٦) غیبت
«غیبت، از عقاید پایهای امامیه است»[١١٣٤]. چرا که آنها معتقداند: «زمین حتّی برای یک لحظه هم نمیتواند از امام خالی باشد، و اگر زمین بیامام گردد از بین خواهد رفت»[١١٣٥]. و «اگر امام حتی برای یک لحظه از زمین برداشته شود، زمین با ساکنانش همچون دریا طولانی خواهد شد»[١١٣٦]. چرا که به گمان آنان «امام حجت خدا بر زمین است»[١١٣٧] به اعتقاد آنها هیچ چیزی جز امام حجت نیست، حتّی کتاب خدا بدون امام نمیتواند حجت باشد: «چراکه قرآن بدون قیّم نمیتواند صحیح باشد». و قیم بنا به اعتقادشان یکی از امامان دوازدهگانه است.
ما این حق را داریم که سؤال کنیم، امام شیعیان امروز کجاست؟
حسن عسکری - امام یازدهم آنها - در سال (٢٦٠هـ)[١١٣٨] بدون آنکه نسلی از خود به جای گذاشته باشد وفات کرد و این مطلب را مؤرخان بزرگ بیان کردهاند[١١٣٩] و کتابهای خود شیعیان نیز اعتراف کردهاند که: «به ظاهر او جانشین و فرزندانی نداشت و میراث پیدا و آشکارش بین برادرش جعفر و مادرش تقسیم شد»[١١٤٠]. و پس از وفات حسن، بدون آنکه فرزندی از خود به جای گذاشته باشد، شیعیان دربارهی جانشینی او دچار هرج و مرج شده و به گفتهی مسعودی به بیست فرقه[١١٤١] و به گفتهی قمی به پانزده فرقه[١١٤٢] تقسیم شدند، و حتّی برخی گفتند امامت به پایان رسیده است[١١٤٣]. و نزدیک بودکه مرگ بدون جانشین حسن باعث مرگ شیعه و تشیع بشود، چرا که ستون اصلی آنکه «امام» باشد فرو افتاده بود اما «اندیشهی غیبت امام» زیر ساختی بود که بنای ترک برداشتهی تشیع بر آن استوار شد و از فروپاشی در امان ماند، به همین سبب پس از آن غیبت فرزند حسن عسکری تبدیل به مهمترین محور عقاید آنان شد و اکثر شیعیان پس از سردرگمی و هرج و مرج در برابر آن سرتسلیم فرود آوردند، چرا که پناهگاهی جز آن نداشتند. اگر ابن سبا عقیدهی «امامت منصوص من الله» را که پایهی تشیع است پایهریزی کرد، پس از به پایان رسیدن حسی و ظاهری امامت، با فوت حسن عسکری، بدون آنکه که نسلی از خود به جای گذاشته باشد، ابن سبای دیگری به تنهایی و یا به کمک دیگران البته با داشتن نقشی بارز، اندیشهی جایگزین امامت را مطرح کرد. این شخص عثمان بن سعید[١١٤٤] نام دارد. او ادعا کرد امام حسن عسکری فرزند چهارسالهای[١١٤٥] دارد که مخفیانه زندگی میکند و این علیرغم آن بود که بنا به اعتراف خود شیعیان در زمان زنده بودن حسن عسکری هیچ خبر و أثری از این فرزند نبوده و پس از وفات او نیز مردم کسی را به عنوان فرزند حسن عسکری ندیدهاند و نشناختهاند[١١٤٦]. و تنها همین یک نفر عثمان بن سعید ادعا کرده است که وی را میشناسد و وکیل و نمایندهی او در تحویل گرفتن وجوهات شیعیان و پاسخ دادن به سؤالات آنهاست.
عجیب است که شیعیانی که مدعیاند، قول کسی جز معصوم را نمیپذیرند، دربارهی یکی از مهمترین عقایدشان قول یک نفر غیر معصوم را چگونه پذیرفتهاند.
عثمان بن سعید و همدستانِ وی در آغاز از ذکر نام این فرزند ادعایی و ذکر محل اختفای او خودداری کردند. در «الکافی» به نقل از ابوعبدالله صالحی آمده است که پس از درگذشت ابومحمد (حسن عسکری) بزرگان مذهبم را دربارهی نام و مکان امام بعدی سؤال کردم؛ پاسخ این بود: «اگر اسم را بر ایشان بگویم، آن را هر جا ذکر میکنند، و اگر محل اختفا را بگویم. آن مکان را افشا خواهند کرد»[١١٤٧]. اما در برخی از کتابهای شیعه آمده است که نام وی محمد است، ولی برخی از علمای شیعه تا به امروز از ذکر نام او به صورت صریح نهی میکنند، و تنها به ذکر یکی از القاب وی که برایش وضع کردهاند، چون مهدی، حجت، قایم، خلف، سید، ناحیهی مقدس، صاحب، صاحب الزمان، ولی عصر[١١٤٨]، صاحب الأمر و غیره بسنده میکنند و در کتابهایشان آمده است که: «نام صاحب الأمر را کسی جز یک کافر صراحتاً بر زبان نمیآورد»[١١٤٩]. و هنگامی که گفته شد پس چگونه از وی نام ببریم». پاسخ آمد که بگویید: «حجت آل محمد ص»[١١٥٠].
چنین به نظر میرسد که کتمان نام و محل اختفای او تلاشی است برای پنهان کردن این دروغ؛ چرا که آخر چرا بایستی آن را پنهان کنند در حالی که میگویند: «هر کس امام را نشناسد، غیر خدا را خواهد شناخت، و عبادت غیر خدا خواهد کرد»[١١٥١].
اندیشهی غیبت را همان گونه که عثمان بن سعید مطرح کرد، پس از او پسرش محمد و پس از محمد بن عثمان نوبختی و در آخر سیمری - چنانکه گذشت - آن را ادامه دادند و مدّت زمان نیابت این چهار نفر که هفتاد و چهار سال طول کشیده است[١١٥٢] «غیبت صغری» خوانده میشود.
آخرین نایب از این نایبان چهارگانه که «سیمری» باشد اندیشهی «غیبت» را دگرگون کرد و به جای آنکه نیابت در دست یک نفر باشد و وی ادعا کند که با امام ارتباط مستقیم دارد، اعلام کرد که نیابت و ارتباط مستقیم با امام زمان به پایان رسیده است، و از این پس هر مجتهد شیعی نایب امام زمان است، و توقیعی بیرون آورد که در آن آمده بود: «در حوادث و اتفاقات جدیدی که پیش میآیند به راویان حدیث ما مراجعه کنید، آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر شما هستم»[١١٥٣]. ما دقیقاً نمیدانیم که «سیمری» چرا به اعلام قطع ارتباط مستقیم با امام، اقدام کرد؟ شاید هدف وی حفظ وجود اندیشهی غیبت امام از فروپاشی بوده باشد، چرا که رقابت بر سر نیابت از امام زمان[١١٥٤] به سبب فراوانی سود مادی این جایگاه، زیاد شده بود و آنان اقدام به رسواکردن یکدیگر میکردند.
«شلمغانی»[١١٥٥] یکی از مدعیان نیابت از مهدی که اثناعشریه او را به رسمیت نمیشناسند، میگوید: «ما با ابوالقاسم، حسین بن روح - نایب سوم امام مهدی به عقیدهی اثناعشریه - وارد این کار نشدیم مگر آنکه میدانستیم داریم چکار میکنیم، ما در این کار همانند سگها بر سر لاشهی مردار، بر یکدیگر پریدیم»[١١٥٦].
احمد کسروی دربارهی این گفته چنین اظهارنظر میکند: «وی راست گفته است، دعوا بر سر مال بوده است، آنها اموال زیادی را گردآوری کرده دربارهی آن دچار طمع میشدند، آنگاه ادعای نیابت میکردند تا آن را به دیگری نسپارند»[١١٥٧].
مسئلهی «غیبت امام» که یکی از پایههای اصلی مذهب شیعه است، از مسائلی است که بسیاری از شیعیان را به دلیل طولانی شدن زمان غیبت و نرسیدن هیچ گونه خبری از امام غایب، دچار شک و تردید و حیرت و سردرگمی کرده است. ابن بابویه قمی میگوید: «من به نیشابور برگشته و در آنجا اقامت گزیدم، اکثر شیعیانی که نزد من میآمدند از غیبت دچار حیرت شده بودند و در امر قایم ÷ دچار تردید شده بودند»[١١٥٨].
اگر در زمان ابن بابویه (متوفاى ٣٨١هـ) این شک و تردید وجود داشته است، امروز پس از گذشت این همه قرن به طریق اولی بایستی وجود داشته باشد.
چراکه دلایل و اسبابی را که شیعیان به عنوان دلایل غیبت ذکر میکنند، برای یک فرد خردمند قانع کننده نیستند، آنها یکی از اسباب «غیبت» او را «ترس از کشتهشدن»[١١٥٩] ذکر میکنند و این در حالی است که میگویند امامان میدانند چه زمانی میمیرند و با اختیار خود میمیرند»[١١٦٠]. پس کسی که مرگش در اختیار خودش است، چرا بایستی از کشته شدن بترسد؟!!
وانگهی چرا یکی از این نایبان چهارگانه که مدعی ارتباط مستقیم با امام بودند کشته نشدند؟ در حالی که مرگ آنها چون امام در اختیار خودشان نبود؟ و سپس چرا زمانی که شیعیان به نام او حکومت را در اختیار گرفتند و قدرت از آن آنها بود ظهور نکرد؟ کسروی میگوید: «اگر مهدی غایب به خاطر ترس از دست دادنِ زندگی خود پنهان شده بود، چرا زمانی که شیعیان آل بویه بر بغداد چیره شدند و خلفای بنیعباس از آنها فرمان میبردند، ظهور نکرد؟ چرا زمانی که شاه اسماعیل صفوی بر صحنه ظاهر شد و از خون سنیها نهرها روان کرد امام زمان ظهور نکرد؟ چرا زمانی که کریم خان زند که یکی از پادشاهان قدرتمند ایران دست قدرت را در اختیار داشت و سکه به نام «امام زمان» ضرب میکرد و خودش را وکیل او میدانست امام زمان ظهور نکرد؟ و چرا امروز که تعداد شیعیان به شصت ملیون نفر رسیده است و اکثر آنها از منتظران او هستند ظهور نمیکند؟![١١٦١].
اگر کسروی زنده میبود میگفت: چرا امروز که انقلاب خمینی به پیروزی رسیده است و او قدرت را کاملاً در اختیار دارد و مدعی نیابت مطلق از امام معصوم است، چرا ظهور نمیکند؟؟!
علمای شیعه کتابهای زیـادی دربارهی «غیبت» نـوشتهاند[١١٦٢]. برخی از علمای آنها - چنانکه پیش از این بیان شد - ادعا کردهاند که با مهدی ارتباط مستقیم دارند و ادعا کردهاند که هر کس که نامهای بنویسد و آن را با یک روش خاصی و با دعای معینی[١١٦٣] برای امام زمان ارسال دارد. نامه به دست وی میرسد، همهی این کارها را کردهاند و میکنند تا تودههای گروه خود را دربارهی این عقیده به قناعت برسانند و هماکنون این عقیده را عقیدهی «مهدویت» مینامند و ادعا میکنند «عقیدهی مهدویت» بین اهل سنت و تشیع متفق علیه است، چرا که همه به مهدی ایمان دارند[١١٦٤]. این عقیده را بنا به عادتِ همیشگی خود بسیار بزرگ کردهاند و در آن راه «غلو و افراط را پیمودهاند. میگویند رسول الله ص فرموده است: «هر کس قایم را که از فرزندان من است، انکار کند، گویا مرا انکار کرده است»[١١٦٥]. از جعفر صادق دربارهی کسی که به تمام امامان غیر آخرین آنها، یعنی امام غایب، ایمان دارد پرسیدند. وی گفت: «وی همانند کسی است که به عیسی ایمان بیاورد، اما به نبوت محمد ایمان نیاورد، و یا به محمد ایمان بیاورد، اما به عیسی ایمان نیاورد، پناه بر خدا از کسی که حجتی از حجتهای خدا را انکار کند»[١١٦٦]. ابن بابویه قمی میگوید: مثال منکر قایم ÷ در حال غیبت مثال شیطان است که از سجده کردن برای آدم امتناع ورزید»[١١٦٧]. میگویند هر کس انتظار خروج این قایم را بکشد: «چون کسی است که در جهاد فی سبیلالله در خون خود غلتیده است»[١١٦٨]. و همچون کسی است که در رکاب رسول خدا ص به شهادت رسیده است»[١١٦٩].
لطف الله صافی[١١٧٠] میگوید: «اخبار و روایات واردهای فضیلت انتظار، زیاد و متواترند»[١١٧١].
از اصول دین نزدشان انتظار برای خروج وی از غیبت است. در «الکافی» آمده است که ابوجعفر به کسی که از وی دربارهی دینی که خدا را با آن بندگی میکند سوال کرده بود، گفت: «به خدا سوگند من به تو همان دینی را عرضه میکنم که دین من و دین نیاکان من بوده است و خدا را به آن بندگی کردهایم و آن شهادت و گواهی دادن به این است که هیچ خدایی جز الله نیست و محمد ص پیامبر خداست... و انتظار قایم ما»[١١٧٢].
به همین دلیل است که تا اواخر قرن چهاردهم میلادی که ابن خلدون تاریخ کبیرش را نوشت شیعیان هر شب پس از نماز مغرب بر باب سرداب سامراء[١١٧٣] جمع میشدند و مهدی را صدا میزدند و وی را برای خروج فرا میخواندند، تا آنکه ستارهها پدیدار میگشتند، آنگاه همه پس از طول انتظار با احساس ناامیدی و اندوهگین به خانهها برمیگشتند[١١٧٤].
این عقیدهی انتظار باعث تمسخر و استهزای طنز گویان شده است. یکی از شعرا گفته است:
ما آن للسرداب أن یلد الذي
كلمتموه بجهلكم ما آنا
فعلی عقولكم العفاء فإنكم
ثلثتم العنقاء والغیلانا
آیا زمان آن فرا نرسیده است که سرداب کسی را که شما با وی سخن میگویید بزاید؟ وای بر عقلهایتان که به «عنقاء» [به سیمرغ] و غولها افسانهی سومی افزودید[١١٧٥].
اما با وجود این بیش از یازده قرن است که نصوص و روایات شیعی هر شیعهای را به آن فرا میخوانند که با هیچ خلیفهای از خلفای مسلمانان بیعت نکند مگر از روی تقیّه، چرا که بیعت واقعی از آن امام زمان است و بایستی بیعت خودش را با او در اعتقادش، با قولش و یا دعاهایش تجدید کند.
یکی از دعاهای ویژهی امام زمان که آن را در روزهای خاص میخوانند دعایى است که «دعای عهد» خوانده میشود و در آن میآید: «خدایا من در صبح این روز و در صبح هر روزی که در آن زنده باشم عهد، یا عقد، یا بیعتی را که او بر گردن من دارد تجدید میکنم و هیچ گاه از زیر بار آن شانه خالی نخواهم کرد»[١١٧٦].
در دعای روزانهی دیگری که آن هم مخصوص امام زمان است میآید: «خدایا این بیعت اوست که تا قیامت برگردن و بر عهدهی من است».
مجلسی میگوید: «به هنگام خواندنِ این دعا دست راستش را در دست چپش به شکل بیعت قرار میدهد»[١١٧٧].
اکثر شیعیان در زمان غیبت نماز جمعه نمیخوانند و میگویند: جمعه و حکومت از اختیارات امام المسلمین است»[١١٧٨].
و امام المسلمین به اعتقادشان از یازده قرن به این سو امام زمان است و به خاطر یک ادعای عجیب و غریب فرضی از فرایض خدا را تعطیل کردهاند[١١٧٩].
آنها ادعا میکنند که امام زمانشان شریعت رسول خدا ص را تغییر میدهد. در «بحار» مجلسی آمده است که «صاحب الأمر جزیه را چنانکه رسول خدا ص میپذیرفت، نمیپذیرد»[١١٨٠]. و «وی به حکم سلیمان و داود و آل داود حکم میکند و از مردم بیّنه نمیطلبد»[١١٨١]. و در یک مرتبه میان آنها به حکم آدم حکم و داوری میکند، و یک مرتبه به حکم داود، و یک مرتبه به قضای ابراهیم، و در هر مرتبهای برخی از اصحاب وی به مخالفت او برمیخیزند و او گردن آنها را میزند، و در مرتبهی چهارم به قضای محمد حکم میکند و کسی انتقاد نمیکند»[١١٨٢]. و «قایم آل محمد هر گاه ظهور کند فرزندان قاتلان حسین را به خاطر کاری که پدران و نیاکانشان انجام دادهاند، میکشد»[١١٨٣]. و میگویند: «امام زمانشان با جفر احمر به میان عربها میرود. یعنی آنها را میکشد»[١١٨٤]. «او کسانی را که در جنگ پشت به وی کرده و از برابرش میگریزند میکشد، و زخمیهای میدان جنگ را نیز خلاص میکند»[١١٨٥].
اعتراف میکنند که این عملکرد او برخلاف سیرت پیامبر ص، علی و حسن ب است. در «بحار» آمده است که: «علی و حسن از سیرت پیامبر ص که رحمه العالمین بود پیروی میکنند، اما قایم نقمت و عذابی است برای ظالمان»[١١٨٦]. مفهوم این عبارت آن است که از سیرت آنها پیروی نمیکند.
میگویند: «او کسانی را که به سن بیست سالگی رسیده باشند و فهم دینی نداشته باشند، میکشد»[١١٨٧]. میگویند: «امام مهدی در حرمین شریفین نیز اقدام به هدم و تخریب میکند. در «الغیبه» آمده است که: «قایم مسجد الحرام را ویران نموده آن را بر پایههای اولیهی آن برمیگرداند و مسجد نبوی را ویران میکند و آن را بر پایههای اوّلیهی آن برمیگرداند و بیت الله را ویران نموده آن را بر پایههای اولیه آن برمیگرداند و استوار میکند»[١١٨٨].
اعتراف میکنند که: «امام زمانشان سعی خواهد کرد مردم را از قرآن فعلی منصرف کند و قرآن دیگری برایشان بیرون آورد و ادعا میکند که قرآن کامل که بر پیامبر ص نازل شده بود، همان است و این مطلب پیش از این گذشت..
ادعا میکنند که مصحف فاطمه، تمام کتابهای آسمانی سابق، جفر، جامعه و علوم دیگری که امام زمان آنها را از امامان دیگر به ارث برده است، به هنگام ظهور همراه وی خواهند بود. - این مطلب پیش از این بیان شد - یک مطلب عجیب این است که آنها در آغاز امر برای خروج وی زمان تعیین میکردند. در «الکافی» آمده است که: «از علی - بنا به ادعایشان - سؤال شد که سیرت و سرگردان و غیبت چقدر طول خواهد کشید؟» او گفت: «شش روز، شش ماه، یا شش سال»[١١٨٩].
به ظاهر، این مدّت کوتاه را در آغاز امر برای آن تعیین کردند که این ادعا در بدوِ پیدایش برای پیروانشان قابل قبول بوده و آن را باور کنند و این ادعا و اندیشه اندکی جا بیفتد و محکم شود و باورکنندگان آن زیاد شوند.
پس از آن اعلام کردند که خروج و ظهور وی وقت معینی ندارد، و این پس از آن بود که انتظار طولانی شد و حیرت و سرگردانی بر آنان حاکم شد، در «الکافی» آمده است: «تعیین کنندگان وقت دروغ میگویند، ما اهل بیتی هستیم که وقت تعیین نمیکنیم»[١١٩٠].
کتابهای فِرَق اقوال گوناگون و آرای پریشان آنها را در مورد غیبت برای ما ذکر کردهاند، هر گروهی از امامی پیروی میکند و مدعی غیبت اوست و هر یکی یک رأی و نظری دارد و مدعی حقانیت آن است[١١٩١].
شهرستانی پس از ذکر اختلاف آنها در این مورد مینویسد «با وجود این اختلاف شما ادعای «غیبت»تان چگونه میتواند صحیح باشد»[١١٩٢].
بدون تردید اگر این امر از سوی خدا میبود، این همه پراکندگی، اختلاف و سردرگمی در آن پدید نمیآمد.
اگر از آنها سوال کنی، این همه مدت غیبت چگونه میتواند معقول و منطقی باشد، آخر چگونه ممکن است یک انسان این همه قرن زنده باشد؟! میگویند: «آیا مگر هزاران سال نیست که خضر زنده است؟».
با وجود آنکه قول صحیح آن است که خضر زنده نیست[١١٩٣]، امّا اگر فرض کنیم زنده باشد، باز هم صحبت آنها محکم نیست، چرا که خضر نه مکلف است و نه مسئول هدایت امّت و یا جماعتی، در حالی که بنا به ادعایتان، امام زمان شما، مسئول تمام مسلمانان است!!!
[١١٣٤]- «تاریخ الامامیة»، دکتر عبدالله فیاض، (از روافض معاصر)، ص ١٦٥.
[١١٣٥]- بخشی از یک حدیث آنها در «الکافی» (١/١٧٩) و ر. ک به «البحار»، ٢٣/٢٩.
[١١٣٦]- بخشی از یک حدیث آنها در «الکافی» (١/١٧٩).
[١١٣٧]- بخشی از یک حدیث آنها در «الکافی»، (١/١٨٨).
[١١٣٨]- «الغیبة» طوسی، ص ٢٥٨.
[١١٣٩]- این مطلب را چنانکه در پانوشت، همین بحث گذشت، ابن تیمیّه بیان کرده است. طبری در حوادث سال ٣٠٢هـ ذکر کرده است که در زمان خلیفهی عباسی - المقتدر - مردی ادعا کرد که محمد بن حسن بن علی بن موسی بن جعفر است. خلیفه دستور داد بزرگان و سفیدریشان آل ابوطالب و در رأس آنها نقیب و نماینده و سخنگوی الطالبیین احمد بن عبدالصمد، معروف به ابن طومار را فراخوانند. ابن طومار گفت حسن نسلی از خود به جای نگذاشته است و بنی هاشم از ادعای این مرد سخت برآشفتند و گفتند لازم است این مرد در میان مردم تشهیر شود و به اشد مجازات برسد او را بر شتری سوار کردند و در روز ترویه و عرفات به هر سو بین مردم گرداندند و سپس در زندان مصریان در سمت غرب او را زندانی کردند. «الطبری» (١٣/٢٦-٢٧)، چاپ حسینیه، چاپ اول. دلیل و شاهد گفتهی نماینده طالبیان است که حسن عسکری فرزندی نداشته است و برآشفته شدن بنیهاشم از این ادعا.
[١١٤٠]- «المقالات و الفرق»، قمی، ص ١٠٢.
[١١٤١]- «مروج الذهب»، مسعودی (٤/١٩٠) و ر. ک «الصواعق المحرقة»، ص ١٦٨.
[١١٤٢]- «المقالات و الفرق»، ص ١٠٢.
[١١٤٣]- همان، ص ١٠٨ و ر. ک «الغیبة»، طوسی، ص ١٣٥.
[١١٤٤]- ابوعمرو عثمان بن سعید عمری اسدی عسکری. او در کار خرید و فروش روغن بود و شیعیان او را وکیل و نمایندهی نخست امام غایبشان میدانند و برای او صفات و کرامات زیادی قایلاند.در سال ٢٨٠هـ وفات کرد. ر. ک «الغیبة» طوسی، ص ٢١٤ و پس از آن.
[١١٤٥]- دربارهی سن او اختلافنظر وجود دارد، به نظر طوسی سن او چهار سال است. «الغیبة»، ص ٢٥٨ مجلسی میگوید: «بیشتر روایات بر آناند که وی چند ماه کمتر از پنج سال میان یک سال و چند ماه از پنج سال کمتر سن دارد». «البحار»، (٢٥/١٢٣).
[١١٤٦]- «الارشاد»، مفید، ص ٣٤٥.
[١١٤٧]- «اصول الکافی»، (١/١٨١).
[١١٤٨]- «حصائل الفکر»، ص ٣٥.
[١١٤٩]- «الکافی»، (١/٣٣٣).
[١١٥٠]- «الکافی»، (١/٣٣٣).
[١١٥١]- همان، (١/٣٣٣).
[١١٥٢]- «کشف الغطا» از آیت الله جعفر نجفی، ص ١٣. معلوم میشود که این مدت زمان نزدشان متفق علیه نیست، چراکه در «تنقیح المقال» ممقانى این مدت زمان رد شده و گفته شده است که: «اینکه مدت غیبت صغری هفتاد و چهار سال دانسته شده است بدون شک اشتباه است. مگر آنکه از سال تولد امام زمان شمرده شود». سپس ادامه داده است که مدت درست آن شصت و هشت سال و یا یک ماه کمتر از شصت و نه سال است. «تنقیح المقال»، (١/١٨٩) در کتاب «تاریخ الغیبة الصغری» آمده است که مدت آن هفتاد سال بوده است. «تاریخ الغیبة»، محمد باقر الصدر، ص ٣٤٥.
[١١٥٣]- «الکافی» همراه باشد حتی «مرآة العقول»، (٤/٥٥)، «إکمال الدین»، ص ٤٥١.
[١١٥٤]- ر. ک «البحار»، باب ذکرالمذمومین الذین أدعوا البابیة و السفارة كذبا و افتراء. (٥١/٢٦٧-٣٦٨)، «الغیبة»، طوسی، ص ٢١٣.
[١١٥٥]- محمد بن علی بن ابو العزاقر شلمغانی، از کسانی که مدعی نیابت از امام مهدی روافضی بوده است. گفتههای انحرافی زیادی از جمله قول به تناسخ از وی نقل شده است. طوسی میگوید: او دارای حکایتهای قبیح وکارهای زشتی است که ما آنها را شایستهی ذکر در کتاب خود نمیدانیم. در سال ٣٢٣هـ کشته شد. و «الغیبة»، طوسی. در «الكامل» و «البدایة و النهایة» آمده است که وی در سال ٣٢٢هـ کشته شد. ر. ک «البدایة و النهایة» (١١/١٧٩)، «الکامل» (٨/٢٩٠).
[١١٥٦]- «الغیبة»، طوسی، ص ٢٤١.
[١١٥٧]- «التشیع و الشیعة»، ص ٣٣.
[١١٥٨]- «اکمال الدین»، ص ٢.
[١١٥٩]- «الکافی» کلینی وی چندین حدیث در این مورد ذکر کرده است. (١/٣٣٧، ٣٣٨، ٣٤٠) و ر. ک «الغیبة» طوسی، ص ١٩٩ و ر. ک «المهدی» أبوطالب تبریزی، ص ١١٨.
[١١٦٠]- این عنوان یکی از ابواب کافی است. چنانکه پیش از این گذشت (١/٢٥٨).
[١١٦١]- «التشیع و الشیعة»، ص ٤٢.
[١١٦٢]- «الذریعة إلی تصانیف الشیعة»، از ٥٤ کتاب در موضوع «غیبت» نام برده شده است که علمای شیعه آنها راتألیف کردهاند. و «الذریعة» (١٦/٧٤-٨٤) و ر. ک مقدمهی «اکمال الدین» از محمد مهدی سید حسن موسوی. وی از ٣٦ عنوان کتاب که در موضوع «غیبت» از سوی شیعیان به نگارش درآمدهاند، نام برده است.
[١١٦٣]- این مطلب در مبحث آرای دعوتگران تقریب دربارهی «غیبت» خواهد آمد.
[١١٦٤]- اعتقاد اهل سنت دربارهی مهدی با اعتقاد اهل تشیع دربارهی وی از جنبههایی تفاوتهای زیادی دارد و شیعیان آن را از عقاید اصلی و اساسی خود میدانند و انکار آن را همانند انکار نبوت یکی از انبیا میدانند، در حالی که اهل سنت آن را تنها یک پیشگویی از پیشگوییهایی که پیامبر ص دربارهی حوادث آخر زمان فرموده میدانند و بعضى از اهل سنت چون ابن خلدون منکر صحت و ثبوت اخبار و روایت آن شدهاند، اما کسی از اهل سنت آنها را تکفیر نکرده است. شیعیان بسیاری از احکام شریعت را تا زمان ظهور وی به تأخیر میاندازند، به طور مثال برپایی نماز جمعه و اعلام جهاد را تا زمان پیش از ظهور وی جایز نمیدانند. برخلاف اهل سنت. شیعیان میگویند قرآن کامل، مصحف فاطمه و غیره در اختیار او هستند که اهل سنت به هیچ یک از اینها معتقد نیستند. آنها حتی در مورد نام و صفات او با اهل سنت اختلافهای زیادی دارند که امکان ذکر آنها نیست.
[١١٦٥]- «إکمال الدین»، ص ٣٩٠.
[١١٦٦]- «الغیبة»، محمد ابراهیم نعمانی، ص ٥٥.
[١١٦٧]- «اکمال الدین»، ص ١٣.
[١١٦٨]- ر. ک «منتخب الأثر»، لطف الله صافی، ص ٤٩٨.
[١١٦٩]- همان، ص ٤٩٨.
[١١٧٠]- از علمای معاصر شیعیان ایران، مقیم قم. «مع الخطیب فی خطوطه العریضه» از جمله آثار اوست.
[١١٧١]- «منتخب الاثر»، پانوشت، ص ٤٩٩.
[١١٧٢]- «الکافی» به نقل از «منتخب الاثر»، ص ٤٩٩.
[١١٧٣]- سامراء، لغتی است در تلفظ سرّ من رأی که نام شهری است بین بغداد و تکریت در شرق دجله. در مساجد جامع این شهر سرداب معروفی واقع شده است که شیعیان ادعا میکنند مهدی آنها از آن خارج میشود. «معجم البلدان» (٣/١٧٣) و در وصف این سرداب رجوع شود به «مجلهی لغة العرب» مقالهی «ماذا یری فی سامراء» از کاظم دجیلی، جلد اول، ص ١٤٤ و پس از آن.
[١١٧٤]- «روح الاسلام»، امیر علی از شیعیان معاصر(١/٢١٠) و ر. ک. مقدمهی ابن خلدون، (٢/٥٣١-٥٣٢).
[١١٧٥]- ر. ک «الصواعق المعرفة»، ص ١٦٨.
[١١٧٦]- «مفتاح الجنان»، عباس قمی، ص ٥٣٨-٥٣٩.
[١١٧٧]- منبع سابق.
[١١٧٨]- «مفتاح الکرامة»، کتاب الصلاة، (٢/٦٩).
[١١٧٩]- اکثر شیعیان تا به امروز نماز جمعه نمیخوانند.کاظم کفایی که یکی از علمای معاصر شیعه است میگوید: «در عراق امروز، شیعیان نماز جمعه نمیخوانند، جز از شیخ خالصی که در مسجد صفوی که در صحن کاظمی نماز جمعه میخواند». گفتهی از کاظم کفایی که با دست خود آن را نوشته و دکتر علی سالوس در کتاب خود «فقه الشیعة» ص ٢٦٤ آن را به چاپ رسانده است. در کویت جز از شیخ ابراهیم جمال الدین، مرجع اخباریون در آنجا کس دیگری نماز جمعه نمیخواند. ر. ک «فقه الشیعة» از علی سالوسی، پانوشت ص ٢٠٣ زمانی که برخی از شیعیان از مرجع بزرگشان آیت الله محسن حکیم از دلایل آنها در مورد وجوب وجود و حضور امام به عنوان شرط صحت نماز جمعه سوال کردند، پاسخ وی این بود که این سؤال پرسیده نشود. برخی دیگر از علمای شیعه نماز جمعه را واجب میدانند، اما آن را برپا نمیکنند. ر. ک: نص الکتاب و متواتر الأخبار علی وجوب الجمعة فی جمیع الاعصار»، محمد عبدالرضا أسدی، ص ٢٤، ٢٧-٢٨.
[١١٨٠]- «البحار»، (٥٢/٣٤٩).
[١١٨١]- «البحار»، (٥٢/٣١٩-٣٢٠).
[١١٨٢]- «البحار»، (٥٢/٣٨٩).
[١١٨٣]- «البحار»، (٥٢/٣١٣).
[١١٨٤]- «البحار»، (٥٢/٣١٣، ٣١٨).
[١١٨٥]- «البحار»، (٥٢/٣٥٣).
[١١٨٦]- «بحار»، مجلسی، (٥٢/٣١٤).
[١١٨٧]- «اعلام الوری»، فضل بن حسن طبری، ص ٤٣١، «البحار»، (٥٢/١٥٢).
[١١٨٨]- «الغیبة»، طوسی، ص ٢٨٢، ر.ک «البحار»، مجلسی، ٥٢/٣٣٨.
[١١٨٩]- «الکافی»، (١/٣٣٨) و ر. ک «الغیبة»، طوسی، ص ٢٦٣.
[١١٩٠]- «الکافی»، کتاب الحجة، باب کراهة التوقیت. (١/٣٦٨). ر. ک: «الغیبة»، طوسی، ص ٢٦٢ و ر. ک «نورالثقلین»، (٢/١٠٧).
[١١٩١]- «الملل و النحل» شهرستانی، (١/١٧٠-١٧٢) و ر. ک «المقالات و الفرق»، قمی، ص ١٠٢ و بعد از آن.
[١١٩٢]- «الملل و النحل»، (١/١٧٢).
[١١٩٣]- ر. ک، «منهاج السنة» (١/٢٨)، چاپ امیریه «المنار المنیف» ابن قیم، ص (٦٧-٧٦)، «البدایة و النهایة» ابن کثیر، (١/٣٢٥-٣٣٧)، «فتح الباری» ابن حجر، (٣/٣٠٩-٣١٢)، «الاصابة» (٢/٢٨٦-٣٣٥).