برای حمایت توحید مجسمهسازی و نقاشی حرام گردید
از صنایعیکه اسلام نهی فرمود، مجسمهسازی و نقاشی است و احادیثیکه در فصل سابق ذکر شد شاهد بر این مدعی است از قبیل:
«... وَلا تِمْثَالاً إِلَّا طَمَسْتَهُ..» [۱۵۳]
و حدیث دیگر:
«مَنْ مَثَّلَ مِثَالاً فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الإسْلام» [۱۵۴]
و نیز مثل حدیث:
«أَشَدُّ النَّاسِ عَذَابًا یوْمَ الْقِیامَةِ الْـمُصَوِّرُونَ» [۱۵۵]
«معذبترین مردم فردای قیامت مصورانند»
و مثل حدیث:
«كلُّ مُصَوِّرٍ في النار» [۱۵۶]
«هر تصویرکنندهای در آتش است».
سبب نهی از این عمل این بود: چنانکه بیان کردیم مبدأ بتپرستی، پرستش مردگان بود، و مرده را تحنیط میکردند تا مدتی باقی بماند و آن را پرستش کنند. چون دیدند تحنیط مرده را همیشه نگاه نمیدارد آمدند به صورت آن مرده سنگی را تراشیدند، و یا صورت مرده را بر سنگ نقش کردند و پس از آن پرستش نمودند و به آن تبرک جستند، و چنانکه در عقاید صابئین ذکر شد که صوری برای روحانیون و ستارگان ساختند و آنها را عبادت کردند.
پیامبر اسلامصبرای جلوگیری از بتپرستی و حمایت توحید و یکتاپرستی، مجسمهسازی و نقاشی را منع فرمود. پس حرمت این عمل ذاتی نیست و بلکه برای حمایت خداپرستی است.
عجب اینکه ما که ملت توحید هستیم تمامی اعمال بتپرستان را استقبال نموده، زحمات اسلام را منظور نداشتیم، و فطرت توحیدی را فراموش کردیم، افتخار کامل یکتاپرستی را برای خود نگذاشتیم، برای هر سنگ و چوبی قرب و منزلت قایل شدیم، و برای «نخل» که بتی است به صورت جنازه، و به شکل مهیبی ساخته شده، و «علامت» که به شکل صلیب نصاری است، نذر و قربانی کردیم، و به هر صورت جعلی که به بزرگان دین نسبت دادند، تعظیم و تجلیل کردیم، و بالنتیجه بر حقایق اسلام پشت پا زدیم، در صورتی که به تصویر حضرت رسولصوشمایل بزرگان دین هم تعظیم و تبرّک حرام است، و مقصود شارع در تحریم این دو، همین موارد بوده است.
ولی صد افسوس، بسیاری از مردمان به هر تصویر اختراعی که به یکی از بزرگان دین نسبت میدهند تبرک میجویند؛ حتی بعضی از مردم این تصاویر را در اطاق خود میآویزند، و نسبت به آن به ادبی تمام رفتار میکنند. علاوه بر آنکه این کار بتپرستی است، هیچ فایدهای هم بر آن مترتب نمیباشد، در صورتی که اگر به جای این عکسها آیهای چند از پندها و مواعظ قرآن، یا از گفتههای پیشوایان اسلام در اطاق خویش آویزیم به مراتب بر آن تصاویر برتری دارد، و هر دم که بیننده را بر آن کلمات چشم افتد، یک پردۀ اخلاق از نظرش میگذرد.
پس ما با بتپرستان و نصرانیان چه فرقی داریم؟ بتپرستان به چوب و سنگ تبرک میجویند، ما هم به نخل و سنگ قدمگاه و امثال آن تبرک میجوییم؛ نصاری به صورت مسیح و مریم تبرک میجویند، ما به تصویرهای جعلی بزرگان دین تبرک میجوییم.
افتضاح این است که صورت رسول اکرمصو ائمه†را هر یک به خیال خویش گاهی به صورت جوان زیبا، گاهی به صورت قلندر، گاهی به صورت عرب بدوی، گاهی به صورت شیخ زاهد تصویر میکنند، و همچنین سایر بزرگان دین را. رسوایی دیگر که دلیل بر حماقت و نادانی ماست و رسوا کنندۀ همه میباشد، ذوالفقاری که در دست علی ÷تصویر میکنند به صورت شمشیری که سر آن دو شقه است، و نمیفهمند فایدۀ شمشیر دو شقه چیست، آیا در جنگ اثری دارد؟ و دیگر آنکه چگونه این شمشیر در غلاف میرود؟ ذوالفقار شمشیر «عاص بن منبه» بود که در جنگ بدر کشته شد و آن شمشیر را پیغمبر تصرف فرمود و به امیرالمؤمنین داد؛ معنی ذوالفقار شمشیر دانهنشان [جواهرنشان] است.
پروردگارا، این مردم شمشیر علی را نشناختند؛ میخواهند تو را بشناسند و معرفت به حال پیغمبر و ائمۀ دین پیدا کرده به حقایق دین آشنا شوند؟ خداوندا، آیا روزی میآید که این مردم به قرآن و سنت رسول آشنا گردند؟ از مردمی که نه از توحید خبر دارند، نه پیغمبر و علی و ائمه را شناختهاند، نه قرآن را میفهمند، میشود دیگر منتظر اخلاق و آداب انسانیت شد؟
نتیجۀ کلام، پردۀ نقاشی یا مجسمهای که برای ستایش و عبودیت به کار رود، پایۀ توحید را متزلزل گرداند و بشر را از راه خداپرستی دور نماید، حضرت ختمی مرتبت آن را نهی فرمود. وَصَلَّى اللَّـهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ.
[۱۵۳] بحار الأنوار، (۷۹/۱۸)، در صفحات گذشته تخریج آن به طور مفصل بیان شد. [مُصحح] [۱۵۴] معانی الأخبار اثر صدوق ۱۸۱، وسائل الشیعه (۱۶/۴۳۰)، بحار الأنوار (۶۹/۲۲۰). [مُصحح] [۱۵۵] در مصادر حدیثی شیعه، حدیثی را با این لفظ نیافتم. نزدیکترین حدیث به آن آنچیزی است که برقی در المحاسن (۲/۶۱۶) از ابوجعفر باقر روایت کرده که فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ هُمُ الْمُصَوِّرُونَ یكَلَّفُونَ یوْمَ الْقِیامَةِ أَنْ ینْفُخُوا فِیهَا الرُّوح».یعنی: «همانا کسانی خدا و رسول او را آذار و اذیت میرسانند که تصویر میکشند. آنها در روز قیامت وادار میشوند تا در این تصاویر روح بدمند». و حدیث در مصادر أهل سنت، مثل صحیح بخاری ح(۵۶۰۶) و صحیح مسلم ح(۲۱۰۹) و غیر از آن دو از عبد الله بن مسعود به صورت مرفوع روایت شده است. [مُصحح] [۱۵۶] بحار الأنوار (۸۰/۲۴۵). و در مصادر اهل سنت، صحیح مسلم (۳/۱۶۷۰)، ح(۲۱۱۰)، و مسند أحمد (۵/۲۳)، ح(۲۸۰۹). [مُصحح]