فصل سوم: عقیدهی شیعه در دورهی سوم در قبال قرآن
همانا شیعیان دور اول، مجموعاً معتقدند که قرآن تبدیل شده و تغییر یافته است و این عقیدهی امامان و بانیان و مؤسسان مذهب و شریعت آنان است.
شیعهی دور دوم، جز آن چهار نفری که بر خلاف میل باطن خود با تحریف مخالفت کردهاند و مخالفت آنان مبنی بر هیچ دلیل نقلی یا عقلی نیست، بلکه این سخن را با وجود اعتقاد به تحریف و تغییر به خاطر تقیه زدهاند [۱۳۳]. چنانکه یکی از علمای شیعه احمد سلطان تصریح کرده است که سخن آن دسته از علمای شیعه که تحریف قرآن را انکار کردهاند، جز بر تقیه حمل نمیشود. [۱۳۴]
سپس در دور سوم، علمای شیعه و رهبرانشان خطر و عواقب سوء این قول را درک نمودند؛ زیرا گفتن و اعتقاد به این قول اساس مذهب و بنای عقائدشان از قبیل ولایت و امامت و وصایت را منهدم میکند و در این راستا اغراض دیگری برای انکار این قرآن موجود، وجود دارد:
۱- قرآن پر از مدح اصحاب رسول خداصو تشویق مسلمانان به پیروی و الگو قرار دادن آنان است.
۲- چون این قرآن توسط خلفای راشدین مهدیین جمع آوری شده و این فضل به آنان بر میگردد؛ به ویژه حضرت عثمان که مردم را بر این قرائت جمع نموده است و این، چیزی است که آنان را خشنود نمیکند.
غیر از این، مسائل فراوان دیگری نیز، هست که ضربات نیرومندی به این قوم وارد میکند که در کتاب «شیعه و سنی» خود به تفصیل پیرامون آنها سخن گفتهایم. و این اغراض با از بیخ برکندن بنیان شیعه و نابود کردن تخم آن و قطع ریشه کردن و شک افکنی در کتابهایی که مدار مذهب و اساس احکام آنهاست، همراه میباشد و همین کتب است که منبع و سرچشمهی همهی مسائل و عبادات و معاملات و عقائد قرار گرفته است به گونهای که شمار روایات و احادیث در این مسأله به حد استفاضه و تواتر رسیده است و از دو هزار هم فراتر رفته است؛ چنانکه جزائری گفته است:
«همانا اخباری که بر «تحریف» دلالت میکند بیش از دو هزار حدیث هستند و جماعتی از علماء مانند شیخ مفید و محقق داماد و علامه مجلسی و غیره برای این روایتها ادعای استفاضه نمودهاند؛ حتی شیخ طوسی هم، در کتاب «تبیان» به کثرت این احادیث تصریح کرده است. [۱۳۵]
همچنین طبرسی گفته است: و بدان که آن اخبار از کتابهای معتبری نقل شدهاند که تکیهگاه یاران ما در اثبات احکام شرعی و آثار نبوی هستند. [۱۳۶]
همچنین خاتم المحدثین این قوم، ملا باقر مجلسی [۱۳۷]در کتاب «مرآة العقول» در شرح باب «همانا همهی قرآن را جز امامان جمع نکردهاند» چنین گفتهاست: پوشیده نیست که این خبر و بسیاری از اخبار صحیح در نقص و تغییر قرآن صراحت دارند، به نظر من، اخبار مربوط به این باب متواتر معنوی هستند و کنار گذاشتن همهی اینها به طور مطلق موجب سلب اعتماد از همه روایات است، حتی به گمان من روایات این باب در کمتر از اخبار موضوع امامت نیستند، پس چگونه امامت را با روایت ثابت میکنند در حالی که اگر خبرهای تحریف را نپذیرند، اخبار به طور مطلق از اعتبار ساقط میشوند؟. اگر گفته شود: ادعای تحریف باعث سلب اعتماد از قرآن میگردد؛ چون هرگاه تحریف قرآن ثابت شود، در هر آیهای احتمال آن تحریف وجود دارد و به خبر آحاد ثابت شده است که ائمه عمل به این قرآن را سفارش کردهاند، پس قرآن در عمل به منزلهی خبر واحد خواهد بود. میگوییم: این طور نیست؛ زیرا تأیید قرائت این قرآن و عمل به آن از طرف ائمه متواتر و معلوم است و از هیچ یک از اصحاب نقل نشده که یکی از ائمهی ما، قرآنی به او داده یا قرائتی را به وی آموخته باشد و این مطلب برای کسی که اخبار را دنبال کند، ظاهر است. به جانم قسم نمیدانم چگونه جرأت میکنند این تکلفات رکیک و ناهموار را در آن اخبار بیاورند؛ مانند آنچه در این خبر گفته شده است:
آیات زائد همان احادیث قدسی هستند یا این که جزء بندی آیات بیشتر بوده است و در خبری نیامده که اسامی به عنوان تفسیر در حاشیه نوشته شده باشد. [۱۳۸]
و این عبارت صریح و واضح و در تعبیر درست است. بنابراین، کار را قبل از بزرگ شدن چارهجویی کردند و کتابها و تألیفاتی نوشتند و چند بخش را به اثبات این عقیده و بیان آن اختصاص دادند و به سرعت در صدد جمع روایات و ردّ بر مخالفان برآمدند. پس زمانی نگذشت که کتابهای متعددی تألیف نمودند که مملو از چنین روایاتی از امامان معصوم و ردّ منکران بود. بعضی از آنها را در باب اول، ذکر کردیم و بعضی دیگر را در باب چهارم، در بحث از کتاب «فصل الخطاب» ذکر خواهیم نمود.
شایان ذکر است که شیعه در هیچ زمانی دست از نوشتن اینگونه کتابها برنداشتند و هیچ شهری در جهان وجود ندارد که شیعه در آن ساکن باشد و در انتشار چنین گفتارهای باطلی شرکت نداشته باشند. بخشی از تألیفاتشان را برای بیان این عقیده اختصاص دادهاند؛ مثلاً علمای شیعه در شبه قارهی هند که بعد از ایران بیشترین جمعیت شیعه را در خود جای داده است، کتابهای فراوانی را برای بیان این عقیده نوشتهاند که کتاب «استقصاء الافهام واستيفاء الانتقام» تألیف سید حامد حسین لکهنوی، از جملهی آن کتابهاست و تهرانی در کتاب «الذريعة» از آن یاد کرده و گفته است:
کتاب «استقصاء الإفهام و استيفاء الإنتقام» در ردّ کتاب «منتهي الكلام» ـ تألیف یکی از اهل سنت ـ تألیف امیر سید حامد حسین بن امیر قلی. .. متوفای سال (۱۳۰۶) هجری در لکهنوی، صاحب کتاب «العقبات» که بیشتر کتابهایش به زبان فارسی میباشند تا عموم از آن استفاده کنند، این کتاب هم به زبان فارسی است که در مسألهی مشهور تحریف قرآن بحث را به نهایت رسانیده است. [۱۳۹]
همچنین از این قبیل کتابها، کتاب «تصحیف کاتبین یا تاریخ قرآن مبین» است؛ آنگونه که صاحب «الذريعة» آن را ذکر کرده و گفته است: تصحیف کاتبین یا تاریخ قرآن مبین، تألیف میرزا احمد سلطان است. [۱۴۰]
و «رشق النبال على أصحاب الضلال» تألیف سید ناصر حسین است.
و «مصباح الظلم» تألیف شمس العلماء امداد امام زیدی، روشنفکر عظیم آبادی که به زبان اردو چاپ شده است. [۱۴۱]
و «ضربهي حيدريه» تالیف سید محمد دلدار علی و «عماد الإسلام» تألیف پدرش سید دلدار علی و «الإنصاف في الاستخلاف» تألیف میرزا احمد علی و «الإنصاف في تحقيق آية الاستخلاف» تألیف میرزا احمد علی امرتسری هندی که به زبان اردو چاپ شده [۱۴۲]و در همهی این کتابها بابی را برای بیان این عقیده اختصاص دادهاند و کتابهای فراوان دیگری نیز، به این هدف اختصاص دارند یا حداقل بخشی از آنها به این مطلب مربوط میشود.
پس حاصل مطلب آن است که بسیاری از علمای شیعه و بزرگانشان در دورهی سوم تا زمان ما به این عقیده، تصریح و کتابهایی را برای آن تألیف کردهاند و بخش عمدهی علمای آنان – اگر نگوییم همهی آنها – به این مطلب عقیده داشته و دارند و خلاف این عقیده را اظهار نکردهاند، مگر کسی که میخواهد باطل را در قالب حق نشان دهد و سکهی جعل خود را رواج دهد و به اهل سنت نیرنگ بزند، مانند شیخ جلیل شیعه، محمد حسین آل کاشف الغطاء و مؤلف کتاب «أصل الشيعة وأصولها» و دیگر کسانی که جهت شکار و به دام انداختن مردم راه او را پیمودهاند و از روش او استفاده کردهاند و خود را با باطل تقویت کردهاند، که بزرگترین دلیلشان بر این مطلب، این مطلب است که کاشف الغطاء در کتاب خود که در واقع آن را برای سنی تألیف نموده نه برای شیعه، گفته است: هر کس معتقد به امامت باشد به آن معنی که ما آن را ذکر کردیم، پس او مؤمن به معنای اخص خواهد بود، اما اگر ایمانش را بر ارکان چهارگانه منحصر نماید، پس او مسلمان و مؤمن به معنی اعم است و همهی احکام اسلام، از قبیل حرمت خون و مال و ناموس و وجوب حفظ او و حرام بودن غیبت وی و غیره بر او مترتب میشود؛ زیرا وی با عدم اعتقاد به امامت (پناه بر خدا) از اسلام خارج میشود. [۱۴۳]
کسی که به مبادی مذهب شیعه آشنایی دارد، میداند که در مذهب شیعه کسی که به امامت ایمان نداشته باشد و برای وی گردن ننهد، دین و ایمان ندارد. [۱۴۴]و چنانکه شیخ بزرگ آنان، مفید در کتاب «المسائل» گفته است:
امامیه اتفاق دارند بر این که هر کس امامت یکی از ائمه و اطاعتی را که خدا برایش واجب کرده است، انکار کند، او گمراه و کافر و مستحق جاودانگی در آتش است. [۱۴۵]و این کجا و آن کجا؟ کاشف الغطاء کجا و مفید کجا؟ و با این مطلب، گفتهی ما ثابت میشود که این کتابها برای بیان عقیدهی شیعه تألیف نشدهاند، بلکه برای تقیه و مدارا و مماشات و فریب مسلمانان به طور عموم و اهل سنت به طور اخص، تألیف شدهاند و خداوند از عملشان غافل نیست.
برای روشن نمودن مطلب حق و ارائهی برهان بر گفتهی خود که در واقع مبرهن است و قبلاً ثابت شده، گزیدهای از مطالبی را ارائه میدهیم که از کتابها و تألیفات مختلف تألیف شده در زمانها و جاهای مختلف اقتباس شدهاند و در کتاب «الشيعة والسنة» یا در فصلهای گذشتهی این کتاب به ذکر آن نپرداختهایم. و نیز در بارهی نویسندگان آن کتابها بحث میکنیم که از عالمان متأخر شیعه در دور سوم هستند و در کتاب «فصل الخطاب» نامی از آنان برده نشده است.
آنها را ذکر میکنیم تا مجالی برای نیرنگ نیرنگبازان و مکر حیلهگران و تقلب متقلبان و وارونه نشان دادن حقیقت و شک افکنی باقی نماند. پس با مدد و توفیق الهی میگوییم:
مطالب را از بحرانی متوفای سال (۱۱۰۸) هجری مفسر شیعی مشهور آغاز میکنیم؛ که مواضعی از مقدمه و جلد اول کتابش را به بیان عقیدهی خود پیرامون قرآن اختصاص داده است. ایشان در مقدمهی دوم کتابش، تحت عنوان «بیان آنچه وقوع بعضی تغییرات را در قرآن ثابت میکند» گفته: تحریف و تغییر موجب شده ارشاد به امر ولایت و امامت و اشاره به فضائل اهل بیت و واجب بودن اطاعت از ائمه به بطن و تأویل قرآن و بر سبیل مجاز و تعریض و رموز در ظاهر و تأویل قرآن واگذار شود». او تحت این عنوان عریض و طویل، مینویسد:
«بر حسب اخبار و روایات بعدی حق تأویل ناپذیر این است؛ قرآنی که در دست ماست بعد از پیامبر خداصتغییراتی در آن واقع شده است؛ بسیاری از کلمات و آیات از آن حذف شده، اما قرآنِ محفوظ از تغییر و تحریف و موافق با آنچه خدا نازل کرده است، همان است که علی÷آن را جمعآوری نموده و از آن نگهداری کرده تا به دست پسرش، امام حسن و سرانجام به دست قائم (مهدی) رسیده است و هم اکنون نزد او قرار دارد. به صراحت در حدیثی که آن را ذکر میکنیم، وارد شده است که در علم کامل خداوند صدور چنین افعال زشتی از مفسدان دین، ثبت شده بود که آن مفسدان هر گاه به چیزی زیانآور برای خود و سودمند برای علی و فرزندان پاکش، مطلع میشدند، سعی میکردند آن را به طور مطلق ساقط کنند یا تغییرش دهند، خلاصه به تحریف آن همت میگماشتند و از ارادهی کامل خداوند و رحمت واسع او غافل بودند که امر ولایت و امامت را حفظ میکند و از فضائل ظاهری پیامبرصو ائمه پاسداری مینماید تا از تغییر اهل تضییع و تحریف سالم بمانند و معانی آن همراه بقاء تکلیف برای اهل حق باقی بماند، لذا تنها به چیزی که در کتاب شریف به آن تصریح شده است، اکتفاء نکرد؛ بلکه بر حسب بطون (معانی پنهانی قرآن) و به سبک تأویل و صنایعی چون: مجاز و تعریض و رمز و کنایه و غیره اشاره کرده است تا بر همهی خلایق اتمام حجت کرده باشد، حتی بعد از اینکه تحریفکنندگان آنقسمت را که به طور صریح و با زیباترین وجه و برترین راه بر امامت دلالت میکرد، ساقط کرده باشند. صدق این گفتار با ملاحظهی تمام چیزهایی که آنها را در فصول چهارگانه مشتمل بر همهی این احوال ذکر میکنیم، به خوبی روشن میگردد». [۱۴۶]
سپس در فصل اول، بیست و یک روایت را از مهم ترین کتب آن قوم آورده است که ما یازده روایت را که ذکر نکردهایم ارائه میدهیم و بقیه را رها میکنیم؛ زیرا در ابواب گذشته وارد شدهاند:
۱- علی بن ابراهیم در تفسیرش با اسناد خود که به ابی عبدالله÷متصل میشود روایت کرده است که ابو عبدالله گفت:
«به درستی پیامبر خداصبه علی÷گفت: همانا قرآن در پشت رختخوابم در ورقها و چوبههای خرما و کاغذها، قرار دارد آن را بر دارید و جمعآوری کنید و ضایعش مگردانید؛ همانگونه که یهود تورات را ضایع کرد، پس علی رفت و آن را در یک پارچهی سفید جمع نمود و در خانهی خود آن را مهر کرد و گفت: تا قرآن را جمعآوری نکنم ردایم را نمیپوشم. گاهی مردی نزد وی میرفت، به بدون رداء از او استقبال میکرد تا این که قرآن را جمع نمود».
در کتاب «ثواب الأعمال» با اسناد از عبدالله بن سنان، از ابی عبدالله÷روایت نموده که گفت: در سورهی احزاب رسوایی مردان و زنانی از قریش و غیره وجود داشت. ای ابی سنان، همانا سورهی احزاب زنان قریش را رسوا کرد و از سورهی بقره طولانیتر بود؛ اما آن را ناقص و تحریف نمودند.
و همانگونه که در آخر فصل اوّل از گفتار اول ابی عبدالله÷بیان شد گفت: «در قرآن حوادث گذشته و آینده و حال وجود دارد، اسامی تعدادی از مردان در آن ذکر شده بود که حذف شدند و هر یک از آن اسامی با صورتهای مختلف خوانده میشد که قابل شمارش نیستند و این مطلب را فقط وصیها میدانند».
همچنین در آن کتاب آمده است که از ابی عبدالله روایت شده که گفت: «آیات بسیاری از قرآن حذف شده است اما بر آن افزوده نشده مگر چند حرفی که نویسندگان آن را به اشتباه یا از روی توهم نوشتهاند».
در «كنز الفوائد» با اسناد خود از صادق÷نقل کرده است که وی در حدیثی که بعضی از الفاظ حذف شده از قرآن در آن آمده، گفته است: «همانا عمرو بن عاص بر منبر مصر گفت: در مقابل هزار درهم، حرفی از قرآن زدوده شد و صد هزار درهم دادم تا آیهی ﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ ٱلۡأَبۡتَرُ٣﴾[الکوثر: ۳] از قرآن زدوده شود. پس به او گفتند: معاویه اجازه نمیدهد. سپس معاویه به وی نوشت: آنچه بر منبر گفتی به من ابلاغ شد، در حالی که من آن جا نبودم».
همچنین در «كنز الفوائد» از صدوق با اسناد خود از میسر آمده که گفت: «از رضا÷شنیدم میگفت: به خدا سوگند، نه دو شخص بلکه یک شخص هم از شما در آتش دیده نمیشود. گفتم این کجا و کتاب خدا کجا؟ در جواب گفت: در سورهی الرحمن در فرمودهی خداوند متعال آمده است:
(فيومئذ لايسأل عن ذنبه- منكم- إنس ولا جان)در آن روز هیچ پری و انسانی از شما از گناهش پرسش نمیگردد.
به او گفتم: واژهی منکم در اصل آیه نیست. گفت: همانا نخستین کسی که این آیه را تغییر داد، ابن أروی بود؛ زیرا این فرمودهی خدا حجتی علیه او و یارانش بود و اگر واژهی منکم در آیه نباشد، عقاب خدا از تمام بندگانش ساقط میشود؛ زیرا از گناه هیچ انس و جنّی سؤال نمیشود. پس چه کسی در روز قیامت مورد عقاب قرار میگیرد؟
در تفسیر فرات بن ابراهیم با اسناد خود از عبدالرحمن بن کثیر از ابی جعفر÷روایت کرده که گفت: «پیامبرخداصفرمود: ای علی، سه روز بیرون نرو تا کتاب خدا را تألیف میکنی و شیطان بر آن نیفزاید. پس شیطان نه چیزی بر آن افزود و نه چیزی از آن کاست». در کتاب «الغيبة» نعمانی از ابننباته روایت است که گفت: از علی÷شنیدم که میگفت: گویا من عجم را میبینم که چادرهای آنان در مسجد کوفه است و قرآن را چنانکه نازل گردید، به مردم میآموزند. گفتم: ای امیر المؤمنین، آیا این قرآن همان است که نازل گردیده است؟ گفت: نه؛ زیرا اسم هفتاد نفر از قریش و اسامی پدرانشان از آن زدوده شده است و تنها به خاطر بیاحترامی به پیامبر خدا ابولهب ذکر شده؛ زیرا وی عموی پیامبر است». و هنگام تفسیر بعضی از آیات و کلمات تغییر یافته، روایات دال بر مقصود به طور متفرقه ذکر میشوند.
در کتاب «الاحتجاج» از ابیذر غفاری روایت شده است: «زمانی که پیامبر خداصوفات نمود، علی قرآن را جمع نمود و آن را به سوی مهاجرین و انصار آورد و بر آنان عرضه کرد؛ زیرا پیامبرص به او چنین سفارش کرده بود. پس آنگاه ابوبکر بازش نمود، در صفحهی اول رسواییهای آن قوم آشکار شد، لذا عمر بر آشفت و گفت: ای علی، آن را برگردان ما نیازی به آن نداریم. سپس علی آن را پسگرفت و برگشت. ابوبکر، زید بن ثابت را که قاری قرآن بود احضار کرد و گفت: به درستی، علی قرآن را به نزد ما آورد و در آن رسواییهای مهاجران و انصار قرار داشت و ما میخواهیم که قرآن را برای ما تألیف کنی و رسوایی و هتک مهاجران و انصار را از آن بزدایی. زید نیز، دستور وی را پذیرفت. پس از کتابت قرآن فارغ شد و علی نیز، قرآنی را که تألیف کرده بود، ظاهر نمود، عمرگفت: پس چاره چیست؟ زید گفت: شما چاره را بهتر میدانید. سپس عمر گفت: جز این که او را بکشیم و از دستش راحت شویم، چارهی دیگری نیست. پس کشتن علی را به دست خالد بن ولید تدارک دیدند؛ اما موفق به اجرای نقشه نشدند. سپس زمانی که عمر خلیفه شد، قرآن را از علی خواست تا بین خودشان تحریفش کنند. پس گفت: ای ابا الحسن، اگر آن قرآن را به نزد ابوبکر بردهای به نزد ما نیز بیاور تا همگی پیرامون آن گرد آییم و بدان عمل کنیم. علی گفت: فرصت از دست رفت. من به خاطر اتمام حجّت بر شما آن را نزد ابیبکر بردم تا روز قیامت نگویید: ما از این قرآن غافل بودیم یا چرا آن را به نزد ما نیاوردی؟ همانا قرآنی که نزد من است جز پاکان و اوصیا از فرزندان من به آن دست نمیزنند. پس عمر گفت: آیا زمان ظاهر کردن آن مشخص است؟ علی گفت: بلی، هرگاه قائم اهل بیت و از فرزندان من به پا خاست آن را ظاهر میکند و مردم را به عمل کردن به آن وادار مینماید؛ سپس سنت با آن جاری میگردد».
همچنین در کتاب یاد شده از کتاب مسلم از عبدالله بن جعفر بن ابی طالب روایت شده است که گفتاری طولانی در میان او و فرزندان معاویه در محضر گروهی که یکی از آنان حسن بن علی بود، رد و بدل شد؛ او نقل میکند که حسن÷گفت: «عمر به نزد پدرم فرستاد که من میخواهم، قرآن را جمعآوری و در یک مصحف بنویسم؛ پس قرآن نوشته شدهی خود را نزد من بفرست. سپس علی به نزد او آمد و گفت: به خدا سوگند اگر گردنم را بزنی، آن قرآن را به تو نمیدهم. عمر گفت چرا؟ علی گفت: چون خداوند فرموده است: (لا يمسّه إلا المطهرون)(جزپاکان آن را لمس نمیکنند) و گفت: منظور خداوند از پاکان من بودهام نه تو و یاران تو. سپس عمر عصبانی شد و گفت: پسر ابیطالب گمان میکند جز او کس دیگری علم ندارد. پس هر کس قرآنی دارد نزد من بیاورد. و هر گاه مردی نزد او میآمد و چیزی از قرآن میخواند، اگر مرد دیگری هم، آن آیه را قرائت میکرد آن را مینوشت؛ و گرنه چیزی نمینوشت. سپس حسن گفت: گفتهاند: از بسیاری از قرآن ضایع شده است؛ دروغ گفتند: به خدا سوگند قرآن مجموعهای است محفوظ نزد اهل قرآن. سپس حسن گفت: عمر قاضیان و والیان خود را فرمان داد و گفت: طبق آراء و نظرات خود اجتهاد کنید و به چیزی که در نظرتان حق است، قضاوت کنید؛ پس او و والیانش همیشه در اشتباه بودند و پدرم آنها را از اشتباهاتشان خارج مینمود و به چیزی که علیه آنان بود، احتجاج میکرد و قاضیان نزد خلیفهی خودشان جمع میشدند و دربارهی یک مسأله با قضاوتهای گوناگون حکم میکردند و خلیفه، آن قضایا را برایشان تایید میکرد؛ زیرا خداوند متعال حکمت و (فصل الخطاب) را به او نداده بود».
همچنین در کتاب یاد شده در ضمن مجموعه حجتهای علی بر جماعتی از مهاجر و انصار، روایت است که طلحه در ضمن سؤالاتی به علی گفت: ای ابو الحسن، چیزی هست که میخواهم آن را از توبپرسم: تو را دیدم با لباسی آراسته خارج شدی و گفتی: پیوسته در خدمت پیامبرصبودهام و به غسل و تکفین و نماز و دفن وی مشغول بودم. سپس مشغول کتاب خدا بودم تا آن را جمعآوری نمودم. این کتاب خداوند است که نزد من قرار دارد و یک حرف از آن کم نشده است، اما من آن قرآنی را که تو نوشتی و تألیف کردی، ندیدهام. عمر را دیدم که به نزد تو فرستاد و گفت: آن قرآن را برایم بفرست، اما تو از فرستادن آن خودداری نمودی. پس عمر از مردم درخواست کرد تا هر کس قرآنی نزد خود دارد، بیاورد. بعد هر گاه دو مرد بر آیهای شهادت میدادند آن را مینوشت و اگر جز یک مرد کسی بر آن شهادت نمیداد، نوشتن آیه را به تأخیر میانداخت و آن را نمینوشت. عمر گفت: من شنیدم که در روز یمامه مردانی کشته شدند که قرآنی را قرائت میکردند که غیر از آنان کسی آن را قرائت نمیکرد، پس آن قسمت از بین رفت؛ چون وقتی نویسندگان مشغول نوشتن بودند، گوسفند آن ورق را خورد و هر چه در آن نوشته شده بود، از بین رفت و آن نویسنده عثمان بود». همچنین از عمر و یارانش و از کسانی که نوشتههای خود را در زمان عمر و عثمان تألیف کرده بودند، شنیدم که میگفتند: سورهی احزاب به اندازهی سورهی بقره و سورهی نور، صد و چند آیهای بود و سورهی حجر، صد و نود آیه بود. چرا این طور شد؟ خدا رحمتت کند چرا کتاب خدا را برای مردم ظاهر نمیکنی؟ چه مانعی در کار است؟.
همچنین عثمان به هنگام گرفتن تألیف عمر، قرار جمع کردن قرآن را گذاشته بود؛ لذا قرآن را برای او جمع نمود و مردم را وادار به پیروی از یک قرائت کرد. سپس مصحف اُبَی بنکعب و ابن مسعود را پاره کرد و آنها را در آتش سوزاند. علی در جواب طلحه گفت: «ای طلحه، به درستی هر آیهای که خدا بر محمدصنازل کرده است در نزد من و با املای پیامبر خداصو دست خط من و تأویل همه آیاتی که خدا آن را بر محمدصنازل کرده است و هر حلال و حرام، یا حدی یا حکمی یا چیزی که تا روز قیامت امت به آن احتیاج دارد، همه نزد من موجود است؛ حتی مقدار ارش و جریمهی زخم خراش نزد من است. طلحه گفت: پس هر کوچک یا بزرگ، یا خاص یا عامی که وجود داشته است یا تا قیامت به بوجود خواهد آمد نزد تو به صورت مکتوب وجود دارد؟
گفت: آری و راز این مطلب آن است که پیامبر خداصدر هنگام وفات، کلید هزار باب و دروازهی علم را در اختیار من قرار داد که هر باب از آنها هزار باب دیگر را برایم میگشود و اگر امت بعد از وفات رسول خداصاز من پیروی و اطاعت میکردند از روزی آسمانی و زمینی بهره میگرفتند. سپس طلحه گفت: ای ابا حسن، از چیزی که در رابطه با قرآن از تو سؤال کردم، جواب بده؛ آیا آن را برای مردم ظاهر نمیکنی؟ علی در جواب گفت: ای طلحه، به عمد از جواب خودداری کردم؛ پس مرا از آنچه عمر و عثمان نوشتند با خبر کن. آیا نوشتهی آنان تمامش از قرآن بود یا چیزهایی غیر از قرآن هم در آن وجود داشت؟ طلحه گفت: همهاش قرآن بود. علی گفت: اگر به آنچه در آن است عمل کنید، از آتش نجات پیدا میکنید و داخل بهشت میشوید، زیرا حجت ما و بیان حق و فریضه بودن اطاعت از ما در آن وجود دارد. طلحه گفت: مرا کفایت میکند؛ اگر این تألیف، قرآن باشد برای من کافی است. سپس طلحه گفت: به من خبر بده آن قرآن و تأویل آن و بیان حلال و حرامی که در دست داری را به چه کسی واگذار میکنی و بعد از تو چه کسی آن را به عهده خواهد گرفت؟
علی در جواب گفت: آن کسی که پیامبرصبه من امر نمود تا این قرآن را به وی دهم؛ یعنی، وصی من. نزدیکترین مردم به من بعد از خودم، پسرم حسن است. پس حسن آن را به پسر دیگرم، حسین واگذار میکند. سپس به یکایک فرزندانم از نسل حسین منتقل میشود و تا آخرین نفر آنان، همراه رسول خداصدر اطراف حوض گوثر گرد میآیند. همهی آنان با قرآن خواهند بود و از قرآن جدا نمیشوند و قرآن هم با آنان است و از آنها جدا نمیشود». (حدیث)
همچنین در فصل سوم، خبر دیگری به نقل از کتاب «احتجاج» خواهد آمد که شامل تصریح به تغییر قرآن و به راز چیزی است که با تعریض و تأویل به امامت اشاره شده است. در فصل پنجم، از گفتار دوم از مقدمه اول از حدیث کتاب «مختصر» تألیف حسن بن سلیمان که آن حدیث شامل قول ابی محمد عسکری است که میگوید: «به خدا پناه میبرم از کسانی که محکمات کتاب را حذف کردند». (حدیث)
میگویم: در زیارتنامههای متعدد مانند زیارت «الغدیر» و در دعانامههای فراوان همچون دعای «دو بت قریشی» و غیره، عبارات صریحی در تحریف و تغییر قرآن بعد از پیامبرصوارد شده است. از جمله امور بسیار واضح که هیچ احدی آن را انکار نمیکند، آن است که امتهای گذشته، صُحُف و کتابهای آسمانی خود را تغییر دادند و آنها را تحریف کردند، به ویژه تورات و انجیل را چنانکه قرآن و احادیث، این مطلب را به صراحت اعلام میدارند و یکی از آن احادیث همان خبر اول از این فصل است، قول امام باقر که گفت: «همانا بنی اسرائیل اختلاف پیدا کردند چنانکه این امت در قرآن اختلاف پیدا کردند و در کتابی هم که نزد قائم هست اختلاف پیدا میکنند؛ او قرآنی را به سوی آنان میآورد که بسیاری آن را انکار میکنند، پس همهی آنها را جلو آورده و گردنهایشان را میزند». پس بیندیش به دلالت این خبرها بر وجود یک قرآن محفوظ از زیاده و نقص که در هر عصری با امام زمان است و آن کتاب، همانست که علی آن را جمع آوری کرده است و آنچه امروزه نزد ماست بدون هر گونه خللی نزد ما حجت است تا حق و اهل آن ظاهر گردند؛ خداوند توفیق دهنده است. [۱۴۷]
همچنین در جلد اول تفسیر خود تحت عنوان «کسی جز امامان قرآن را جمعآوری ننموده است» روایات بسیاری را در این باره آورده است که بعضی را قبلاً ذکر نمودهایم.
همچنین تحت این عنوان «اما آنچه مخالف با آن چیزی است که خدا آن را نازل کرده و آنچه از قرآن تحریف شده است» احادیث بسیاری را عنوان کرده است. چون این احادیث در باب چهارم ذکر خواهند شد، فعلاً آنها را رها میکنیم.
دومین کسی که میخواهیم، کلامش را وارد کنیم؛ مفسّر شیعی دیگری به نام محمد محسن، ملقب به فیض کاشانی است، وی در مقدمهی تفسیر خود تحت عنوان «مقدمهی سوم» از آنچه دربارهی جمع و تحریف و زیاده و نقص در قرآن آمده است، بحث نموده و در همان مقدمه، روایتهایی آورده است که تعداد آنها از پنجاه عدد فراتر میرود. سپس صافی گفته است: بر همهی اینها این اشکالی وارد است که دیگر اعتمادی بر قرآن باقی نمانده است؛ زیرا احتمال دارد که هر آیهای از قرآن تغییر یافته و تحریف شده باشد یا بر خلاف آن باشد که خداوند آن را نازل کرده است، پس دیگر در قرآن حجتی برایمان باقی نمیماند پس فائدهی آن و فائدهی امر به تبعیت از آن و سفارش به چنگ زدن به آن و غیر اینها منتفی میشود، و باز هم خداوند عزوجل فرموده است:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِٱلذِّكۡرِ لَمَّا جَآءَهُمۡۖ وَإِنَّهُۥ لَكِتَٰبٌ عَزِيزٞ٤١ لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ٤٢﴾[فصلت: ۴۱-۴۲].
«کسانی که به این ذکر [= قرآن] هنگامی که به سراغشان آمد کافر شدند (نیز بر ما مخفی نخواهد ماند)! و این کتابی است قطعا شکست ناپذیر که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمیآید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است».
و نیز، فرموده است: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾[الحجر: ۹].
«ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم».
پس چگونه تحریف و تغییر به قرآن راه یافته است؟ و همچنین از پیامبرصو محدثان دربارهی صحت و فساد خبر روایت شده است که با قرآن سنجیده میشود و در صورت موافقت با قرآن، صحیح و در صورت مخالفت با آن، فاسد خواهد بود. پس وقتی قرآنی موجود در دسترس ما تحریف شده است؛ فائدهی عرضه نمودن سنت بر آن چیست؟ با این که خبر تحریف، مخالف و تکذیب کنندهی کتاب خداست، اما ردّ و حکم به فساد آن یا تأویل وی واجب است؛ -و علم در دفع این اشکال نزد خداست-. به خاطرتان میآید که گفته شد: اگر این اخبار صحیح باشد، شاید تغییر فقط در چیزی است که خلل زیادی در مقصود ایجاد نمیکند، مانند حذف اسم علی و آل محمدصو حذف اسامی منافقان ـ نفرینهای خدا بر آنان بادـ واقعاً استفاده از عموم الفاظ باقی است، یا مانند حذف و پنهان کردن، که استفاده از سایر آیات به حال خود باقی است، البته اوصیاء چیزهایی از این قبیل را که از دستمان رفته است، جبران میکردند. سخن پیامبرصدر حدیث طلحه بر این مطلب دلالت میکند، آن جا که فرمودند: «اگر به آنچه در آن است، عمل کنی از آتش نجات مییابی و داخل بهشت میشوی؛ زیرا در آن، بیان حق و حجت ما و واجب بودن طاعت ما وجود دارد». [۱۴۸]
همچنین محدث بزرگ آنان، کسی که در بد زبانی بینظیر است، در کتاب «حياة القلوب» خود، در حال بدگویی و دشنام دادن به یاران پیامبر خداصبه ویژه صدیق و فاروقب، تحت عنوان «بيان حجة الوداع» مینویسد:
همانا رسول خداصاعلان نمود که علی بن ابیطالب، ولی، وصی و خلیفهی من بعد از من است، اما یاران او بسان قوم موسی عمل کردند و از گوساله و سامری این قوم؛ یعنی، ابوبکر و عمر پیروی کردند [۱۴۹](تا اینجا که گفت:) منافقان از جانشین رسول خدا عصبانی شدند و به خلیفهی خدا؛ یعنی، کتابی که آن را نازل کرده است، دست بردند و آن را تحریف و تغییر دادند و هر چه خواستند به سر قرآن آوردند». [۱۵۰]
برای تغییر و تحریفی که واقع شده است، در این کتاب و کتابهای دیگرش نیز، مثالهای بسیاری آورده است و به روایات و احادیثی از امامان و معصومان خود استناد کرده است. [۱۵۱]
بار دیگر مجلسی در کتاب خود از تفسیر «کازر» [۱۵۲]ذکر کرده است که عثمان بن عفان آن (سورهای) را از قرآن به ویژه از مصحف عبدالله بن مسعود طبق زعم باطل بیرون انداخته است و نص آن سوره این است:
(يا أيها الذين آمنوا بالنبي وبالولي الذي بعثناهما يهديانكم إلى صراط مستقيم. نبي وولي بعضهما من بعض وأنا العليم الخبير، إن الذين يوفون بعهد الله لهم جنات النعيم. والذين إذا تليت عليهم آياتنا كانوا بآياتنا مكذبين. فإن لهم في جهنم مقاماً عظيماً إذا نودي لهم يوم القيامة أين الظالمون المكذبون للمرسلين. ما خلفهم المرسلين إلا بالحق وما كان الله ليظهرهم إلى أجل قريب. سبح بحمد ربك وعليٌ من الشاهدين).
(ای کسانی که به پیغمبر و ولی ایمان آوردهاید در حالی که آن دو را مبعوث کردهایم و آنها شما را به راه راست هدایت میکنند، پیامبر و ولی از یکدیگرند و من دانا و آگاهم. همانا کسانی که به عهد خدا وفا میکنند دارای بهشتهای پر نعمت هستند و کسانی که هر گاه آیات ما بر آنان تلاوت میشود، تکذیب میکنند؛ پس به درستی در جهنم جایگاهی بس عظیم و خطرناک دارند. هر گاه در روز قیامت صدا زده شوند که ستمکاران و تکذیب کنندگان پیامبر کجایند؟ در حالی که جز طبق فرمان خداوند، پیامبران را نزد آنان نفرستادیم و خداوند به زودی قصد آشکار نمودن آنان را ندارد. پروردگارت را تسبیح و ستایش کن و علی هم از شاهدان است). [۱۵۳]
و شیخ علی اصغر بروجردی از رهبران قرن سیزده در عصر محمد شاه قاجار نیز، در کتاب «عقائد الشيعة» [۱۵۴]گفته است: واجب است بر ما که معتقد باشیم، قرآن اصلی در معرض تغییر و تبدیل قرار نگرفته است؛ قرآنی که جز امام عصر غائب (عج)، نزد کس دیگری نیست، اما منافقان، قرآنی را که نزد خود داشتند، تغییر داده و تحریف نمودند. [۱۵۵]
همچنین ملا محمد تقی کاشانی در کتاب «هداية الطالبين» خود در سال (۱۲۷۵) هجری، تحت عنوان «مطاعن عثمان» نوشته است: «همانا عثمان دو بار عبدالله بن مسعود را زد، یک بار به خاطر این که نماز جنازه بر ابیذر خوانده بود و بار دیگر به خاطر این که از او مصحف وی را درخواست کرده بود تا آن را به شکل قرآن خود که دارای زیاده و نقص بود، درآورد. بار دیگر از او روایت شده است که زیدبن ثابت را که دوست او و دشمن علی بود، امر نمود که قرآن را جمع کند که او هم، مناقب اهل بیت و ذم و نکوهش دشمنانشان را از قرآن بیرون انداخت و قرآنی که هم اکنون در دسترس مردم قرار دارد و معروف به قرآن عثمان است، همان قرآنی است که زید آن را جمع کرده است». [۱۵۶]
همچنین کسی که الگوی علمای خداشناس و مقتدای فرزانگان خدا پسند و حافظ مرزهای دین بود؛ یعنی، زین العابدین کرمانی در رسالهی «تذييل» خود میگوید: «کیفیت جمع قرآن ثابت میکند که تحریف و تصحیف و نقص در قرآن واقع شده است، هر چند این مطلب، موجب ذلّت و خواری مسلمانان نزد یهود و نصاری است که گروهی از ما ادعای اسلام دارند و اینگونه عمل میکنند، اما در واقع اینها منافقانی بودند که، آنچه را میخواستند انجام دادند و قرآن حفظ شده جز نزد امام غائب، نزد کس دیگری نیست. سپس روایات امامانش را آورده و گفته است:
همانا شیعه به خاطر تقیه، به فرمان آل محمد ناچارند این قرآن را بخوانند. [۱۵۷]
همچنین برادرش در کتاب «حسامالدین» خود مطلبی شبیه نوشتهی او، نوشته است و قبل از این دو برادر نیز، پدرشان، محمد کریم خان، متوفای سال (۱۲۸۸) هجری در کتاب «نصرة الدين» [۱۵۸]خود و «ارشاد العوام» [۱۵۹]به چنین مطلبی اشاره کرده است.
همچنین علی بن نقی رضوی، علامهی شیعهی هند، در کتاب «اسعاف المأمول» [۱۶۰]خود گفته است: «اما متواتر بودن همه آیات قرآن مورد اختلاف است، چون وقوع تحریف از طرف اکثر اهل حدیث ذکر شده است».
و این ظاهر کلام کلینی و استاد او علی بن ابراهیم قمی و شیخ احمد بن ابیطالب طبرسی، صاحب کتاب احتجاج، است و سید و صدوق و محقق طبرسی و جمهور مجتهدین، به عدم وقوع تحریف حکم کردهاند و سید علامه «نعمة الله» در رسالهی خود «منبع الحياة» ادلهی اولیه را ذکر کرده است که بعضی از این اخبار به حد استفاضه و بلکه تواتر رسیدهاند، مثل آنچه از امیرالمومنین روایت شده است؛ هنگامی که دربارهی مناسبت بین دو فرمودهی خداوند: ﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ فَٱنكِحُواْ﴾[النساء: ۳] از او سؤال شد، در جواب گفت: در بین این قسمت اول آیه تا (فانكحوا) یک سوم قرآن از قلم افتاده است.
و نیز آنچه از صادق روایت شده است که دربارهی آیهی ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾[آل عمران: ۱۱۰] گفت: چگونه این امت، بهترین امت خواهند بود در حالی که فرزند رسول خداصرا کشتند؟ این طور نازل نشده، بلکه به صورت «کنتم خیر اَئِمَّة من أهل البیت»، نازل شد. و نیز روایت کردهاند از جمله آن خبرها که به حد استفاضه رسیدهاند آیهی غدیر است که این گونه نازل شد: (يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك- في علي- وإن لم تفعل فما بلغت رسالته)؛ یعنی، ای پیامبر، تبلیغ کن آنچه دربارهی علی از طرف پروردگارت بسوی تو نازل شده است و اگر چنین نکنی، رسالتش را تبلیغ نکردهای.
چنین اخباری بسیاراند که اگر جمع شوند، حجم کتاب بسیار قطور میگردد؛ بعضی از آن اخبار این گونه است: قرآن طبق مصلحت و وقائع، به صورت متفرقه نازل میشد در حالی که نویسندگان وحی، چهارده مرد از صحابه بودند و رئیس آنان امیرمؤمنان بود و اغلب اوقات جز چیزی را که متعلق به احکام بود یا آنچه در محافل و مجالس بر وی وحی میشد، نمینوشتند، اما کسی که تمام آنچه در خلوت و منزل بر وی نازل میشد، می نوشت؛ کسی جز امیر مؤمنان نبود؛ زیرا پیامبرصبه هرجا میرفت او پروانهوار دور ایشان میچرخید. پس مصحف او از سایر مصاحف جامعتر بود. زمانی که پیامبرصبه لقای محبوبش پیوست و هواهای نفسانی متفرق شدند، امیرالمؤمنین÷قرآن را آن گونه که نازل شده بود، جمعآوری نمود و آن را در ردای خود پیچید و به مسجد برد و به مردم گفت: این کتاب پروردگارتان است؛ آنگونه که نازل کرده است. عمر در جواب گفت: نیازی به آن نداریم چون مصحف عثمان نزد ماست. پس علی گفت: آن را هرگز نخواهید دید و کس دیگر هم آن را نخواهد دید تا قائم ظهور کند. حتی گفته است: و این قرآن نزد ائمه است و در خلوتهای خویش آن را تلاوت میکنند. و گاهی بعضی از خواص خود را از آن مطلع میکنند. چنانکه «ثقة الإسلام» کلینی با اسناد خود از سالم بن سلمه روایت کرده که گفت: «مردی برای ابی عبدالله قرآن خواند و من حروفی از قرآن را میشنیدم که مانند قرآنی نبود که مردم آن را میخوانند، پس ابو عبدالله گفت: از این قرائت دست بکش و مانند مردم قرائت کن تا قائم ظهور کند؛ پس هرگاه قیام کرد کتاب خدا را میخواند و مصحفی را که علی نوشته، آشکار میکند و از این قبیل چیزها فراوان ذکر کرده است که برای اختصار آنها را وارد نمیکنیم».
اما اخبار دال بر وجوب چنگ زدن به کتابالله و امر به پیروی و سنجش اخبار با کتابالله، با تغییر و تحریف در آن منافات ندارد؛ همانطور که مأمور شدهایم به اهل بیت تمسّک کنیم، در حالی که آنان از تبلیغ منع میشدند و نمیتوانستند حق تبلیغ را ادا کنند. پس این روایت هم خالی از اشکال نیست و این اخباری که در خصوص تمسّک و پیروی از قرآن و امامان وارد شدهاند، ممکن است اجازهی عمل به آن را به خاطر تقیه صادر کرده باشند و حکم ظاهری خداوند را در نظر داشته باشند؛ چنانکه دربارهی قرائتهای هفتگانهی متواتره و مانند آن گفته میشود و نباید پنهان بماند که قول به جواز عمل از باب تقیه در همهی احوال، خواه محل تقیه باشد یا خیر، بعید است و همینطور قول به تحریف و نقصان مطلق در قرآن، مفاسد متنوعی به دنبال دارد و باعث عدم اعتماد به قرآن میشود. آری اگر گفته شود که مخالفان و منافقان هنگامی که کوشش خود را صرف خاموش گردانیدن انوار اهل بیت و مخفی ماندن فضائل و مناقب آنان میکردند تا مراتب عالی آنان در نزد خداوند و برای مردم ظاهر نگردد و بر ایشان حجتی نگردد تا ریاست و خلافت را حق آنان بدانند، تا خلافت خلفای زورمدار باطل نگردد و غلبه و سلطنت اهل بیت باعث بیمحتوا ماندن خلافت خلفای زبردست نگردد، نقص و تبدیل را بر آیاتی وارد نمودند که فضائل و مناقب و ریاست و خلافت اهل بیت را ثابت میکرد و اخباری که در اثبات نقصان، وارد شدهاند نیز، بر شبیه چنین نقصی دلالت میکنند، اما جز آن آیات ذکر شده، همهی آیات تا این زمان به حالت اصلی خود بدون دگرگونی و تغییر و تبدیل باقی ماندند؛ زیرا فایدهای در تغییر آن وجود نداشته است. پس در این باره بیندیش؛ زیرا این مسأله حساس و محل لغزش است و مقتضی توسعهی بحث و بیان است؛ اما وقت فرصت اتمام آن را نمیدهد». [۱۶۱]
و مانند همین مطلب را سید محمد لکهنوی در رد بر مرتضی میگوید: «ادعای عدم تحریف در قرآنِ موجود در دست مردم، محل نظر است، حتی فساد آن ظاهر و آشکار است؛ زیرا روایاتی که به حد تواتر رسیدهاند و دلالت دارند بر این که علی بن ابیطالب بعد از وفات پیامبرصبه جمع قرآن اشتغال داشته است، همگی پوچ و بیمعنی خواهند بود؛ با این که در روایاتی از معصومین آمده است که قرآنِ نوشتهی علی نزد صاحب عصر – مهدی – به ودیعه گذاشته شده است». [۱۶۲]
پیشوایان دیگر شیعه در هند مانند دلدار علی لکهنوی در «عماد الاسلام» و سید حامد حسین در «استقصاء الافهام» و ملا محمد در رسالهاش «بارقيه ضيغميه» و ملا ناصر حسین در «رشق النبال» و غیر آنها، در غیر آن کتاب نیز، چنین چیزی را گفتهاند. هیچ کتابی از کتابهای شیعه در دورهی سوم که به دورهی ما میرسد، از بحث در خصوص این موضوع، خالی نمیباشد و این هم دلیلی است بر این که چیزی در این موضوع وجود دارد.
بلی! هماکنون بعضی از افراد منتسب به علم از شیعه که تظاهر به انکار تحریف و تغییر قرآن کردهاند و این انکارشان هم جز به خاطر تقیه نمیباشد؛ چنانکه علمای سلف و خلف آنان به این مسأله تصریح داشتهاند. پس واجب است از کتابهایی که با این گونه روایات پر شدهاند و از راویانی که طبق گمان خود، مدار روایات و احادیث آن قوم از ائمه معصومین اهل بیت قرار گرفتهاند، دوری و بیزاری جویند. ما به کسی که چنین میگوید و این عقیده را اعلان مینماید، مرحبا میگوییم؛ زیرا با وجود اینها، اختلاف موجود در بین شیعه و سنی بالا میرود و فقط این کتابها و این راویان بودند که سبب جدایی و دوری آنان از سنت و اهل آن گردیدند و راهنمایان و رهبران این امت با املاء داستانهای خرافی و افسانههای موهوم و روایات باطل و بیمحتوا دربارهی اختلاف بین یاران رسول خداص، صدیق و فاروق و ذیالنورینy و عموم اصحاب و علی و بنی هاشمش، در خصوص به دست آوردن کرسی خلافت و امامت برای عامهی مردم به ویژه مسلمانان، به این اختلاف دامن زدند و وانمود میکنند پیامبر که راهنمای امت به راه راست و عمل صالح از قبیل عبادت خداوند یکتا و رعایت حقوق بندگان است، جز برای بالا بردن جایگاه علی و تبلیغ و حمایت از امامت او و اختیار منصبها و مراتب بزرگ برای خانوادهی خویش و فرمان دادن مردم به عبادت آل خود نه دیگران، مبعوث نشده است. به خدا پناه میبرم از این که فرستادهی خدا تنها به خاطر قومپرستی و این غرض محدود مبعوث شده باشد.
پس ای قوم شیعه، زود بشتابید و این اختلافات را دور بیندازید که جز با دستان گناهآلود و قلمهای ظالمانه و دروغپرداز مردانی که وجدانهایشان را به دنیا فروختهاند، پایه ریزی نشدهاست، غفلت و تقلید کورکورانه را کنار بگذارید. ای قوم، به کتاب محفوظ و دست نخوردهی خدا برگردید؛ کتابی که جبرئیل آن را بر سرور بشریت نازل کرده و خداوند تا بر پا شدن روز قیامت حفظ آن را ضمانت نموده است، تا رهیافتگان با کمک آن، رهیاب شوند و رهپویان در پرتو نور آن حرکت کنند و اگر به صیانت این کتاب از تحریف و تغییر ایمان نداشته باشیم، پس با کدامین کتاب رهیاب شویم و جهان را به سوی پروردگار جهان رها کنیم.
خدایا، دلهایمان را با نور ایمان نورانی گردان و ما را از مؤمنین حقیقی که معتقد به این آیه هستند، قرار بده: ﴿ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ٢﴾[البقرة: ۲] «آن کتابی است که شکی در آن نیست».
﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلرَّحِيمُ١٩١ وَإِنَّهُۥ لَتَنزِيلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٩٢ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِكَ لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ١٩٤ بِلِسَانٍ عَرَبِيّٖ مُّبِينٖ١٩٥﴾[الشعراء: ۱۹۱-۱۹۵].
«همانا این قرآن فرو فرستادۀ پروردگار جهانیان است. جبرئیل آن را برقلب تو نازل کرده است تا از زمرهی بیمدهندگان باشی با زبان عربی روشن و آشکار.»
و نیز: ﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ٤٢﴾[فصلت: ۴۲].
«هیچگونه باطلی، از هیچ جهتی، متوجّه قرآن نمیگردد، قرآن فروفرستادۀ یزدان است که با حکمت و ستوده است.»
«صدق الله العظيم»
[۱۳۳] برای شناخت این مبدأ نزد شیعه که اساسیترین پایه است که مذهب آنان بر آن پایهریزی شده است، بحث ظریف و جامعی را بنگر که در کتاب ما «الشیعة و السنة» چاپ ادارهی ترجمان السنة لاهور و دار الانصار مصر و دار طیبه مملکت عربی سعودی و مکتب اسلامی بیروت، لبنان از آن به تفصیل یاد شده است. [۱۳۴] تصحیف کاتبین، ص۱۸. [۱۳۵] جزائری، الأنوار النعمانیه. [۱۳۶] فصل الخطاب، ص۲۵۲. [۱۳۷] بیوگرافی همه اینها را در کتاب «الشیعة و اهل البیت» خودمان ذکر کردهایم. [۱۳۸] نقل از «فصل الخطاب» ص۳۵۳. [۱۳۹] الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج۲، ص۳۱. [۱۴۰] همان، ص۱۹۵. [۱۴۱] همان، ج۲۱، ص۱۱۳. [۱۴۲] همان. [۱۴۳] محمد حسین آل کاشف الغطاء، أصل الشيعة وأصولها، ص۱۰۳ و ۱۰۴. [۱۴۴] برای توضیح این مطلب به کتاب ما الشيعة وأهل السنة بنگر که در آن روایات بسیاری را در این خصوص از امامان معصومشان ـ طبق قول خودشان ـ وارد نمودهایم. [۱۴۵] به نقل از «البرهان» در تفسیر قرآن، ص۲۰. [۱۴۶] البرهان، ص۳۶ . [۱۴۷] البرهان، ص۳۹- ۳۶. [۱۴۸] فیض کاشانی، صافي في تفسير القرآن، ایران، ص۳۳ و ۳۴. [۱۴۹] به خاطر نقل این خرافات و خباثتی که از نهاد این قوم میجوشد و منویات آنان را ظاهر میکند از خداوند آمرزش میطلبم. [۱۵۰] مجلسی، حیاة القلوب، ج۲، ص۵۴۱. [۱۵۱] برای این مطلب به حیاة القلوب، تحت عنوان «آیاتی که در امامت نازل شدهاند»، ج ۳، ص ۱۲۵ و ما بعد آن بنگرید. [۱۵۲] در این موضوع، سورهای را به نقل از تهرانی در کتاب الذریعة خود، ج ۴، ص ۳۰۹ نام برده است. [۱۵۳] به نقل از کتاب تذکرة الائمة، ص ۹، ۱۰ و عین همین سوره را خطیب در رسالهی الخطوط العریضة خود ذکر کرده است. [۱۵۴] طهرانی در کتاب الذریعة، ج ۱۵، ص ۲۸۴ نام برده است. [۱۵۵] عقاید الشیعة، ایران، ص۲۷. [۱۵۶] هدایة الطالبین، ص۳۶۸. [۱۵۷] تذلیل در رد علی هاشم شامی، ایران، سعادت کرمان، ص۲۳-۱۳. [۱۵۸] صاحب ذریعه، این کتاب را در جلد ۱ و ص ۱۷۵ نام برده است. [۱۵۹] همان، ص ۵۱۵. [۱۶۰] این کتاب در ذریعه، ج۲، ص۵۹ ذکر شده است. [۱۶۱] علی بن السنی، إسعاف المأمول، هند، اثنی عشری لکهنو، ۱۳۱۲هـ، ص۱۱۵. [۱۶۲] سید محمد لکهنوی، ضربة حیدریة، ج۲، ص۷۸.