ب) واژهی جماعت نیز بر اهل سنّت اطلاق میشود[٣٨].
گفته میشود: اهل سنت و جماعت؛ جماعت در برخی از احادیث این گونه تفسیر شده است که مراد از آن جماعتی از مسلمانان است که بر آنچه پیامبر خدا ص و یارانش بر آن بودهاند، باقی ماندهاند.
در حدیثی که از حذیفه بن الیمان س روایت شده است میآید که پیامبر ص فرمودند: «و در آن زمان با جماعت مسلمانان و امام و پیشوای آنها همراه و همگام باشید»[٣٩].
سپس این حدیث روشن کرده است که مراد از جماعت، جماعت مسلمانان است[٤٠].
از عبدالله بن عمرو بن العاص ب روایت شده است که پیامبر ص در پاسخ به این سؤال که فرقهی نجات یابنده کدام فرقه است، فرمود: «ما أنا علیه وأصحابي: فرقه نجات یافته فرقهایست که بر راه و روش من و اصحاب من باشد»[٤١].
از عبدالله بن مسعود س در تفسیر مفهوم جماعت به صورت موقوف روایت شده است که: و هر آنچه موافق حق باشد، جماعت است، گرچه یک نفر از آن پیروی کند»[٤٢].
ابوشامه[٤٣] نیز همین تفسیر را پذیرفته و مورد تأکید قرار داده است.
وی میگوید: و در هر جایی که به واجب بودن از پیروی جماعت امر شده است، مراد از آن لازم گرفتنِ حق و پیروی از آن است. گرچه متمسکان به آن اندک و مخالفان آن زیاد باشند، چرا که حق همان است که نخستین جماعت مؤمنان از زمان پیامبر ص و یاران و سایر پیروان آنها بر آن بودند، و کثرت اهل باطل پس از آن اعتباری ندارد[٤٤].
پس جماعت یعنی موافق بودن با حق:
لازم به ذکر است که (واژهی سنّت در کلام سلف بر سنّت در عبادات و اعتقادات اطلاق میشد)[٤٥]. پس از آن بود که به قضایای اعتقادی، به ویژه به مسایلی که اهل بدعت در آن اختلاف پیدا کردند، اختصاص یافت، چنانکه قبلاً گذشت. به همین صورت واژهی جماعت همان گونه که از ابن مسعود نقل شد، بر آنچه موافق حق بود اطلاق میشد، سپس به مسایل اعتقادیای که اهل بدعت از آنها منحرف شده بودند اختصاص یافت. به طور مثال امام ابوحنیفه: جماعت را این گونه تعریف میکند: «جماعت این است که ابوبکر، عمر، عثمان[٤٦] و علی ش - را از دیگر صحابه برتر بدانی و هیچ یکی از یاران پیامبر ص را زیر سؤال نبری، و هیچ کسی را از کسانی که لا إله إلا الله را بر زبان آورده است به دلیل ارتکاب گناه تکفیر نکنی، و پشت سر هر مسلمانی که حکم را بر زبان آورده است نماز بخوانی، و بر موزهها مسح کنی»[٤٧].
در برخی از منابع دیگر که پیشروی ما قرار دارند، تعریفهای دیگری از جماعت نیز آمده است که با توجه به برخی از مبادی اهل سنت و جماعت آن را تعریف کردهاند. به طور مثال همان گونه که امام ابوحنیفه جماعت را از روی برخی از اصول آن تعریف کرده بود، امام ابن تیمیّه: نیز التزام به منابع اهل سنت را در اخذ دین وجه تمایز اهل سنت از گروههای دیگری میداند. وی میگوید: «هرکس که التزام به کتاب، سنت و اجماع داشته باشد، از اهل سنت است»[٤٨]. ایشان در ادامه میفرمایند: «چراکه جماعت، یعنی اجتماع و ضد آن پراکندگی و تفرقه است و اهل سنت همهی اقوال و اعمال را که به دین ارتباط دارند و مردم بر آن هستند. با این سه اصل میسنجند»[٤٩]. و از آنجایی که هر یکی از اصول اهل سنت و جماعت همراه شدن با جمع و عدم سرکشی بر علیه رهبران مسلمان است. برخلاف اهل هوا وهوس که شورش علیه رهبران را از اصول دینشان میدانند»[٥٠]. میبینیم که برخی جماعت را این گونه تفسیر میکنند که مراد از آن جماعت مسلمانان است که بر امیری اتفاق کرده باشند[٥١]. در این باره طبری با سند خویش روایت کرده است که عمرو بن حدیث از سعید بن زید سوال کرد که چه زمانی با ابوبکر بیعت شد. وی گفت: «روزی که پیامبر خدا ص وفات یافت چرا که مسلمان نپسندیدند حتی ولو چند ساعت از روز را پراکنده باشند و دارای جمع و جماعتی نباشند»[٥٢].
یکی دیگر از اصول اهل سنت چنگ زدن همهی آنان به ریسمان خدا و عدم تفرقه و نزاع و اختلاف است. در همین رابطه بخاری از علی س روایت کرده است که وی میفرمود: «همان گونه که پیش از این داوری میکردید، اینک نیز همان گونه داوری کنید، چرا که اختلاف را نمیپسندم و دوست دارم مردم یک جماعت باشند»[٥٣].
ابن حجر[٥٤] میگوید: «این قول علی س که «من اختلاف را نمیپسندم، یعنی اختلاف مذموم را که منجر به نزاع و درگیری شود».
ابن تین میگوید: «مراد از آن مخالفت با ابوبکر و عمر ب است، دیگران گفتهاند: «مراد از آن مخالفتی است که منجر به نزاع و فتنه شود، و گفته ما بعدی حضرت علی س که میفرماید: «و دوست دارم مردم یک جماعت باشند»[٥٥] همین معنا را تأیید میکند. وسالی که حسن س در آن به نفع معاویه س کنار رفت به همین معنا «عام الجماعة» نامیده شده است.
ابن بطال[٥٦] میگوید: « حسن س خلافت را به معاویه س سپرد و به این شرط با وی بیعت کرد که معاویه طبق کتاب خدا و سنّت پیامبر ص عمل کند. به دنبال آن معاویه وارد کوفه شد و مردم به عنوان خلیفه با وی بیعت کردند و به مناسبت اتفاق مسلمانان بر یک خلیفه و پایان یافتن جنگ و درگیری، آن سال «عام الجماعة» نامیده شد[٥٧].
امّا این مطلب که چرا اهل سنت اهل جماعت نامیده میشوند، به نظر عبدالقاهر بغدادی[٥٨] دلیلش این است که: «اهل سنت یکدیگر را تکفیر نمیکنند و میانشان اختلافی که آنان را وادار به تکفیر یکدیگر و اظهار بیزاری از همدیگر بکند وجود ندارد، پس آنان همان اهل جماعتاند، از حق پیروی میکنند و خدا نیز اهل حق را از اختلاف و تناقض و رد کردن یکدیگر حفظ میکند. برخلاف فرقههای دیگر به جز اهل سنت مثل خوارج و روافض که یکدیگر را تکفیر میکنند و از همدیگر اظهار برائت میکنند، بگونهای که هفت نفر از آنان در نشستی گردهم آمدند، و با تکفیر یکدیگر از هم جدا شدند[٥٩].
ابن تیمیّه: چنانکه پیش از این گذشت – در این رابطه میفرماید: «آنان از آن جهت اهل جماعت نامیده شدهاند که جماعت همان اجتماع و گرد هم آمدن و ضد آن نیز تفرقه و پراکندگی است، گرچه اینک جماعت بر خود گروه گردهم آمده اطلاق میشود. اجماع نیز سومین اصلی است که در امور دین و علم دین به آن تکیه میشود، و اهل سنت تمام اعمال و اقوال در ارتباط با دین را با این اصول سهگانه، یعنی کتاب، سنت و اجماع میسنجند»[٦٠].
پس ابن تیمیّه: نیز در وجه تسمیه اهل سنت به اهل جماعت، معنای اجتماع و عدم تفرقه و این مطلب را که اجماع اصلی از اصول آنان است و آنان بر کتاب خدا، سنت رسول خدا ص و آنچه گذشتگان صالح امّت بر آن اتفاق کردهاند. گردهم آمدهاند و همه، اقوال و اعمال دینی مردم را با این سه اصل میسنجند. در نظر گرفته است.
خلاصهی مطلب
این که جماعت یا به معنای اعتقادات حقّه است و یا به معنای کسانی است که اعتقادات درستی دارند و گاهی نیز از معنا و مفهوم جماعت – همان گونه که ذکر شد – به اصلی از اصول[٦١] آن تعبیر میشود و جماعت از این لحاظ مثل سنت است. بنابراین میتوان گفت واژهی سنّت و جماعت اگر جدا ذکر شوند به یک معنا خواهند بود، و اگر با هم ذکر شوند هر یکی معنای خودش را خواهد داشت، یعنی اگر یکی از آنها به تنهایی ذکر شود بر آن دیگری نیز دلالت میکند، به طور مثال اغلب گفته میشود «اهل سنت» و مراد از آن اهل سنّت و جماعت است. امّا اگر هر دو واژه در کنار هم ذکر شوند هر یکی معنای اختصاصی خودش را خواهد داشت. شارح[٦٢] طحاوی: این مطلب را از اینگونه شرح میدهد: «سنت به معنای راه و روش پیامبر ص است و مراد از جماعت، جماعت مسلمانان است که عبارت است از صحابه و تمام کسانی که تا به قیامت به درستی از آنان پیروی کنند»[٦٣]. پس سنت – آن گونه که اصطلاح علمای متأخر است – یا به معنای اعتماد حق و یا – آن گونه که علمای گذشته میگفتند – به معنای رویکرد حق و درست در اعتقادات است. جماعت نیز به معنای صاحبان این اعتقاد و یا رویکرد اعتقادی درست است. در واقع دو واژهی «اهل سنت و جماعت» بدون تفکیک بر همین رویکرد دلالت دارند، بگونهای که گویا هر دو یک واژه و اصطلاح هستند و این اصطلاح به قدری مشهور شده است که بدون ذکر و بیان معنا و مفهوم تفصیلی هر یکی از دو واژه بر معنای اصطلاحی خود دلالت میکند، همچنانکه گاهی یکی از این دو واژه ذکر میشود و به تنهایی بر معنای هر دو کلمه دلالت میکند[٦٤].
من به دلیل نیاز بحث به بررسی و تحلیل این دو واژه پرداختم، در حالی که بسیاری از کسانی که دربارهی گروهها و فرقهها مطلب نوشتهاند. این دو واژه را به دلیل مشهور بودنشان بررسی و تعریف نمیکنند. به همین جهت زمانی که از امام مالک: دربارهی سنت سؤال شد، فرمود: «سنت آن است که نامی جز سنت نداشته باشد و این آیه را تلاوت کرد: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ﴾ [الأنعام: ١٥٣]. «این راه مستقیم من است، از آن پیروى کنید! و از راههاى پراکنده (و انحرافى) پیروى نکنید، که شما را از طریق حق، دور مىسازد! این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش مىکند، شاید پرهیزگارى پیشه کنید!»[٦٥].
همچنین زمانی که از ایشان دربارهی اهل سنت سوال شد، فرمود: «اهل سنت کسانی هستند که لقبی همانند جهمی، قدری، رافضی و غیره که به وسیلهی آن شناخته شوند نداشته باشند»[٦٦].
پس اهل سنت کسانی هستند که لقبی که به آن شناخته شوند ندارند، چرا که آنان اصلی هستند که همهی گروههای دیگر از آن جدا شدهاند و این گروه مخالف و انشعابی است که به دلیل کنار کشیدن از صراط مستقیم و بدعتش به سرعت به شهرت میرسد. اصل نیازی به نشانهای که با آن شناخته شود ندارد، بلکه این فرع منشعب شده است که نیاز به چنین نشانهای دارد. اهل سنت کسانی هستند که راه میانه و مستقیم را میپیمایند و مخالف اهل بدعت هستند[٦٧].
[٣٨]- دربارهی معنا و مفهوم جماعت در لغت صاحب «المحکم» میگوید: «جماعت جمیع، مجمع، مجمعه همانند جمع هستند و گاهی حتی بر چیزهای دیگر به جز انسان نیز اطلاق میشود. مثلاً گفته میشود که جماعت درختان و جماعت نباتات. جمع کلمهی جمع جُمَعْ به معنای گردهم آیندگان است. «المحکم» از ابن سیدة، ج ١ مدخل جمع. جمع بر وزن منع به معنای گردآوری پراکندگان است. «تاج العروس»، ج ٥ مَدْخل جمع. جیم، میم و عین از یک ریشهاند و بر گرد آمدن چیزی دلالت میکنند. «معجم مقاییس اللّغة»، ج ١، مدخل جمع.- عربها میگویند: «جامعت الرجل علی الامر وجامعة وجماعا» یعنی وی را به آن کار مایل کردم. روز جمعه را از آن جهت جمعه مینامند که مردم در آن روز برای نماز گردهم میآیند. گاهی اعلان میشده است. «الصلواة جامعة» یعنی برای نماز گردهم آیید. میگویند: «فلاه مجمعة» یعنی صحرا و کویری گردآورنده، یعنی صحرایی که در آن مردم و مسافران از بیم کم شدن از هم جدا نمیشوند. «جمهرة اللغة» ازابن درید، ج ٢، مدخل جمع.
[٣٩]- این حدیث را بخاری (٨/٩٣) و مسلم (٦/٢٠) روایت کردهاند.
[٤٠]- «دایرة المعارف اسلامی» نیز به همین تعریف از جماعت اکتفا کرده، امّا یادآوری کرده است که بایستی تفاوت «اجماع» که به معنای اتفاق فقیهان یک عصر بر مسئلهایست، و «جماعت» که به معنای جماعتی از مسلمانان است که شورشیان و خروج کنندگان از جماعت شمرده نمیشوند، مورد ملاحظه قرار گیرد. «دایرة المعارف اسلامی» (٧/٩٤).
[٤١]- تخریج این حدیث در همین کتاب گذشت. شاطبی دربارهی این حدیث میگوید: «پیامبر ص فرمودند که فرقهی نجات یابنده فرقهایست که دارای صفاتی باشد که ایشان و اصحاب ایشان داشتند. این مطلب در آن زمان روشن بود و نیازی به تفسیر نداشت، لذا تنها به «ما أنا علیه وأصحابی» اکتفا شد، امّا این مطلب برای مردم زمان ما شاید نیاز به اندکی تفسیر داشته باشد. خلاصهی مطلب این که اصحاب پیامبر ص پیرو راه و روش ایشان و اقتدا کننده به وی بودند و در این رابطه هم از سوی خدا و هم از سوی پیامبر مورد ستایش قرار گرفته بودند. پیداست که خلق و خوی پیامبر ص قرآن بود و سنت نیز شرح و تفسیر قرآن است. پس در اصل این قرآن بود که مورد عمل و پیروی قرار میگرفت و کسی که از سنت پیروی کند از قرآن پیروی کرده است و صحابه سزاوارترین کسان به آن بودند. فرقهی نجات یابنده نیز فرقهایست که در این زمینه مثل آنان عمل کند و معنا و مفهوم ما أنا علیه و اصحابی نیز همین است. پس راه درست و مستقیم همان پیروی از کتاب خدا و سنت پیامبر وی است و هر چه غیر از آن است مثل اجماع و غیره، نشأت گرفته از قرآن و سنت است. این بود صفتی که پیامبر ص و یاران ایشان داشتند و معنا و مفهوم آن چه در روایت دیگری آمده است که: «وهی الجماعة». «آن جماعت است». نیز همین است، چراکه جماعت مسلمانان در زمان ارشاد فوق پیامبر ص همین صفت را داشتند. «الاعتصام» ٢/٢٥٢).
[٤٢]- این حدیث را لالکایی در کتاب السنّة، باب سیاق ما روی عن النبی ص فی الحثّ علی اتباع الجماعة والسواد الاعظم با سند خویش از ابن مسعود س روایت کرده است. (کاشف الغمّة فی اعتقاد أهل السنّة، ص ٩، کتاب خطی) از لالکایی «الباعث علی انکار البدع والحوادث، ص ٢٢ از ابیشامه. «اغاثة اللهفات» (١/٧٠) از ابن قیّم.
[٤٣]- ابوالقاسم عبدالرحمن بن اسماعیل بن ابراهیم المقدسی الدمشقی، شهابالدّین معروف به ابی شام. محدّث، حافظ، مفسّر، فقیه، اصولی، متکلم، قاری، لغوی و مؤرخ. به سال ٥٩٩هـ در دمشق به دنیا آمد، در همانجا زندگی کرد و در سال ٦٤٥هـ در همانجا وفات یافت. کتابهای «الروضتین فی أخبار الدولتین» و «الباعث علی انکار البدع و الحوادث» از جمله آثار وی هستند. «البدایه والنهایه»، (١٣/٢٥) از ابن کثیر، «شذرات الذّهب» (٥/٣١٨) «الاعلام» (٤/٧٠).
[٤٤]- الباعث، ص ٢٢ از ابی شامه.
[٤٥]- «الامر بالمعروف و النهی عن المنکر»، از ابن تیمیّه، تحقیق صلاح الدین المنجد ص ٧٧.
[٤٦]- شارح طحاویه میگوید: از ابوحنیفه روایت شده است که علی س را از عثمان برتری دانسته است، امّا ظاهر مذهبش تقدیم عثمان بر علی است و مذهب عموم اهل سنت نیز همین است. «شرح الطحاویه»، ص ٤٨٦، «معالم السنن»، (٤/٣٠٢-٣٠٣) ملاعلی قاری «شرح الفقه الاکبر»، ص ١١٩. ابن تیمیّه میگوید: «مسئلهی تقدیم عثمان بر علی از مسایل اساسی که مخالف آن گمراه تلقی شود، شمرده نمیشود. «الفتاوی» (٣/١٥٣).
[٤٧]- «الإنتقاء»، از ابن عبدالبر، ص ١٦٣-١٦٤.
[٤٨]- «الفتاوی»، (٣/٣٤٦).
[٤٩]- منبع سابق (٣/١٥٧).
[٥٠]- «الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر»، از ابن تیمیّه، ص ٢٠.
[٥١]- «الاعتصام» (٢/٢٦٤) از شاطبی، «معالم السنن» (٤/٣١١) از خطابی.
[٥٢]- «تاریخ طبری»، (٢/٤٤٧).
[٥٣]- «صحیح البخاری»، همراه با «فتح الباری» (٧/٧١).
[٥٤]- ابوالفضل شهاب الدّین احمد بن علی بن محمد الکنانی العسقلانی معروف به ابن حجر، حافظ اسلام در عصرخودش. وی آثار گرانمایهای از خود به جای گذاشته است از جمله: «فتح الباری شرح صحیح البخاری» و «لسان المیزان» و «تهذیب التهذیب». وی به سال ٧٧٣ هـ در دنیا آمد و به سال ٨٥٢ وفات یافت. ر. ک. «الضّوء اللامع»، (٢/٣٦). «البدر الطالع»، (١/٨٧)، «الاعلام»، (١/١٧٣).
[٥٥]- «فتح الباری»، (٧/٧٣).
[٥٦]- ابوالحسن علی بن خلف بن عبدالملک بن بطال بکریِ، قرطبی مالکی. محدث و فقیه در سال ٤٤٩ هـ وفات یافت. «شرح جامع صحیح بخاری» در چندین جلد و «الاعتصام در حدیث» از جمله آثار وی هستند. ر. ک. «الصلة» از ابن بشکوال، ص ٤١٤. «معجم المؤلفین» (٧/٨٧).
[٥٧]- «فتح الباری» (١٣/٦٣) و «تاریخ خلیفه بن خیاط»، ص ٢٠٣. «معالم السنن»، (٤/٣١١) از خطابی.
[٥٨]- ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر بن محمد بن عبدالله بغدادی تمیمی، معروف به صدر الاسلام. وی در عصر خودش هفده فن و علم را تدریس میکرد. در سال ٤٢٩ وفات یافت. کتابهای «اصول الدّین» و «الفرق بین الفرق» از آثار او هستند. ر. ک «طبقات الشافعیه» (٥/١٣٦-١٤٥) از سبکی «إنباه الرّواة» (٢/١٨٥-١٨٦) از قفطی، «بغیة الدعاة» (٢/١٠٥) از سیوطی.
[٥٩]- «الفرق بین الفرق»، ص ٣٦١ از بغدادی.
[٦٠]- «الفتاوی»، (٣/١٥٧).
[٦١]- در کتاب «اعتصام»، شاطبی در معنای جماعتی که در برخی از احادیث آمده پنج قول ذکر شده است که تقریباً همه در دایره از آن چیزی است که در صفحات گذشته ذکر کردیم. وی میفرماید: «در رابطه با معنا و مفهوم جماعت اختلاف نظر وجود دارد و در این زمینه پنج قول وجود دارد. ١) مراد از آن سواد اعظم (اکثریت قاطع) است. ٢) مراد از آن جماعت علمای مجتهد است. ٣) مراد از آن تنها صحابه هستند. ٤) مراد از آن جماعت مسلمانان است زمانی که بر أمری اتفاق کنند. ٥) مراد از آن جماعت مسلمانان است، زمانی که برامیر و رهبری اتفاق کنند». وی در ادامه صاحبان هر قول را نیز ذکر کرده و خارج شدنِ اهل بدعت را از مدلول همهی این اقوال نیز توضیح داده است. ر. ک «الاعتصام» (٢/٢٦٠-٢٦٥).
[٦٢]- در چاپ اول کتاب از شارح آن اسم برده شده نبود، اما زمانی که شیخ احمد شاکر به تحقیق و چاپ آن اقدام کرد، روشن کرد که شارح آن علی بن علی بن محمد بن ابیالعز حنفی است. این مطلب را نیز با تکیه بر گفتهی شیخ محمد نصیف : که وی را راهنمایی کرده بود که سید مرتضی زبیری بخشی از این کتاب را در «شرح احیاء» (٢/١٤٦) نقل کرده و آن را به ابن العز مذکور نسبت داده، آورده است.
[٦٣]- شرح طحاوی، ص ٤٣٠، «الدّین الخالص»، (٣/٤٤).
[٦٤]- از حدیثی که ابوهریره س از آن حضرت ص روایت کرده است میشود چنین برداشت کرد که جماعت مترادف سنت است. حدیث چنین است «...وَأَمَّا تَرْكَ السُّنَّةِ فَالْخُرُوجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ» حدیث را احمد روایت کرده و احمد شاکر گفته است سندش صحیح است، حاکم در «المستدرک» (١/١١٩-١٢٠) نیز این حدیث را به همین نحو از ابیهریره س روایت کرده و گفته است طبق شرایط امام مسلم حدیث صحیح است و ذهبی نیز در این باره با وی موافق است. ر. ک «المسند» (١٢/٩٨-١٠١).
[٦٥]- «الاعتصام»، (١/٥٨) از شاطبی.
[٦٦]- «الإنتقاء»، ص ٣٥، از ابن عبدالبرّ.
[٦٧]- لازم به ذکر است که پس از تعدد فرق و ظهور مکاتب کلامی، گاهی اصطلاح «اهل سنت» بر گروههایی اطلاق میشده است که به طور کامل رویکرد سنّی را نمایندگی نمیکنند و این اصطلاح تنها از آن جهت بر آنها اطلاق میشده که در برخی از مسایل عقیده با اهل سنت هم عقیدهاند نه آنکه در هر چیزی «اهل سنت» را نمایندگی میکنند. به طور مثال گاهی «اهل سنت» بر تمام کسانی که خلفای سهگانه را قبول دارند اطلاق میشود، در این صورت همهی فرقهها را بجز «روافض» در بر خواهدگرفت. گاهى هم تنها برای کسانیکه که سنی و اهل حدیث محضاند به کار میرود، در آن صورت تنها کسانی را شامل میشود که به اثبات صفات برای خدا، غیرمخلوق بودن قرآن، رؤیت خدا در آخرت، اثبات قضا و قدر و دیگر مسایل عقیدتی معروف اهل سنت باور و ایمان داشته باشند. ر. ک «منهاج السنّة»، از ابن تیمیّه، تحقیق از رشاد سالم (٢/١٦٣).