۷- تَطَـیُّر [۹۹]و تشائم
ابن اثیر در نهایه میگوید: طیره، به کسره طاء و فتح یاء، تشائم به چیزی است (یعنی شوم گرفتن و زدن فال بد)، و طیره مصدر تطیّر است مثل تخیر و خیره.
اصل تطیّر این بود که در جاهلیت وقتی کسی ارادۀ سفر یا تجارت یا کار دیگر داشت مرغ یا حیوانی وحشی را از منزلش میراند، اگر آن حیوان به سوی راست میرفت آن را «سانح» و اگر به سوی چپ میرفت «بارح» میگفتند. اگر روی به آنان میکرد «ناطح»، و اگر از پشت آنان میآمد «قعید» مینامیدند. بعضی از اعراب بارح را شوم میگرفتند، و تبرک به سانح میجستند، و بعضی دیگر برخلاف این بود؛ چنانکه در میان ما نیز مردمانی هستند که تبرک به قهقهۀ جغد میجویند، و وای وای او را به فال بد میگیرند. تطیُّر در استعمال اولیهاش در تشائم به پرنده وضع شده بود، و بعدها در همه حوادثی که شوم میگیرند استعمال شد.
رسول اکرمصچنانکه امراض اجتماعی و خلقی بشر را معالجه فرمود، همچنین این مرض مهم تطیّر را که بیشتر بشر مبتلی به آن هستند و روز به روز زیادتر میگردد، علاج کرد. چنانکه در جواب سئوال از تطیُّر فرمود:
«این چیزیست که بعضی از شما بدان گرفتارید ولی نباید شما را از کارتان باز دارد» [۱۰۰].
در حدیث دیگر است که فرمود:
«هنگامی که فال بد زدید، آن کار را ترک نکنید، بروید و تطیُّر شما را از کار بازندارد» [۱۰۱].
باید دانست که تطیُّر فقط به کسی ضرر میزند که از آن بترسد، ولی کسی که اعتناء نکند و برود ضرر نمیبیند، به خصوص اگر این دعا را بخواند:
«اللَّهُمَّ لاَ طَیْرَ إلاَّ طَیْرُكَ، وَلاَ خَیْرَ إلاَّ خَیْرُكَ، وَلاَ إِلَهَ غَیرُكَ [۱۰۲]. اَللَّهُمَّ لا یأْتِيْ بِالْحَسَنَاتِ إِلاَّ أَنْتَ وَلا یَدْفَعُ السَّیِّئَاتِ إِلاَّ أَنْتَ وَلا حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِكَ» [۱۰۳].
«طیره» و «تشئوم» از اقسام شرک و القاء شیطان و وسوسۀ اوست، و هرچه انسان به آن بیشتر اهمیت بدهد مؤثرتر و بزرگتر میشود، و اگر بیاعتنایی کند، بی اثر و مضمحل میگردد، و مادامی که قلب را مشغول آن نکرده و فکرش را متوجه ننموده باشد، به هیچوجه مؤثر نخواهد بود [۱۰۴].
اگر کسی در زندگانی متشائم و بدبین باشد، بدبختیها مثل سیل به او هجوم میکنند، و درهای وسوسه بر او باز میشود، و هرچه میبیند، یا میشنود به آن تشئوم میزند؛ مثلاً صبح که از خانه بیرون بیاید اگر کوری یا شلی یا صاحب آفتی ببیند، تشائم میزند، یا هر کلمهای که بشنود و غیر مناسب ببیند، به فال بد میگیرد، و خود را بدبخت میپندارد. حال این شخص مانند حال یک نفر وسواسی است که التفات بر علم و ناصح ندارد، و هیچوقت متوکل بر حق نیست، بلکه برهنه از اعتماد و اتکاء به خالق جهان است، و همیشه متمسک به اسباب موهوم و ضعیف میباشد. هر کس به اینجا برسد بلاهای گوناگون روزگار و مصائب چرخ بوقلمون کاملاً متوجه او میشود؛ مانند کسی که دمل دارد و مرهم نمیگذارد، و به جای آن نمک بر آن میپاشد، شخص بدبین و مُتَطیِّر [فالگیرنده] همیشه محزون و متحیر است، و زندگانیش تنگ میباشد. از هر امری دوری میکند، در هر کاری وسواس دارد. هر موهومی را مؤثر میپندارد، و چه بسیار از حظوظ [لذتها] و منافعی که از آنها محروم میماند.
تطیُّر و بدبینی کار دشمنان انبیا و رسل است، و خداوند در قرآن از قول منکرین رسل بیان میفرماید:
﴿إِنَّا تَطَيَّرۡنَا بِكُمۡۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهُواْ لَنَرۡجُمَنَّكُمۡ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٞ ١٨ قَالُواْ طَٰٓئِرُكُم مَّعَكُمۡ أَئِن ذُكِّرۡتُمۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ ١٩﴾[یس: ۱۸-۱۹]
«ما شما را شوم گرفتیم، اگر به این سخنان خود خاتمه ندهید شما را سنگسار میکنیم، و از ما به شما عذاب سختی میرسد، گفتند: اگر فکر کنید شومی شما با خودتان است، بلکه شما قومی هستید که از حد تجاوز نمودهاید».
همچنین از قول قوم فرعون میفرماید:
﴿فَإِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَٰذِهِۦۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةٞ يَطَّيَّرُواْ بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُۥٓۗ أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ١٣١﴾[الأعراف: ۱۳۱]
«اگر به قوم موسی ارزانی و وسعت رزق و فراوانی و عافیت میرسید، میگفتند: حق با ماست و سزاوار این نعمتها هستیم، و اگر قحط و بلا و مرضی میرسید میگفتند: از شومی موسی و اصحاب او و بدقدمی ایشان است. پس خدا خبر داد که شومیِشان از جانب خداست، نه به سبب موسی، ولی ایشان نمیدانند».
همچنین دربارۀ دشمنان رسول اکرمصمیفرماید:
﴿وَإِن تُصِبۡهُمۡ حَسَنَةٞ يَقُولُواْ هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةٞ يَقُولُواْ هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِكَۚ قُلۡ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ﴾[النساء: ۷۸]
«و اگر [پیشامد] خوبى به آنان برسد مىگویند این از جانب خداست و چون صدمهاى به ایشان برسد مىگویند این از طرف توست؛ بگو همه از جانب خداست»،
پس در این سه جای قرآن، خداوند تطیُّر را به دشمنان رسل منسوب میفرماید، در جواب تطیُّرشان به موسی ÷و قوم او میفرماید:
﴿أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ﴾[الأعراف: ۱۳۱]
«آگاه باشید که [سرچشمه] بدشگونى آنان تنها نزد خداست»،
در جواب تطیُّرشان به رسول اکرمصمیفرماید:
﴿قُلۡ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ﴾[النساء: ۷۸]
«بگو همه از جانب خداست»،
و در جواب تطیُّرشان به رسل میفرماید:
﴿طَٰٓئِرُكُم مَّعَكُمۡ﴾[یس: ۱۹]
«شومىِ شما با خود شماست».
ابن عباس میگوید: یعنی قضا و قدرشان نزد خداست، و در روایت دیگر یعنی شومیِشان از نزد خداست. و به واسطۀ کفر و تکذیب آیات و رسل خدا، نتیجۀ عمل که شومی و بدبختی است از نزد خدا خواهد بود، و این، شومیای است که در دنیا به واسطۀ اعمال بد حاصل شده است.
این معنی، نظیر قول خداست که میفرماید:
﴿وَكُلَّ إِنسَٰنٍ أَلۡزَمۡنَٰهُ طَٰٓئِرَهُۥ فِي عُنُقِهِۦ...﴾[الإسراء: ۱۳]
«آنچه از خیر و شر تطیُّر میزنند بر گردن خودشان است» [۱۰۵].
عرب میگوید: جرى له الطائر بكذا من الخیر والشر، ابوعبیده میگوید: طائر نزد عرب به معنی حظ است که به فارسی بخت میگویند. عرب میگوید: هذا یطیر لفلان.
بعضی هم گفتهاند که: ﴿أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ﴾یعنی: سبب شومیِشان نزد خداست، و آن اعمالی است که در نامۀ عمل ایشان نوشته شده و خدا آنها جزا میدهد.
این معنی متناقض با سخن رسل که گفتند: ﴿طَٰٓئِرُكُم مَّعَكُمۡ﴾نیست، یعنی حظ شما و آنچه به شما از خیر و شر میرسد با شماست، و به سبب اعمال و کفر و مخالفتتان با ناصحین گرفتار آنها میگردید. پس اینها از طرف ما انبیا و رسل نیست و ما مسببشان نیستیم، بلکه به واسطۀ سرکشی و دشمنی شماها با انبیاست، و طائر ظالم با خودش است و آن هم نزد خدا مکتوب است، چنانکه می فرماید:
﴿وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةٞ يَقُولُواْ هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِكَۚ قُلۡ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ فَمَالِ هَٰٓؤُلَآءِ ٱلۡقَوۡمِ لَا يَكَادُونَ يَفۡقَهُونَ حَدِيثٗا﴾[النساء: ۷۸]
«اگر بدی به کفار برسد میگویند: [ای محمد] از طرف توست. بگو: همه از نزد خداست. چرا این قوم حرف [خود] را نمیفهمند؟»
یعنی: اگر تفقه میکردند و میفهمیدند آنچه را که تو از طرف حق آوردهای به فال بد نمیگرفتند. چون هرچه رسول خدا آورده خیر محض است، شر در آن تصور نمیشود، صلاح حال امت است، و فساد در آن راه ندارد، حقیقت حکمت و عقل است، عبث و بیهوده در آن نیست، رحمت صرف است. جور در آن تصور نمیشود، پس اگر این قوم اهل فهم و درایت بودند، به خیر محض و وجودی سراپا رحمت تطیُّر نمیزدند. زیرا که شومی فقط از خود بشر است به سبب کفر و ظلم و شرک و اعمال شرک و افعال زشت که در آنان راسخ شده، و اینها نزد خدا محفوظ است؛ مانند سایر حظوظ دیگری که به اعمال خود تهیه کردهاند.
از جابر روایت شده است که رسول اکرمصفرمود:
«لاَ غُولَ وَلاَ طِیرَةَ وَلاَ شُؤْمَ» [۱۰۶]
«غولی نیست و طیره حقیقتی ندارد و هیچ چیز شوم نیست».
از عبدالله بن مسعود که گفت:
قال رسولُاللهص:«الطِّیرَةُ شِرْكٌ، وَلَكِنَّ اللَّهَ یُذْهِبُهُ بِالتَّوَكُّلِ» [۱۰۷]
«رسول اکرمصفرمود: طیره شرک است، و لکن با توکل به خدا اثرش محو میشود».
در روایت دیگر است که:
«مَنْ رَدَّتْهُ الطِّیرَةُ فقد قارَنَ الشركَ» [۱۰۸]
«کسی که شومی کاری او را از عمل باز دارد به شرک نزدیک شده است».
و در روایت دیگر:
«مَنْ رَدَّتْهُ الطِّیرَةُ مِنْ حَاجَةٍ فَقَدْ أَشْرَكَ. قَالُوا: یا رَسُولَ اللَّهِ! مَا كَفَّارَةُ ذَلِكَ؟ قَالَ: أَنْ یقُولَ أَحَدُهُمْ: اللَّهُمَّ لا خَیرَ إِلاَّ خَیرُكَ وَلا طَیرَ إِلاَّ طَیرُكَ وَلا إِلَهَ غَیرُكَ» [۱۰۹]
«کسی که او را تشائُم از حاجتی که دارد باز دارد مشرک است. عرض کردند کفارۀ آن چیست؟ فرمود: این دعا را بخواند: «لاَ طَیْرَ إلاَّ طَیْرُكَ ...». که سابقاً ذکر کردیم.
پس بنا بر نص آیات و اخبار معلوم شد که تطیُّر و تشائُم کار مشرکین است و به هیچوجه علت برای امری نخواهد بود.
[۹۹] تطیُّر را به فارسی سره مرغوا میگویند. [۱۰۰] مسلم در صحیحش، كتاب الصلاة، باب تحریم الكلام فی الصلاة، (۱/۳۸۱)، ح(۵۳۷) وأحمد فی مسندش، (۳۹/۱۸۱)، با لفظ خودش از معاویة بنِ الحكم السلمی روایت کرده است؛ حدیث دیگری وجود دارد که معنیِ آن بسیار نزدیک به این حدیث است، مجلسی در بحار الأنوار (۵۵/ ۳۲۰)، به صورت مرسل و با این لفظ ذکر کرده است: «ثَلاثٌ لا یسْلَمُ مِنْهَا أَحَدٌ: الطِّیرَةُ وَالْحَسَدُ وَالظَّنُّ. قِیلَ: فَمَا نَصْنَعُ؟ قَالَ: إِذَا تَطَیرْتَ فَامْضِ وَإِذَا حَسَدْتَ فَلا تَبْغِ وَإِذَا ظَنَنْتَ فَلا تُحَقِّقْ».«سه چیز است كه هیچكس از آن در امان نمىماند (و وسوسههاى آن در درون قلب غالب اشخاص پیدا مىشود): فال بد و حسد و سوء ظن است، عرض كردند: پس چه كنیم؟ فرمود: هنگامى كه فال بد زدى اعتنا مكن و بگذر و هنگامى كه حسد در دلت پیدا شد عملا كارى بر طبق آن انجام مده و هنگامى كه سوء ظن پیدا كردى آنرا نادیده بگیر». این روایت مجلسی، برگرفته از مصادر أهل سنت میباشد، بطوری که حدیث را متقی الهندی در كنز العمال، شماره (۴۳۷۸۹) از حسن به صورت مرسل نقل کرده و آن را به حافظ رُسْتَه (عبد الرحمن بن عمر أبی الحسن الزهری الأصبهانی) در كتابش «الإیمان»، شماره (۲۸۵۶۳) از أبوهریره بصورت مرفوع نسبت داده است. همچنین آن را به حافظ بیهقی در «شعب الإیمان» منسوب کرده است. [مُصحح] [۱۰۱] حدیث را با این لفظ نیافتم، اما حدیث دیگری که از نظر معنا به آن نزدیک است را حرّ عاملی در ابواب آداب السفر از کتاب "الوسائل"، ح (۱۵۰۲۳) روایت کرده که چنین است: از حسن بن علی بن شعبه در «تُحَفِ الْعُقُولِ» از پیامبر صکه فرمود: «إِذَا تَطَیرْتَ فَامْضِ وَإِذَا ظَنَنْتَ فَلا تَقْضِ». «هنگامى كه فال بد زدى اعتنا مكن و بگذر و هر زمان گمان بد کردی پس حکم و داوری نکن». اما در مصادر اهل سنت، در ضمن حدیث طولانی که سیوطی در جامع الصغیر به صورت مرفوع از جابر سروایت میکند، آمده است که «إذا ظننتم فلا تحققوا وإذا حسدتم فلا تبغوا وإذا تطیرتم فامضوا وعلى الله فتوكلوا وإذا وزنتم فأرجحوا».با وجودی که ابن ماجه در سننش تنها جمله آخر را آورده است اما سیوطی آن را به طور کامل به ایشان نسبت داده است و آلبانی در کتاب ضعیف الجامع الصغیر وزیادته (۵۸۸)، آن را ضعیف دانسته است. [مُصحح]. [۱۰۲] شیخ صدوق علی بن بابویه قمی در «الأمالی»، ص ۴۱۶، از أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب سروایت کرده که آن حضرت در جوابش به شخص مُنجّم پیشگو که ایشان را از رفتن به نهروان ترسانده بود، اینگونه دعا کردهاند: «اللَّهُمَّ لا طَیرَ إِلا طَیرُكَ وَلا ضَیرَ إِلا ضَیرُكَ وَلا خَیرَ إِلا خَیرُكَ وَلا إِلَهَ غَیرُك». «بارالها، هیچ چیزِ شومی وجود ندارد مگر اینکه تو بخواهی و هیچ ضرری واقع نمیشود مگر اینکه تقدیر و باشد، و خیر و خوبی وجود ندارد مگر اینکه از طرف تو باشد و هیچ خدایی جز تو نیست». اما در مصادر اهل سنت؛ ابوبكر ابن ابی شیبه در المصنف (۲۹۸۷۲) از ابنعباس روایت کرده که هنگام شنیدن صدای کلاغ، این دعا را میخواند. احمد در مسندش (۲/۲۲۰) از عبد الله بن عمرو از پیامبرصروایت کرده که فرمود: «مَنْ رَدَّتْهُ الطِّیرَةُ مِنْ حَاجَةٍ فَقَدْ أَشْرَكَ. قَالُوا: یا رَسُولَ اللَّهِ! مَا كَفَّارَةُ ذَلِكَ ؟ قَالَ: أَنْ یقُولَ أَحَدُهُمْ: اللَّهُمَّ لا خَیرَ إِلا خَیرُكَ وَلا طَیرَ إِلا طَیرُكَ وَلا إِلَهَ غَیرُكَ». «کسی که فال بد او را از انجام حاجتش برگرداند، یقینا شرک ورزیده است، گفتند: ای رسول خدا، کفاره آن چیست؟ فرمود: اینکه بگوید: خدایا، هیچ خیری جز خیر و خوبی تو نیست و هیچ شومی جز با ارادۀ تو نیست و خدایی جز تو وجود ندارد». [مُصحح] [۱۰۳] «بحار الأنوار» (۹۱/۳۰۲)، در خلال دعای طولانی، و (۹۲/ ۲- ۳)، به نقل از «مكارم الأخلاق» طبرسی. ابن ابی الحدید نیز آن را به صورت مرسل در شرح نهج البلاغه، (۱۹/۳۷۴) ذکر کرده است. و عبدالرزاق بن همام الصنعانی در «المصنف»، ح(۱۹۵۱۲)، و بیهقی در «السنن الكبرى»، ح(۱۶۹۶۲)، با سند خودشان از عروه بن عامر به صورت مرفوع روایت کردهاند. [مُصحح] [۱۰۴] کلینی در «الكافی» (۸/۱۸۷-۱۹۸) با سند خودش از عَمْرِو بْنِ حُرَیثٍ روایت کرده که گفت: أبو عبداللَّـهِ ÷فرمودند: «الطِّیرَةُ عَلَى مَا تَجْعَلُهَا إِنْ هَوَّنْتَهَا تَهَوَّنَتْ وَإِنْ شَدَّدْتَهَا تَشَدَّدَتْ، وَإِنْ لَمْ تَجْعَلْهَا شَیئاً لَمْ تَكُنْ شَیئاً».«فال بد، اثرش به همان اندازه است كه آنرا مى پذیرى ، اگر آن را سبك بگیرى كم اثر و اگر آنرا محكم بگیرى پر اثر خواهد بود ، و اگر به آن اعتنا نكنى ، هیچ اثرى نخواهد داشت». [مُصحح] [۱۰۵] بعضی گفتهاند: در ﴿أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ﴾[الأعراف: ۱۳۱]. طائر بهمعنی عمل است و گردن به عمل اختصاص داده شده به جهت این که گردن محل طوقی است كه به آن میاندازند و قدرت برداشتن آن را ندارند. چنانکه میگویند گناه فلان بر گردن فلان است، یا مثلاً: فلان کار را بکن گناهش به گردن من. [۱۰۶] «الكافی» اثر کلینی، باب حدیث قوم صالح، ح (۲۳۴)، (۸/۱۹۶)، و لفظ آن – در خلال حدیثی طولانیتر: «ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللهِ ص: لا عَدْوَى وَلا طِیرَةَ وَلا هَامَةَ وَلا شُؤْمَ وَلا صَفَر... الحدیث». «سپس رسولاللهصفرمود: عدوی (سرایت بیماری به دیگری بدون اراده خداوندأ) و بدفالی و شوم بودن جغد و ماه صفر (یا موجودی در شکم) صحیح نیست..». اما در مصادر أهل سنت، مسلم در صحیحش [كتاب السلام، ح (۲۲۲۲)]، و أحمد فی مسندش (۳/۲۹۳) با سند خودشان از جابر روایت کردهاند که گفت: رسول اللهصفرمود: «لا عَدْوَى وَلا طِیرَةَ وَلا غُولَ». یعنی: «عدوی (سرایت بیماری به دیگری بدون اراده خداوندأ) و بدفالی و غول وجود ندارد». [مُصحح] [۱۰۷] کلینی در «الكافی» باب حدیث قوم صالح، ح (۲۳۶)، (۸/۱۹۸) با سند خودش از أبو عبد اللَّه(ع) روایت کرده که گفت: رَسُولُ اللَّهِصفرمود: «كَفَّارَةُ الطِّیرَةِ التَّوَكُّل». «کفاره فال بد زدن، توکل بر خداوندأمیباشد». اما در مصادر أهل سنت، سنن أبو داود ح(۳۹۱۲)، و سنن ابن ماجه ح(۳۵۳۸) با لفظ: «الطِّیرَةُ شِرْكٌ وَمَا مِنَّا إِلا وَلَكِنَّ اللَّهَ ﻷیذْهِبُهُ بِالتَّوَكُّلِ» «فال بد زدن شرک است و از ما نیست اما الله متعال بوسیله توکل بر او، آن را از بین میبرد». و أحمد نیز در مسندش (۱/۴۴۰) آن را روایت کرده و در آن جمله «الطیرة شرك» دو بار تکرار شده است. [مُصحح] [۱۰۸] با این لفظ، آن را در هیچ مصدر معتبری نیافتم و چه بسا که خطای چاپی صورت گرفته باشد و صحیح آن اینگونه میباشد: «مَنْ رَدَّتْهُ الطِّیرَةُ عَنْ شَیءٍ فَقَدْ قَارَفَ الشِّرْكَ». «کسی که فال بد او را از کاری باز دارد همانا در معرض شرک قرار گرفته است». بزار آن را در مسندش (۶/۳۰۰) از رویفع بن ثابت س، وأبوبكر بن الخلال در السنة (۴/۱۱۶)، ح(۱۳۰۰)، و ابن وهب در الجامع، ص۷۴۳، ح(۶۵۶) از فَضَالَةَ بْنَ عُبَیدٍ الْأَنْصَارِی سروایت کردهاند. آلبانی آن را در سلسلة الأحادیث الصحیحة ح(۱۰۶۵)جزو احادیث صحیح ذکر کرده است. [مُصحح] [۱۰۹] احمد در مسندش (۲/۲۲۰) ح (۷۰۴۵) از عبد الله بن عمرو بصورت مرفوع روایت کرده است. محقق شعیب أرنؤوط آن را حسن دانسته است. [مُصحح]