شدند و به مردم ظلم کردند، زیرا آنان را از چیزی منع کردند که مصلحت و نجات آنان از عذاب در آن است، زیرا کسی که به حق آل محمّدصستم کند، در واقع به همه مردم ستم کرده است، به پایان رسید کلام فاضل.

بدان که قمی، حدیث گذشته را با این سند نقل کرده است و بلافاصله بعد از آن گفته است: ابوعبدالله این آیه را قرائت کرد، اما در ظاهر، این نقل منقطع از خبر گذشته است، در حالی که با همان سند آن را آورده است. اما نزد ما مطلب آسان است، زیرا روایت مرسل چنین شخصی مانند احادیث مسند و بدون انقطاع است.

(نه) ۲۶۰- کلینی از حسین بن محمد از معلی بن محمد از محمدبن اورمه و علی بن محمد بن عبدالله از علی‌بن حسان از عبدالرحمن بن کثیر از ابی‌عبدالله درباره‌ی آیه‌ی بعدی روایت کرده است که چنین خواند: (إنّ الذين آمنوا ثم كفروا ثم آمنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفراً لن تقبل توبتهم)و گفت: درباره‌ی فلان و فلان و فلان نازل شد. و آن‌چه در مصحف موجود است، چنین است:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ كُفۡرٗا لَّمۡ يَكُنِ ٱللَّهُ لِيَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِيَهۡدِيَهُمۡ سَبِيلَۢا١٣٧[النساء: ۱۳۷].

و جمله‌ی «لن تقبل توبتهم»در آن نیست. آری، این جمله در آیه‌ای از سوره آل‌عمران آمده است. آن آیه، این است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَعۡدَ إِيمَٰنِهِمۡ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ كُفۡرٗا لَّن تُقۡبَلَ تَوۡبَتُهُمۡ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلضَّآلُّونَ٩٠[آل عمران: ۹۰].

و فاضل گذشته احتمال داده که آیه‌ای از سوره نساء با ضمیمه‌ی قسمتی از آل‌عمران ذکر شده باشد تا هشداری باشد به این که مورد مذمت و نکوهش در هر دو آیه، یکی است و هر یک از این آیات برای دیگری تفسیر است، و بعضی از مفسران گفته‌اند: بعید نیست که راوی در حین نقل حدیث، اشتباه کرده، یا خطای قلم است، یا راوی هنگام سؤال کردن از امام، هر دو آیه را با هم آمیخته کرده است و امام نیز جواب او را به مقیاس سؤالش داده است، تا بیان کند که مفاد و شأن نزول هر دو آیه، یکی است و آن‌چه در مصحف آنان است، خلاف آن است که در مصاحف دیگر قرار دارد.و راوی بر مصحف ایشان مطلع شده است، تو هم خوب می‌دانی که احتمال اخیر تکلّفی است و ارتکاب خلاف ظاهر است، پس بیندیش.

(نو) ۲۶۱- سیاری از یونس از علی بن ابی‌حمزه از ابی‌بصیر از ابن عبدالله÷آورده است که آیه بعدی را چنین خواند:

﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا[النساء: ۹۴] «به کسی که به شما سلام می‌کند، ‌مگویید مؤمن نیستی

(نز) ۲۶۲- طبرسی در «مجمع البيان» گفته است: و از ابی‌جعفر قاری از بعضی از طرق آمده است: «لست مؤمناً»ـ به فتح میم دوم ـ و ابوالقاسم بلخی حکایت کرده که این قرائت ابی‌جعفر محمدبن علی باقر÷می‌باشد، سپس گفته است: و هر کس «مؤمناً»بخواند، آن را امان است. معنایش این است: به کسی که تسلیم شود، نگویید امانت نمی‌دهیم.

(نح) ۲۶۳- کلینی از احمدبن مهران از عبدالعظیم بن عبد حسنی از محمدبن فضیل از ابی‌حمزه از ابی‌عبدالله÷روایت است که گفت: جبرئیل این آیه را چنین نازل کرد: (يا أيهاالناس قدجاءكم الرَّسول بالحق من ربكم – في ولاية على فآمنوا خيراً لكم وإن تكفروا – بولايته – فإن لله ما في السماوات والأرض).

(نط) ۲۶۴- عیاشی از ابی‌حمزه ثمالی آورده است که گفت: از ابی‌جعفر شنیدم که گفت: جبرئیل فرود آمد و بعد مانند آن خبر را ذکر کرد.

(س) ۲۶۵- سیاری از محمدبن علی از محمدبن فضیل از ابی‌حمزه و حسین بن سیف از برادرش از پدرش از ابی‌حمزه از ابی‌جعفر÷روایت کرده است که گفت: آیه‌ی فوق چنین نازل شد؛ سپس آیه را قرائت کرد با این فرق که واژه‌ی «بولايته»بعد از آمنوا هم آمده و (و إن تكفروا بولايته) پایان این خبر است.

(سا) ۲۶۶- و از محمدبن علی بن سنان از عماربن مروان از منخل از جابر از ابی‌عبدالله روایت است که این آیه را چنین خواند: (يا ايها الناس قدجاءكم برهان من ربكم و أنزلنا اليكم – في علي – نوراً مبيناً)و گفتیم که احتمال دارد این، در «الکافی» هم موجود باشد.