۱۰ در بیان سبب پیدایش شرک و خرافات در اسلام
چون اسلام با منطق صحیح و برهان محکم بر بیشترِ معمورۀ [قسمتهای آباد] عالم سلطنت کرد و امم بسیاری در تحت حکومت اسلام واقع شدند و سلطنت و عظمت آنها محو در عظمت اسلام گردید، مسلّم است که بغض و دشمنی در دل بعضی از آنان پیدا شد، اینان همیشه منتظر فرصت بودند تا حملهای به اسلام کنند، ولی با وجود قدرت و شوکت اسلام ممکن نبود که با شمشیر بجنگند. لذا به مکر و حیله متوسل شدند، یعنی در ظاهر علاقه به اسلام کردند و در باطن مشغول به تخریب آن شدند. به اصطلاح «حزب منافقین» تشکیل یافت. سرسلسلۀ منافقین «عبدالله بن اُبَی» است که در زمان پیغمبرصمیزیست.
منافقین حیله و تدبیری کردند، و آن حیله این بود که مقالات [گفتهها] فاسده و خرافات و اباطیلی را که در مذاهب سابق بود و بعضی را خودشان میساختند، داخل اسلام کردند، و به ساحت مقدس شارع آن را نسبت دادند.
این دستۀ منافق ثَقافَت [فرهنگ] اسلام را در دست گرفتند: جمعی به اسم راوی حدیث به کار پرداختند، مثل «کعب الحبر ابوالأحبار یهودی»، بعضی مفسر شدند، برخی واعظ، برخی عالم و گروهی مورخ، و همگی اینها مسلح به اسلحۀ علومِ تفسیر و حدیث و فقه و تاریخ شده و حملۀ شدیدی به اسلام کردند، سخنهای زشت و نامعقول به آن نسبت دادند و آنچه نمیبایست بکنند کردند.
غرضِ مهم منافقین این بود که اسلام را به صورت منکَر [زشت] و غیرمعقولی جلوه دهند، و تا اندازهای هم موفق شدند و امتیازی را که اسلام از سایر دیانات داشت از میان برداشتند.
اسلام دین عقل و منطق و فطرت بود، دین توحید و یکتاپرستی و برانداختن بتها بود، دین فضیلت و اخلاق بود، دین صبر و شجاعت بود، دین علم و عمل صالح بود، شریعت انسانیت بود، به بشر حرّیتِ نفس و علم و عقل داد، بشر را از رِقیَّت [بندگی] کاهنان نجات داد، قائل به واسطۀ میان خلق و خالق نبود، قبرپرستی و سنگپرستی و عبادت غیر خدا را ملغی کرد، وقتی که شخص مسلمان میشد و پناه به قرآن میآورد دیگر احتیاج به واسطۀ میان خود و خدا نداشت، اسلام تقلید کورکورانه را حرام کرد و عمل به ظن را نهی فرمود.
مسلّم است با این تعالیم عالیه، شیادانی که میبایست به اسم دین دکان باز کرده و استفاده کنند دکانشان بسته میشد، و از استفاده باز میماندند ناچار برای اینکه پیشۀ دیرین خود را ترک نکنند شروع به کار کردند، و در مقابل هر مقصد اسلام، حدیثی چند بر خلاف آن ساختند و منتشر در عالم اسلام کردند. یک دسته از مقالات یهود و نصاری و صابئین و مجوس وارد اسلام گردید که اگر بخواهیم تفصیل دهیم، خود کتاب مفصلی خواهد شد. چنان مقاصد اسلام و حقایق دین با مذاهب باطله مخلوط شد که امتیاز جوهریِ اسلام از میان رفت و آن دین پاک به صورت دیگری جلوه کرد.
اکنون اگر درست نگاه کنی، مسلمان در اعمال و عقاید با امم باطله فرقی ندارد: صابئین ستارهها را مقدس میدانستند، و برای ایام، سعد و نحس قائل بودند. همچنین در مسلمانان این عقیده به طور اَشَد [شدیدترین حالت] جلوه کرده و هر سال چندین تقویم که تعیین سعد و نحس ایام میکند در میان مسلمانان منتشر میگردد که اگر دقت کنی رسالۀ عملیۀ فرقۀ صابئین است؛ نصاری از مسیح و مریمإحاجت میخواهند، مسلمانان هم از پیغمبرصوائمه†و اولیا حاجت میخواهند؛ یهود و نصاری، اَحبار و رُهبان را رب گرفتند، مسلمان نیز ولی و مرشد را رب گرفته است؛ مشرکین برای غیر خدا قربانی میکردند، مسلمانان نیز برای امامزاده قربانی میکنند؛ مشرکین درخت و سنگ را عبادت میکردند، مسلمانان نیز به درخت و سنگ تبرک میجویند.
دشمنیِ دیگرِ منافقین که باید خون گریست، این بود که کلمات سست و غیرمعقول به پیغمبرصو ائمۀ هادین† نسبت دادند، تا کسی را که اندک عقلی داشته باشد از دین اسلام خارج کنند. در این دشمنی کاری کردند و دین اسلام را به قدری خرافی و لَغو جلوه دادند که اگر کسی رشد و تمییز داشته باشد، اسلام را در نخستین نظر حتماً رد میکند؛ مانند اینکه به پیغمبرصنسبت دادند که فرمود:
«من سیّد انبیا هستم، آب، سیّد مشروبات است و بادمجان سیّد سبزیجات است»،
و در خصایص نبی در کتب نوشتند که:
«از مختصات [ویژگیها] پیغمبرصاین بود که به هر زنی که نظر میکرد و از آن زن خوشش میآمد، آن زن بر شوهرش حرام میشد»،
و از معجزات پیغمبرصنوشتند که:
«وقتی آن حضرت متولد شد تا هفت روز از پستان ابوطالب شیر خورد، و از این جهت میان او و علی اخوت است»،
و از کلمات پیغمبرص نوشتند که فرمود:
«زمین بر روی شاخ گاو است، و آن گاو بر پشت ماهی است که در دریا حرکت میکند، و هر وقت گاو سر خود را تکان دهد زلزله اتفاق میافتد».
همچنین بر ائمۀ طاهرین افتراهایی زدند از قبیل اینکه حضرت صادق ÷ فرمود:
«این قرمزیِ آسمان در اول شب- که شفق میگویند- خون علی اصغرِ حسین ÷است».
و از همه اینها مفتضحتر کتابی است موسوم به «ضیاء عیون الناظرین» که در عصر صفویه تألیف شده است. این کتاب را مدخل بعضی از قرآنهای مطبوع تهران قرار دادهاند و تمامی آن، کفر و مخالف تعلیمات قرآن و ضد با اصل اسلام است؛ محتویات آن خواص مُهر نبوت و نعل مبارک و اَشکالی که از مجعولات یهود است، و خواص عجیب و غریبی برای این اشکال از پیغمبرصو ائمۀ دین†نقل میکند که باعث آبروریزی اسلام و مسلمانی است؛ مثل اینکه در خاصیت نقشی میگوید از امیر المؤمنین منقول است:
«هر کس این نقش مکرم را یک بار ببینند گناهان هفتاد سالۀ او آمرزیده میشود، و اگر دو بار نگاه کند خداوند کریم عفو جرایم پدر و مادر او را فرماید، و به کرمِ خود بیامرزد، و کسی که سه بار ببیند از برکت این نقش، غفار بینیاز همۀ امت حضرت رسالت پناه را بیامرزد».
اگر درست توجه کنی مییابی که این حدیث را شخصی که دشمن دین و امیر المؤمنین بوده جعل کرده است، و هر کس مثقال ذرهای عقل داشته باشد به این حدیث میخندد. آخر چه مناسبت دارد شخصی سه مرتبه به نقشی نگاه کند و خدواند گناه امت مرحومه را بیامرزد؟
و نیز طلسم و نقشی دیگر دارد و در فضیلت آن از حضرت امیرالمؤمنین روایت میکنند:
«هر کس بعد از نماز صبح به این نقش مبارک نظر کند، چنان است که پنجاه حج گذارده باشد، مانند حج حضرت آدم، و هر کس بعد از نماز ظهر نظر کند چنان باشد که سیصد حج مانند حج ابراهیم ادا کرده باشد، و هرکس بعد از نماز عصر نظر کند چنان باشد که هفتصد حج مانند حج حضرت یونس کرده باشد، و هر کس بعد از نماز مغرب نظر کند چنان باشد که هزار حج مانند حضرت موسی به جا آورده باشد، و هر کس بعد از نماز عشاء نظر کند چنان باشد که هزار حج مانند حج حضرت ختمی مرتبت به جا آورده باشد».
از این قبیل موهومات و کفریات در این کتاب بسیار است، آخر چه معنی دارد شخص جاهلِ فاسقی به نقشی نگاه کند و خداوند هزار برابر حج سید انبیا به آن اجر دهد.
از این قبیل اخبار موضوع و موهوم، که کاشف کفرِ راوی حدیث و دشمنی او با اسلام است، به اندازهای زیاد است که اگر بنویسم، مثنویِ هفتاد من کاغذ شود و انسان خجالت میکشد که نقل کند. مسلماً غرض اینان استهزای قرآن و شریعت سید المرسلین بوده است:
﴿ٱللَّهُ يَسۡتَهۡزِئُ بِهِمۡ وَيَمُدُّهُمۡ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ ١٥﴾[البقرة: ۱۵]
«خدا [است که] ریشخندشان مىکند و آنان را در طغیانشان فرومىگذارد تا سرگردان شوند».
حال ملاحظه کنید به این اخبار موهومه و عقاید فاسده و اعمال رذیله؛ آیا عاقلی در دین اسلام میمانَد؟
ای مسلمانان، چشم باز کنید و از خواب غفلت بیدار شوید. دین حقیقی اسلام را بشناسید و میان حق و باطل فرق دهید تا اسلام از میان نرود و به رونق نخستینش باز گردد.
چرا مردم خارج از دین نشوند؟ دینی که پر از موهومات و خرافات شده و از آن جز نامی بیش نمانده است؟ مردم از چه راه وارد حقیقتِ دین شوند؟ با این شیادان و راهزنانی که در اسلام هست و خود بزرگترین حامی و مروج خرافاتند، مردم به چه وسیله آشنا به حقایق دین و شریعت سیدالمرسلین گردند؟
راه نجات پناه بردن به کتاب خدا و سنت ختمی پیغمبرص است. اگر مسلمانان این دو مشعل نورانی را در دست بگیرند، در این بیابان ظلمانی طبیعت میتوانند طی منازل کرده به سعادت برسند، وگرنه گرفتار غولان و شیادان خواهند شد و عاقبت هلاک خواهند گردید.
وَصَلَّى اللَّـهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ.
و ختم میکنیم کتاب را به دعاى شریف صحیفۀ ملکوتیه سجادیه:
وَكَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلامُ بِخَوَاتِيمِ الْخَيْرِ:
«یا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاكِرِینَ، وَیا مَنْ شُكْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاكِرِینَ، وَیا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِیعِینَ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَاشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِكْرِكَ عَنْ كُلِّ ذِكْرٍ، وَأَلْسِنَتَنَا بِشُكْرِكَ عَنْ كُلِّ شُكْرٍ، وَجَوَارِحَنَا بِطَاعَتِكَ عَنْ كُلِّ طَاعَةٍ. فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلامَةٍ لا تُدْرِكُنَا فِیهِ تَبِعَةٌ، وَلا تَلْحَقُنَا فِیهِ سَأْمَةٌ، حَتَّى ینْصَرِفَ عَنَّا كُتَّابُ السَّیئَاتِ بِصَحِیفَةٍ خَالِیةٍ مِنْ ذِكْرِ سَیئَاتِنَا، وَیتَوَلَّى كُتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَـا كَتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا. وَإِذَا انْقَضَتْ أَیامُ حَیاتِنَا، وَتَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَـارِنَا، وَاسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُكَ الَّتِي لا بُدَّ مِنْهَا وَمِنْ إِجَابَتِهَا، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَاجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِی عَلَینَا كَتَبَةُ أَعْمَـالِنَا تَوْبَةً مَقْبُولَةً لا تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَى ذَنْبٍ اجْتَرَحْنَاهُ، وَلا مَعْصِیةٍ اقْتَرَفْنَاهَا. وَلا تَكْشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَى رُءُوسِ الأشْهَادِ، یوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِكَ. إِنَّكَ رَحِیمٌ بِمَنْ دَعَاكَ، وَمُسْتَجِیبٌ لِـمَنْ نَادَاكَ» [۱۵۸].
[۱۵۸] صحیفهی سجادیه، ص ۶۲، دعای (۱۱). «نیایش آن حضرت در طلبِ فرجام نیك: «اى كه یادت یادكنندگان را شرف است، و شُكرت شكرگزاران را كامروایى است، و اى كه فرمانبرداریَت براى فرمانبرداران نجات و رهایى است، بر محمد و خاندانش درود فرست؛ و با یاد خود، دلهای ما را از هر یاد دیگری؛ و با سپاس خود، زبانهای ما را از هر سپاس دیگر، و با فرمانبرداری خود، اعضای ما را از فرمانبرداری دیگران بازدار. اگر برای ما فراغتی مقدّر كردهای، آن را فراغتی بیگزند و سالم قرار ده كه وبال نیاورد و دلهایمان را نمیراند، تا فرشتگانی كه گناهان ما را مینویسند، با كارنامهای سفید و تهی از تیرگیهای گناه از نزد ما برگرداند، و فرشتگانی كه كارهای نیك ما را مینویسند، شادمان از آنچه در كارنامۀ ما نوشتهاند، از نزد ما برگردند. چون روزهای زندگی ما سپری شود و مدت عمرِ ما به سر آید و فراخوانِ تو ما را فرا خوانَد ـ همان كه از اجابت آن چاره و گریزی نیست ـ بر محمد و خاندانش درود فرست و چنان كن كه آنچه فرشتگانِ نویسنده برای ما رقم میزنند، به توبهای مقبول خاتمه یابد، تا پس از آن ما را به سبب گناهی كه كردهایم و نافرمانیای كه بدان آلوده گشتهایم، باز نداری. و در آن روز كه از رازهای پنهان بندگانت پرده بر میداری، پیش چشمِ همگان، پرده از گناهان ما بر نداری. تنها تویی كه با هر كس تو را بخوند، مهر میورزی، و به هر كس كه تو را ندا دهد، جواب میگویی».