مسأله تقریب بین اهل سنت و شیعه

فهرست کتاب

الف) تعریف سنّت

الف) تعریف سنّت

سُنّت، به ضم سین و فتح نون مشدد، در لغت به معنای راه و روش و نحوه‌ی زندگی آمده، چه خوب باشد و چه بد؛ و جمع آن سنن[١٥] است.

در حدیث ذیل سنّت به همین معنا آمده است: «مَنْ سَنَّ فِي الْإِسْلَامِ سُنَّةً حَسَنَةً كَانَ لَهُ أَجْرُهَا وَأَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْتَقِصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْئًا وَمَنْ سَنَّ فِي الْإِسْلَامِ سُنَّةً سَيِّئَةً».

«هر کس در اسلام راه و روش خوبی را پایه‌گذاری کند، به وی به اندازه‌ی اجر و پاداش همه‌ی کسانی که به پیروی از او به آن عمل کنند، اجر و پاداش می‌رسد، و این در حالی است که از اجر و پاداش آن‌ها چیزی کاسته نمی‌شود، و همچنین هر کس که راه و روش بدی را در اسلام پایه‌گذاری کند...الخ»[١٦].

گاهی سنّت تنها بر راه و روش نیکو اطلاق می‌شود. در لسان العرب آمده است: «سُنَّت یعنی راه و روش نیکو، به همین جهت زمانی که گفته می‌شود فلانی از اهل سنت است، یعنی از پیروان راه و روش نیکو و درست و مستقیم است»[١٧].

سنّت در اصطلاح شرع نیز بر چندین معنا اطلاق می‌شود:

١- بر سیرت و زندگی پیامبر ص اطلاق می‌شود، ابن فارس[١٨] می‌گوید:

«وسنة رسول الله ص سیرته: سنت پیامبر خدا ص راه و رسم زندگی وی است»[١٩].

٢- در اصطلاح محدثین؛ بر آنچه از پیامبر خدا ص، از گفته‌ها و کرده‌های ایشان و آنچه آن حضرت ص قصد انجام آن را داشته‌اند و آنچه در حضور ایشان کرده و یا گفته شده و ایشان از آن نهی نکرده‌اند، سنت اطلاق می‌شود[٢٠].

٣- سنت در اصطلاح[٢١] اصولیان یک معنا دارد و در اصطلاح فقیهان معنایی دیگر[٢٢].

و این اختلاف در اصطلاح در حقیقت بر می‌گردد به تفاوت در اهداف و تخصصی‌هایی که هر گروهی از عالمان در پی آن هستند و به آن اهتمام می‌ورزند.

امّآ آنچه ما در پیِ آن هستیم، جستجو در همه‌ی این اصطلاحات نیست. بلکه هدف ما به دست دادن تعریفی از اصطلاح «سنت» و یا «اهل سنت» است که بر رویکردی خاص در اعتقادات دلالت داشته باشد.

ابن رجب[٢٣]: می‌گوید: «سنت، یعنی طریقه‌ی به دور از شبهه و شهوتی که رسول خدا ص و یاران ایشان از آن پیروی می‌کردند. و سپس سنّت در عرف و اصطلاح بسیاری از علمای متأخّر[٢٤] از اهل حدیث و دیگران، به اعتقاداتی که در آن شبهه‌ای نباشد، به ویژه مسایل اعتقادی مربوط به ایمان به خدا، فرشتگان، کتاب‌های آسمانی، پیامبران، روز آخرت، قضا و قدر و نیز جایگاه و مکانت صحابه اختصاص یافته، و درباره‌ی این مسایل نیز کتاب‌های زیادی نوشته‌اند که آن‌ها را «سنت»[٢٥] نامیده‌اند. این بخش از مسایل به دلیل اهمیت فوق‌العاده و زیادشان و نیز به این دلیل که کسی که در این مسایل از سنت پیروی نکند بر لبه‌ی پرتگاه هلاکت قرار دارد، «سنت» نامیده شده‌اند[٢٦].

علامه آلوسی /[٢٧] می‌گوید: «سنت در اصل بر اصول و فروعی که رسول خدا ص بر آن بودند، یا آن را پایه‌ریزی کرده‌اند و یا به آن امر کرده‌اند، و حتی بر خُلق و خوی و سیمای ایشان اطلاق می‌شود، امّا بعدها این اصطلاح به اعتقادات اهل سنت درباره‌ی مسایل اسما و صفات و قضا و قدر اختصاص یافت که اهل سنت اسما و صفات را اثبات، امّا جهمیه آن‌ها را نفی می‌کنند، و اهل سنت به قضا و قدر اعتقاد دارند و آن را اثبات می‌کنند، امّا گروهی از قدریه به کلّی آن را نفی، و گروهی دیگر معتقد به جبر هستند.

همچنین این واژه بر آنچه گذشتگان صالح أمّت درباره‌ی امامت و خلافت و ترتیب افضلیت و برتری برخی از صحابه بر برخی دیگر، وخودداری از زبان گشودن و داوری درباره‌ی آنچه در میان آنان اتفاق افتاده است، بر آن بوده‌اند، اطلاق می‌شود، و این از باب اطلاق اسم بر برخی از مسمّیات آن است، چرا که هدف‌شان یادآوری این نکته بوده است که این مسمّی و مفهوم، مهم‌ترین رکن و بزرگترین شرط است، همانند این قول پیامبر خدا ص که فرمودند: «الحجّ عرفة[٢٨]: حج وقوف عرفات است» و یا این که این وصف وجه تمایز آن‌ها از دیگران است. به همین دلیل علما کتاب‌هایی را که در این زمینه نوشته شده است را کتاب‌های سنّت نامیده‌اند»[٢٩].

اهل سنت پیروان سنّت و متمسکان به آن هستند و عبارت‌اند از صحابه ش و کسانی که تا به قیامت به نیکی از آنان پیروی کنند.

ابن حزم /[٣٠] می‌گوید: «اهل سنّت اهل حـق و دیـگران اهـل بـدعـت[٣١] هستند، چرا که اهل سنت عبارت‌اند از صحابه ش و کسانی که از راه و روش آنان پیروی کرده‌اند از تابعان و اصحاب حدیث و فقیهان و همه‌ی کسانی که در شرق و غرب نسل به نسل تا به امروز از آنان پیروی و به آن‌ها اقتدا کرده‌اند[٣٢]. دلیل نام‌گذاری آنان به اهل سنت، آن گونه که شیخ الاسلام ابن تیمیّه /[٣٣] می‌گوید عبارت است از: «آنان به دلیل پیروی از سنّت پیامبر ص اهل سنت نامیده شده‌اند»[٣٤].

ابوالمظفّر اسفراینی[٣٥] نیز وجه تسمیه‌ی آنان را به اهل سنت، پیروی‌شان از سنت پیامبر ص می‌داند و در این باره می‌گوید: «هیچ فرقه‌ای از فرقه‌های امّت به اندازه‌ی آنان از احادیث پیامبر ص و از راه و روش و سنت ایشان پیروی نمی‌کند، به همین دلیل است که اهل سنت نامیده شده‌اند».

وی در ادامه می‌گوید: «وقتی که از رسول خدا ص درباره‌ی فرقه‌ی ناجیه سوال شد، ایشان فرمودند: «ما أنا علیه وأصحابي: گروه رستگاران آن گروهی است که بر راه و روش من و اصحاب من باشد»[٣٦].

و این صفت در اهل سنت وجود دارد، چرا که این اهل سنت هستند که اخبار و آثار و احادیث را از پیامبر ص و اصحاب وی نقل می‌کنند و این صفت در خوارج و روافضی که اصحاب رسول الله ص را زیر سؤال می‌برند وجود ندارد»[٣٧].

[١٥]- مصباح المنیر، مَدْخَل سَنّ (١/٣١٢).

[١٦]- مسلم، کتاب العلم، باب من سن سنة حسنة او سیئة (٨/٦١). وادامه حدیث بدینصورت است: به وی به اندازه‌ی گناه همه كسانی كه به پیروی از او به آن عمل كنند، سزا وگناه می‌رسد. بدون اینكه از گناه وسزای آن‌ها چیزی كاسته شود. (مترجم).

[١٧]- لسان العرب، مدخل سن (١٧/٩٠).

[١٨]- ابوالحسین احمد فرزند فارس، فرزند زکریا، قزوینی رازی، از امامان لغت و ادب که دارای چندین تالیف است.از جمله: «مقاییس اللغة» و«جامع التأویل فی تفسیر القرآن الکریم» متولد ٣٢٩هـ، و متوفای ٣٩٥هـ، نگا: وفیات الاعیان از ابن خلکان (١/١١٩-١١٨).

[١٩]- المعجم مقاییس اللغة، مدخل سن (٣/٦١) مختار الصحاح، ص ٣١٧.

[٢٠]- ابن حجر «فتح الباری» (١٣/٢٤٦) الجزایری، «توجیه النّظر»، ص ٣.

[٢١]- الفتوحی، مختصر التحریر، ص ٣٠، الشوکانی، «ارشاد الفحول»، ص ٣٣.

[٢٢]- تهذیب الاسماء واللّغات، از نوری. بخش ٢، جلد ١، ص ١٥٦، «شرح کوکب المنیر»، ص ١٢٥-١٢٦.

[٢٣]- ابوالفرج زین الدّین، عبدالرحمن بن احمد بن رجب سلامی بغدادی دمشقی، از دانشمندان بزرگ حافظ حدیث که در سال ٧٠٦هـ در بغداد به دنیا آمد و به سال ٧٩٥هـ در دمشق چشم از جهان فرو بست. کتاب‌های «القواعد الفقهیّه» و «ذیل طبقات الحنابله» از جمله آثار وی هستند. رجوع شود به «الدّرر الکامنه» از ابن حجر (٢/٤٢٨-٤٢٩)، و «الاعلام»، (٣/٦٧).

[٢٤]- لازم به ذکر است که تخصیص یافتن اصطلاح سنّت به اصول اعتقادی پیشینه‌ی دیرینه‌ای دارد، به طور مثال امام ابن عاصم (متوفای ٢٨٧هـ) واژه‌ی سنّت را به مسایل اعتقادی تعریف می‌کند. ر. ک «السنّه» از ابن ابی عاصم (٢/٤٦٥-٦٤٧).

[٢٥]- این کتاب‌ها در مبحث منابع اعتقادی اهل سنّت ذکر خواهند شد.

[٢٦]- ابن رجب «کشف الکربة»، ص ١١-١٢.

[٢٧]- ابوالمعالی محمود شکری بن عبدالله بن شهاب الدین محمود آلوسی حسینی، علّامه‌ی عراق در عصر خویش و مؤرخ و از عالمان به دین و ادبیات و از دعوتگران به اصلاح. در سال ١٢٧٣هـ در رصافه‌ی بغداد به دنیا آمد و در سال ١٣٤٢هـ‍ در همانجا وفات یافت. وی دارای ٥٢ اثر است که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از: «بلوغ الارب فی أصول العرب»، «المسک الاذفر»، «غایة الامانی» و غیره. ر. ک «اعلام العراق»، ص ٨٦-٢٤١ و«الاعلام»، (٨/٤٩-٥٠).

[٢٨]- این حدیث را ابوداود به شماره‌ی (١٩٤٩)، وترمذی در کتاب تفسیر القرآن به شماره‌ی (٢٩٧٩)، و ابن ماجه در کتاب المناسک به شماره‌ی (٣٠١٥) روایت کرده‌اند و ترمذی آن را حسن صحیح دانسته است.

[٢٩]- «غایة الامانی» از آلوسی، (١/٤٢٨).

[٣٠]- ابومحمد علی بن احمد بن سعید بن حزم ظاهری، فقیه، ادیب، اصولى، محدّث، متکلم حافظ و دانشمند بزرگ اندلسی در عصر خودش. در سال ٣٨٤ هـ‍ و یا ٣٨٣ هـ در قرطبه به دنیا آمد و به سال ٤٥٦ هـ‍ در اندلس از دنیا رفت. برخی از آثار وی عبارت‌اند از: «المحلّی» «الفصل» و غیره. ر. ک. «نفح الطیب» از مقری ٢/٢٨٣-٢٨٩)، «الاعلام» (٥/٥٩).

[٣١]- ابن تیمیّه: می‌گوید: «بدعت در دین عبارت است از آن چه خدا و پیامبرش آن را مقرر نکرده باشند. ر. ک «الفتاوی» (٤/١٠٧-١٠٨) در موضوع بدعت مراجعه شود به: «الباعث علی انکار البدع والحوادث»، از ابی شامه، «الاعتصام» از شاطبی و«البدعة، تحریرها وموقف الاسلام» از دکتر عزّت عطیّه.

[٣٢]- «الفصل» (٢/١٠٧)، «تلبیس ابلیس»، از ابن جوزی، ص ١٦.

[٣٣]- احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام بن عبدالله بن الخضر بن محمد بن الخضر بن علی بن عبدالله بن تیمیه،‌ الحرّانى، الدمشقی. ذهبی می‌گوید: «وی درواز ه‌ی علم و از باهوشان و نوابغ روزگار بود. موافقان و مخالفان و آوازه‌ی تألیفاتش که به سیصد جلد می‌رسد، به هر جا رسیده است. یکی از آثار مشهورش «مجموع فتاوای ابن تیمیّه» در ٣٧ جلد است و آثار بی‌شمار دیگری نیز دارد. در سال ٦٦١هـ در حرّان به دنیا آمد و در سال ٧٢٨ وفات یافت. ر. ک. «تذکرة الحفاظ» از ذهبی (٤/١٤٩٦-١٤٩٨) «البدایه والنهایه» از ابن کثیر (١٤/١٣٢-١٤١).

[٣٤]- المنتفی، ص ١٨٩.

[٣٥]- امام ابوالمظفّر شاه‌پور بن طاهر بن محمد الاسفراینی، فقیه و مفسر و اصولی، در «تفسیر الکبیر» و «التبصیر فی الدّین» از جمله آثار وی هستند. در سال ٤٧١هـ‍‌ دار فانی را وداع گفت. ر. ک. «طبقات شافعیه» (٥/١١)، «الاعلام» (٣/٢٦٠).

[٣٦]- این بخشی از حدیثی است که ترمذی از عبدالله بن عمرو بن عاص در کتاب الایمان، باب ماجاء فی افتراق هذه الامّة (٧/٢٩٧) به شماره‌ی (٢٦٤٣) آن را روایت کرده‌ است. ترمذی می‌گوید، این حدیث حسن غریب است. صدر المناوی می‌گوید، در سند آن عبدالرحمن بن زیاد الافریقی وجود دارد که ذهبی گفته است وی را ضعیف دانسته‌اند. «فیض القدیر» (٥/٣٤٧). مبارکپوری می‌گوید: «ترمذی از آن جهت آن را حسن قرار داده که احادیث دیگر باب آن را تأیید و تقویت می‌کنند. «تحفة الاحوذی» (٧/٤٠٠). حاکم نیز این حدیث را در مستدرک روایت کرده و گفته است، این حدیث از عبدالله بن عمرو بن عاص تنها از طریق عبدالرحمن بن زیاد الأفریقی روایت شده است، پس نمی‌تواند حجّت باشد. ذهبی نیز در این باره با وی موافق است. (المستدرک (١/١٢٨-١٢٩).

[٣٧]- «التبصیر فی الدّین»، ص ١٦٧ از اسفراینی.