۸ آغاز بتپرستی در بشر
سبب بتپرستی و اتخاذ اصنام دو چیز است: پرستش ستارگان، چنانکه در باب حرمت تنجیم بیان کردیم، و عبادت مردگان، اما پرستش مردگان محتاج به تقدیم مقدمهای است.
از مراسم تدفین پیشینیان چنین بر میآید که چون مردهای را به خاک میسپردند گمان میکردند که چیزی زنده نیز با وی مدفون میشود. یونانیان قدیم چون مردهای را به خاک میسپردند سه بار روح او را به نام میخواندند و دعا میکردند که در زیر خاک به نیکبختی زندگی کند و سه بار به او میگفتند که «سعادت با تو یار و جانت از رنج فارغ باد». عقیدۀ آنان به بقای وجود انسان در زیر خاک بدان پایه بود که گمان داشتند که در آنجا نیز لذات و آلام را احساس خواهد کرد.
اسلام میگوید که روح در عالم دیگری غیر از عالم خاک موسوم به «برزخ»، معذب یا متنعّم خواهد بود و بر روی قبر مینوشتند: «اینجا آرامگاه فلان است». و این عبارت که پس از قرنها به ما رسیده، و اکنون نیز متداول است، یادگاری از عقاید دیرینه آنهاست، در صورتی که امروز- فی الحقیقه- هیچ مسلمانی گور را آرامگاه وجودِ جاودانی نمیشمرد. مردمان قدیم چنان به حیات انسان در زیر خاک معتقد بودند همیشه اشیایی مانند البسه و ظروف و آلات حرب را چون مورد احتیاج مردگان میپنداشتند با انسان به خاک میسپردند، حتی برای رفع تشنگی مرده و بر گور او شراب میریختند و خوردنیها مینهادند تا از رنج گرسنگی بیاساید، و اسبان و غلمان شخص متوفی را سر میبریدند و با مرده به خاک میسپردند تا مانند ایام حیات به وی خدمت کنند.
در اثر این عقیده، دفن مردگان را واجب میشمردند زیرا روح وابستۀ تن بود، و زمانی در آرامگاه خاکی خویشتن متمکن و از حیات دیگر بهرهمند میشد. روحی که گور معین نداشت بیمکان و سرگردان بود، و اگرچه پس از مشقات و آلام زندگانی آسایش جاوید را دوست میداشت، ولی هرگز بدان نمیرسید و پیوسته به شکل اشباح سرگشته و از آسایش بینصیب بود، و از هدایا و اغذیهای که احتیاج داشت برخوردار نمیشد، و عاقبت بیچارگی او را زشتخوی و بد اندیش میکرد، لذا به آزار زندگان پرداخته ایشان را امراض گوناگون میفرستاد، و به تباه کردن کِشت، و زرع آنان برخواسته در هیاکل سهمناک مردم را میترساند، تا آنکه شاید جسدش را دفن کرده او را از سرگردانی برهانند، و معتقد بودند که هرگاه جسدی مدفون نشود روح او شقی، و چون مدفون گردد سعید خواهد بود، و روح شریر را جن و شیطان میگفتند.
چنانکه گفتیم بشر در ادوار سابق به آداب و مراسم تدفین عقیدهای کامل داشت، و نیز پیوسته از آن اندیشناک بود که مبادا پس از مرگش مراسم معموله را در بارۀ وی بجا نیاورند و بیگور ماندن را به مراتب از مرگ دشوارتر میشمردند، زیرا گور در نظر آنان برای آسایش و سعادت جاوید بود.
مردم آتن چندین سردار را که در جنگهای دریایی که از تدفین کشتگان دریغ کرده و اجساد آنان را به آب افکنده بودند هلاک ساختند، و بنا بر آنچه گذشت از این کار تعجب نباید کرد، زیرا سرداران مزبور شاگردان فلاسفه بودند، و روح را از جسم ممتاز میدانستند و چون آن دو را وابسته به یکدیگر نمیدانستند در نظرشان فنای جسد در آب با خاک تفاوتی نداشت از این رو کشتگان سپاه را به امواج دریا میسپردند، ولی مردم یونان که حتی در آتن نیز پایبند عقاید کهنۀ خویش بودند سرداران را به بیدینی متهم و مقتول ساختند، و حال اینکه فتوحات آنان، آتن را از آسیب دشمن نگاه داشته بود، لذا اقوام کشتگان، جامۀ عزا پوشیده از دیوان عدالت خواهان انتقام میشدند.
در مدینههای قدیم گاهی قانون مقصرین بزرگ را از تدفین و مراسم آن محروم میساخت، و این از سختترین سیاستها بود، زیرا بدین وسیله روح مقصر نیز به جزای خود میرسید، و به عذاب ابدی منتهی میگشت.
نخستین تصور آدمی دربارۀ مرگ این بود که انسان در زیر خاک زندگی کرده و روح وی هرگز از جسدش دوری نخواهد جست و در همان خاکی باقی خواهد ماند که استخوانهای مرده مدفون است. وجودی که در زیر خاک میزیست چنان از طبیعت اولی دور نبود که به خوردن محتاج نباشد و از این جهت در ظرف سال روزهای معینی برای مردگان طعام میبردند.