صابئه بر چهار فرقه منقسم است:
فرقۀ اول: اصحاب روحانیونند. این فرقه میگویند: «مبدأ عالم، ذات ربوبی و حقیقت قیومی است که مقدس از حدوث و زوال است. این ذات اعلی و اجل است که او را عبادت و پرستش کنیم. به عبارت دیگر، خداوند از بندگانش دور است و بندگان به واسطۀ فرو رفتن در عالم طبیعت و شهوات نمیتوانند تحصیل تقرب و زلفی به او کنند، پس ناچار بایستی وسائطی [واسطههایی] میان رب و خلق باشد. این وسائط موجوداتی هستند در وضع ربوبی و عالم بالا که روحانی صرفند، و مقدس از مواد جرمانیه و قوای جسمانیه و حرکات مکانیه و تغییرات زمانیه میباشند، و در جوار ربالعالمین مجبول [سرشته شده] بر تقدیس و تمجید و تعظیم دائم و تسبیح سرمدند. این واسطه- چنانکه بیان خواهد شد- غیر از واسطهای است که حنفاء قائلند و انبیا را واسطۀ هدایت میدانند.
نیز میگفتند که روحانیون خدایان و ارباب ما هستند و میان ما و خدای جهان وسیلهاند به توسط اینان باید تقرب به خدا جست و رزق و حیات و صحت و سایر چیزهای دیگر را از اینان باید خواست. روحانیون مدبّر کواکبند، محرم افلاک و انجمند، حرکات کواکب بر ترتیب مخصوص علت پیدایش نباتات و جمادات و حیوانات است، کواکب هیکل روحانیونند، و نسبت روحانیون به کواکب، مثل نسبت نفس به بدن انسان است، برای هر روحانی هیکلی مخصوص است، و برای هر هیکلی فلکی است، میگویند عازیمون و هرمس بنای علم هیئت را گذاشتند و اسماء کواکب سیاره و تقسیم بروج از این دو شخص است.
فرقۀ دوم: اصحاب هیاکلند، این فرقه میگفتند انسان محتاج به واسطه است، ملائکه و روحانیون به چشم دیده نمیشوند، و ما محتاج به واسطههایی هستیم که دیده شوند تا بتوانیم متوجه به آنها شویم و اسباب تقرب به مبدأ را تحصیل کنیم. پس باید ستارگان را که به چشم دیده میشوند وسیله قرار دهیم و آنها را بپرستیم. برای پرستش ستارگان اولاً خانه و منزل هر یک را، ثانیاً مطالع و مغاربشان را، ثالثاً اتصالات و موافقت و مخالفت به ترتیب طبایعشان را، رابعاً تقسیم ایام و لیالی و ساعات بر آنها را، و خامساً تقدیر صور و اشخاص و اقالیم [سرزمینها] و اِمصار [شهرها] بر آنها را باید دانست و شناخت؛ بعد از معرفت آنچه مذکور شد، به نقش خواتیم [انگشترها] و خواندن عزائم و دعوات [دعاها] باید متوجه شد.
مثلاً: برای زحل روز شنبه را اختصاص داده بودند، و در ساعت اول آن روز انگشتر مصور به صورت زحل در دست میکردند، و لباس مخصوص به آن را میپوشیدند، و بخور مناسب آن میسوزاندند، و به طلب حاجتی که برآوردن آن از افعال و آثارِ مختصۀ زحل بود میپرداختند. همچنین سایر کواکب، نیز روز معیّن و ساعت مشخص و بخور و لباس و خاتمِ مخصوص و کار معلوم داشتند. اگر شخص مسلمان چشم باز کند میفهمد که تبرک به انگشتر از یادگاریهای ستارهپرستان بوده و بدبختانه از شعار اهل تقوی شده است.
این فرقه چون به وسیلۀ وسائط به مطلوب میرسیدند، بر آنها اطلاق اسم «إله» و «رب» مینمودند. و خداوند متعال را «رب الأرباب» و «إله الآلهه» میگفتند؛ بعضی هم إله الآلهه را نام آفتاب میدانستند؛ میگفتند تقرب به این هیاکل موجب نزدیکی به روحانیون است، و تقرب بدانها مؤدی قُرب باریتعالی است، زیرا که هیاکل ابدان روحانیون است و نسبت آنها مثل نسبت اجساد است به ارواح؛ پس هیاکل چون زنده به حیاتِ روحانیون صاحب حیات، و مدرک کلیات و جزئیات میباشند و روحانیون متصرف در هیاکلند، چنانکه ما متصرف در ابدان خود هستیم، و شکی نیست که نزدیکی به شخص، تقرب به روح اوست و بر این عقاید در خارج آثاری مترتب میکردند. طلسمات و تنجیم و تعزیم و کهانت که هنوز نمونهای از آنها باقی است و جزو عقاید دیگران به خصوص بعضی از مسلمانان شده است از علوم ایشان میباشند.
از این مطلب میفهمیم که عقول عشره، که فلاسفه بر آن رفتهاند، همین روحانیونند که صابئه میگویند، و متفلسفه اسلام به آن معتقد شده این عقیدۀ شرکی از صابئین وارد فلسفه شده، بدبختانه متفلسفین اسلام این عقیدۀ شرکیه را قبول کردند و خیال نمودند خداپرستی و توحید این است و آیاتی که در قرآن نفی شفاعت ملائکه میکند اشاره به این عقیده ستارهپرستی است؛ چنانکه خداوند میفرماید:
﴿وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيًۡٔا﴾[النجم: ۲۶]
«بسا فرشتگان در آسمانها هستند که شفاعتشان به هیچ وجه اثری ندارد».
فرقۀ سوم: اصحاب اشخاصند، این فرقه میگفتند که هیاکل روحانیون در همه اوقات دیده نمیشوند، زیرا گاهی طالع و گاهی آفل، زمانی ظاهر و زمانی مخفی هستند. پس به ازاء هر هیکلی از هیاکل سیارات و در حضرت ایشان در مقام حاجت معتکف شد تا از برکت اشخاص، توجه به هیاکل و تقرب به روحانیات و در نتیجه، تقرب باریتعالی حاصل شود و در این آیه اشاره به این معنی:
﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ﴾[الزمر: ۳]
«نمیپرستم ایشان را مگر اینکه نزدیک گردانند ما را به سوی خدا نزدیک گردانیدنی»، ﴿هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِ﴾[یونس: ۱۸]
«اینان شفیعان ما در آستان پروردگارند».
در پیروی این عقاید بتخانهای بنا کردند و هر بتی را در مقابل هیکلی نهادند. در استدعای حاجات، ملاحظۀ جمیع اضافات نجومی میکردند؛ مانند وقت و ساعت و درجه و دقیقه و روز و ساعت مخصوص به هر یک از هیاکل و بخور و انگشتر و لباس و عزائم مناسب آنها.
هیاکلی که بنا نهادند به اسامی جواهر علقیه روحانیه و اشکال کواکب سماویه بود؛ مانند هیکل علت اولی، هیکل عقل ضرورت، هیکل نفس که تمامی اینها به شکل دایره بود، هیکل زحل شش ضلعی بود، هیکل مشتری مثلث، هیکل مریخ مستطیل، هیکل آفتاب چهارضلعی، هیکل عطارد مستطیل در میان سه ضلعی، هیکل زهره سه ضلعی در میان چهار ضلعی و هیکل ماه هشت ضلعی.
فرقۀ چهارم: حلولیهاند، ابن بطوطه و سایر مورخین اینان را «حرانیه» نام نهادهاند، این فرقه میگفتند که خدای معبود یکى است و او اجرام و افلاک و ستارگان را آفریده، ستارگان هم مدبر عالم سفلی هستند، ستارگان هفتگانه را زنده و ناطق و پدران موالید ثلثۀ جماد و نبات و حیوان میدانستند، و عناصر چهارگانۀ آب و خاک و آتش و باد را مادران موالید ثلثه فرض میکردند و میگفتند: خدایتعالی در کواکب سبعه ظهور و جلوه نمود، و متشخص به اشـخاص کواکب گردیـده است، بدون اینکه تعددی در ذات او حاصل شـود- چنانکه گاهی خداوند ظهور در اشخاص میکند و این شخص خدای بشر میشود- شرور و قبایح و موجودات پست را خداوند خلق نفرموده بلکه اینها از اتصالات ستارگان نحس و سعد و اجتماع عناصر پاک و کثیف پیدا میشود.
این بود خلاصۀ عقاید صابئین که ستارگان و بتها را عبادت میکردند، ستارگان را مؤثر تام میدانستند، برای ایام سعد و نحسی قائل بودند و نگینها و سنگها را دارای تأثیرات روحی و معنوی میپنداشتند و آنها را مؤثر در معنویات میدانستند، خداوند تبارک و تعالی شیخالأنبیاء ابراهیم خلیل÷را برای هدایت قوم خود که صابئین بودند برانگیخت و او با فرقه هیکلپرستان و بتپرستان مناظرهها و مباحثهها فرمود و ما مناظرۀ ابراهیم ÷را با صابئین به طور مختصر به نظر خوانندگان میرسانیم: