٢) عصمت ائمه[١٠٢٦]
معصوم بودن امام یکی از پایههای اساسی عقیدهی امامت و یکی از مبادی اولیه، ساختمان عقیدتی آنهاست[١٠٢٧] و اهمیت فراوانی نزد آنها دارد[١٠٢٨].
بنا به گفتهی عالم شیعی آقای مجلسی تمام شیعیان بر این اتفاق نظر دارد که ائمه † از تمام گناهان کوچک و بزرگ معصوماند و هیچ گونه گناهی نه کوچک و نه بزرگ و نه از روی عمد، و نه از روی فراموشی و نه از روی خطا در تأویل و نه از روی کم توجهی به خداوند متعال از آنها سر نمیزند[١٠٢٩].
اگر اهل سنت به دلیل وجود کتاب الله و سنت رسول خدا ص امت را از گمراهی فراگیر معصوم میدارند، شیعه امت را به دلیل وجود امام، معصوم میدانند چرا که امام را همچون پیامبر میدانند[١٠٣٠] و امامت را ادامهی نبوت میدانند[١٠٣١].
و این چیز با حکمت خدا در ختم نبوت منافات دارد. خداوند تعالى میفرماید: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا٥٩﴾ [النساء: ٥٩] «و هرگاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داورى بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) براى شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است».
در اینجا خداوند متعال تنها خدا و پیامبرش را حَکَم و داور قرار داده، و فرمان ارجاع مسائل اختلافی به آن دو را داده، و از امام سخنی به میان نیاورده است، اما شیعیان معتقدند امام و امامت است که امت را از گمراهی حفظ میکند و حافظ بودن کتاب خدا، سنت پیامبر و اجماع امت را نفی میکنند[١٠٣٢].
آخرین امام شیعیان بنا به قول آنها از سال (٢٦٠هـ) به اینرو پنهان شده است. پس آیا امت در طول این مدت غیر معصوم بوده است؟
در پاسخ میگویند امت از امام سود میبرد و لو در حال غیبت، همان گونه که خورشید پشت ابرها هم قرار گرفته باشد باز هم سودمند است[١٠٣٣].
و از آنجایی که این پاسخ برای هیچ عاقلی قانعکننده نیست در جستوجوی پاسخهای دیگری بر آمده، ادعا کردهاند که علمای بزرگشان با امام زمان در ارتباطند و اگر کسی با یک روش معین نامهای برای امام زمان بنویسد، به دست وی خواهد رسید، و حتی مجلسی در بحار در این خصوص بابی تحت عنوان باب دربارهی نوشتن عریضه به ائمه † دربارهی حوایج خویش و در این باب ١٣ حدیث وجود دارد[١٠٣٤]. بسته است.
اما تمام این ادعاها فاقد سند شرعی بوده و در عالم واقعیت اثری از آنها دیده نمیشود.
یکی از خطرناکترین پیامدهای عملی، ادعای عصمت برای امامان این است که هر آنچه را از امامان دوازدهگانه صادر میشود. همانند قول خدا و رسول قرار دادهاند و به همین دلیل بخش اعظم اسناد، اخبار و روایات منابع حدیث آنها چنانکه پیش از این گذشت به جای پیامبر ص به یکی از ائمه منتهی میشود.
شیعیان برای امامانشان عصمتی را قایل شدهاند که حتی بنا به دلالت صریح و روشن قرآن[١٠٣٥].
و سنت[١٠٣٦] و اجماع امت[١٠٣٧] پیامبران نیز از آن برخوردار نبودهاند.
این ادعایی است بیگانه با اصول اسلام، به همین دلیل ما این سوال را مطرح میکنیم که اندیشهی عصمت در شیعیان چگونه شکل گرفت؟ بدون تردید عصمت امتداد و اندیشهی امامت است، اما ما اندیشهی عصمت را در میان سبابیان چنانکه اندیشهی امامت را به مفهوم خاص شیعی آن نزد آنها، نمییابیم[١٠٣٨] پس به احتمال زیاد این اندیشه بعدها در میانشان پدید آمده است، برخی از پژوهشگران احتمال دادهاند که این اندیشه در زمان جعفر صادق یعنی در نیمهی اول قرن دوم در میان شیعیان ظهور کرده باشد[١٠٣٩].
چه کسی بیشترین نقش را در ایجاد این بدعت ایفا کرده است، محب الدین خطیب در این باره میگوید: نخستین کسی که این عقیدهی فاسد را برای آنان وضع کرد، مرد خبیثی بود که مسلمانان وی را شیطان طاق و شیعیان مؤمن آل محمد مینامند و اسم واقعیاش محمد بن علی بن نعمان احول است[١٠٤٠][١٠٤١].
پدید آمدن اندیشههای همچون عصمت ائمه و غیره در شرایط روانیای که شیعیان در آن زندگی میکنند... چون داشتن کینه درونی شدید نسبت به حکومت موجود تلاش برای چسباندن انواع بدیها به آن، و از سوی دیگر غلو دربارهی اهل بیت و احادیث و روایات مربوط به فضایل آنها و محنتهایی که بر آنها آمده است، و این باورشان که آنها حقدارتر به حکومتاند چندان بعید نیست و در بحبوحهی احادیث فضایل اهل بیت و به بدی یاد کردن حاکمیت چنین اندیشههایی پدید خواهند آمد.
به نظر میرسد که اندیشهی عصمت امامان مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است و یا این که شیعیان در وهلهی اول دربارهی حد و حدود آن با هم اختلاف نظر داشتهاند به طور مثال در عصر ابو جعفر بن بابویه قمی[١٠٤٢] (متوفاى ٣٨١هـ) و استادش محمد بن حسن قمی[١٠٤٣] نظر جمهور شیعیان این بود که نفی سهو از پیامبر ص نخستین درجهی غلو است[١٠٤٤]. یعنی آنها حتی کسانی را که سهو را از پیامبر نفی میکردند از شیعیان غالی میدانستند اما بعدها وضع تغییر کرد.
و نفی سهو از امامان تبدیل به یکی از ضروریات مذهب آنها شد. بدون تردید نفی سهو و نسیان از امامان آنها را در جایگاه کسی قرار میدهد که نه غنودگی و خواب آلودگی بر او چیره میشود و نه خواب، عصمت به این صورت افراطی که حتی سهو و فراموشی را از امامان نفی کند عقیده گروهک ناشناختهای از شیعیان در کوفه بود. در بحار آمده است: به رضا امام هشتم شیعیان گفتند در کوفه گروهی است که میگوید رسول خدا ص در نماز دچار سهو نشده است. او گفت: دروغ گفتهاند، لعنت خدا بر آنان باد، کسی که سهو نمیکند خداوند متعال است که خدایی جز او وجود ندارد[١٠٤٥].
این نص دال بر این است که در آن زمان عقیدهی نفی سهو، عقیدهی گروهی غیر قابل توجه بوده و نیز آنها سهو و نسیان را از پیامبر ص که از ائمه افضلتر است نفی میکردند و این اعتقاد را درباره، امامان نداشتند، اما بعدها این عقیده دچار دگرگونی و تکامل شد و تمام امامان دوازده گانه را در بر گرفت و تمام فرقهی شیعهی امامیه چنانکه بعداً توضیح خواهیم داد[١٠٤٦] آن را به عنوان یک عقیده پذیرفتند.
اعتقاد عصمت یکی از عوامل پدید آمدن دو عقیدهی «بداء، تقیه» ـ چنانکه خواهد آمد ـ است، چرا که واقعیت عمل امامان به هیچ وجه با ادعای عصمت همخوانی ندارد و لذا هر جا تناقضی و اختلافی بیابند میگویند این بدا و یا تقیه است برخی از شیعیان به این چیز اعتراف کردهاند[١٠٤٧].
آنها در مجموعههای حدیثی خویش نیز احادیث و روایاتی از امامانشان نقل کردهاند که این عصمت مطلق را که آنها مدعی آن هستند را نفی میکنند. ابو عبدالله جعفر صادق زمانی که دربارهی سهو از وی سوال شد گفت: چه کسی میتواند از آن در امان باشد، من گاهی خادم را پشت سرم مینشانم تا نمازم را بر من حفظ کند[١٠٤٨].
در صحیفه سجادیه آمده است که حسین بن علی این گونه دعا میکرده است: خدایا تو را به خاطر پوشاندنت پس از آگاه شدن سپاس میگویم، همه ما مرتکب بدیها شدهایم اما تو بدیها را بر ملا نکردی، همهی ما مرتکب کارهای زشت شدهایم اما تو ما را رسوا نکردی، چه چیزهایی که تو از آنها نهی کردهای و ما آن را انجام دادهایم، چه چیزهایی که تو به ما دستور توقف بر آنها را به ما دادهای اما ما از آنها تجاوز کردهایم، و چه بدیهایی که ما آنها را کسب نکردهایم و چه خطاهایی که ما مرتکب آن نشدهایم[١٠٤٩].
جالب اینجاست که او برای خودش مدعی آن چیزی که شیعیان مدعی آن برای او هستند، نیست. بلکه به گناه و اشتباهش اقرار و اعتراف میکند و این چیز در کتابهای خود شیعیان آمده است. هر کس اخبار و روایات آنها را جستوجو کند، مجموعه بزرگی از آنها را در تضاد با ادعاهایشان دربارهی عصمت امامان خواهد یافت.
عالمشان مجلسی به وجود روایات زیادی در کتابهایشان که با ادعای نفی سهو از امامان منافات دارد، اعتراف کرده است. وی میگوید این مسئله خیلی پیچیده است چرا که از یک سو اخبار و آیات زیادی بر صدور سهو از آنها دلالت دارند، و از سوی دیگر تمام اصحاب ما جز گروهی شاذ بر عدم صدور سهو از آنها اتفاق نظر دارند[١٠٥٠].
این اعترافیست از مجلسی به این که اجماع شیعه به معصوم مطلق بودن امامانشان با روایاتشان در تضاد است، و این دال بر آن است که آنها بر گمراهی و بدون هیچ گونه دلیل حتی از کتابهای خودشان اجماع کردهاند.
[١٠٢٦]- عصمت در کلام عرب به معنای منع شده و منع کردن میآید و معصوم قرار دادن خدا بندهاش را به این معناست که وی را از آنچه موجب هلاکتش میشود حفظ کند. عربها میگویند اعتصم فلان بالله؛ فلانی به خدا پناه برد. یعنی به وسیلهی او خودش را حفظ کرد تهذیب اللغة مادهی عصم (٢/٥٤) و عصمت در اصطلاح متکلمان شیعه لطفی است از سوی خدا در حق مکلف که وی را از وقوع در معصیت و ترک عادت با وجود ندرت بر آن باز میدارد. ر. ک. النکت الاعتقادیه مفید ص ٣١ و ر. ک. به توفیق التطبیق علی الجیلان ص ١٦.
[١٠٢٧]- حیاة الامام موسی بن جعفر از رافضی معاصر باقر شریف القرشی (١/١١١).
[١٠٢٨]- تاریخ الامامیه رافضی معاصر عبدالله فیاض ص ١٥٧.
[١٠٢٩]- البحار مجلسی (٢٥/٢١١) و ر. ک. و اوائل المقالات ص ٢٧٦ شرح عقاید الصدوق ص٢٥٤ (هر دو کتاب فوق از مفیداند) و ر. ک. به عقاید الامامیه از محمد رضا المظفر ص ٩٥ و ر. ک. لوامع الحقائق فی اصول العقائد از احمد الاشتیانی، (٢/٣).
[١٠٣٠]- عقائد الامامیه محمد رضا مظفر ص ٩٥.
[١٠٣١]- همان، ص ٩٤.
[١٠٣٢]- پانوشت تلخیصی، الشافی از حسین بحر العلوم (١/١٨٤).
[١٠٣٣]- این مطلب در حدیثی که آن را ابن بابویه قمی در إکمال الدین ص ٢٠١ آورده آمده است.
[١٠٣٤]- البحار مجلسی (١٠٢/٢٣١).
[١٠٣٥]- قرآن میگوید که هیچ بشری از عصمت مطلق برخوردار نیست. ابو البشر حضرت آدم ؛ چنانکه قرآن میفرماید پروردگارش را نافرمانی کرد و راه را گم كرد ﴿وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ ثُمَّ ٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَتَابَ عَلَيۡهِ وَهَدَىٰ١٢٢﴾ [طه: ١٢١-١٢٢]. «(آرى) آدم پروردگارش را نافرمانى كرد، و از پاداش او محروم شد! سپس پروردگارش او را برگزید، و توبهاش را پذیرفت، و هدایتش نمود». اگر آدم ؛ دارای عصمتی میبود که آنها برای امامانشان قایلاند پروردگارش را نافرمانی نمیکرد. آنها این مطلب را این گونه توجیه میکنند که: آدم زمانی نافرمانی کرد که خدا عصمت را از او برداشت». جوامع الکلم (١/٢٦) به نقل از فقه الشیعه ص ٢٩ در پاسخ به این توجیه باید گفت این توجیه دربارهی هر انسانی صادق است و میتوان ادعا کرد هر انسانی معصوم است و تنها زمانی گناه میکند که عصت از او سلب شود، در حالی که این گونه نیست و آدم ؛ این گناه را ظلم خوانده که از نظر شیعه با عصمت منافات دارد. ﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٢٣﴾ [الأعراف: ٢٣]. «آن دو گفتند: پروردگارا! ما به خویشتن ستم كردیم! و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى، از زیانكاران خواهیم بود». اگر این کار گناه نبود پس چرا خداوند متعال حضرت آدم را مورد مؤاخذه قرار داده و از بهشت اخراج کرد و این کار را ظلم دانست و ﴿وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ٣٥ فَأَزَلَّهُمَا ٱلشَّيۡطَٰنُ عَنۡهَا فَأَخۡرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِۖ وَقُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِينٖ٣٦﴾ [البقرة: ٣٥-٣٦] «(اما) نزدیك این درخت نشوید؛ كه از ستمگران خواهید شد. پس شیطان موجب لغزش آنها از بهشت شد؛ و آنان را از آنچه در آن بودند، بیرون كرد. و (در این هنگام) به آنها گفتیم: «همگى (به زمین) فرود آیید! در حالى كه بعضى دشمن دیگرى خواهید بود. و براى شما در زمین، تا مدت معینى قرارگاه و وسیله بهرهبردارى خواهد بود». این آیهها عصمت مطلق را حتی از آدم نفی میکنند، پس چگونه آنها آن را برای امامانشان اثبات کنند ولی نباید تعجب کرد چرا که شیعیان چنانکه گذشت امامانشان را از تمام پیامبران غیر از محمد ص افضلتر میدانند!! اما دربارهی محمد ص نیز در قرآن آیههای فراوانی وجود دارد که ایشان دچار خطا شده است وخداوند متعال خطاهای ایشان را اصلاح کرده است. پس وقتی افضلترین مخلوق خدا دچار خطا شده امامان آنها چگونه میتوانند معصوم مطلق باشند. در قرآن آمده است ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ حَتَّىٰ يُثۡخِنَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡيَا وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٦٧﴾ [الأنفال: ٦٧]. «هیچ پیامبرى حق ندارد اسیرانى (از دشمن) بگیرد تا كاملا بر آنها پیروز گردد (؛و جاى پاى خود را در زمین محكم كند)! شما متاع ناپایدار دنیا را مىخواهید؛ (و مایلید اسیران بیشترى بگیرید، و در برابر گرفتن فدیه آزاد كنید؛ ولى خداوند، سراى دیگر را (براى شما) مىخواهد؛ و خداوند قادر و حكیم است». در جای دیگر آمده است. ﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعۡلَمَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٤٣﴾ [التوبة: ٤٣] «خداوند تو را بخشید؛ چرا پیش از آنكه راستگویان و دروغگویان را بشناسى، به آنها اجازه دادى؟! (خوب بود صبر مىكردى، تا هر دو گروه خود را نشان دهند!)». و میفرماید: ﴿وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِيٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَأَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِ أَمۡسِكۡ عَلَيۡكَ زَوۡجَكَ وَٱتَّقِ ٱللَّهَ وَتُخۡفِي فِي نَفۡسِكَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِيهِ وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُۖ﴾ [الأحزاب: ٣٧] «(به خاطر بیاور) زمانى را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودى (به فرزند خواندهات «زید») مىگفتى: «همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهیز!» (و پیوسته این امر را تكرار مىكردى)؛ و در دل چیزى را پنهان مىداشتى كه خداوند آن را آشكار مىكند؛ و از مردم مىترسیدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى!». و میفرماید: ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ١ أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ٢ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّهُۥ يَزَّكَّىٰٓ٣ أَوۡ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّكۡرَىٰٓ٤ أَمَّا مَنِ ٱسۡتَغۡنَىٰ٥ فَأَنتَ لَهُۥ تَصَدَّىٰ٦ وَمَا عَلَيۡكَ أَلَّا يَزَّكَّىٰ٧ وَأَمَّا مَن جَآءَكَ يَسۡعَىٰ٨ وَهُوَ يَخۡشَىٰ٩ فَأَنتَ عَنۡهُ تَلَهَّىٰ١٠﴾ [عبس: ١-١٠] « چهره درهم كشید، و روى برتافت. از این كه نابینائى به سراغ او آمده بود. تو چه مىدانى شاید او پاكى و تقوا پیشه كند. یا (از شنیدن سخنان حق) متذّكر گردد، و این تذكر به حال او مفید باشد. اما آن كس كه توانگر است. تو به او روى مىآورى. در حالى كه اگر او خود را پاك نسازد چیزى بر تو نیست. اما كسى كه به سراغ تو مىآید، و(براى هدایت و پاكى) كوشش مىكند. و از خدا ترسان است. تو از او غافل مىشوى (و به دیگرى مىپردازى).». خداوند متعال در آیههای کلام الله مجید میفرماید که پیامبر گناهان داشته است: ﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ﴾ [غافر: ٥٥] «پس (اى پیامبر!) صبر و شكیبایى پیشه كن كه وعده خدا حق است، و براى گناهت استغفار كن». و میفرماید: ﴿وَوَضَعۡنَا عَنكَ وِزۡرَكَ٢ ٱلَّذِيٓ أَنقَضَ ظَهۡرَكَ٣﴾ [الشرح: ٢-٣] «و (آیا) بار سنگین را از تو بر نداشیم. همان بارى كه سخت برپشت تو سنگینى مىكرد ». تمام این آیهها دربارهی افضلترین مخلوق خدا حضرت محمد ص بودند، پس امامان شیعه چگونه میتوانند معصوم مطلق باشند؟!
[١٠٣٦]- در سنت نیز شواهد زیادی در این باره آمده است از جمله رسول خدا هم فرمودند طرفین متخاصم نزد من میآیند و من بشری همچون شما هستم ممکن است برخی از آنها از برخی دیگر بهتر بتوانند سخن بگویند و مطلب را برسانند و من [به اشتباه] گمان کنم که او راست میگوید هر کسی که من [به اشتباه] حق برادر مسلمانش را به او دادم. گویا قطعهای از آتش را به او دادهام این میل اوست که آن را حمل کند و یا ترکش کند. صحیح مسلم، کتاب الأقضیه (٥/١٢٩).
[١٠٣٧]- مسلمانان بر این امر اتفاق دارند که پیامبران در مورد آن چه از طرف خدا میرسانند معصوماند و اگر اشتباه کنند، بر اشتباه ابقا نمیشوند [و اشتباهشان از سوی خدا اصلاح میشود] و هدف بعثت از همین به دست میآید. المنتقی ص ٨٤-٨٥ و ر. ک. به الاحکام فی اصول الاحکم (١/١٧٠)، فخر الدین رازی پس از ذکر اقوال مختلف دربارهی عصمت پیامبران میگوید: به نظر ما پیامبران در زمان نبوت از صغایر و کبایر به صورت عمد معصوماند، اما ممکن است سهوا دچار گناه شوند. عصمة الانبیاء ص ٤٠.
[١٠٣٨]- شیخ الاسلام ابن تیمیه اشاره کرده است که عصمت از آرای سبابیان است الفتاوی (٤/٥١٨).
[١٠٣٩]- ر. ک. عقیدة الشیعة دو نالدسن ص ٣٢٩ نظریة الامامة محمود صبحی ص ١٣٤.
[١٠٤٠]- ابو جعفر محمد بن علی بن نعمان بن ابو طریفه بجلی، احول، کوفی، اصولی، ملقب به شیطان الطاق از غلات شیعه که قرقهای از شیعیان به نام شیطانیه که شهرستانی آنها را نعمانیه نامیده است به وی منصوباند. کتابهای زیادی برای رافضیان نوشته است. شیعیان ادعا میکنند او از یاران و اصحاب جعفر صادق بوده است. در سال ١٦٠هـ وفات یافت دربارهی تاریخ مرگ او اقوال دیگری نیز وجود دارد. ر. ک. الفهرست طوسی ص ١٥٧-١٥٨ الملل و النحل شهرستانی (١/١٨٦-١٨٧) الوافی بالوفیات صفدی (٤/١٠٤-١٠٥).
[١٠٤١]- مجلة الفتح جلد ١٨ ص ٢٧٧.
[١٠٤٢]- بیوگرافی وی در بحث منابع حدیثی شیعی گذشت ص ٢٧٠.
[١٠٤٣]- محمد الحسن بن ولید قمی از مشایخ بزرگ شیعه که دارای آثاری است از جمله الجامع و التفسیر در سال ٣٤٣هـ وفات یافت ر. ک. الفهرست طوسی ص ١٨٤ جامع الرواة (٢/٩٦).
[١٠٤٤]- ر. ک. شرح عقاید الصدوق از مفید ص ١٦٠، ٢٦١الحاق شده به کتاب اوائل المقالات.
[١٠٤٥]- البحار (٢٥/٣٥٠).
[١٠٤٦]- در مبحث آرای دعوتگران تقریب در مورد عصمت.
[١٠٤٧]- وی سلیمان بن جریر است که مذهب امامیه را ترک کرد و عدهی زیادی در این کار از او پیروی کردند چرا که او به این نتیجه رسیده بود که عقیدهی بداء تقیه جملهایست از سوی شیعیان برای پوشاندن اختلافات و تناقضاتشان و اثبات ادعایشان دربارهی معصوم بودن امامان و غیره. او پس از ترک مذهب امامیه مذهب زیدیه را پذیرفت و فرقهی جریریه و یا سلیمانیه از زیدیه، چنانکه در بحث زیدیه آمد به وی منسوب است و نص کلام او در بحث بداء و تقیه خواهد آمد.
[١٠٤٨]- البحار (٢٥/٣٥١).
[١٠٤٩]- الصحیفه السجادیة ص ١٨٤.
[١٠٥٠]- البحار (٢٥/٣٥١).