مقدمهی طبع دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ وَسَلَٰمٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَىٰٓۗ ءَآللَّهُ خَيۡرٌ أَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾.[النمل: ۵۹] ﴿إِنۡ هِيَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ ٱلۡهُدَىٰٓ ٢٣﴾[النجم : ٢٣]﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّۚ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا ٥٦﴾[الأحزاب : ٥٦].
چون چاپ اول این کتاب مورد توجه أولوالألباب واقع گردید و مردمان موحد دانشمند، عنایتِ تامی به آن نمودند و نسخۀ آن کمیاب گشته حتی به بهای دهبرابر فروش رفت دیدم این قیمت بر ارباب خرد اجحافی بزرگ است، و از طرف دیگر عدۀ کثیری از بلاد دیگر برای تحصیل آن به نگارنده مراجعه میکردند، لذا به حول و قوۀ الـهی تصمیم بر چاپ جدید گرفته شد.
در این چاپ مسائلی بر آن افزوده گردید، از قبیل: استغاثه به غیر خدا، پیدایش قربانی در بشر، سبب بت پرستی، اینکه توحید مبدأ فضایل است و امثال آن. دیگر آنکه چون مردم نوعاً به زبان عربی آشنا نیستند و آیات و احادیث در چاپ اول معرب نبود [اِعراب نداشت] و قرائتش مشکل بود، در این چاپ تمامی آیات و احادیث معرّب شد تا خواننده را در قرائت آن اشکالی دست ندهد.
اگرچه تألیف و نشر این کتاب و کتاب «کلید فهم قرآن» و «محاضرات در شب پنجشنبه» برای من گران تمام شد، به این معنی که بعضی از اراذل و جَهَلۀ مردم و کسانی که استشمام رایحه توحید ننموده حملههای شدیدی به نگارنده کردند و از هیچگونه افترا کوتاهی ننمودند، و آنچه نفس اماره به سوء آنان امر کرد اطاعت کردند. البته خلاف عقاید و آراء و موهومات توده سخن گفتن، کاری بسیار مشکل و خطرناک است، و من قریب پانزده سال است که بدان مبتلا هستم، و این امر تازهای نیست؛ در هر عصری هر کس مختصر امتیازی داشت، و بیشتر از دیگران فهمید، و برای مردم گفت، مبتلا به هو و جنجال و نفرتِ اهل بدعت و ضلال شد، نباید متوقع بود که هر حرف حسابی را تمام مردم بفهمند: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ﴾«سپاس خداى راست [نه] بلكه بيشترشان نمىدانند»[النحل: ۷۵]. همیشه اکثریت با جُهّال بوده است؛ اگر میفهمیدند، اینقدر بدبخت نمیشدند و سالها در منجلاب جهل و نادانی باقی نمیماندند.
به عقیدۀ من این افتضاحات که مردم جاهل و مدعیان باطل به جهت اصلاحاتی که نمودهام به سرم میآورند، کم و ناچیز است، زیرا در این کتاب و سایر نوشتهجات و محاضرات، اسلامِ سلفِ صحیح به آنان معرفی میشود، و در نتیجه تیشه به ریشۀ خرافات زده و بتخانهها خراب میشود، مردمی که به این مقالات آشنا گشتند و تدبر در قرآن نمودند، و توحید اسلام را دریافتند، دیگر به مدعیان باطل و طرفداران خرافات وقعی نگذارده و پایبند باطل و موهومات نخواهند شد، مسلماً مرتزقین [روزیخورندگان] از موهومات آوازشان بلند میشود، و چون منافع خود را در خطر میبینید با هر حربهای که ممکن باشد با ما میجنگند، ولی باید دانست جنگ اینان جنگ دینی نیست، بلکه جنگ مادی و اقتصادی میباشد. ای کاش به آنچه میگفتند معتقد بودند، زیرا دفاع از عقیده، کاری پسندیده است. اگر واقعاً متدینند و برای دین خدمت میکنند، چرا پیوسته به من حمله میکنند، من که مردم را به خدای جهان و ختمیت سیدالمرسلینصو روز بازپسین و علم و تقوی دعوت میکنم. در جامعۀ ما هزار منکر و بدعت شایع است، و بسیاری از مردم به عناوین مختلف بر ضد قرآن و اسلام برخواسته و مشغول به هزار خرابکاری هستند؛ چرا اینان را مورد تعقیب خود قرار نمیدهند؟ چرا مردم را از رفتن به رقاصخانهها و شرابخانهها و رباخواری و احتکار و امثال آن نهی نمیکنند؟ و از قرائت کتب ضاله و مقالات ضاره که موجب برباد رفتن دین و عِرض [آبرو] و ناموس مسلمین است جلوگیری نمیکنند؟ چرا مردم را از خواندن این کتاب و کلید فهم قرآن و شنیدن کلمات من منع میکنند؟ پر واضح است؛ سبب آن:
اولاً: حسدی است که امثال و اقران نسبت به من دارند، چون حسود نتواند خود را به مرتبۀ محسود برساند، همت گماشته تا محسود را نزد مردم کوچک قلمداد کند، و باید بداند که الحَسُود لا یسُود:«حسود، هیچگاه سید و آقا نخواهد شد» و اگر شخص برای رضای خداوند کاری کند حسد حساد مؤثر نخواهد گردید.
آن یکی با شیخ خود گفتا که من
نهی منکر میکنم اندر زمن
لیک میترسم که از اهل حسد
آفتی بر روزگار من رسد
گفت اگر این کار َبهر حق کنی
از بلاهای دو عالم ایمنی
ثانیاً: چون مکتوبات و محاضرات ما به حول و قوۀ الهی تأثیر زیادی در مردم روشنفکر نموده، و مردم را به قرآن آشنا کرده، مسلّم است شخصی که آشنا به قرآن شد دیگر اعتنایی به مدعیان باطل ندارد، اطاعت شیادان و شیاطین انس را نمیکند، لذا حسودان منافع خود را در خطر میبینند باید برای حفظ آن بکوشند، و به هر وسیلهای متوسل شوند. گاهی مرا به کشتن تهدید میکنند، و توده را بر من میشورانند:
﴿أَتَقۡتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ ٱللَّهُ وَقَدۡ جَآءَكُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ مِن رَّبِّكُمۡۖ وَإِن يَكُ كَٰذِبٗا فَعَلَيۡهِ كَذِبُهُۥۖ وَإِن يَكُ صَادِقٗا يُصِبۡكُم بَعۡضُ ٱلَّذِي يَعِدُكُمۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ مُسۡرِفٞ كَذَّابٞ﴾[غافر: ۲۸]
«آیا مردی را میکشید که میگوید پروردگار من خداست و حال آنکه براهین متقنی از طرف پروردگار بر مدعایش برای شما آورده است، اگر دروغگوست وِزر وبال آن بر ضرر او خواهد بود، و اگر راستگوست پارهای از آنچه وعده میدهد از عذاب الهی به شما میرسد و خداوند اسرافکار و دروغگو را هدایت نخواهد فرمود»،
و هنگامی به مفتریات و اکاذیب، صورت باطل به مقالات من میدهند و نمیدانند «ما كان لِـلَّهِ ینمو»«هر کاری که برای رضای خدا باشد، حقمتعال او را نموّ میدهد» خداوند میفرماید:
﴿أَلَمۡ تَرَ كَيۡفَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا كَلِمَةٗ طَيِّبَةٗ كَشَجَرَةٖ طَيِّبَةٍ أَصۡلُهَا ثَابِتٞ وَفَرۡعُهَا فِي ٱلسَّمَآءِ ٢٤﴾[إبراهیم: ۲۴]
«آیا ندیدی چگونه خداوند مثل زد، کلمۀ پاکیزه [را که توحید یا دعوت به اسلام است] مانند درخت طیّبی که بیخ آن در زمین استوار و شاخ آن در آسمان است؟»
باید بدانند به هیاهو و جنجال نمیشود کلمۀ حق را پایمال کرد، همیشه غلبه و دولت [سعادت] با حق است، و باطل چند روزی جولت [تاخت و تاز] دارد، نباید از آشوب زمان و انقلاب دوران استفادۀ سوء کرد. همیشه در انقلاب و برهمخوردن اوضاع اراذل استفادۀ سوء میکنند، خیال میکنند که همیشه دنیا بر یک منوال است. روزی میآید که این آتش عالمسوز و جنگهای خونین فروکش خواهد نمود. آن روز، روز بدبختی و پشیمانی مفسدین است، تمام حوادث جهان به خصوص در این عصر که تاریخ چنین انقلابی یاد ندارد، امتحان الهی است، باید ملتفت شد که بد امتحان ندهیم. بدبختانه میبینیم مردم زمان ما خیلی بد امتحان میدهند، گویا اهریمنِ جهل و رذایل اخلاق فرمانفرمای تام است. از هیچ رذیلهای کوتاهی نمیکنند، گویا فضیلت و تقوی از اصل نبوده است. چنانکه میبینید نفاق و قتل و غارت و هتک اعراض و نوامیس و احتکار و بیرحمی و ظلم و دشنام و افترا و امثال آن، به اندازهای شایع است که باید فرار به خدا کرد، دشمنان خیال نکنند همیشه اینطور است، یا میتوانند در مقابل حقایق قرآن قد علم کرده و به مفتریات و اکاذیب، حرف خدای را پایمال کنند. باید بدانند خدا با ماست، و به حول و قوۀ الهی حقایق را میگوییم و مینویسیم و از ملامت ملامتکننده، و حملۀ اراذل و سُفله [پست] ترسی نداشته و از خداوند متعال تأثیر میخواهیم. ترس از مردم، یا از روی طمع در اموال خلق است، یا خوف از آنان، و علاج این دو مرض را از شفاخانۀ امیرالمؤمنین یافتیم که میفرماید:
«وإِنَّ الأمْرَ بِالْمَعْرُوفِ والنَّهْی عَنِ الْمُنْكَرِ لا یقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ ولا ینْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ» [۴۰]«امر به معروف و نهی از منکر اجل مقدر را نزدیک نمیکند، و روزی مقرر را کم نمیگرداند».
هرگز غم نان و ترس جان، ما را مانع از اظهار غیرت ایمان نخواهد شد. سعدی میگوید: «نصیحت پادشاهان کسی را مسلّم است که بیمِ سَر ندارد و امیدِ زَر».
نهایت آن است که به کمچربیِ طعام باید قناعت کرد، و قطع الفت از فجرة لئام [بدکارانِ فرومایه] باید نمود، هر کس قطع آفت طمع و رفع علت احتیاج از مزاج کرد، در شجاعت، شیر، و در اقامۀ دین، دلیر است.
تمام این زحمات و مشقات را برای یوم تُبلَی السَّرائِر [اشاره به روز قیامت] تهیه نموده، و در محضر ختمی مرتبت پای میزان عدل الهی با دشمنان خود محاکمه کرده و آنان را به منتقم حقیقی واگذار میکنیم.
بذر سخنی که امروز کاشتیم، مسلماً روزی به ثمر خواهد رسید، و امید است جوانان تحصیلکرده که نظر من کاملاً با آنان است، هدایت شده و اجتماع آتیه در زیر پرچم توحید سعادتمند گردیده، موفق به تشکیل مدینۀ فاضله گردند.
وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّـهِ الْعَلي الْعَظِیمِ، وَصَلَّى اللَّـهُ عَلَى سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ.
شریعت سنگلجی
۱۳۶۲ قمری
[۱۳۲۲ خورشیدی]
[۴۰] نهج البلاغه/ حکمت ۳۷۴. [مُصحح]