ب- توحید در اراده و عمل
آن است که شخص جز ذات پاک احدیت را اراده نکند، و جز حقیقت قیومی را مراد قرار ندهد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدۡحٗا فَمُلَٰقِيهِ ٦﴾[الانشقاق: ۶]
«ای انسان، تو تا ملاقات خداوندت در دنیا سعی و کوشش میکنی و در هر حال او را ملاقات میکنی».
و سورۀ مبارکه جحد مثبت (کافرون) و محقق توحید اراده است:
﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ ١ لَآ أَعۡبُدُ مَا تَعۡبُدُونَ ٢ وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ ٣ وَلَآ أَنَا۠ عَابِدٞ مَّا عَبَدتُّمۡ ٤ وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ ٥ لَكُمۡ دِينُكُمۡ وَلِيَ دِينِ ٦﴾[الكافرون: ۱-۶]
«بگو: [ای پیغمبر] ای کافران، آنچه را که میپرستید نمیپرستم، و شما هم آنچه را که میپرستم نمیپرستید، من آنچه را که پرستیدید نپرستیدم، و شما هم آنچه را که میپرستم نپرستیدید. دین شما برای شما، و دین من برای من است» [۵۲].
دعوت قرآن مبتنی بر توحید، اراده، و وحدت، مراد است؛ زیرا آنچه که سبب اختلاف بشر است، اختلافِ مراد و پراکندگیِ اراده است که هر کس برای خود مرادی ساخته، و از او حاجت میخواهد، و مردم را به مراد خویش میخواند، و مراد غیر خود را باطل میداند.
وقتی که مرادهای مختلف و ارادههای گوناگون پیدا شد، البته در میان مریدان اختلاف و نزاع تولید میگردد، و تا زمانی که این مرادها در میانند، نزاع برطرف نخواهد شد، و مردم به صلح و سداد [درست و راست] موفق نخواهند گردید، زیرا سعادت بشر وقتی تأمین خواهد شد که مراد را یکی کنند، و دارای وحدت مرام و اراده گردند.
بدبختانه دیده میشود که مرادهای مختلف، و در نتیجه ارادههای گوناگون در بشر حکمفرما است؛ از بتپرستان گرفته که هر یک بتی را مراد خود قرار داده، و ربّی برای خود تراشیدهاند، تا کسی که مرادش را بودا میداند و دیگری برهما؛ قوم دیگر موسی [۵۳]و جمعیتی عیسی:
﴿وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم ِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ ٨٠﴾[آلعمران: ۸۰]
«امر نمیکند شما را که فرشتگان و پیغمبران را خدایان خود قرار دهید، آیا شما را امر به کفر میکند، پس از آنکه مسلمان گردیدید».
دعوت ختمی مرتبتصعلاوه بر برانداختن بتها و خدایان، مبتنی بر وحدتِ بشر و اتحادِ مرام و مراد بود. امم مختلف را به خدای واحد و مراد واحد دعوت کرد، و فضیلت و علم و تقوی را برای ایشان قبلۀ آمال قرار داد، تا به سعادت کبری نائل شوند.
﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ...﴾[آلعمران: ۶۴]
«بگو اى اهل كتاب بياييد بر سر سخنى [کلمهای] كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد ...»
و اینجا منظور از کلمه سه چیز است:
یکی آنکه نپرستیم مگر خدای را و آن تعریض [به کنایه گفتن] به یهود و نصاری است در عبادت عُزیر و عیسی؛
و دوم آنکه شرک نیاوریم به خدا چیزی را از جمیع اقسام شرک؛
سوم اینکه قرار ندهند بعضی از ما بعضی دیگر را خدایان جز خدای تعالی، و اتخاذ ارباب در نصاری آن بود که احبار [روحانیون] خود را سجده میکردند و میگفتند از کمال ریاضت، اثرِ حلولِ لاهوت [عالَم غیب] در ذات ایشان ظاهر است، و اتخاذ ارباب در یهود آن بود که احبارشان را در تحلیل و تحریم [حلال و حرام کردن] اطاعت میکردند [۵۴].
و علت اینکه مراد واحد بشر، باید ذات ربوبیت باشد این است که اگر مرادِ بشر، موجودِ ممکن و حادث باشد، مسلماً موجود حادث در معرض زوال و فناست و بقا ندارد، وقتی هم که مراد فانی شد و نیست گردید، اراده میمیرد و دگرگون میشود. ارادهای که باید هر روز مرادی را مورد عزم خود قرار دهد، آن اراده هیچوقت قوی نخواهد شد؛ سعادت دنیا و آخرت نصیب مردمان صاحب ارادۀ قوی است.
دعوت اسلام و تربیت قرآن، به تحصیلِ علم و تقویتِ اراده است، و راه تقویت اراده، منحصر بر این است که مراد انسان، موجود حَیّ لایموت باشد، که زوال و فنا بر او راه ندارد:
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾[البقرة: ۲۵۵]
«خدایی که جز او خدایی نیست، بذاته حی، و بذاته قائم و موجود است، او را نَعاسی [چُرت] و خوابی نمیگیرد، آنچه در آسمان و زمین است از آن او است».
خداوند متعال مردمانی را که مقصدشان حَیّ لا یموت است مدح میفرماید:
﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥ﴾[الأنعام: ۵۲]
«کسانی را که خواستار رضای خدا بوده صبح و عصر خدای خود را میخوانند طرد نکن»،
و در جای دیگر در حق پیغمبر اکرمصمیفرماید:
﴿وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُۥ مِن نِّعۡمَةٖ تُجۡزَىٰٓ ١٩ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٢٠ وَلَسَوۡفَ يَرۡضَىٰ ٢١﴾[اللیل: ۱۹-۲۱]
«او در مالی که به کسی میدهد قصد مکافاتی ندارد [۵۵]، فقط رضای خداوند بزرگ خود را میخواهد و او به زودی راضی میشود».
خلاصۀ کلام اینکه اگر اراده، به مراد حقیقی، که خدای لایزال است، تعلق بگیرد و جز او مقصد و مقصودی نباشد، البته این اراده، کوه را از جای بر میکند و دارندۀ آن همواره در آغوش سعادت و خوشبختی میآرامد، و لازمۀ این اراده، اخلاص دین برای ربالعالمین است:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ﴾[البینة: ۵]
«و مأمور نشدند مگر آنکه بپرستند خدای را از روی اخلاص».
[۵۲] ابومسلم بحر اصفهانی در تفسیر این آیه مینویسد که مقصود از دو جمله اولی معبود است، و «ما» به معنای «الذی» آمده است، مثل این که بگوید من بتها را عبادت نمیکنم و شما خدا را، و در دو جمله آخری «ما» با فعل در تأویل مصدر است، یعنی عبادت من چون عبادت شما مبتنی بر شرک و ترک نظر نیست، و عبادت شما هم مانند عبادت من مبتنی بر یقین نیست. [۵۳] ثابت نشده است که قوم موسی، همچنان که مسیحیان در حق عیسی ÷انجام دادند، او را خدا دانسته یا بپرستند. هرچند که بعضی از بنیاسرائیل گوسالهای را عبادت کرده و بعضی دیگر از دایره توحید خارج گشته و گفتند که عزیر پسر الله است. [مُصحح] [۵۴] آنچه در کتب تفسیر و حدیث از پیامبرصروایت شده این است که آنحضرت، به خدایی گرفتنِ احبار و رهبان توسط پیروانشان را به اطاعتِ بیچون و چرا از آنها در مورد حرام کردن و حلال کردنِ امور تفسیر میکند. از عدی بن حاتم سروایت است که گفت: پیش پیامبرصآمدم، شنیدم این آیه را تلاوت میفرمود: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ...﴾[التوبة: ۳۱]. گفتم: یا رسول الله، آنها را عبادت نمیکردند. فرمود: «أَجَلْ، وَلَكِنْ یحِلُّونَ لَهُمْ مَا حَرَّمَ اللهُ فَیسْتَحِلُّونَهُ، وَیحَرِّمُونَ عَلَیهِمْ مَا أَحَلَّ اللهُ، فَیحَرِّمُونَهُ، فَتِلْكَ عِبَادَتُهُمْ لَهُمْ». «بله، اما آنچه خداوند حرام کرده را برای آنها حلال میکردند و آنها نیز قبول میکردند و آنچه خداوند آن را حلال گردانیده، برای آنها حرام میگردانیدند و آنها نیز آن را قبول میکردند. پس این فرمانبرداری، عبادت آنهاست». [ترمذی در سنن خود، ح (۳۰۹۵) و بیهقی در سنن الكبرى، ح (۲۰۸۴۷) آن را روایت کردهاند]. طبرسی در تفسیرش «مجمع البیان»، در توضیح آیه مذکور این روایت را آورده است: «از ابوعبدالله روایت است که گفت: [یهود و نصاری] به غیر از خدا، آنها [= احبار و رهبان] را عبادت نمیکردند اما آنها حلال را برای اتباع خود حرام، و حرام را برای آنها حلال میکردند. پس این همان معبود قرار دادن آنها به غیر از خداوند است». [مُصحح] [۵۵] یعنی: كسی بر گردن او حقی ندارد تا مقصود او از دادن مال، ادای حق مردم باشد.