نتیجهگیری بخشهای اول و دوم
پس از تحقیق و بررسی و معرفی و بیان وجه تمایز اهل سنت از لحاظ: ماهیت، عقیده و منابع و بیان وجه تمایز اهل تشیع در این چیزها از سایر مسلمانان، آیا میتوان در پرتوِ آنچه گذشت دربارهی مسئلهی تقریب داوری کرد؟
ملاحظه کردیم که اساس مذهب تشیع چگونه بر پایههایی گذاشته شده است که آنها را از جماعت و أمت اسلامی هر چه دورتر میکند و بازگشت آنها را به سوی مسلمانان غیر ممکن مینماید.
این دوری در یک شبانهروز پدید نیامده بلکه نتیجه، سالها و قرنها تلاش کسانی است که زیر پوستین تشیع پنهان شده بودند و پیوسته در جهت دور کردن شیعیان از أمت اسلامی و ایجاد تفرقه در میان مسلمانان تلاش میکردند. که در نتیجه آن برخی از فرقههای تشیع، چون باطنیان از دایرهی اسلام خارج شدند. و برخی دیگر با اندکی انحراف داخل این دایره ماندند، چون زیدیان میانهرو. برخی دیگر یک زمانی میانهرو بودند، اما امروزه عقایدشان بر مرکب غلو استقرار پیدا کرده و موانع میان خود و غلات را برداشتهاند. و اینک بیان این مطالب در پرتوِ آنچه گذشت:
شیعیانی که اثناعشری، امامی، رافضه و یا جعفریه نامیده میشوند، امروزه اکثریت شیعه را تشکیل میدهند، بگونهای که گفته شده است. اگر امروزه واژهی شیعه به صورت مطلق ذکر شود، مراد از آن تنها همین گروه است، چرا که فرقههای دیگر یا زیدیه نامیده میشوند یا اسماعیلیه. این گروه با منابع ویژه و خاص خود که دین و عقیدهاش را از آنها میگیرد، خودش را از جماعت مسلمانان جدا کرده است.
این منابع و مجموعهها که این فرقه در دریافت دین و عقیدهاش به آنها متکی است، چنانکه با تحقیق و بررسی و اقتباسهای فراوان در همین بحث نشان دادیم، آرا و عقاید تمام فرقههای شیعه را در طول قرون گذشته در بر گرفتهاند و به هنگام مقایسه آنچه در این کتابها و منابع آمده و آنچه در کتابهای «فرق» به عنوان آرا و نظریات فرقههای گوناگون تشیع ذکر شده است، میبینیم که هیچ اندیشه و عقیدهای نیست که فرقهای از فرقههای شیعه در درازنامه تاریخ آن را مطرح کرده باشد، مگر آنکه در منابع اثناعشریه شاهد و دلیلی بر آن وجود دارد، بگونهای که خواننده نزدیک است حکم کند که امروزه دیگر تقسیم شیعه به فرقههای مختلف و ذکر طوایف متعدد آن دیگر ضرورتی ندارد، چرا که فرقهی اثنا عشریه آرا و عقاید تمام فرقههای تشیع را در خود جای داده است.
و این حقیقتی است بسیار مهم که در گذشته همانند امروز و پس از انتشار کتابهای اثناعشریه، چندان روشن نبوده است.
مقایسهی آرا و عقاید فرقههای مذکور با آنچه در کتابهای اثنا عشریه آمده کار جدید و سودمندیست که حقایق جدیدی را روشن میکند و اگرچه مجال ما برای این بحث تنگ است امّا برای نشان دادنِ این امر که چگونه امروزه مرکب اثنا عشریه بر جاده، غلو قرار گرفته است. به ذکر شواهد و مثالهایی چند خواهیم پرداخت.
شیخ الاسلام ابن تیمیه / میگوید: و چنین است حکم - یعنی در حکم تکفیر - کسانی که ادعا میکنند از قرآن آیههایی کم شده و یا کتمان شده است ... وی سپس گفته است که این مذهب قرامطه و باطنیان است»[١٢٤٨].
این قول و عقیدهای که ابن تیمیه آن را به قرامطه و باطنیان نسبت میدهد، ما در منابع اثناعشریه اخبار و روایات و شواهدی در تأیید و اثبات آن مییابیم.
دیدیم که کتابهای اساسی اثناعشریه مشتمل بر اخبار و روایاتی بود که میگفت این قرآن کامل نیست. علمای شیعه همچون مفید در «اوائل المقالات» مجلسی در «مرآه العقول: مازندرانی در شرح خود بر «الکافی» و غیره ادعا کرده بودند که احادیث و روایاتی که میگویند قرآن کامل نیست و چیزهایی از آن حذف شده است از طرق آنها به حد تواتر رسیدهاند.
عالم دیگر آنها نعمت الله جزایری گواهی داد که این گونه احادیث بیش از دو هزار حدیثند، و علمای دیگر شیعه نیز اعتراف کردند که مذهب علمای بزرگ آنها همچون «کلینی» و استاد وی «قمی» و «طبری» صاحب «الاحتجاج» و «مجلسی» صاحب «البحار» و غیره - چنانکه به تفصیل گذشت - همین بوده است.
پس آیا نمیتوان گفت که کتابهای اثناعشریه آراء و عقاید قرامطه را نیز در بر گرفتهاند و تفاوت میان آنها اینک یک تفاوت لفظی و اسمی است نه یک تفاوت واقعی، جالب این جاست که برخی از کتابهایی که عقیدهی کاسته شدن از قرآن و تحریف قرآن در آنها آمده حتی چندین قرن پیش از ابن تیمیه نوشته شدهاند. چون کتاب «الکافی» کلینی (متوفاى ٣٢٩هـ) و تفسیر ابراهیم قمی استاد کلینی و غیره، پس آیا این کتابها مخفیانه در میان شیعیان دست به دست میشدهاند؟ یا این مطالب بعدها به این کتابها افزوده شدهاند؟ و یا آنکه علمای اهل سنت به دلیل کذب و موضوع بودنِ محتویات این کتابها اهمیتی به مطالعهی آنها نمیدادهاند؟!!! به هر حال آنچه را ابن تیمیه به قرامطه نسبت میدهد در کتابهای اثنا عشریه بصورت یک واقعیت متواتر مییابی. به طور مثال «عقیده بداء» که اصحاب فرق آن را: «از عقاید غلات»[١٢٤٩] دانستهاند و آن را به «فرقهی مختاریه»[١٢٥٠] که یکی از فرقههای غالی است نسبت دادهاند. اما با وجود آن - چنانکه گذشت - در صحیح «کافی» اثناعشریه شانزده حدیث دربارهی «بداء» وجود دارد، و در باب «البداء والنسخ»؛ «البحار» بیش از هفتاد حدیث دربارهی آن آمده است و «بداء» تبدیل به یکی از عقاید اثناعشری شده است، علی رغم آنکه علمای آنها در پی یافتن توجیه و راه برون رفتی از آنند تا از تکفیر مسلمانان به دلیل باور داشتن به این عقیده، انحرافی، برهند.
همچنین «عقیدهی رجعت» که آن را: «از عقاید غلات»[١٢٥١] دانستهاند و کتابهای شیعه[١٢٥٢] و اهل سنت[١٢٥٣] آن را از اصول اعتقادی عبدالله بن سبای یهودی دانستهاند، یکی از اصول عقیدتی امامیه است.
مسئلهی «برتر دانستنِ امامان از پیامبران» که امام عبدالقاهر بغدادی[١٢٥٤] (متوفاى ٤٢٩هـ) و قاضی عیاض[١٢٥٥] (متوفاى ٥٤٤هـ) و شیخ الاسلام ابن تیمیه[١٢٥٦] (متوفاى ٧٢٨هـ) آن را از عقاید غلات روافض دانستهاند و شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب گفته است: «مسلمانان بر کفر کسی که این عقیده را داشته باشد اجماع کردهاند»[١٢٥٧]. و با وجود این اثناعشریه به این عقیده باور دارند و در کتابهای حدیثی خویش باب خاصی چنانکه گذشت برای آن بستهاند[١٢٥٨] و شیوخ و علمای آنها کتابهای مستقلی دربارهی آن تألیف کردهاند[١٢٥٩].
برخی از علمای معاصر شیعه نیز به این امر اشاره و اعتراف کردهاند. یکی از آنها میگوید: «لازم است پیش از گذاشتن قلم بر زمین به این امر اشاره کنم که همهی آنچه به عنوان اندیشههای فرقهای خاص از شیعیان گذشت بعدها همهی این اندیشهها وارد آرا و عقاید فرقهی اثناعشری شد و با دلایل عقلی و اخبار و روایات مورد تأیید قرار گرفت. تشیع فعلی چکیدهی تمام حرکتهای شیعی است از حرکت عمار[١٢٦٠] و حجر بن عدی و مختار و کیسان و محمد بن حنفیه و ابوهاشم و بیان بن سمعان و غالیان کوفه و پیروان تمامی آنان از عبدالله بن حارث گرفته تا زیدیان، اسماعیلیان و امامیه که همهی اینها در اثناعشریه گردهم آمدهاند و این فرآیند ادغام به دست متکلمان و نویسندگان شیعه به سرانجام رسید»[١٢٦١].
پس کتابهای اثنا عشریه همان ضمّی است که تمام خرافات و یاوهگوییهای تشیع در آن به هم آمیخته و ساختمان تشیع اثناعشری براساس اصول کلی تمام فرقههای تشیع استوار شده است.
به همین دلیل نظر برخی آن است که: «أصول مذهب غلات، مفوضه و باطنیان اسماعیلیه و امامیهی اثناعشریه در بسیاری از مسایل به هم آمیخته است و به همین دلیل گفته شده است که إمامیه دالان باطنیه است»[١٢٦٢].
ملاحظه کردید که گرایشهای سبابیه در نسبت دادن صفات الوهیت خداوند متعال به ائمه چگونه در کتابهای اثناعشریه به صورت اخبار و روایاتی که صفات خدای یگانه و جبار را چون؛ آگاهی به آنچه اتفاق افتاده است و آنچه اتفاق میافتد، و دچار نشدن به سهو، فراموشی و خطا به صورت مطلق و صفات و ویژگیهای دیگر الوهیت را به امامان نسبت میدهد، راه یافته است. همچنین گرایشهای باطنیان به صورت تأویل آیات قرآن، ارکان اسلام و ادعای نقص و تحریف در قرآن در کتابهای اثناعشریه به روشنی دیده میشود.
هر کس برخی از کتابهای اسماعیلیه را مطالعه کند، در اخبار و روایات این دو گروه دربارهی عقاید، یگانگی و همخوانی زیادی مشاهده خواهد کرد[١٢٦٣] و برخی از علمای اثناعشریه به یگانگی اصول و منابع هر دو گروه در دریافت عقیده و دین چنین اشاره کرده است: «گرچه اسماعیلیان بر مذهب اثناعشری نبودند، اما این مذهب در زمان حاکمیت آنها توان و نیرو و آزادی زیادی در زمان آنها یافت و نفوذ و فعالیت دعوتگرانش افزایش یافت. چرا که اثناعشریه و اسماعیلیه گرچه از جهتهایی با هم اختلاف دارند، اما در این شعایر و به ویژه در آموزش علوم اهل بیت و به دست آوردن فهم آنها و حمل مردم برآن با هم اتفاقنظر دارند»[١٢٦٤].
به همین دلیل به مشاهده میرسد که برخی از کتابهای اساسی و معتبر اسماعیلیه چون کتاب «دعائم الاسلام» قاضی نعمان بن محمد بن منصور بن حیان (متوفاى ٣٦٣هـ) که به تأیید برخی از منابع خود شیعیان یک اسماعیلی است[١٢٦٥]، نزد علمای معاصر بزرگ اثناعشری وجود دارد و در پژوهشهای خود از آنها استفاده میکنند[١٢٦٦].
در دائرهالمعارف دربارهی گشایش اثناعشریه در برابر غلات آمده است: «مرزها بر غلات به صورت کامل بسته نیست و تقدیری که از بزرگترین کتاب اسماعیلیان، یعنی کتاب دعائم اسلام همواره به عمل آمده گویای این است»[١٢٦٧].
افکار و اندیشههای فرقههای دیگر شیعه غیر از اسماعیلیه، چه آنهایی که منقرض شدهاند و چه آنهایی که هنوز هستند، در مجموعههای اثنا عشری جای دارند.
ما پیش از این دیدیم که طوسی اذعان کرده بود که اکثر رجال و راویان احادیث آنها از صاحبان مذاهب فاسد هستند، امّا با وجود این گفته بود کتابهایشان معتبر و قابل اعتماد هستند. شاید یکی از عوامل ورود اندیشهها و عقاید آنها به تشیع اثناعشری همین باشد.
همچنین ملاحظه شده است که آیت اللهها و شیوخ اثناعشریه هر گاه از فرقهی خویش و رجال و دولتهای آن صحبت کنند، همهی فرقهها، دولتها و رجالی را که به نحوی با تشیع ارتباط داشته باشند ولو اینکه از اسماعیلیه، باطنیه، زندیقهای دهری و با مجسمههای غالی باشند به خودشان نسبت میدهند.
به طور مثال هر گاه از دولتهایی شیعی سخن بگویند، دولت فاطمی را در رأس دولتهای شیعی قرار میدهند، در حالی که فاطمیان اثناعشری نبودهاند[١٢٦٨].
هر گاه از رجالشان سخن به میان آید میبینی که بسیاری از آنها از سران گمراهی و زندقه بودهاند و حتی فرقههایی غیر از اثنا عشریه به آنها منسوب است.
اما این فرقه همهی این فرقهها و رجال آن را خودی میداند، چرا که افکار و بدعتهایشان را در خود جای داده است.
به همین دلیل میبینیم شیخ شیعیان، آقای محسن أمین دربارهی هشامیه[١٢٦٩]، (پیروان هشام بن حکم)، یونسیه (پیروان یونس بن عبدالرحمن قمی)[١٢٧٠]، شیطانیه، (پیروان محمد بن نعمان معروف به «شیطان طاق»[١٢٧١] و غیره) میگوید: «از نظر شیعیان أمامیه تمام این کسان ثقه و صحیح العقیدهاند و بنابراین تمام آنها امامیه و اثناعشریهاند»[١٢٧٢].
و از همین خاستگاه که اثناعشریه تمام فرقههای شیعه را در برگرفته است، میبینیم که برخی از علمای اثنا عشریه حتّی غلات کافری همچون فرقهی «نصیریّه» را به رسمیت شناختهاند[١٢٧٣]. این دگرگونی و تکامل عقیدتی اثناعشریه را برخی از علمای معاصر شیعه به صراحت مورد تأکید و تأیید قرار دادهاند، به طور مثال عبدالله ممقانی[١٢٧٤] که وی را از رجالشناسان بزرگ معاصر خود میدانند، در دفاع از مفضل بن عمرو جعفی که برخی از علمای گذشتهی شیعه به غلو متهمش کردهاند میگوید: «ما پیش از این بارها گفتهایم که اتهام غلوی که از سوی قدما به برخی از رجال وارد شده چندان اعتباری ندارد، چرا که چنانچه روشن است آنها اندکترین سخنی دربارهی فضایل ائمه را غلو دانستهاند و آنچه امروزه از ضروریات مذهب تشیع است نزد آنها غلو به حساب میآمده است. به طور مثال صدوق نفی سهو از امامان را غلو میدانسته در حالی که این چیز امروز از ضروریات و مسلّمات مذهب است و نیز توانایی ائمه در کشف آنچه در آینده اتفاق میافتد ـ [یعنی علم غیب توسط جبریل و پیامبر]ـ روزی در میان قدما غلو شمرده میشد، اما امروز از ضروریات مذهب است»[١٢٧٥]. سپس ممقانی به دگرگونی و تکامل عقیدتی شیعه اعتراف میکند و میگوید آنچه در عرف شیعیان گذشته. چون اثبات علم غیب برای امامان و نفی سهو از آنها، غلو شمرده میشده، امروزه از ضروریات مذهب تشیع است.
از همین خاستگاه است که میبینیم عالم معاصر شیعه، محمد حسین آل کاشف الغطا میگوید هیچ یک از فرقههای موجود شیعه غالی نیستند و تمام فرقههای غالی از بین رفتهاند و هیچ اثری از آنها نیست»[١٢٧٦][١٢٧٧].
اما واقعیت این است که اسامی بیشتر این فرقهها از بین رفته است، امّا آراء و اندیشههای آنها درکتابهای اثنا عشری باقی مانده است.
شیخ ملا علی قاری[١٢٧٨] به این حقیقت، یعنی دگرگون شدن مذهب تشیع به سوی غلو، پی برده بود، چون ایشان به هنگام نقل قول امام نووی[١٢٧٩] مبنی بر این که: «مذهب درست و مختاری که بیشتر علما و محققان بر آناند، این است که خوارج چون سایر اهل بدعت، کافر نیستند»[١٢٨٠]. بر این قول ایشان چنین اظهار نظر میکند: «به نظر من این قول دربارهی رافضیانی که در زمان ما خروج کردهاند درست نیست، چرا که آنها افزون بر آنکه سایر اهل سنت و جماعت را کافر میدانند، بیشتر صحابه را نیز کافر میدانند، پس آنها بدون نزاع و به اجماع کافراند»[١٢٨١].
شاید همین پدیده باعث شده است که محب الدین خطیب بگوید مدلول و مفهوم دین نزد شیعیان دچار دگرگونی و تغییر میشود و پس از استناد به قول ممقانی فوقالذکر گفته است: «این گزارش علمی است که در بزرگترین و جدیدترین کتاب آنها جرح و تعدیل آمده و در آن اعتراف شده است که مذهب فعلی آنها غیر از مذهب گذشتهی آنهاست و آنچه را در گذشته غلو میپنداشتند و آن را همراه با گویندهی آن طرد میکردند، امروز همان غلو از ضروریات مذهب است و تشیع فعلی با تشیع پیش از صفویان، و تشیع پیش از صفویان با تشیع پیش از ابن مطهر، و تشیع پیش از ابن مطهر با تشیع پیش از آل بویه، و تشیع پیش از آل بویه با تشیع پیش از شیطان طاق، و تشیع پیش از شیطان طاق با تشیع زمان علی و حسن و حسین و علی بن حسین تفاوت دارد»[١٢٨٢].
شاید یکی از مهمترین عوامل استقرار یافتنِ این مذهب بر غلو آن باشد که منابع و کتابهای اثناعشریه آراء و عقاید تمام فرقههای منحرف و شاذ را در خود جای دادهاند و روایتهای پیروان تمام این فرقهها را بدون در نظر گرفتنِ اعتقاداتشان روایت کردهاند، چرا که آنها شیعه بودهاند و داشتن هر اعتقاد و اندیشهای به شرط آنکه شیعه باشی اشکالی ندارد.
به همین سبب است که بسیاری از فرقههایی که از دایرهی اسلام خارج شدهاند، از میان شیعه برخاستهاند[١٢٨٣].
پیش از آنکه این بحث را به پایان برسانیم بایسته است که به حقیقت مهمی اشاره کنیم و آن اینکه اثر جریان میانهرو شیعی در مجموعههای آنها به صورت احادیث و روایتهایی که از صحابه به نیکی یاد میکند و تقیّه را رد میکند و در اعتقادات با سایر مسلمانان هم نظر است، دیده میشود. اما علمای روافض به این احادیث و روایات به این بهانه که آنها از روی تقیه گفته شدهاند. عمل نمیکنند، و در این رابطه هیچ دلیلی جز آن ندارند که این اخبار و روایات با اخبار و روایات و مذهب جمهور مسلمانان یکسان است، و این دلیل علیه آنان است، نه به نفع آنها.
و به نظر ما با این آثار جریان میانهروی شیعه را میتوان از لابهلای کتابهای آنها بیرون کشید تا چراغی باشد فرا راه کسانی که از روی اخلاص در پی جستجوی حق هستند و در پرتوِ آنها تقارب امکانپذیر خواهد بود و در مبحث «آیا راهی برای تقریب وجود دارد» در این رابطه بیشتر بحث خواهیم کرد.
اما متأسفانه خس و خاشاک و چیزهای بیاساسی که کتابهای شیعه مشتمل بر آن است، بیشترین بخش آنها را تشکیل میدهد و با توجه به قاعدهی «تقدیم اکثر بر أقلی»[١٢٨٤] که شیعیان وضع کردهاند، همین بخش بیشتر، صعب العبورترین مانع میان آنها و مسلمانان دیگر است. تنها بر زبان آوردن چند کلمه مبنی بر این که بین این دو گروه اختلاف چندانی وجود ندارد، هدفی را که تقارب و وحدت خواهان آن است و آرزوی وحدت و برادریای را که مسلمانان در پی آنند، برآورده نمیکند.
آخر اصلی که روافض آن را وضع کرده و اصلی از اصول مذهبشان قرار دادهاند و آن این که خیر و هدایت در مخالفت عامه، یعنی اهل سنت است، چه ارزش عملیای دارد؟ آیا این یک اصل و روش منطقی برای رسیدن به حق است، یا تنها یک تعصب مذهبی کورکورانه و یا زندیقی که آن را برای پراکنده کردن و بیرون کشیدن بخشی از آنچه مورد اجماع همه است، وضع کردهاند؟!
چرا علمای شیعه احادیثی را که در کتابهایشان آمده و با آنچه اهل سنت به آن باور دارند یکسان نیست. به دلیل آنکه با اعتقاد و باور سایر أمت یکسان است رد میکنند و ادعا میکنند که از روی تقیه گفته شده است؟ آیا کسی که در پی وحدت و تقارب است همین کار را میکند؟
به نظر ما همین تقیه است که باعث شده مذهب واقعی اهل بیت در کتابهای شیعه از بین برود و راه را برای نسبتدادنِ مطالب دروغ به ائمه و در نتیجه پراکنده شدن أمت باز کرده است.
شیعیان امروزی که ندای وحدت و تقریب سر میدهند و ادعا میکنند بین آنها و سایر مسلمانان اختلافی وجود ندارد و از مسلمانان میخواهند به کتابهای حدیثی آنها نیز مراجعه کنند، اگر در این فراخوانشان جدی هستند، نخست این موانع فراروی دعوت و فراخوانشان را بردارند.
آخر مسلمانان چگونه میتوانند کتابهایی را حجت بدانند و به آنها اعتماد کنند که اخبار و روایات فراوان و در حد تواتر در آنها وجود دارد که کتاب خدا را زیر سؤال برده میگوید در آن کاستی و تحریف صورت گرفته است؟
آخر مسلمانان چگونه میتوانند دینشان را از رجال و راویانی بگیرند که اعتقادشان این باشد، آیا میتوانیم دینمان را از کسی بگیریم که در پی هدم و تغییر آن است؟ آخر چگونه ما و آنها میتوانیم گرد کتاب الله گردهم آییم، در حالی که آنها با تأویلات انحرافی و تفسیرهای باطنی خود آن را تبدیل به کتابی دیگر غیر از آنچه در دست سایر مسلمانان است نمودهاند؟
وانگهی چگونه میتوان به این ادعای عجیب و غریب ایمان آورد که پس از کتاب الله عزوجل، کتابهای آسمانی دیگری نیز نازل شده است؟
آیا شیعه علیرغم این ادعاها و افتراها میتواند به أمت نزدیک شود؟
فاصلهی ما و آنها در «سنت» بسیار بیش از این است. چرا که آنها - چنانکه پیش از این بیان شد - گفتههای امامان دوازدهگانهشان را چون گفتههای پیامبر میدانند و ادعا میکنند پیامبر ص بخشی از شریعت را بیان نکرده و به امامان سپرده است و به «حکایات رقاع» ایمان آورده دینشان را از آنها میآورند، روایتهای کسانی را که نزد سایر مسلمانان دجال و کذّاب شمرده میشوند میپذیرند، در حالیکه بهترین افراد امت پس از پیامبر و شاگردان و دستپروردههای او را زیر سؤال برده، روایتهایشان را رد میکنند.
آیا مادامی که در مورد سنت این اعتقاد را داشته باشند، میتوان با آنها در پرتوِ سنت به اتفاق و اتحادی رسید؟
وقتی که ما در مورد خود کتاب الله و سنت پیامبر اتفاق نظر نداریم، چگونه میتوانیم عوامل اختلاف را با مراجعه به کتاب الله و سنت پیامبر برطرف کنیم؟ و چگونه میتوانیم این دستور خداوند متعال را عملی کنیم؟
﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾ [النساء: ٥٩]. «اگر در چیزی اختلاف پیدا کردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید».
یعنی برای حل آن اختلاف به کتاب الله و سنت پیامبر ص مراجعه کنید.
اجماع را که هم رد میکنند و عمداً با مسلمانان مخالفت میکنند، چون - بنا به ادعایشان - رشد و هدایت مخالفت عامّه است.
پس چگونه مسلمانان را به وحدت و تقارب فرا میخوانند در حالی که در کتابهای اساسیشان آنها را تکفیر میکنند؟!
آیا کسی که خواهان وحدت و تقارب است به صحابه پیامبر ص اهانت میکند و آنها را مورد لعن و نفرین و سب و تکفیر قرار میدهد؟
آنها خودشان را «ملّت برگزیدهی خدا» میدانند، نام آنها «خاصّه» است و نام دیگران «عامّه» اجر و پاداش آخرت نیز تنها از آن آنان است.
آنها به خاطر عقایدشان در مورد امامت، عصمت، تقیه، رجعت، مهدویت و بدا از سایر أمت جدا شدهاند.
آخر کسی که این همه شذوذ و انحراف دارد، چگونه میتوان با او وحدت کرد و به او نزدیک شد؟
به اعتقاد ما تا زمانی که این بلاها و مصیبتها در کتابهای شیعیان وجود داشته باشد، آنها از سایر مسلمانان جدا خواهند ماند.
اهل سنت، اهل بیت پیامبر ص را دوست دارند، اما شیعیان با این که مدعی پیروی از آنها هستند، اکثر آنها را مورد جرح و انتقاد قرار میدهند و برخی از روایتهایشان را رد میکنند، پس با این حساب کدام یک از دو فرقه علیه تقریب است و به دعوت تقریب نیازمندتر؟!
ما این حکم نهایی را صادر نمیکنیم، بلکه به سخنان و آراء و نظریات داعیان تقریب در مورد آنچه گذشت گوش فرا میدهیم و آنها را در پرتوِ آنچه گذشت مورد بحث و بررسی قرار میدهیم، و نیز برخی از تلاشهای تقریب و وحدت را عرضه و بیان میکنیم و آنها را مورد ارزیابی قرار داده بر نقاط ضعف آنها انگشت نهاده پیشنهاد خودمان را دربارهی تقریب نیز مطرح میکنیم. و موضوع بخش دوم کتاب همین است.
[١٢٤٨]- «الصارم المسلول»، ص ٥٨٦.
[١٢٤٩]- ر. ک «الملل و النحل»، شهرستانی، (١/١٧٣).
[١٢٥٠]- مختاریه، یعنی پیروان مختار بن ابیعبید ثقفی که معتقد به پیش آمدن «بداء» برای خداوند متعال بود. «الملل والنحل» (١/١٤٧-١٤٨).
[١٢٥١]- «الملل و النحل» (١/١٧٣)، «هدی الساری مقدمة فتح الباری»، ص ٤٥٩.
[١٢٥٢]- سعد القمی، ص ٢٠-٢١، «فرق الشیعة» نوبختی، ص ١٩.
[١٢٥٣]- «الفرق بین الفرق» بغدادی، ص ٢٣٣-٢٣٤.
[١٢٥٤]- «أصول الدین»، ص ٢٩٨.
[١٢٥٥]- و این را از اسباب کفر آنها دانسته و گفته است: «ما غلات روافض را در قولشان به افضل بودنِ امامان از پیامبران قاطعانه کافر میدانیم. «الشفاء»، ص ٢٩٠.
[١٢٥٦]- منهاج السنة» (١/١٧٧)، چاپ اول.
[١٢٥٧]- «الرد علی الرافضه»، ص ٢٩.
[١٢٥٨]- ر. ک به ص ٢٩٣ همین بحث.
[١٢٥٩]- چون کتاب «تفضیل علی ؛ علی اولی العزم من الرسل» از هاشم بن اسماعیل بحرانی (متوفاى ١١٠٧هـ) و کتاب «تفضیل الائمه ﻹ علی الانبیاء عدا نبینا ص» از همان مؤلف سابق. و کتاب «تفضیل امیر المؤمنین على من عدا خاتم النبیین» از محمد باقر مجلسی، (متوفاى ١١١١هـ) و کتاب «تفضیل أمیرالمؤمنین ؛ على غیر النبی ص». از سید محمد نقوی لکنهوی (متوفاى ١٢٨٤هـ) و غیره. ر. ک به «الذریعة إلی تصانیف الشیعة» (٤/٣٥٨-٣٦٠)، «لؤلؤة البحرین»، ص ٦٤ – شیخ آنها نعمت الله جزایری (متوفاى ١١١٢هـ) میگوید: «مذهب اکثر متأخران امامیه همین است و صواب و درست نیز همین است. ر. ک «الانوار النعمانیه» (١/٢٠-٢١) و مذهب امام معاصر شیعیان آقای خمینی نیز همین است. ر. ک «الحکومة الاسلامیة»، خمینی، ص ٥٢.
[١٢٦٠]- و این براساس باور به این که عمار و برخی از صحابه نخستین هستهی تشیع بودهاند، گفته شده است و ما به فساد این باور در مبحث پیدایش تشیع اشاره کردیم.
[١٢٦١]- «الصلة بین التصوف و التشیع»، ص ٢٣٥.
[١٢٦٢]- «قواعد آل محمد» محمد بن حسین دیلمی، (از علمای قرن هشتم هجری)، ص ١١.
[١٢٦٣]- به طور مثال حدیث «من لم یؤمن برجعتنا فلیس منا» به عینیه به همان صورت که در کتابهای حدیثی اثناعشریه آمده در کتابهای اسماعیلیان نیز آمده است. ر. ک ص ٩ از کتاب «مسائل مجموعة» ضمن کتاب «اربعة کتب اسماعیلیة».
[١٢٦٤]- «الشیعة فی المیزان»، محمد جواد مغنیة، ص ١٦٣.
[١٢٦٥]- ابن شهرآشوب (متوفاى ٥٨٨هـ) یکی از علمای اثنا عشری، گفته است: «قاضی نعمان بن محمد یک امامی نیست». «معالم العلماء» ص ١٣٩.
[١٢٦٦]- چون آقای خمینی در کتاب «الحکومة الاسلامیة»، ر.ک به ص ٦٧.
[١٢٦٧]- «دائرة المعارف الاسلامیة»، (١٤/٧٢).
[١٢٦٨]- ر. ک «الشیعة فی المیزان»، مبحث دولتهای شیعی، ص ١٢٧، و پس ازآن، و رجوع شود به «اعیان الشیعة» (١/٤٤-٤٥) و به «دول الشیعة» از محمد جواد مغنیه.
[١٢٦٩]- این گروه افزون بر انحرافات و گمراهیهایش دربارهی امامت، گمراهی و بدعت تشبیه و تجسیم را نیز به آن افزوده است. بگونهای که اسفراینی دربارهی این گروه میگوید: «آنها دربارهی تشبیه چیزهایی گفتهاند که به اتفاق تمام مسلمانان کفر محض است. «التبصیر» ص ٤٣-٤٤ و رجوع شود به «مقالات الاسلامیین» (١/١٠٦-١٠٧)، «الفرق بین الفرق»، ج ٦٥.
[١٢٧٠]- وی درمسئلهی امامت از قطعیان بود، یعنی کسانی که معتقد به مرگ موسی بن جعفر بودند و در باب تشبیه نیز افراط داشت. ر. ک «مقالات الاسلامیین» اشعری (١/١٠٦)، «الفرق بین الفرق»، بغدادی، ٧٠.
[١٢٧١]- شیعیان وی را مؤمن الطاق مینامند. او و پیروانش دربارهی امامت، قَدَر و تشبیه گمراهیهای زشتی دارند و در امامت نیز بر مذهب قطعی بود، یعنی اثناعشریه نیست. «الفرق بین الفرق» بغدادی، ص ٧١ «الملل والنحل» شهرستانی، (١/١٨٦-١٨٧)، «التبصیر» اسفراینی، ص ٤٣.
[١٢٧٢]- «اعیان الشیعة»، (١/٢١).
[١٢٧٣]- یکی از علمای معاصر شیعه به نام «حسن شیرازی» کتابی تحت عنوان «العلویون شیعة اهل البیت» (فرقهی نصیریه، علویه خوانده میشود) نوشته و در آن گفته است به دستور مرجع دین «محمد شیرازی» (برادر نویسنده) با نصیریان سوریه و لبنان ملاقاتهایی داشته است. وی میگوید: «به گمان او علویان از شیعیان اهل بیت بوده و از اخلاص و صداقت در التزام به حق برخوردارند و در ولایت به علی بن ابیطالب منسوباند و برخی از آنها در نسب نیز نسبتی با ایشان دارند». وی در ادامه میگوید: «علوی و شیعه همانند دو کلمهی امامیه و جعفریه، دو کلمهی مترادفند. «العلویون أهل البیت» حسن شیرازی، ص ٢-٣ این نظر حسن شیرازی را کسی از علمای اثناعشری رد نکرده است در حالی که کافر و زندیق بودنِ فرقهی «نصیریه» معروف است. ر. ک «الفتاوی» ابن تیمیّه (٣٥/١٤٥) و پس از آن. حتی این فرقه در کتابهای قدیمی شیعه تکفیر شدهاند. ر. ک «البحار» (٢٥/٢٨٥-٢٨٦).
[١٢٧٤]- عبدالله بن محمد ممقانی، از شیوخ بزرگ شیعه. به سال ١٢٩٠هـ در نجف به دنیا آمد و به سال ١٣٥١هـ در آن وفات یافت. کتاب «تنقیح المقال فی علم الرجال» در سه جلد از جمله آثار اوست. «معجم المؤلفین» (٦/١١٦).
[١٢٧٥]- «تنقیح المقال»، ٣/٢٤٠.
[١٢٧٦]- ر. ک «اصل الشیعة و اصولها»، ص ٣٨، «دعوة التقریب»، ص ٧٥.
[١٢٧٧]- دکتر سلیمان دنیا دربارهی گفتهی فوق آل کاشف الغطا چنین اظهارنظر کرده است: «پس آقاخانیها چیستند؟ آیا آنها قایل به حلول نیستند؟ آیا با این اعتقادشان جزء ملحدان نیستند؟ آیا آنها با وجود این شیعه نیستند؟ و آیا امروزه بر کرهی زمین وجود خارجی ندارند؟ «بین السنة و الشیعة»، ص ٣٧.
[١٢٧٨]- علی بن محمد سلطان هروی، معروف به قاری حنفی، که در مکه سکنی گزیده بود و یکی از سرچشمههای علم به حساب میآید. تألیفات سودمند بسیاری نگاشته است،از جمله شرحی بر مشکاة در چندین جلد که بزرگترین اثر اوست و «شرح الشفا» و «شرح النخبة» و غیره. در سال ١٠١٤هـ در مکه وفات یافت. ر. ک «خلاصة الاثر» (٣/١٨٥-١٨٦).
[١٢٧٩]- شیخ الاسلام محی الدین ابوزکریاء یحیی بن شرف الدین بن مری خزاعی نووی، که در حدیث، فقه و غیره تألیفات سودمندی از خود به جای گذاشته است. کتابهای «شرح مسلم» و «الروضة» و «شرح المهذب» و غیره از آثار او هستند. به سال (٦٧٦هـ) وفات یافت. «تذکرة الحفاظ» سیوطی، ص ٥١٠.
[١٢٨٠]- ر. ک «شرح نووی بر صحیح مسلم»، (٢/٥٠).
[١٢٨١]- «مرقات المفاتیح»، (٩/١٣٧).
[١٢٨٢]- «المنتقی»، پانوشت، ص ١٩٣.
[١٢٨٣]- نصیریه، اسماعیلیه و باطنیه از دروازهی تشیع وارد شدند. «المنتقی»، ص ٩، شیخیه، بهائیه و کشفیه از درون تشیع بیرون آمدند. «المنتقی»، ص ٩ پانوشت. و شیعه پناهگاهی شده است برای همهی کسانی که در پی توطئه علیه اسلام و مسلمانان باشند.
[١٢٨٤]- یعنی روایتهای کمتر را مبنی بر تقیّه دانستهاند، مفید میگوید: «روایتهایی که از روی تقیّه از آنها صادر و روایت شده همچون روایتهای معمول بها زیاد نیست». «شرح عقاید صدوق»، ص ٢٦٧ پیوست (ب) «اوائل المقالات».