موضع گیری و اعتقاد شیعه نسبت به قرآن

فهرست کتاب

باب دوم

باب دوم

ذکر دلایل کسانی که معتقد به تغییر در قرآن هستند، اعم از آیات و اخبار و اعتبارات و جواب تفصیلی از آن‌ها و در این باب وقوع تحریف در تورات برای بار دوم در زمان پیامبرصذکر شده است. بخش پایانی کتاب «فصل الخطاب» در اثبات تحریف کتاب رب الارباب نوشته‌ی محدث شیعی نوری طبرسی.

دلیل یازدهم نیز، در اثبات تحریف قرآن است که حاوی اخبار فراوان و معتبر و صریحی است که بر حذف قسمتی از آیات و وجود نقص در قرآن فعلی دلالت می‌کنند، البته این‌ها علاوه بر آن روایاتی است که پراکنده و در ضمن دلایل پیشین مطرح شد. این اخبار به طور متفرقه در کتاب‌های معتبری که بر آن‌ها اعتماد می‌شود و مرجع اصحاب ما هستند، وجود دارد؛ بدون این که به آیه یا سوره ای اختصاص داشته باشند و در این باب به یاری خداوند بخشنده، آن‌چه را بر آن مطلع شدم، جمع آوری نمودم.

(الف) ۱- ثقة الاسلام در آخر کتاب «فضل القرآن» از کتاب «الكافي» از محمد بن یحیی از احمد بن یحیی، از احمد بن محمد، از علی بن حکم از هشام بن سالم، از ابی عبدالله÷روایت کرده است که می‌گوید: همانا قرآنی که جبرئیل÷آن را برای محمدصآورد، (۱۷۰۰۰) آیه است.

(ب) ۲- مولی محمد صالح در «شرح کافی» از کتاب «سلیم بن قیس هلالی» روایت می‌کند که امیر المؤمنین بعد از وفات پیامبرصخانه نشین شد و مشغول جمع و تألیف قرآن گشت و از خانه خارج نشد تا همه‌ی آن را جمع‌آوری کرد. او در قرآن خود، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، وعد و وعید آن را نیز، نوشت و هیجده هزار آیه بود.

(ج) ۳- احمد بن محمد سیاری در «كتاب القراءات» از علی بن حکم، از هشام بن سالم روایت می‌کند که گفت: ابو عبدالله÷گفت: قرآنی که جبرئیل به نزد محمدصآورده است، ده‌هزار آیه بود.

(د) ۴- در «کافی»: عده‌ای از اصحاب ما از سهل بن زیاد، از محمد بن سلیمان، از برخی از یاران خود، از ابی الحسن÷روایت می‌کنند که گفت: به او گفتم: فدایت شوم به درستی ما آیاتی را در قرآن می‌شنویم که نزد ما نیستند و نمی‌توانیم به خوبی آن‌گونه که از شما به ما رسیده است، آن‌ها را بخوانیم، آیا گناه‌کار می‌شویم؟ در جواب گفت: نه، آن طور که یاد گرفته‌اید، بخوانید؛ زیرا به سوی شما خواهد‌آمد کسی که قرآن را به شما بیاموزد.

(ه‍( ۵- و در «کافی» از محمد بن یحیی، از محمد بن حسین، از عبدالرحمن بن ابی نجران، از هاشم از سالم بن ابی سلمه روایت می‌کند که گفت: من ‌شنیدم مردی چند حرف قرآن را بر ابی‌عبدالله÷قرائت نمود که مانند قرائت مردم نبود، سپس ابی‌عبدالله گفت: از قرائت خودداری کن و مانند مردم بخوان تا قائم – مهدی – قیام ‌کند. پس هرگاه قائم قیام کند، کتاب خدا را در حد خودش می‌خواند و مصحفی را که علی÷آن را نوشته است، آشکار می‌کند. و مانند این حدیث را صفار در «البصائر» از محمد بن حسین روایت می‌کند.

(و) ۶- از عده‌ای از اصحاب از سهل بن زیاد از علی بن حکم از عبدالله بن جندب از سفیان بن سمط، روایت شده است که گفت: از ابی عبدالله÷درباره‌ی نازل شدن قرآن سؤال کردم، در جواب گفت: چنانکه آموزش داده شده‌اید، بخوانید.

(ز) ۷- ثقه‌ی‌ بزرگوار و ارزشمند، محمد بن مسعود عیاشی در تفسیرش به اسناد خود از ابی جعفر÷روایت می‌کند که گفت: اگر در کتاب خدا زیاده و نقص نبود، حق ما بر عاقل مخفی نمی‌ماند و اگر قائم ما قیام کند و سخن بگوید، قرآن او را تصدیق می‌کند. محدث بحرانی در کتاب «الدرر النجفية» گفته است: ممکن است زیاده در این خبر بر تبدیل حمل شود، زیرا اصحاب به اجماع بر عدم زیاده، ادعا کرده‌اند و در اخبار وارده در این باب علی‌رغم این‌که بسیار زیاد هستند، بر افزودن و زیاد شدن قرآن دلالت نمی‌کند، پس تأویل این خبر به آن‌چه گفتیم، بعید به نظر نمی‌رسد؛ مگر این که به زیاده بودن بعضی از حروف اشاره شود که ذکر آن در جای خود خواهد آمد.

(ح) ۸- و از همین راوی، با اسناد خودش از صادق÷روایت شده است: اگر قرآن چنانکه نازل گردیده، خوانده می‌شد، اسامی ما را در آن می‌یافتی.

(ط) ۹- و از همان راوی به اسناد خودش از ابراهیم بن عمرو روایت است که گفت: ابو عبدالله÷گفت: به درستی در قرآن همه حوادث گذشته، حال و آینده بود، نام مردانی در آن بود که حذف شده‌اند و هر کدام از آن نام‌ها با صورت‌های مختلف غیر قابل شمارش خوانده می‌شد فقط اوصیاء آن را می‌دانند.

و صفار آن را در «البصائر» از احمدبن محمد بن حسین بن سعید از حماد بن عیسی از ابراهیم بن عمرو از ابی عبدالله روایت کرده است.

(ی) ۱۰- و همان راوی با اسناد خود از حبیب سجستانی از ابی جعفر÷روایت کرده است که گفت: همانا آیه‌های بسیاری از قرآن حذف شده است، اما جز حروفی که نویسندگان، آن‌ها را به اشتباه نوشته‌اند و خیال گسترده کردن آن را داشتند، چیزی به آن اضافه نشده است.

(یا) ۱۱- علی بن ابراهیم در تفسیر خود از علی بن حسین از احمد بن ابی عبدالله از علی بن حکم از سیف بن عمیره از ابی بکر حضرمی از ابی‌عبدالله÷روایت کرده است که گفت: پیامبر خداصفرمود: اگر مردم، قرآن را چنانکه خداوند نازل کرده است، خوانده بودند؛ حتی دو نفر با هم اختلاف نداشتند. در کتاب «الدرر» گفته شده و این روایت به وضوح بر مطلوب دلالت می‌کند. مقصود این است که شائبه‌ی شبهه و ایرادی بر آن وارد نمی‌گردد، پس مطلب همین است؛ زیرا منظور برداشتن اختلاف از امر امامت و سروری یا چیزی مانند آن است. آن‌چه اختلاف با آن بر طرف می‌شود: وجود اسم امام و رئیس در آن است به گونه‌ای که احتمال غیر آن را نداشته باشد و گرنه اختلاف موجود است. و حمل خبر بر اسباب نزول، با این سخن منافات دارد که چنان‌چه به آن صورت خوانده شود که نازل شده اختلاف برطرف می‌گردد، و این مفهوم خلاف ظاهر عبارت است، در حالی که اگر برطرف کننده‌ی اختلاف در اسباب نزول باشد، همچنین با آن‌چه در باره‌ی آن وارد شده منافات دارد، پس رفع اختلاف بستگی به چگونگی قرائت ندارد.

(یب) ۱۲- شیخ ابو عمرو الکشی در کتاب رجال خود در شرح حال ابی الخطاب از ابی خلف بن حماد از ابی محمد حسن بن طلحه از ابی فضال از یونس بن یعقوب از برید عجلی از ابی عبدالله÷روایت کرده است که گفت: خداوند در قرآن اسامی هفت نفر را ثبت کرد، اما قریش جز ابی لهب همه را پاک کردند.

(یج) ۱۳- محمد بن ابراهیم نعمانی در کتاب غیبت خود از احمد بن هوذه از نهاوندی از عبدالله بن حماد از صباح مزنی از حارث بن حصیره از اصبغ بن نباته روایت کرده است که گفت: از علی÷شنیدم می‌گفت: گویا من عجم را در ذهن خود تداعی می‌کنم که خیمه‌هایشان در مسجد کوفه بود و قرآن را به مردم می‌آموختند به آن صورت که نازل گردیده است: گفتم: ای امیرمؤمنان، مگر این قرآن، چنان نیست که نازل گردیده است؟ گفت: نه، اسامی هفتاد تن از قریش با اسامی پدرانشان از آن زدوده شده است و ابو لهب هم جز برای بی‌احترامی به پیامبر خداصباقی گذاشته نشده، زیرا او عموی پیامبرصبود.

(ید) ۱۴- محمد بن عباس ماهیار در تفسیرش بنابر نقل شیخ شرف الدین نجفی در تأویل آیات شگف‌انگیز سوره‌ی زخرف از محمد بن مخلد دِهان از علی بن احمد عریضی بارقه از ابراهیم بن علی بن جناح از حسن بن علی بن محمد از پدرش از پدرانش روایت کرده‌اند که رسول خداصبه علی÷نگاه کرد ... و در ادامه‌ی روایت گفت: صادق÷برخاست و عمرو عاص بر منبر مصر گفت: از کتاب خدا هزار حرف، هر حرف در مقابل هزار درهم زدوده شده‌ است و هزار درهم دادم تا: ﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ ٱلۡأَبۡتَرُ٣[الکوثر: ۳] حذف گردد، اما گفتند: این کار جائز نیست. پس گفتم: چرا برای آنان جائز است اما برای من جائز نیست؟ این مطلب به معاویه رسید، به همین سبب در نامه‌ای برایش نوشت: آن‌چه بر منبر مصر گفتی، به من رسید در حالی که من آن جا نبودم.

(یه) ۱۵- عماد الدین محمد بن ابی القاسم در کتاب «بشارة المصطفي» از شیخ ابی البقاء ابراهیم بن حسین بن ابراهیم بصیر روایت می‌کند که این روایت در محرم سال شانزدهم هجری در رابطه با شهادت امیر مؤمنان بر وی قراءت شد، از ابی طالب محمد بن حسن بن عینیه از ابی الحسن محمد بن حسین بن احمد از محمد بن وهبان دیبلی از علی بن احمد بن کثیر عسکری از احمد بن فضل ابو سلمه‌ی اصفهانی از ابی علی راشد بن علی بن وابل قرشی از عبدالله حفص مدنی روایت شده است که گفت: محمد بن اسحاق از سعد بن زید بن ارطات از کمیل بن زیاد از امیر المؤمنین÷در قضیه‌ی وصیت امیر به او، مرا خبر داد. درحالی که آن وصیتِ طولانی و پر ارزش در بر گیرنده‌ی فوائد بسیار است از جمله: ای کمیل، به درستی خداوند بزرگ، بخشنده، حلیم، باشکوه و مهربان است و ما را بر اخلاقش مطلع گردانید و دستور داد تا آن‌ها را برگیریم و به آن عمل کنیم و مردم را وادار کنیم تا به آن عمل کنند و ما این امانت را بدون اختلاف ادا نمودیم و بدون تکذیب یا شک آن‌ها را تصدیق کردیم. به خدا سوگند برای ما شیاطینی وجود نداشت تا به آن‌ها وحی شود یا آن‌ها وحی کنند؛ آن‌طور که خداوند قومی را توصیف کرده و آن‌ها را در کتاب خود نام برده است. اگر کتاب او چنانکه نازل گردیده بود، قرائت می‌شد [می‌خواندیم]: شیاطین انس و جن برخی بر برخی دیگر به خاطر فریبکاری، گفتار مزخرف را وحی می‌کنند.

(یو) ۱۶- حسین بن حمدان حضینی در کتاب «هدايت» خود و در کتاب دیگرش که بحث‌های مربوط به امام دوازدهم به ما رسیده است، از محمد بن اسماعیل و علی بن عبدالله الحسنیان از حسنین از ابی شعیب از محمد بن نصیر از عمرو بن فرات از محمد بن مفضل از مفضل بن عمر از صادق÷در حدیث طولانی در باره‌ی احوال قائم÷روایت می‌کرد گفت: سپس امام قائم پشتش را به کعبه تکیه می‌زند....تا این‌جا که صادق گفت: سپس قرآن را می‌خواند و مسلمانان می‌گویند: همانا این است قرآنی که در حقیقت خداوند بر محمدصنازل کرده است و چیزی از آن ساقط یا تبدیل و تحریف نشده است. خدا نفرین کند کسی را که آن را حذف و تبدیل و تحریف نمود. در جای دیگر از او نقل شده که حسنی به مهدی می‌گوید: اگر تو مهدی آل محمدصهستی، پس کجاست مصحفی که جدّ تو امیر مؤمنان آن را جمع کرده است؟ و تبدیل و تغییری در آن نیست؟

(یز) ۱۷- افراد بسیاری از بزرگان محدث از حسن بن سلیمان حلی نقل کرده‌اند که گفت: این مطلب را به خط مولایمان ابی محمد عسگری÷یافتم: پناه می‌برم به خدا از قومی که محکمات کتاب- قرآن- را حذف کردند و خدای رب الارباب و پیامبر و ساقی کوثر را در روز حساب فراموش کردند. و حال این که ما سنام أعظم (اوج و قله بزرگ) هستیم و در میان ما نبوت و ولایت و بزرگواری وجود دارد و پیامبران از نور ما اقتباس می‌کردند و از آثار ما پیروی می‌نمودند.

(یح) ۱۸- طبرسی در کتاب «الاحتجاج» گفته است: فردی از زنادقه به نزد امیرالمؤمنین÷آمد و به او گفت: اگر در قرآن آن دوگانگی و تناقض نبود، در دین شما داخل می‌شدم. این خبر را طولانی و در نُه موضع آورده است که در آن‌ها دلالت صریح بر نقصان و تحریف وجود دارد که ما آن‌ها را در بحث مصحف امیرالمؤمنین ذکر کرده‌ایم.

بدان که او در ابتدای کتابش گفته است که در اکثر اخباری که نقل می‌کنیم، اسنادش را نمی‌آوریم؛ به خاطر آنکه اجماع بر آن وجود دارد یا موافق عقل هستند یا در کتاب‌ها بین مخالف و موافق شهرت دارد. جز آن‌چه از ابی محمد÷وارد کرده‌ایم، الخ. شیخ صدوق در کتاب «التوحيد» خود از احمد بن حسن قطان از احمد بن یحیی بن بکر بن عبدالله بن حبیب روایت کرده و گفته است: احمد بن یعقوب بن مطر برای ما حدیث نقل کرد و گفت: محمد بن حسین بن عبدالعزیز گفت: در نوشته‌ی پدرم به خط خودش یافتم که طلحه بن زید از عبدالله از ابی معمر سعدانی حدیثی آورده است که گفت: مردی نزد امیرالمؤمنین÷آمد ــ خبر را به صورت ناقص از کتاب «الاحتجاج» نقل کرده و بعضی از مسائلی که از خبر حذف کرده، مطالبی است مربوط به نقصان و تغییر قرآن. این گونه کارها را در این کتاب و کتاب‌های دیگرش، انجام داده چون با مذهب او سازگاری و موافقت نداشته است. ـ

محقق فاضل شیخ اسد الله کاظمینی در کتاب «كشف القناع» در مجموعه گفتاری گفته است: در مجموع مسأله‌ی صدوق آشفته و نابسامان است و از فتوای او غالباً نه علم و نه ظن و گمان حاصل نمی‌گردد، و نیز از موضع‌گیری علمای متأخر، چیزی حاصل نمی‌شود و نیز صدوق تصحیح و ترجیحش به همان صورت است. و صاحب «بحار» حدیثی را از او ذکر کرده که در «كتاب التوحيد» این حدیث را از دقاق و او از کلینی به اسناد خودش از ابی بصیر از صادق÷روایت نموده است. سپس گفته: این خبر از کافی گرفته شده است و در آن تغییرات عجیبی صورت گرفته که موجب سوء ظن نسبت به صدوق می‌شود که او این کار را فقط برای موافقت با اهل عدل انجام داده است [پایان کلام کاظمی].

گاهی هم بعضی از علمای قدیم به مطلب مشابهی در حدیثی که در باره‌ی عمل روزه روایت کرده است او را مورد اتهام و طعن قرار می‌دهند و این نیز، مانند آن سرسام‌آور است و هر طور باشد حدیث اول آشکارتر است.

(یط) ۱۹- احمد بن محمد سیاری در «كتاب القراءات» از محمد بن سلیمان از مروان بن جهم از محمد بن مسلم روایت کرده است که گفت: ابو جعفر÷نزد من آیاتی از کتاب خدا را خواند؛ گفتم: فدایت شوم ما این را این‌گونه نمی‌خوانیم. گفت: راست گفتی به خدا سوگند ما آن را به گونه‌ای می‌خوانیم که جبرئیل آن را بر محمدصنازل کرده است. قرآن را نمی‌شناسد جز کسی که به آن مخاطب شده است.

(ک) ۲۰- از سیف که همان ابن عمیره است از افراد فراوانی از ابی عبدالله÷روایت کرده است که گفت: «لو ترك القرآن كما أنزل لألفينا» یعنی، اگر قرآن آن گونه که نازل شده بود، رها می‌شد در آن یافت می‌شدیم. [۲۰۱]

(کا) ۲۱- از ابی سالم از حبیب سجستانی از ابی جعفر÷در حدیثی روایت شده است که او گفت: ای حبیب، همانا از قرآن آیه‌های بسیاری انداخته شده است و جز حروفی که به اشتباه نویسندگان مورد توهم مردان قرار گرفته، در قرآن چیزی اضافه نشده است.

کب) ۲۲- از حماد بن عیسی از ابراهیم بن عمیر نجفی روایت شده است که گفت: ابو عبدالله÷گفت: همانا خبر گذشته و حال و آینده در قرآن هست و اسامی مردانی در آن بود اما حذف شدند.

(کج) ۲۳- از علی بن نعمان از پدرش از عبدالله بن مسکان از ابی جعفر÷روایت شده است که گفت: اگر در قرآن کاهش و افزایش صورت نمی‌گرفت، حق ما بر خردمند پوشیده نمی‌ماند و اگر قائم ظهور کند و سخن بگوید، قرآن او را تصدیق می‌کند.

(کد) ۲۴- از ابن فضال از داود بن زید از برید از ابی عبدالله روایت شده است که گفت: قرآن هفت نفر را با اسامی معرفی کرد که قریش نام شش نفر را حذف کرد و ابو لهب را باقی گذاشت.

(که) ۲۵- و از حجال از قطبه بن میوون از عبدالله اعلی روایت شده است که گفت: ابو عبدالله گفت: عربی‌دانان، کلام خدا را از جایگاه خود منحرف می‌کنند. او به تغییراتی اشاره کرده است که از تصرفات قاریان است و صاحبان ادبیات در قرآن ایجاد کرده‌اند و آن‌ها به اقتضای قواعد خود، تصرفاتی در آن انجام می‌دهند که به پیامبرصو اهل لغت منتهی نمی‌شود و برای تأیید این مطلب، بعضی از اقسام ادغام کفایت می‌کند که نزد بعضی از آنان واجب است و شکل کلمه را تغییر می‌دهد؛ زیرا حرفی از آن افتاده و تبدیل به حرفی دیگر شده که با وی قریب المخرج است.

(کو) ۲۶- نعمانی در کتاب «الغيبة» خود از ابن عقده از علی بن حسین از حسن و محمد، دو پسر یوسف، از سعدان بن مسلم از صباح مزنی از حارث بن حضیره از حبه‌ی عوفی روایت کرده است که گفت: امیرالمؤمنین÷گفت: گویا به شیعه‌های خودمان را می‌بینم که در مسجد کوفه بودند و خیمه‌ها بر پا کرده و قرآن را چنان‌که نازل شد به مردم تعلیم می‌دادند. اگر قائم ما قیام کند، آن روش قبلی را می‌شکند و قبله‌اش را راست می‌گرداند.

(کز) ۲۷- نعمانی در تفسیر خود از احمد بن محمد بن سعید بن عقده از جعفر بن احمد بن یوسف بن یعقوب جعفی از اسماعیل بن مهران از حسن بن علی بن ابی حمزه از پدرش از اسماعیل بن جابر روایت کرده است که گفت: از ابا عبدالله÷شنیدم که می‌گفت: امیرالمؤمنین÷گفت: در قرآن ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه هست، چندین قسم را ذکر کرد از جمله: قرار گرفتن حرفی به جای حرف دیگر و بعضی هم که از مسیر خود منحرف شده‌اند و قسمتی نیز، بر خلاف آن‌چه نازل شده است، می‌باشد. سپس امام شرح داده است و برای هر قسمی، چندین مثال آورد تا این‌که گفت: مثال تحریف کتاب خدا هم مانند آیه: (كنتم خير اُمّة) است و بعضی از آیات تحریف شده را بر شمرده و در آخرش گفته است: مانند آن بسیار است.

(کح) ۲۸- شیخ کشی، در اول کتاب «رجال» خود از حمدویه و ابراهیم پسران نصیر روایت می‌کند که گفتند: محمد بن اسماعیل رازی برای ما حدیث نقل کرد و گفت: علی بن حبیب مداینی از علی بن سوید تائی نقل کرد که ابو الحسن اول÷در حالی که در زندان بود، نوشت: «امّا این‌که ذکر کرده‌ای که ای علی برنامه‌های دین خود را غیر از شیعه از چه کسی دریافت می‌کنی چون اگر از آنان فراتر روی، دینت را از خائن‌هایی گرفته‌ای که به خدا و رسول او و به امانت‌هایشان خیانت کردند؛ زیرا بر کتاب خداوند عزّ وجل به امانتداری موظف شدند، اما آن را تحریف و تبدیل کردند. پس لعنت خدا و نفرین ملائکه و لعنت پدران گرامی و نیکوکار من و لعنت من و لعنت شیعه‌ی من، تا روز قیامت بر آنان باد».

(کط) ۲۹- محمد بن حسن صفار در کتاب «بصائر الدرجات» از احمد بن محمد بن حسین روایت کرده است که گفت: احمد بن ابراهیم از عمار از ابراهیم بن حسین بن بسطام از عبدالله بن بکیر روایت کرده و گفت: عمر بن یزید از هشام جوالیقی از ابی عبدالله÷روایت کرده است که گفت: «همانا خداوند شهری در پشت دریا دارد که وسعت آن به اندازه‌ی مسافت چهل روز است، در آن‌جا قومی است که هرگز خدا را نافرمانی نکرده‌اند. و گفت: هرگاه آن‌ها را می‌بینی، خشوع و خضوع و تمنا و طلب چیزی را می‌بینی که آنان را به خدا نزدیک می‌کند. هرگاه گرفتار شویم، گمان می‌کنند که آن بر اثر ناخوشنودی خداوند است و مراقب زمانی هستند که در آن بلایی می‌رسد، خسته و سست نمی‌شوند،و کتاب خدا را آن‌گونه که به آنان یاد دادیم، می‌خوانند و تا جایی که ما می‌دانیم، اگر آن قرآن بر مردم تلاوت شود، آن را کفر می‌دانند و انکارش می‌کنند».

(ل) ۳۰- شیخ محمد بن حسن شیبانی در اول تفسیر موسوم به «نهج البيان» خود گفته است: بعضی از مفسران از ابی جعفر محمد بن علی باقر و از ابی عبدالله جعفر بن محمد صادق÷روایت می‌کنند که گفت: «قرآن مجید شامل امر و نهی و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و نیز شامل بیان و مبین و مجمل و مفسر و مطلق و مفید و حقیقت و مجاز و عام و خاص و مقدم و مؤخر است. و نیز شامل معطوف قطع شده [از معطوف علیه]، و قرار گرفتن حرفی در جای حرفی دیگر است و چیزهایی بر خلاف ظاهر قرآن در آن است و برای مطالب اخیر مثال‌هایی ذکر کرده است، از جمله این آیه که می‌فرماید: ﴿وَلَمَّا ضُرِبَ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ مَثَلًا إِذَا قَوۡمُكَ مِنۡهُ يَصِدُّونَ٥٧[الزخرف: ۵۷] [۲۰۲]گفت: در اصل به جای (ﯞ) (يضجون) بود که آن را تغییر دادند. و مانند قول خداوند: «(بَلِّغْ ما اُنزِلَ إليك من ربك- في عَلِي-) را به ﴿بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَتغییر دادند و اسم علی را از آن زدودند.

(لا) ۳۱- شیخ بزرگوار علی بن ابراهیم قمی از صفوان بن یحیی از ابی الجارود از عمران بن هیثم از مالک بن حمزه از ابی ذر روایت کرده است که گفت: وقتی که این آیه نازل شد: ﴿يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞ[آل عمران: ۱۰۶] [۲۰۳]رسول خداصفرمود: امت من در روز قیامت، با پنج پرچم بر من وارد می‌شوند؛ پرچمی همراه گوساله‌ی این امت که از آن‌ها می‌پرسم: بعد از من با ثقلین چه کار کردید؟ در جواب می‌گویند: ثقل اکبر، قرآن، را تحریف نمودیم و به آن پشت کردیم و با ثقل اصغر، اهل بیت، دشمنی و کینه‌توزی و ستمکاری کردیم. پس امر می‌کنم: در حال تشنگی شدید و رو سیاهی، وارد آتش شوید. سپس پرچم فرعون این امت وارد می‌شود؛ پس به آن‌ها می‌گویم: با ثقلین بعد از من چه کار کردید؟ در جواب می‌گویند: ما ثقل اکبر را تحریف و تکه تکه کردیم و با آن مخالفت نمودیم و با ثقل اصغر هم، دشمنی و جنگ نمودیم. پس به آن‌ها می‌گویم: در حال تشنگی شدید و رو سیاهی وارد آتش شوید. سپس پرچمی هم با سامری این امت وارد می‌شود و از آن‌ها می‌پرسم: بعد از من با ثقلین چه کار کردید؟ در جواب می‌گویند: از ثقل اکبر، سرپیچی نمودیم و آن را رها کردیم و ثقل اصغر را نیز، بی‌ارزش و ضایع کردیم و همه‌ی زشتی‌ها را در حقّ‌شان انجام دادیم. پس می‌گویم: با تشنگی شدید و سیاهی چهره‌ وارد آتش شوید. سپس پرچم ذی الثدیه- صاحب پستان- همراه با اولین و آخرین نفر از خوارج بر من وارد می‌شوند و از آن‌ها می‌پرسم: بعد از من با ثقلین چکار کردید؟ در جواب می‌گویند: ثقل اکبر را تکه تکه کردیم و از آن بیزاری جستیم و با ثقل اصغر، جنگیدیم. پس می‌گویم: با تشنگی شدید و سیاهی چهره‌ وارد آتش شوید. سپس پرچمی با پیشوای پرهیزگاران و سرور اوصیاء و رهبر چهره‌های نورانی بر من وارد می‌شود؛ پس به آن‌ها می‌گویم: بعد از من با ثقلین چکار کردید؟ در جواب می‌گویند: از ثقل اکبر پیروی کردیم و ثقل اصغر را نیز، اجابت کردیم و از آن پشتیبانی نمودیم و مرید او شدیم تا در راه آن‌ها خون‌هایمان ریخته شد. پس به آنان می‌گویم: وارد بهشت شوید در کمال سیرابی و با چهره‌های نورانی. سپس پیامبر خدا صآیه‌ی ﴿يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞرا تلاوت کرد.

(لب) ۳۲- آقایان بزرگوار ابو القاسم بن رضی الدین بن طاووس در کتاب «زوائد الفوائد» و سید محدث جزائری در کتاب «الأنوار النعمانيه» از شیخ عالم ابی جعفر محمد بن جریر طبری روایت کرده‌اند که گفت: امین سید ابو المبارک احمد بن محمد بن اردشیر الدستانی به ما خبر داد و گفت: سید ابوالبرکات محمد جرجانی ما را خبر کرد و گفت: هبة الله قمی که اسم او یحیی است ما را خبر کرد و گفت: اسحاق بن محمد ما را خبر کرد و گفت: فقیه حسن سامری برایمان نقل کرد که او گفت: من و یحیی بن احمد بن جریح بغدادی، قصد رفتن به نزد احمد بن اسحاق بغدادی را داشتیم و او یار امام حسن عسگری در شهر قم بود. پس درب او را کوبیدیم و یک دختر بچه‌ی عراقی از خانه‌ی او بیرون آمد، از او درباره‌ی حسن سامری سؤال نمودیم، گفت: او و همسرش مشغولند زیرا امروز روز عید است. همه گفتیم: سبحان الله، اعیاد از نظر ما چهار تا هستند: عید فطر، عید نحر – قربان – و غدیر و جمعه. آن دختر گفت: سرورم از احمد بن اسحاق از سرور خود عسکری از پدرش علی بن محمد روایت کرده است که آن روز عید است و این عید، برگزیده‌ی عیدها نزد اهل بیت و بستگان آنان است. –تا خروج احمد بن اسحاق بسوی ایشان را ذکر کرد. و روایتی از عسکری از پدرش که حذیفه روز نهم ربیع‌الاول بر پیامبر خداصوارد شد و بعضی از فضائل این روز و عیوب کسی را که در این روز قتل می‌کند به یاد او انداخت. حذیفه گفت: ای پیامبرخداص، در میان امت و یارانت و در همین حرم؟ پیامبرصفرمود: بُتی از منافقان به اهل بیت من ستم می‌کند و ربا را در امت من رواج می‌دهد و آنان را به پیروی از خود فرا می‌خواند و بعد از من بر امّتم دست درازی می‌کند و اموال مردم را از راه حرام جلب می‌کند و در مناعت و آبرومندی، آن را صرف نمی‌کند و رسوایی را بر شانه‌ی خود حمل می‌کند و مردم را از راه خدا منحرف می‌کند و کتاب خدا را تحریف می‌کند و سنت مرا تغییر می‌دهد. –تا به این‌جا رسید که-گفت: سپس پیامبرصبرخاست و داخل خانه‌ی ‌ام‌سلمه شده و من بازگشتم در حالی که شک نداشتم در امر شیخ دوم تا این که بعد از رسول خداصاو را دیدم که دروازه های شر را گشود و کفر را باز گردانید و قرآن را تحریف کرد.

(لج) ۳۳- شیخ بزرگوار سعد بن عبدالله القمی در کتابش «بصائر» نقل کرده است از شیخ حسن بن سلیمان حلی در کتاب «منتخب» خود از قاسم بن محمد اصفهانی از سلیمان بن داود منقری معروف به شادکونی از یحیی بن آدم از شریک بن عبدالله از جابر بن زید جعفی از ابی جعفر÷روایت کرده است که گفت: پیامبرخداصدر مِنی مردم را دعوت کرد و فرمود: «ای مردم، من در میان شما دو چیز گران‌مایه به جا می‌‌گذارم و تا زمانی که به آن دو چنگ بزنید، گمراه نمی‌شوید: کتاب خدا و عترتم را و کعبه بیت الحرام». سپس ابو جعفر÷گفت: اما کتاب خدا را تحریف کردند و کعبه را ویران کردند و عترت را کشتند و همه‌ی امانت‌های الهی را پشت سر انداختند و از آن‌ها دوری و بیزاری جستند. و صفار مانند آن را از جزء هشتم کتاب «بصائر» از علی بن محمد از قاسم بن محمد روایت کرده است.

(لد) ۳۴- صدوق در کتاب «الخصال» از محمد بن عمر جعانی از عبدالله بن بشیر از حسن بن زبرقان از ابی بکر بن عیاشی از ابی زبیر از جابر از پیامبرصروایت کرده است که فرمود: روز قیامت سه چیز شکایت می‌کنند: مصحف و مسجد و عترت. مصحف می‌گوید: پروردگارا، مرا تحریف و تکه تکه کردند. مسجد می‌گوید: پروردگارا، مرا تعطیل و ضایع کردند. عترت می‌گوید: پروردگارا، ما را کشتند و دور راندند. سپس من روی دو زانو برای مخاصمه می‌نشینم، و خداوند به من می‌فرماید: برای این کار من اولویت دارم.

(له) ۳۵- ثقة الإسلام در کتاب «روضة الكافي» از تعدادی اصحاب ما از سهل بن زیاد از اسماعیل بن مهران از محمد بن منصور خزاعی از سوید و محمد بن یحیی از محمد بن الحسین از محمد بن اسماعیل بن بزیع از عمویش حمزه بن بزیع از علی بن سوید و حسن بن محمد از محمد بن احمد نهدی از اسماعیل بن مهران از محمد بن منصور از علی بن سوید روایت کرده است که گفت: به ابو الحسن موسی÷در حالی که در زندان بود، نامه‌ای نوشتم و حال او را جویا شدم و درباره‌ی مسائل زیادی سؤال کردم. جواب مرا تا یک ماه به تأخیر انداخت؛ سپس در پاسخم نوشت که این نسخه‌ی اوست: به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان؛ همه‌ی ستایش‌ها برازنده‌ی خدای بلند مرتبه‌ی است که با عظمت و نور خود، دل‌های مؤمنان را آگاه کرده است. و گفته است به دین کسی که از شیعه‌ی تو نیست، امیدوار مباش و دین آنان را دوست مدار؛ زیرا آنان خائن‌هایی هستند که به خدا و رسولش و امانت هایشان خیانت کردند و توخیانتشان را می‌دانی. کتاب خدا به عنوان امانت به آنان سپرده شد، اما آن را تحریف و تبدیل کردند (خبر). و صدوق مانند آن را با سند صحیح روایت کرده است.

(لو) ۳۶- ثقه‌ی بزرگوار حسین بن سعید اهوازی در کتاب خود بنابر آن‌چه از «بحار» نقل می‌کند از ابی الحسن بن عبدالله بن ابی یعفور روایت کرده است که گفت: به نزد ابی عبدالله÷رفتم و نزد او چند نفر از یارانش حضور داشتند. سپس به من گفت: ای ابن یعفور، آیا قرآن را خوانده‌ای؟ گفتم: بله، این قرآن را خوانده‌ام. گفت: سؤال من هم از غیر آن نبود. سپس گفتم: آری فدایت شوم و برای چه؟ گفت: چون موسی سخنی به قوم خود گفت که به آن عمل نکردند و به شدت بر وی تازیدند، سپس در مصر با او جنگیدند و او نیز، با آنان جنگید و آنان را کشت. عیسی نیز، سخنی به قوم خود گفت و آن‌ها به شدت بر وی تاختند بعد با او جنگیدند و او هم با آنان جنگید و آنان را کشت. خداوند می‌فرماید:

﴿فَ‍َٔامَنَت طَّآئِفَةٞ مِّنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَكَفَرَت طَّآئِفَةٞۖ فَأَيَّدۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَىٰ عَدُوِّهِمۡ فَأَصۡبَحُواْ ظَٰهِرِينَ[الصف: ۱۴].

«گروهی از بنی اسرائیل ایمان آوردند و گروهی هم کافر شدند. ما ایمان‌داران را بر دشمنانشان نصرت دادیم و به همین سبب پیروز شدند

و نخستین قائمی که از ما اهل بیت به پا می‌خیزد، شما را از حدیثی آگاه می‌کند که به آن عمل نمی‌کنید، سپس بر وی می‌تازید و با او می‌جنگید و او هم با شما خواهد جنگید و این آخرین گروه متمردی است که در خبر است. مجلسی گفته است: قول راوی که (لِمَ یعنی، برای چه؟ را گفت منظور این است چرا از غیر آن قرائت از من سؤال می‌کنی که و آن منزلت و جایگاهی است که شایسته است دانسته شود،‌ ایشان علیه السلام پاسخ داد که آن قوم تغییر قرآن را تحمل نمی‌کنند و هرگز آن را قبول نمی‌کنند، لذا به آیه‌ی فوق شاهد آورد.)

(لز) ۳۷- شیخ طوسی در کتاب «المصباح في دعاء قنوت الوتر» این دعا را آورده است: خدایا، نفرین کن سران و رهبران و پیروانی را ـ از اولین تا آخرین ـ که مردم را از راه تو باز داشتند. خدایا! بلا و مصیبت خود را بر آنان فرو ریز؛ زیرا آنان بر رسول تو دروغ بستند و نعمتت را تغییر دادند و بندگانت را فاسد و کتابت را تحریف کردند و سنت پیامبرت را تغییر دادند.

(لح) ۳۸- و در کتاب مذکور آمده است: از ابی عبدالله روایت شده است که او دوست می‌داشت بعد از عصر جمعه، این صلوات بر پیامبرصفرستاده شود. سپس صلوات را ذکر کرده است: خدایا، نفرین کن کسانی را که دین و کتابت را تبدیل کردند و سنت پیامبرت را دگرگون نمودند.

(لط) ۳۹- شیخ در کتاب غیبت خود از احمد بن علی رازی از ابی الحسنین محمد بن جعفر اسدی روایت کرده و گفته است: حسنین بن محمد بن عامر اشعری به من گفت: یعقوب بن یوسف ضراب عسان اصفهانی گفت: در سال (۲۸۱) حج نمودم و گفته است که در کتاب مجتهد وی دعای دیگری از صاحب زمان روایت شده است که در مکه به سوی ابو الحسن ضراب اصفهانی رفت با اسنادی که به خاطر اختصار آن را ذکر نکرده است و نسخه‌ی آن این گونه است: بسم الله الرحمن الرحیم. .. تا به قول او÷می‌رسد: خدایا، تازه گردان آن‌چه از دین تو محو شده است و با آن زنده گردان آن‌چه از کتابت تغییر کرده است.

(م) ۴۰- شیخ جعفر بن محمد بن قولویه در «كامل الزيارة» از محمد بن جعفر رزاز از حسنین بن الخطاب از ابن ابی نجران از یزید بن اسحاق از حسن بن عطیه از ابی عبدالله÷روایت کرده است که گفت: خدایا، نفرین کن کسانی را که پیامرانت را تکذیب و خانه‌ات را ویران و کتابت را تحریف کردند.

(ما) ۴۱- و در همان منبع فوق آمده است: از حسنین بن محمد بن احمد بن اسحاق از سعدان بن مسلم از بعضی از اصحاب ما از ابی عبدالله÷روایت شده است که گفت: «هرگاه نزد قبر آمدی، ستایش و ثنای خدا را کردی.-تا به این‌جا رسید که خلال گفت: خدایا، نفرین کن کسانی را که پیامبرانت را تکذیب و کعبه‌ات را ویران و کتابت را تحریف کردند و خون اهل بیت پیامبرتصرا ریختند».

(مب) ۴۲- علامه‌ی مجلسی در «البحار» از کتاب «مزار المفيد» پیرامون زیارت‌هایی که مقید به وقت خاصی نیستند از ابی عبدالله نقل کرده: خدایا، نفرین کن کسانی را که پیامبرت را تکذیب و خانه‌ات را ویران و شکستن حرمتت را حلال و حرمت بیت الحرام را هتک و کتابت را تحریف کردند.

(مج) ۴۳- سید رضی الدین علی بن طاوس در کتاب «الاقبال» روایت کرده است به اسناد خودمان که منتهی به عبدالله بن جعفر حمیری می‌شود، از حسن بن علی کوفی از حسن بن محمد حضرمی از عبدالله بن سنان از صادق÷و زیارت ‌نامه‌ای که در آن گفته شده است: با سنت مخالفت کردند و کتاب را تغییر دادند.

(مد) ۴۴- شیخ طوسی در کتاب «المصباح» در زیارت روز عاشوراء می‌گوید: عبدالله بن سنان از صادق÷در حدیث شریفی، زیارت‌نامه‌ای را روایت کرده که در آن آمده است: خدایا، همانا بسیاری از امامان با محافظان کتاب خدا از امامان، دشمنی کردند؛ تا به آن‌جا می‌رسد که می‌گوید: «کتاب قرآن را تحریف کردند» و این خبر را محمد بن مشهدی در«مزار» روایت کرده است. چنانکه در «البحار» از عماد الدین محمد بن ابی القاسم طبری از ابی علی بن شیخ طائفه از پدرش از مفید از ابی قولویه و صدوق از کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از عبدالله بن سنان روایت کرده‌اند.

(مه) ۴۵- کفعمی در کتاب «البلد الأمين» و در «جنت» خود معروف به «مصباح» از عبدالله بن عباس از علی÷روایت کرده است که او دعای دو بت قریش را در قنوت می‌خواند و می‌گفت: خواننده‌ی این دعا، مانند تیراندازی در خدمت پیامبرصدر بدر و حنین است که هزار هزار تیر را پرتاب کرده باشد و گفته است: این دعا از رازهای پوشیده و ذکر‌های ارزشمند است و امیرالمؤمنین شب و روز به خصوص هنگام‌ سحر آن را می‌خواند. در جای دیگری از همین روایت آمده است:

خدایا، در مقابل هر آیه‌ای که تحریف کرده‌اند، آن‌ها را نفرین کن. و شیخ عالم اسعد بن عبدالقاهر، این دعا را شرح کرده و آن را «رشح الولاء» نامیده است. چنانکه این خبر در کتاب «أمل الآمل» تألیف محدث حر عاملی و نیز، شرح آن از مولی عراقی در سال (۱۸۷۸) و همینطور فاضل ماهر مولی مهدی، پسرعالم بزرگ مولی علی اصغر قزوینی ـ در اواخر عصر صفویه ـ آمده است.

(مو) ۴۶- سید بن طاوس در کتاب «منهج الدعوات» به اسناد خود که منتهی به سعد بن عبدالله می‌شود در کتاب «فضل الدعاء» از ابی جعفر محمد بن اسماعیل بن بزیع از رضا÷و همچنین بکیر بن صالح از سلیمان بن جعفر جعفری از رضا÷روایت کرده‌اند و گفته‌اند: به نزد او رفتیم در حالی که در سجده‌ی شکر بود، سجده‌اش را طولانی نمود، سپس سرش را بلند کرد و به او گفتیم: چرا سجده را طولانی کردی؟ در جواب گفت: کسی که در سجده‌ی شکر این دعا را بخواند، مانند کسی است که با پیامبر خداصدر روز بدر به سوی دشمن تیراندازی کرده باشد. راوی می‌گوید: گفتیم: پس آن را می‌نویسیم. گفت: هرگاه سجده شکر نمودی، بگو: خدایا [نفرین کن] آن دو نفر را که دینت را تبدیل کردند و کتابت را تحریف کردند.

(مز) ۴۷- ابن شهر آشوب در مناقب چنان‌که در «البحار» نیز روایت شده به اسناد خود که به عبدالله بن محمد بن سلیمان بن عبدالله بن حسن از پدرش از جدش از عبدالله منتهی می‌شود، می‌گوید: در خطبه‌ی ابی عبدالله در روز عاشورا، آمده است که خطاب به دشمنان گفت: همانا شما از طاغوتیان امت و از احزاب متفرقه و پشت‌ کنندگان به کتاب و پیروان شیطان و متمردان گناه‌کار و تحریف کنندگان کتاب هستید. این خطبه‌ی ابی‌عبدالله است که به آنان نسبت تحریف کتاب را داده است، در حالی که گذشتگان آنان تحریف نموده‌اند، این مانند نسبت قتل انبیاء به یهودی‌های معاصر پدربزرگ پیامبرصدر قرآن عظیم است؛ زیرا این‌ها به فعل گذشتگان خود راضی بودند و از آثار و روش آنان پیروی کردند و آنان را الگوی خود قرار دادند.

(مح) ۴۸- سید بن طاوس در کتاب «مصباح الزائر» و محمد بن مشهدی در کتاب «مزار» چنانکه در «البحار» است از امامان خود زیارت جامع، طولانی و معروفی را روایت کرده‌اند که در بخش مربوط به وقایع بعد از پیامبرصآمده است: سلمان امت را منع کردی، مقداد آن را دور راندی و جندبش را ناراحت کردی و شکم عمارش را چاک نمودی و قرآن را تحریف نمودی و احکام را تغییر دادی.

(مط) ۴۹- سید ـ قدس سره ـ در کتاب «مهج» خود از یک نسخه‌ی قدیمی نقل می‌کند: شریف ابو الحسن محمد بن محمد بن محسن بن یحیی رضا از پدرش از ابی عبدالله محمد بن ابراهیم بن صدقه از سلامه بن محمد ازدی از ابی محمد جعفر بن عبدالله عقیلی و از ابی الحسن محمد بن زنک و رهاوی از ابی القاسم عبدالواحد موصلی از ابی محمد جعفر بن عقیل بن عبدالله بن عقیل بن محمد بن عبدالله بن عقیل بن ابی طالب از ابی روح نسائی از ابی الحسن علی بن محمد الهادی÷در یک دعای طولانی که دارای شرح عجیبی است، آمده است: و هلاکت را شامل حدود تعطیل و احکام بیکار شده و سنن دائر و شعائر و تلاوت‌های تغییر یافته و آیات تحریف شده گردانی. دعا

(ن) ۵۰- شیخ کشی در شرح حال زراره از حمدویه بن نصیر از محمد بن عیسی بن عبید از یونس بن عبدالرحمن از عبدالله بن زراره و از محمد بن قولویه و حسنین بن حسن از سعد بن عبدالله از هارون بن حسن بن محبوب از محمد بن عبدالله بن زراره و دو پسر او حسن و حسین از عبدالله بن زراره روایت کرده‌اند که گفت: ابو عبدالله÷به من گفت: سلام مرا به پدرت برسان – تا این که گفت: – «عليكم بالتسليم والرد إلينا، وانتظار أمرنا وأمركم، وفرجنا وفرجكم، ولو قد قام قائمنا وتكلم بتكلمنا ثم استأنف بكم تعليم القرآن، وشرايع الدين والأحكام، والفرائض كما أنزله على محمد صلى الله عليه وآله؛ لأنكر أهل البصائر فيكم ذلك اليوم إنكاراً شديداً» بر شما است تسلیم شدن و باز گرداندن امور به سوی ما و انتظار امر ما و امر خودتان و گشایش ما و گشایش خودتان و اگر قائم ما قیام می‌کرد و حرف ما را می‌زد و از اول به شما قرآن و قوانین دین و احکام و فرائض را تعلیم می‌نمود، چنان‌که بر محمدصنازل شده است، به یقین آن روز اهل بیتش در میان شما منکر می‌شدند؛ سپس بر دین و روش خدا نمی‌ماندید؛ جز کسانی که تیزی شمشیر را بر گردن‌هایتان دوست داشته باشند.

همانا مردم بعد از پیامبر خداصمرتکب روش امت‌های پیش از شما گردیدند به همین سبب، کتاب خدا را تغییر و تبدیل و تحریف کردند و در دین خدا زیاده و نقص ایجاد کردند. پس هیچ چیز نیست که مردم امروز بر آن باشند مگر این که از وحی مُنزَّل الهی منحرف شده است. محقق داماد گفته که لام تعلیل داخل بر آن با اسم و خبرش ـ چنان‌که در بیشتر نسخه‌ها این‌طور است ـ متعلق به استئناف تعلیم است و لفظ فتكم به فتح فاء و تشدید تا ـ دو نقطه از بالا ـ جمله‌ی فعلیه در جواب آن است و – ذالك اليوم هم منصوب بر ظرف بودن است و انکار شدید مبنی بر فاعلیت، مرفوع شده است که معنی عبارت این است: عصایتان را شکافته و نیروی اعتقادتان را شکسته و جمع شما را متفرق و سخنتان را از هم گسسته است. و در بعضی از نسخه‌ها انکاراً و شدیداً با نصب خوانده شده است یا بنا بر تمییز یا منصوب به نزع خافض است و ذلک الیوم بنابر فاعلیت، مرفوع خوانده می‌شود و (فیکم) جار و مجرور است و ظرف و (لأهل البصائر) به آن تعلق دارد یا (فی) به معنی (من) است و ذلک هم بنابر ظرفیت، منصوب است و انكاراً شديداً منصوب است،‌ بنابر این‌که مفعول مطلق است یا تمییز که باید دانسته شود. و قول امام رکب به خاطر مفرد بودن لفظ ناس ضمیر هم مفرد آمده است.

(نا) ۵۱- نعمانی در کتاب غیبت خود از علی بن حسین از محمد بن یحیی عطار از محمد بن حسن رازی از محمد بن علی کوفی از احمد بن محمد بن نصر از عاصم بن حمید از ابی بصیر روایت کرده است که گفت: ابو جعفر÷گفت: قائم با فرمان جدید و کتاب جدید قیام می‌کند که بر عرب سخت است و شأن او جز شمشیر نیست و در راه خدا از سرزنش سرزنش‌کنندگان نمی‌هراسد.

(نب) ۵۲- سیاری در کتاب «القراءات» به نقل از سیف بن عمیره از ابی‌بکر بن محمد می‌گوید: از ابا عبدالله شنیدم که می‌گفت: اگر قرآن آن‌طور که نازل شد، خوانده می‌شد؛ دو نفر هم، در آن اختلاف پیدا نمی‌کنند.

(نج) ۵۳- ثقة الإسلام در کتاب «الكافي» از تعدادی از اصحاب ما از سهل بن زیاد و علی بن ابراهیم از پدرش و همه از ابن محبوب از ابن حمزه از ابی حسین از اصبغ بن نباته روایت کرده‌اند که گفت: از امیرالمؤمنین شنیدم که می‌گفت: قرآن به سه قسمت نازل شده است: یک بخش از آن درباره‌ی ما و دشمن ما، یک بخش درباره‌ی آداب و مثل‌ها و یک بخش هم درباره‌ی احکام و فرائض.

(ند) ۵۴- و از تعدادی از اصحاب ما از احمد بن محمد از حجال از علی از عقبه از داود بن فرقد از ابی عبدالله÷ذکر می‌کند که گفت: بدرستی قرآن به چهار بخش نازل گردیده یک ربع درباره‌ی حلال و یک ربع در باره‌ی حرام و یک ربع پیرامون سنن و احکام و یک ربع دیگر هم خبر گذشته و آینده و فیصله بین شماست.

(نه) ۵۵- همچنین از او از ابی علی اشعری از محمد بن عبدالجبار از صفوان از اسحاق بن عمار از ابی بصیر از ابی جعفر÷روایت کرده است که گفت: قرآن به چهار بخش نازل گردید یک ربع درباره‌ی ما و یک ربع درباره‌ی دشمنان ما و یک ربع در رابطه با سنت‌ها و مثل‌ها و یک ربع هم، درباره‌ی فرائض و احکام.

(نو) ۵۶- عیاشی در تفسیر خود از ابی الجارود نقل می‌کند که گفت: از ابا جعفر شنیدم که می‌گفت: قرآن به چهار بخش نازل گردید یک ربع درباره‌ی ما و یک ربع درباره‌ی دشمن ما و یک ربع درباره‌ی فرائض و احکام و یک ربع هم درباره‌ی سنن و مثل‌ها، و ارزش های قرآن از آن ماست.

(نز) ۵۷- از محمد بن خالد حجاج کرخی از بعضی از یارانش که روایت به خیثمه رفع می‌شود، نقل است که گفت: ابو جعفر÷گفت: ای خیثمه، قرآن به سه بخش نازل گردیده است: یک ثلث آن، درباره‌ی ما و دوستانمان و یک ثلث درباره‌ی دشمنان ما و دشمنان گذشتگان و یک ثلث پیرامون مثل و سنت.

(نح) ۵۸- فرات بن ابراهیم کوفی در تفسیر خود از احمد بن موسی از حسین بن ثابت از پدرش از شعبه بن حجاج از حکم از ابن عباس نقل می‌کند که گفت: پیامبرصدست علی÷را گرفت و گفت: همانا قرآن چهار بخش است: یک ربع درباره‌ی ما اهل بیت به طور مخصوص و یک ربع درباره‌ی دشمنانمان و یک ربع درباره‌ی حلال و حرام و یک ربع درباره‌ی فرائض و احکام. ابن معالي از جمهور در مناقب خود، آن را روایت کرده است. چنانکه از وی در ‌البرهان نقل شده است.

(نط) ۵۹- و از محمد بن سعید بن رحیم همدانی و محمد بن عیسی بن زکریا از عبدالرحمن بن سراج از حماد از اعین از حسن بن عبدالرحمن از اصبغ بن نباته از علی÷نقل کرده است که گفت: قرآن چهار بخش است: بخشی درباره‌ی ما و بخشی در باره‌ی دشمن ما و بخشی درباره‌ی فرائض و احکام و بخشی درباره‌ی حلال و حرام و برای ماست کرامت‌های قرآن.

(س) ۶۰- از احمد بن حسن بن اسماعیل بن صبیح و حسن بن علی بن حسین سلولی از محمد بن حسین بن مطهر از صالح بن اسود از حمید بن عبدالله نخعی از زکریا بن میسره از اصبغ بن نباته نقل است که گفت: علی÷گفت: قرآن چهار بخش است و چیزی شبیه به این مطلب را ذکر کرد.

(سا) ۶۱- سیاری در کتاب «القراءات» از حسین بن سیف بن عمیره از برادرش از پدرش از ابی حمزه ثمالی از ابی جعفر÷نقل می‌کند که گفت: قرآن چهار بخش است: بخشی درباره‌ی دشمنانمان، بخشی درباره‌ی ما و بخشی درباره‌ی سنن و امثال و بخشی درباره‌ی فرائض و احکام. باید بگویم: این، همان بخش از خبرهاست که از شیخ مفید در «المسائل» روایت شده، چنانکه در مقدمه‌ی سوم مطرح شد، به آن‌ها استدلال کرده است و در آن روایات، بناء تقسیم بندی بر مساوات حقیقی گذاشته شده است؛ چنان‌که ظاهر چهار قسمت و سه قسمت، این مطلب را بیان می‌کند، نه این که منظور فقط تقسیم باشد؛ اگر چه بعضی از بعضی دیگر بیشتر باشد،‌ پس مناسب آن است که گفته شود: بر سه یا چهار قسمت است، و چنان‌چه منظور تقسیم بندی بر حسب خود قرآن باشد شامل بطون و تأویل هم نمی‌شود. به احتمال زیاد آن‌چه موجود است با این تقسیمات مناسب نیست؛ زیرا مشهور است که آیات احکام (۵۰۰) آیه ـ کمی بیشتر یا کمتر ـ است و جمع آیات بنابر قولی (۶۲۳۶) آیه است که به یک دهم آن تقسیمات هم نمی‌رسد و حتی به حد سه قسمتی و چهار قسمتی هم، نمی‌رسد؛ مگر این که بحث کلمات و حروف، ضمیمه‌ی آیات اصول با فروع شود و تنها به اِشعاری که به حد ظهور نرسیده است، اکتفا شود. چنانکه علامه‌ی طباطبایی به این مطالب در کتاب «فوائد» خود اشاره کرده است و لذا از ربع و ثلت در تقسیم حقیقی، قطع امید کرده است و گفته است: توجیه‌ این است که ثلث و ربع‌ها بر مطلق اقسام و انواع حمل گردد، اگر چه آن قسمت‌ها در مقدار مختلف باشند. و ربع بر باطن‌های قرآن حمل شده و ثلث هم بر عموم ظاهر و باطن و باطن باطن‌ها حمل شود، یا اوّل- ربع- بر نهایت حدی که افکار علماء بدان منتهی می‌گردد،‌ و دوّم هم بر عموم از این قسمت و آن‌چه به أئمه اختصاص دارد اطلاق می‌شود، یا آن تقسیمات را بر احکام آیات اطلاق می‌کنند و در مورد ثلث به اِشعار و اعلام اکتفاء شود،‌ یا عمومیت بخشیدن هم در نظر باشد بطوری که شامل باطن‌ها هم شود و شکی نیست که قسمت اول از دومی بیشتر است و حال این که در حمل نمودن تقسیمات بر مطلق اقسام شیخ، شیخ او، ابو الحسن شریف، در تفسیر خود از همه‌ی علما پیشی گرفته است و این نظر با توجه به اختلاف واقع در آن خبرها از این که گاهی تقسیم سه قسمتی و گاهی چهار قسمتی آمده است، بعید به نظر نمی‌رسد. سپس اختلاف در هر یک از دو تقسیم هم موجود است؛ مثلا در خبر اصبغ، آن‌چه درباره‌ی دشمنانشان نازل گردیده در ثلث خودشان درج شده است و برای فرائض و احکام ثلث هم مستقل در نظر می‌گیرد و در خبر خیثمه، ثلث دوم در سنت‌ها و امثال آمده و برای دشمنانشان ثلث مستقل در نظر گرفته شده است و مانند این مطلب در اخبار ربیع نیز، هست و برای ما لازم نیست که به آن‌ها چنگ بزنیم؛ زیرا اخبار گذشته از حیث سند و متن به حد کفایت ما را از تمام این روایت‌ها بی‌نیاز می‌کند، اما اولی خیلی واضح است، زیرا در آن‌ها اخبار صحیح و موثق وجود دارد با این که بخش اعظم این اخبار در کتب معتبری وجود دارند که صاحبان آن‌ها متعهد شده‌اند که جز صحیح به معنای قدیم را ـ آن‌که خبر درباره‌اش آمده است ـ در آن‌ها داخل نکنند، با این که ملاحظه‌ی سند در این اخبار فراوان، منجر به سد باب تواتر معنوی خواهد شد حتی به وسوسه‌ای می‌ماند که لازم‌ است از آن‌ها استفاده نمود.

و اما دومی هم به نسبت بیشتر اخبار، همینطور است، به ویژه در اخباری که متضمن بحث نقطه و محو و انداختن و حذف و دور انداختن و نقص و محدود کردن قرآن است. پس اگر کسی بخواهد، مانند این ادعاها را در کتاب یا رساله‌ای به یاد آورد، لازم نیست که در کلام خود چیزی بر این کلمات بیفزاید، همچنین معنایی که از ظاهر لفظ «تحریف» متبادر است نیاز به توضیح ندارد؛ زیرا معنی آن در لغت تغییر است، و تحریف کلام به معنی جابه‌ جا کردن آن است، که در یکی از صورت‌های قبلی آشکار است، بلکه استعمال واژه‌ی تحریف در این موارد شایع است. زیرا صدوق در کتاب «الفقيه» از ابراهیم بن ابی محمود روایت کرده است که گفت: به امام رضا÷گفتم: ای پسر رسول خداص، درباره‌ی حدیثی که مردم از پیامبرصروایت می‌کنند، چه می‌گویی که او فرموده: همانا خداوند متعال هر شب جمعه، به آسمان دنیا فرود می‌آید؟ وی در جواب گفت: خداوند کسانی را که سخنان را از جاهای خود منحرف می‌گردانند نفرین کند. به خدا سوگند پیامبرصخدا چنین نگفته است، بلکه او فرموده است: در یک سوم آخر هر ماه و در اول شب جمعه، فرشته‌ای را به آسمان دنیا می‌فرستد و به او دستور می‌دهد تا جار زنند و... تا آخر.

در کتاب «طب الأئمة» با سندی از امام صادق÷آمده است که مردی به او گفت: ای پسر رسول خدا، همانا جمعی از علمای عامه ـ اهل سنت ـ روایت می‌کنند که پیامبرصفرمود: همانا خداوند بر گوشت فروشان خشمگین می‌شود، و اهل بیتی را مورد خشم قرار می‌دهد که هر روز در میان آن‌ها گوشت خورده می‌شود. وی در جواب گفت: اشتباه آشکاری مرتکب شده‌اند. پیامبر خداصفرمود: خداوند بر اهل بیتی خشمگین می شود که در خانه‌هایشان گوشت مردم را می‌خورند؛ یعنی، غیبت می‌کنند. اینان مورد رحمت خداوند قرار نخواهند گرفت؛ زیرا از روی قصد و با کثرت روایات، کلام را تحریف کرده‌اند و در کتاب «صفات الشيعة» تألیف صدوق، با اسناد خودش از امام صادق÷آمده است که گفت: همت شما بر شعائر دینتان است و قصد دشمنانتان ضرر رساندن به شماست و قلوب شما با بغض ایشان، آبیاری شده‌ است. همه‌ی مسائلی را که از شما می‌شنوند، تحریف می‌کنند و نظائر آن را برای شما قرار می‌دهند؛ سپس آن‌ها را با بهتان به شما نسبت می‌دهند و این معصیت برای گرفتار شدن آنان به عذاب الهی کافی است که در تفسیر امام آمده است. دسته‌ای از این یهودی‌های بنی‌اسرائیل کلام خدا و اوامر و نواهی او را در طور سیناء می‌شنیدند و وقتی آن مطالب را برای سایر بنی اسرائیل نقل می‌کردند، از حالت اصلی منحرف و چیز دیگری می‌گفتند. پس بعد از فهم و درک مطالب دروغ می‌گفتند. در تفسیر کشاف در سوره‌ی نساء درباره‌ی آیه‌ی: ﴿يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ[النساء: ۴۶] آمده است: یُحرفون؛ یعنی، آن را منحرف و زائل می‌کنند؛ زیرا هر گاه آن را تبدیل کنند و به جای هر کلمه، کلمات دیگری بگذارند؛ یعنی، آن را از جایگاه‌ اصلی‌ که خداوند قرار داده است، منحرف می‌کنند؛ مانند تحریف نام خداوند در تورات که (آدم دارای جایگاه بلندتر است) را به جای نام خداوند قرار داده‌اند و مانند تحریف رجم، و قرار دادن (حد) به جای آن، و در فرموده‌ی خداوند: ﴿يَسۡمَعُونَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ[البقرة: ۷۵] چیزی قریب به آن را گفته‌اند و شیخ طبرسی گفته است: ﴿يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦیعنی، کلام و احکام خدا را از جایگاه خود منحرف و تبدیل می‌کنند و مجاهد گفته است: منظور از کلام، تورات است؛ یعنی، هر چه از صفات پیامبرصدر تورات وجود داشت، کتمان کردند، از جمله: تمام اخباری که بر وقوع تحریف در تورات و انجیل دلالت دارند. پس تحریف در نزد همه، به این معنی است. به درستی اگر عدم ظهور این خبرها را در تحریف بپذیریم، می‌گوییم: لازمست که تحریف در این اخبار را بر تحریف لفظی و تغییر صوری حمل کنیم نه تحریف معنوی، زیرا قرائن فراوانی در تأیید این معنی وجود دارد. بعضی از آن قرینه‌ها این است: الفاظی که در اخبار به طور مکرر بر ساقط شدن و محو نمودن صراحت دارند و این خود قرینه می‌شود تا تحریف را بر چیزی حمل کنیم که به سقط و محو آن اراده شده است؛ زیرا همه‌ی این اخبار دارای یک سیاق هستند و باز هم گفته شده است که اخبار بعضی از آن‌ها، بعضی دیگر را تفسیر می‌کند.

بعضی از آن قرینه‌ها را هم، با بعضی الفاظ ذکر شده نام برده است؛ مانند گفته‌ی او÷: خدا نفرین کند کسی را که قرآن را ساقط و تبدیل و تحریف کرده است، و نیز، گفته‌ی او: «قرآن را تحریف و تبدیل نمودند» یا این که بعضی از این الفاظ در بیان تحریف ذکر شده‌اند، مانند گفته‌ی او: «از کتاب خدا هزار حرف و هر حرف را در مقابل هزار درهم از قرآن زدودند». و وضعیت غیر از این‌ها نیز، تقریباً شناخته شده است.

بعضی دیگر از آن قرائن این است که ایشان÷برای آیات تحریف شده مثال آورده، به عنوان این که صورت آن تغییر کرده یا حرفی یا کلمه‌ای از آن حذف شده است، چنان‌که در دو خبر نعمانی و شیبانی آمده است.

یکی دیگر از آن قرائن، این است، ما بر تحریف معنوی که خلفاء آن را انجام داده باشند دسترسی پیدا نکردیم ـ حال آن‌که در آن روایات که ذکر شدند تحریف در یک آیه‌ یا بیشتر، به آن‌ها نسبت داده شده است، و نیز به آن‌ها (خلفاء) نسبت داده‌اند که قرآن را بر خلاف آن‌چه خدا اراده کرده تفسیر کرده‌اندـ. و اگر چنین چیزی موجود باشد، در غایت قلت است. تحریف معنا و تفسیر به رأی فقط در متأخران آنان شایع شده است که آن هم مفسرانی که معاصر امامان÷بوده‌اند، مانند قتاده و ضحاک و کلبی و مقاتل، یا بعد از آنان آمده‌اند، مانند بلخی و قاضی و زمخشری و رازی و امثال آنان.

همچنین آن‌چه از خلفا صادر شده، فقط مخالفت با قرآن در مقام عمل بوده است؛ آن هم با انگیزه‌های نفسانی و شبهه‌های شیطانی بوده، این عمل نکردن به قرآن، تحریف محسوب نمی‌شود، و در اخبار ذکر شده پیرامون مناقب و فضایل و غیره این نکته با وضوح بیشتر دیده می‌شود، چرا که امیرالمؤمنین آیه‌هایی را در مناقب خود آورده است، و او را تصدیق کرده‌اند، اگر چه به لازم آن عمل نکرده‌اند. بلی، زمخشری و رازی و امثال آنان، این آیه‌ها را طوری تفسیر کرده‌اند که تحریف معنوی به حساب می‌آید. پس ملاحظه کن آن‌چه پیرامون این آیه ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ[المائدة: ۶۷] و این آیه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ[المائدة: ۵۵] ذکر کرده‌اند.

یکی دیگر از آن قرائن این است که در مقام بیان، اطلاق تحریف بر تغییر معنی اندک است، با این که تغییر معنی با الفاظ دیگری غیر از تحریف ذکر شده‌ است، مانند نهی از تغییر در اخباری که در مورد آن‌ها ادعای تواتر شده است و در هیچ‌یک از آن خبرها نیامده که هر کس قرآن را تحریف کند او چنان خواهد شد، یا مانند آن، بلکه در آن خبرها آمده است که هر کس قرآن را به رأی تفسیر کند، چنین و چنان خواهد شد. و از این نمونه، آیات بسیاری است که نزد عامه – سنی – به غیر از آن‌چه خدا نازل کرده است، تفسیر شده‌اند و در عصر ائمه÷شایع بوده‌اند؛ مانند آیه‌ی وضو و تیمم و سرقت و امثال آن‌ها. و نزد هیچ یک از علما و در هیچ خبری با کلمه‌ی تحریف توصیف نشده‌اند. یکی دیگر از آن قرائن، مناسبت و رابطه‌ی بین انهدام کعبه با قتل فرزندان است؛ زیرا منظور از تحریف مذکور همراه با قتل فرزندان اشاره است به کم کردن برخی از بخش‌های ظاهری قرآن است.

یکی دیگر از آن قرائن، تشبیه تحریف منافقان به تحریف یهود و نصاری است، که تحریف آنان تحریف لفظی بود، چنان‌که در مواضع بسیاری، قرآن به صراحت ذکر شده است، علاوه بر قرائن دیگر که اندیشمند منصف آن‌ها را خواهد یافت. و اصلاً انسان پژوهشگر به روشنی می‌بیند که تحریف به همین معنی؛ یعنی، تحریف لفظی در گذشته و حال بر زبان مخالفان شایع است، تا جایی که وقتی در باره‌ی اختلاف بر سر حذف و عدم حذف بحث کرده‌اند، با همین الفاظ موضوع را تعبیر کرده‌اند، که در مقدمه سوم نام آن کتاب‌ها ذکر شد که درباره‌ی تحریف لفظی از علمای قدیم با تعبیر «فصل تحریف» یا «فصل تحریف و تبدیل» تألیف شده‌اند. ولی در نامه‌ی ابی‌جعفر÷به سعد الخیر هم آمده: «نمونه‌ای از بهم زدن قرآن توسط آنان، این که حروف را به طور کامل برپا می‌دارند، اما حدود را تحریف می‌کنند. پس آنان قرآن را روایت می‌کنند اما آن را رعایت نمی‌کنند. و این اشاره به «احبار» و «رهبان» اهل کتاب است؛ زیرا ابو جعفر قبل از آن گفته است: «هر امتی که کتاب الله را پشت سر انداخت، خداوند علم کتاب را از آنان می‌گیرد و وقتی که دشمن خود به دوستی گرفتند، ولایت آنان را به دشمنشان می‌سپارد...- بعد از شرح آن مطلب گفت:- سپس در میان این امّت هم کسانی را که مثل (یهود و نصاری) هستند بشناس که حروف را برپا داشتند و حدود را تحریف کردند». یعنی، حروف را فطرتاً با صداهای نیکو و آهنگ‌های زیبا و حفظ آداب علم قرائت و انجام وظایف و مستحباتی که در میانشان رایج بود و با ختم مداوم آن، اقامه کرده‌اند. ولی با تفسیر به رأی و عقل‌کاری، و عدم مبالات به علمای اهل ذکر که خدا فرمان داده برای فهم درست چیزهایی که خود نمی‌دانند به آن‌ها مراجعه کنند، بدون این که در شناخت احکام و حلال و حرام معنی آن را تحریف کردند. در این روایت دلالت یا اشاره‌ای وجود ندارد که مراد از تحریف در سایر روایات تغییر معنی است؛ زیرا آن‌چه به عنوان تحریف ذکر شده یا خود قرآن است، یا آیات، یا حروف آن، و مجموعاً بحث روایت در چهار چوب قرآن است. نا گفته نماند که مفاد دو عبارت از لحاظ ظهور و وضوح فرق دارد، ولی منافات آن‌چنانی در بین آن‌ها نیست که موجب انصراف از یکی از آن دو خبر گردد، تحریف کنندگان در آن خبر، خلفاء هستند، که علمای عامه –اهل سنت- هم در میانشان هستند، که به تفاوت کار آن‌ها اشاره نمودیم با این که این خبر، تحریف موجود در تورات و انجیل را انکار نمی‌کند. پس اگر بگوییم در رابطه با تحریف تورات و انجیل مراد الفاظ است، ولی در باره‌ی قرآن منظور تحریف معنی است، این یک تفکیک زشت است، بلکه انصراف اخبار صریح مذکور از معنی ظاهرشان و حمل آن‌ها بر معنی مراد به خاطر هماهنگی با این روایت ضعیف که مبنای آن تقیه است، زشت است؛ زیرا امام در آخر آن می‌گوید: «اگر به خاطر بدگمانی تو نسبت به نبود که از من دور می‌شوی، چیزهایی از حق را برایت آشکار می‌نمودم که آن‌ها را پوشانده‌ام و چیزهایی را برایت می‌گستردم که آن‌ها را از تو کتمان نموده‌ام، اما من تو را به تقیه وا می‌دارم و... تا آخر. ظاهر این روایت بیانگر این است که حق کتمان شده شبیه روایات مذکور است، چون ابراز اسرار و رازهای اندوخته شده موجب خروج از حد اعتدال و انصاف است.

دلیل دوازدهم – اخباری برای موارد خاصی از قرآن آورده‌اند که بر تغییر بعضی از کلمات و آیات و سوره‌ها به یکی از گونه‌های گذشته (خذف کلمه و جمله و جا به جایی و ...) دلالت دارند و آن‌ها بسیارند که نعمة الله جزائری در بعضی از تألیفات خود گفته: -چنان‌که از او حکایت شده است- «اخباری که بر تحریف دلالت می‌کند، بالغ بر دو هزار حدیث است و جمعی از علما، مانند شیخ مفید و داماد و علامه‌ مجلسی و غیره برای این خبرها ادعای استفاضه [۲۰۴]و شهرت نموده‌اند؛ حتی خود شیخ هم، در کتاب «التبيان» به کثرت این روایات تصریح نموده است و جماعتی هم، که ذکر آنان در آخر بحث می‌آید، ادعای تواتر نموده‌اند و ما از آن خبرها، مطلبی را ذکر می‌کنیم که ادعای آن‌ها را تصدیق کند. و در آخر، ضعف بعضی از شبهه‌هایی را بیان می‌کنیم، چون صدور چنین شبهاتی از آن‌ها صحیح نیست؛ زیرا اول این که این شبهات ضعیفند، دوم اندک‌ هستند، سوم بر مطلب دلالت ندارند و چهارم با آن‌چه مشاهده می‌شود، مخالفت دارند. و بدان که آن اخبار نقل شده از کتاب‌های معتبری است که اصحاب ما در اثبات احکام شرعی و آثار نبوی بر آن‌ها تکیه می‌کنند، جز کتاب «القراءات» تألیف احمد بن محمد سیاری، زیرا علمای علم رجال آن را تضعیف کرده‌اند؛ پس بر ما واجب است، بعضی از قرائنی را ذکر کنیم که بر جواز استناد به این کتاب دلالت دارند تا وضع این کتاب، مانند وضع کتب دیگر روشن گردد. شیخ در کتاب «الفهرست» گفته است: احمد بن محمد بن سیار ابو عبدالله کاتب بصری، در زمان ابومحمد÷از نویسندگان پاک بود و حدیث ضعیف و مذهب فاسد و روایت بی‌اعتبار و بسیاری از احادیث مرسل با او شناخته می‌شود و کتاب‌هایی را هم، تألیف کرده است از جمله: کتاب «ثواب القرآن» و «كتاب الطب» و «كتاب القراءات» و «كتاب النوادر». حسین بن عبیدالله از احمد بن محمد بن یحیی از کتاب «نوادر» به ما خبر داد و گفت: پدرم برایمان حدیث آورد و گفت: سیاری برای ما حدیث روایت کرده است که او غلو و درهم آمیختگی داشته است. جماعتی از اصحاب خودمان از جمله: سه نفری که آن‌ها را نام بردیم، از محمد بن احمد بن داود از کتاب نوادر و غیره برای ما خبر آورده‌اند و می‌گویند: سلامه بن محمد برایمان حدیث آورد و گفت: علی بن محمد حنائی برای ما حدیث آورد و گفت: سیاری برای ما حدیث گفته است و نجاشی گفت: احمد بن محمد بن سیار ابو عبدالله کاتب بصری از کاتبان پاک در زمان ابی محمد÷بود و حدیث ضعیف و مذهب فاسد با اساره‌ی شناخته می‌شود. این مطلب را حسین بن عبیدالله برای ما روایت کرده است؛ او دارای کتاب‌هایی از جمله: «ثواب القرآن»، «الطب»، «القراءات»، «النوادر» و «الغارات» است. حسین بن عبیدالله به ما خبر داد که احمد بن محمد بن یحیی برای ما حدیث آورده است و ابو‌عبدالله قزوینی ما را خبر داد و گفت: احمد بن محمد بن یحیی از پدرش برایمان حدیث نقل کرد و گفت: سیاری برایمان حدیث روایت می‌کرد،‌ مگر آن قسمت که حاوی غلو و درهم‌آمیختگی بود. و منظور از این خبر، این است که بر روایات خالی از غلو و درهم آمیختگی او می‌توان‌ اعتماد کرد، اما هیچ دلیلی برای راهیابی به آن‌ها وجود ندارد، پس چگونه می‌توان به آن‌ها استدلال کرد در حالی که شیخ قمیین محمد بن یحیی عطار، ثقه‌ی‌ بزرگوار، از او حدیث روایت می‌کند و نجاشی در شرح حال جعفر بن محمد بن مالک بعد از تضعیف وی و ذکر فاسد بودن مذهب او گفته است: نمی‌دانم چگونه شیخ بزرگوار ما، ثقه ابو علی بن همام و شیخ جلیل ما، ثقه ابو غالب رازی از وی حدیث روایت کرده‌اند و در باب فیء ـ غنایم بدون جنگ ـ و انفال از کتاب «الكافي» از علی بن محمد بن عبدالله از یکی از اصحاب ما که به گمانم سیاری باشد، که ظاهراً به آن‌چه در باره‌ی او گفته شده اعتناء نکرده است، چون واژه‌ی اصحاب ما در میان مشایخ امامیه یا در میان مشایخ اهل روایت و حدیث، برای کسانی به کار برده می‌شود که روایتشان معتبر است و آن‌چه شیخ محمد بن ادریس در آخر کتاب «سرائر» تحت عنوان «باب الزيارات» ذکر کرده است، این مطلب را تأیید می‌کند. این باب، آخرین باب این کتاب است که من آن را از کتب اساتید و راویان مخلص به دست آورده‌ام که اسامی آن راویان را خواهم آورد و می‌گوید: بعضی از آن مطالب چیزی است که از کتاب سیاری به دست آورده‌ام و نام او، ابو عبدالله و یار امام موسی کاظم و امام رضا÷بوده است و گفته‌ی او: «همراه موسی....»، محل تأمّل و تجدید نظر است که بر ناظر مخفی نمی‌ماند و چیزی که باعث تأیید و اعتماد بر روایات روایت شده‌ی او در کتاب قراءات می‌شود ـ اگر چه بر فساد مذهب وی حکم کردیم ـ آن است که شیخ بزرگوار محمد بن عباسی بن ماهیار، از او بسیار روایت نموده است. و این مطلب در تفسیر او، توسط احمد بن قاسم ذکر شده است. حتی بنابر اعتقاد به نفی غلو در حق امامان، در آن حدیثی وجود ندارد که مشعر به غلو باشد و بیشتر روایات عیاشی با روایات کتاب قراءات مطابقت دارد حتی بعید به نظر نمی‌رسد که روایات خود را از آن گرفته باشد. البته سند اخباری که در تفسیر وی به ودیعه گذاشته شده، به ما نرسیده است؛ زیرا بعضی از نسخه بردار‌ها سندها را حذف کرده‌اند حتی آن‌چه در این کتاب، فقط از خود عیاشی روایت شده برای انکار وی کافی نیست، پس اشکالی ندارد که به عنوان شاهد در همه‌ احوال از چنین روایاتی استفاده کنیم، پس با استمداد از آل رسول علیهم السلام(!) می‌گوییم:

[۲۰۱] در کتاب همینطور است اما در اصل: «الفیتنا»: می‌باشد؛ یعنی، ما را می‌یافتی. چنانکه در تفسیر صافی هست. [۲۰۲] هنگامی که فرزند مریم به عنوان مثال ذکر شد، قوم تو از آن خندیدند و سر و صدا به راه انداختند. [۲۰۳] روزی، روهائی سفید و روهایی سیاه می‌گردند. [۲۰۴] در لغت به معنی طلب فیض کردن، منتشر شدن خبر، و در اصطلاح فقه؛ یعنی، خبر عدّه ای که ظنّ قوی به صدق گفتار آنان حاصل شود. (مصحح)