٣) یکی دیگر از اصول اهل سنت.
محبت داشتن با اصحاب[٢٤٧] پیامبر ص و اظهار رضایت از آنها و اعتقاد داشتن به عدالت آنها و وارد نشدن در اختلافات روی داده در میان آنها، است.
ابن تیمیه: میفرمایند: از ویژگیهای اهل سنت پاک بودن قلب و زبانشان نسبت به صحابهی پیامبر ص است، همان گونه که خداوند متعال مؤمنان را توصیف فرموده است: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠﴾ [الحشر: ١٠]. «(همچنین) کسانی که بعد از آنها (مهاجران و انصار) آمدند و میگویند: پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حس و کینهای نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحیمی».
آنها در این چیز از ارشاد رسول خدا ص اطاعت میکنند که فرمود: «لَا تَسُبُّوا أَصْحَابِي؛ فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا أَدْرَكَ مَدَّ أَحَدِهِمْ، وَلَا نَصِيفَهُ». به یاران من بد و بیراه نگویید، قسم به خدایى که جان من در دست اوست، اگر کسی از شما به اندازهی کوه اُحد طلا انفاق کند، با انفاق یک مدّ [واحد اندازه گیری، کنایه است از مقدار بسیار اندکی] و حتّی نصف یک مدّ آنان برابری نمیکند»[٢٤٨].
اهل سنت به آنچه در باب فضایل و مراتب و درجات اصحاب پیامبر ص در کتاب خدا و سنت پیامبر ص آمده است، باور دارند.
کسانی را که پیامبر ص بهشتی نامیده همانند عشرهی مبشّره و ثابت بن قیس بن شمّاس و غیره، بهشتی میدانند.
و به آنچه از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب س و یاران دیگر دربارهی این که بهترین این امّت پس از پیامبران ابوبکر و پس از او عمر است، به تواتر روایت شده باور دارند، و عثمان را در درجهی سوم و علی را در درجهی چهارم میدانند[٢٤٩]. آنها پس از رسول خدا ص به ترتیب ابوبکر، عمر، عثمان و علی ش را خلیفهی ایشان میدانند[٢٥٠].
امام احمد میگوید: هر کس به یکی از اصحاب پیامبر ص بد بگوید، یا با یکی از آنان بغضی و دشمنی داشته باشد و یا بدیهای وی را ذکر کند، مبتدع محسوب میشود، مادامی که برای همهی آنان دعای مغفرت و رحمت نکرده و قلبش نسبت به آنان پاک نباشد»[٢٥١].
ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخاری میگوید: «من با بیش از هزار نفر از علمای حجاز، مکه، مدینه، بصره، کوفه، واسط، بغداد، شام و مصر بارها ملاقات کردهام. تمام این عالمان در چهل و شش سنت با هم اتفاقنظر داشتند و در این اشیا هیچ یکی با دیگری اختلاف نداشت. یکی از این خصلتها این بود که هیچ یکی از آنها به اصحاب رسول خدا ص تعرض نمیکرد، و از بدعت نهی میکردند و آنچه را که پیامبر ص و اصحابش بر آن بودند دوست میداشتند»[٢٥٢].
ابومحمد عبدالرحمن بن ابیحاتم[٢٥٣] میگوید: «از پدرم و ابوزرعه در مورد مذهب اهل سنت در اصولِ دین و از آنچه علمای شهرهای اسلامی، از جمله حجاز، عراق، شام و یمن را بر آن یافتهاند، سوال کردم. آن دو، مذهب اهل سنت و علمای این بلاد را چنین شرح دادند: (وی چندین مورد را ذکر کرده است از جمله این که) اعتقاد داشتن به این که بهترینهای این اُمّت پس از پیامبر ص به ترتیب عبارتند از: ابوبکر، عمر، عثمان و علی ش که مصداق خلفای راشدین مهدیّین هستند و ده نفری که پیامبر ص به آنان مژدهی بهشت داده است و از خداوند متعال برای تمام اصحاب محمد ص طلب رحمت و مغفرت کردن و خودداری از ورود در آنچه در میان آنان روی داده است...»[٢٥٤].
ابوعبدالله محمد بن ابی زمنین[٢٥٥] میگوید: «اهل سنت بر آنند که انسان بایستی با اصحاب رسول خدا ص محبت داشته باشد و خوبیها و فضایل آنها را بیان کند و از ورود در آنچه در میان آنان روی داده خودداری کند»[٢٥٦].
امامان اهل سنت در این باب گفتههای زیادی دارند[٢٥٧].
اهل سنت این مذهب را در جهت لبیک گفتن به فرمان خدا و پیامبرش برگزیدهاند. چرا که آیههای زیادی از قرآن بر عدالت صحابه و رضایت پروردگار از آنان به صورت عموم دلالت دارند و رسول خدا ص نیز طی ارشادات متواتری هم به صورت عمومی از آنان تعریف و تمجید کرده است و هم به صورت خصوصی، فضل و عدالت برخی از آنان را تأیید کرده است. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١٠٠﴾ [التوبة: ١٠٠]. «پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آنها پیروى کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند؛ و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است پیروزى بزرگ».
در جای دیگر میفرماید: ﴿لَّقَد تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ ٱلۡعُسۡرَةِ مِنۢ بَعۡدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٖ مِّنۡهُمۡ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّهُۥ بِهِمۡ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ١١٧﴾ [التوبة: ١١٧]. «مسلما خداوند رحمت خود را شامل حال پیامبر و مهاجران و انصار، که در زمان عسرت و شدت (در جنگ تبوک) از او پیروى کردند، نمود؛ بعد از آنکه نزدیک بود دلهاى گروهى از آنها، از حق منحرف شود (و از میدان جنگ بازگردند)؛ سپس خدا توبه آنها را پذیرفت، که او نسبت به آنان مهربان و رحیم است».
در جای دیگر میفرماید: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا٢٩﴾ [الفتح: ٢٩]. «محمدص فرستاده خداست؛ و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مىبینى در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را مىطلبند (تا آنان را به بهشت وارد نماید)؛ نشانه (اطاعت) آنها (از خداوند) در صورتشان از اثر سجده (و عبادت) نمایان است مراد این است که اثر عبادت و صلاح و اخلاص برای خداوند متعال، بر چهره مؤمن آشکار میشود؛ این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتى که جوانههاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و بقدرى نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وامىدارد؛ این براى آن است که کافران را به خشم آورد، (یعنی: حق تعالی مسلمانان را بسیار نیرومند میگرداند تا مایه خشم و غیظ کافران گردند، ولى) کسانى از آنها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمى (که بهشت است) داده است. (البته این مثل، شامل صحابه رسول الله ص و ش و همه کسانی از افواج ایمان و لشکریان اسلام در گذار عصرها و نسلها میشود که نقش قدمشان را دنبال، و بر راه و روش ایشان رهرو باشند)».
خداوند در جای دیگر میفرماید: ﴿۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا١٨﴾ [الفتح: ١٨]. «خداوند از مؤمنان ـ هنگامى که در زیر آن درخت (بیعهالرضوان که در حدیبیه انجام گرفت) با تو بیعت کردند ـ راضى و خشنود شد؛ خدا آنچه را در درون دلهایشان (از ایمان و صداقت) نهفته بود مىدانست؛ از این رو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد و پیروزى نزدیکى (یعنى فتح خیبر) بعنوان پاداش نصیب آنها فرمود».
شیخ الاسلام ابن تیمیّه میگوید: «کسانی که در حدیبیّه نزدیک کوه تنعیم[٢٥٨] زیر درخت با رسول خدا ص بیعت کردند، بیش از هزار و چهار صد نفر بودند. و هنگامی که مشرکان پیامبر ص را از عمره بازداشتند این افراد با وی بیعت کردند. خداوند متعال خبر داد که از آنان راضی و خشنود شده است و از آنچه در دلهایشان است آگاه شده و به آنان پیروزی نزدیکی پاداش داده است»[٢٥٩].
در جای دیگر میفرماید: ﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ﴾ [الحديد: ١٠]. «کسانى که قبل از پیروزى فتح مکه انفاق کردند و جنگیدند (با کسانى که پس از پیروزى انفاق کردند) یکسان نیستند؛ آنها بلندمقامتر از کسانى هستند که بعد از فتح مکه انفاق نمودند و جهاد کردند؛ و خداوند به هر دو وعده نیک داده».
خداوند متعال دربارهی کسانی که به آنان وعدهی نیکو داده بود چنین حکم میکند: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ١٠١ لَا يَسۡمَعُونَ حَسِيسَهَاۖ وَهُمۡ فِي مَا ٱشۡتَهَتۡ أَنفُسُهُمۡ خَٰلِدُونَ١٠٢ لَا يَحۡزُنُهُمُ ٱلۡفَزَعُ ٱلۡأَكۡبَرُ وَتَتَلَقَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ هَٰذَا يَوۡمُكُمُ ٱلَّذِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ١٠٣﴾ [الأنبياء: ١٠١-١٠٣]. «(اما) کسانى که از قبل، وعده نیک از سوى ما به آنها داده شده (مؤمنان صالح) از آن دور نگاهداشته مىشوند. آنها صداى آتش دوزخ را نمىشوند؛ و در آنچه دلشان بخواهد، جاودانه متنعم هستند. وحشت بزرگ، آنها را اندوهگین نمىکند؛ و فرشتگان به استقبالشان مىآیند، (و مىگویند:) این همان روزى است که به شما وعده داده مىشد».
و علاوه براین در باب آیههای دیگری نیز وجود دارد.
ابن حزم میگوید: «پس این نص بر این دلالت دارد که خدا به کسانی که پیامبر ص را همراهی کردهاند وعدهی نیکو داده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ﴾ [آل عمران: ٩]. «زیرا خداوند، از وعده خود، تخلف نمىکند». همچنین این امر نیز از آیهی مبارکه ثابت شد که تمام کسانی که خدا به آنان وعدهی نیکو داده است از آتش جهنم دور داشته خواهند شد و حتّی صدای آن را نخواهند شنید و در هر آنچه دوست دارند جاودانه خواهند ماند و دلهرهی بزرگ اندوهگینشان نخواهد کرد ... منافقان و سایر کافران از اصحاب پیامبر شمرده نمیشود»[٢٦٠] و امّا حدیث و روایت در این باب فراوان است[٢٦١] از جمله: عمران بن حصین س میگوید: «رسول خدا ص فرمودند: «خَيْرُ النَّاسِ قَرْنِي ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ» قال عمران: «فَلَا أَدْرِي أَذَكَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَعْدَ قَرْنِهِ اثْنَيْنِ أَوْ ثَلَاثَةً». «بهترین مردم همقرنان و اصحاب هستند، سپس کسانی که بعد از آنان میآیند و سپس کسانی که بعد از آنان میآیند». عمران میگوید که: «یادم نیست رسول خدا ص پس از قرن خودشان دو قرن را ذکر کرد یا سه قرن را»[٢٦٢].
در حدیث دیگری رسول خدا ص فرمودهاند: «النُّجُومُ أَمَنَةُ[٢٦٣] السَّمَاءِ، فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ أَتَى السَّمَاءَ مَا تُوعَدُ وَأَنَا أَمَنَةٌ لِأَصْحَابِي، فَإِذَا أَنَا ذَهَبْتُ أَتَى أَصْحَابِي مَا يُوعَدُونَ، وَأَصْحَابِي أَمَنَةٌ لِأُمَّتِي، فَإِذَا ذَهَبَ أَصْحَابِي أَتَى أُمَّتِي مَا يُوعَدُون». ستارهها حافظ آسمان هستند و هرگاه از بین بروند بر آسمان آنچه به آن وعده داده شده است خواهد آمد، و من حافظ و سپر اصحابم هستم و هر گاه از میان آنان بروم وعدههایی که به آنان داده شده است بر آنان خواهد آمد، و اصحاب من حافظ و سپری برای أمّت من هستند و هرگاه از میان أمّت من بروند آنچه به أمّت من وعده داده شده است بر آن خواهد آمد»[٢٦٤]. این حدیث پیش از این گذشت که: «لَا تَسُبُّوا أَصْحَابِي؛ فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا أَدْرَكَ مَدَّ أَحَدِهِمْ، وَلَا نَصِيفَهُ». اصحاب مرا ناسزا نگویید، چرا که اگر کسی از شما به اندازهی کوه اُحد طلا انفاق کند بازهم با انفاق یک مُدْ و حتّی نصف آن برابری نخواهد کرد». و ابوهریره س روایت میکند که رسول خدا ص و ابوبکر وعمر و عثمان و علی و طلحه و زبیر بر حراء بودند که صخره تکان خورد رسول خدا ص فرمودند: «اهْدَأْ فَمَا عَلَيْكَ إِلَّا نَبِيٌّ».
«از حرکت باز ایست که بر تو جز پیامبر، صدیق و شهید کسی دیگر نیست»[٢٦٥].
و همچنین رسول الله ص فرمودند: «لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِنْ شَاءَ اللهُ مِنْ أَصْحَابِ الشَّجَرَةِ أَحَدٌ، الَّذِينَ بَايَعُوا تَحْتَهَا». «إن شاء الله هیچ کسی از کسانی که زیر درخت با وی بیعت کردهاند وارد آتش نخواهند شد»[٢٦٦].
در باب فضیلت صحابه احادیث زیادی هم دربارهی عموم آنان و هم دربارهی بسیاری از یکایک آنان وجود دارد که امکان ذکر همهی آنها نیست و شاهد ما در این زمینه این است که کتابهای اهل سنت مملو از ستایش صحابه و بیان فضل آنان از زبان سیدالمرسلین و امامان اهل سنت است که در این زمینه از سنت پیامبر ص پیروی کردهاند و نیز بر محبّت، اظهار رضایت و اعتقاد به عدالت صحابه اجماع کردهاند[٢٦٧].
ما نیز هم صدا با خطیب بغدادی /[٢٦٨] میگوییم که اگر بالفرض آیهها و احادیثی که ذکر کردیم از سوی خدا و پیامبرش وارد نمیشدند، باز هم شرایط اصحاب پیامبر همانند هجرت، جهاد، نصرت و یاری پیامبر و بذل جان و مال در این راه و ابا نداشتن از کشتن پدران و فرزندان در راه خدا و خیرخواهی و اخلاص داشتن نسبت به دین و قوت ایمان و یقین، قطعاً عدالت و پاکی آنان را ایجاب میکرد[٢٦٩].
امّا همان گونه که امام ابوزرعه[٢٧٠] میگوید کسانی که اصحاب پیامبر ص را زیر سؤال میبرند هدف خاصی را دنبال میکنند. وی میگوید: «اگر کسی را دیدی اصحاب پیامبر ص را بد و بیراه میگوید، بدان که زندیق است، چرا که ما به حقانیت پیامبر و قرآن ایمان داریم و این اصحاب پیامبر ص بودهاند که قرآن و حدیث را به ما رساندهاند و آنها با مجروح کردنِ شهود ما میخواهند قرآن و سنت را بیاعتبار کنند در حالی که این جرح و بیاعتباری شایستهی خودشان است، چرا که زندیقاند[٢٧١].
[٢٤٧]- ابن حجر در «الاصابة» در تعریف صحابی میگوید: «صحیحترین چیزی که در این باب به نظرم رسیده این است که: «صحابی کسی که رسول خدا ص را در حال ایمان ملاقات کرده و بر اسلام وفات یافته است». سپس گفته است این تعریف بر اصلی که محققان مثل امام بخاری و استاد وی احمد بن حنبل و غیره اختیار کردهاند استوار است. «الاصابة» (١/٦-٧).
[٢٤٨]- این حدیث را بخاری در فضایل اصحاب پیامبر ص باب قول النبی ص «لَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا خَلِيلًا» (٤/١٩٥) بدون جملهی «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ» و مسلم در کتاب الفضایل، باب تحریم سب الصحابه ن (٧/١٨٨) و ابوداود در «السنة» باب النهی عن سب أصحاب النبی ص به شمارهی (٤٦٥٨) و ترمذی در «المناقب» باب فیمن سبّ أصحاب النبی ص به شمارهی (٣٨٦٠) روایت کردهاند.
[٢٤٩]- برخی از اهل سنت - پس از اتفاق بر افضل بودنِ ابوبکر و عمر - دربارهی افضل بودنِ عثمان و یا علی اختلاف نظر پیدا کردهاند. برخی عثمان را در رتبه پس از ابوبکر و عمر قرار داده و سکوت کردهاند و یا علی س را در مرتبهی چهارم قرار دادهاند و برخی علی را از عثمان مقدم دانستهاند و برخی نیز در این مورد توقف کردهاند. امّا باید دانست که مسئلهی مقدم بودن عثمان و علی، مسئلهای نیست که مخالف آن گمراه تلقی شود ولی قبول نداشتنِ خلافت قطعاً منجر به گمراهی میشود. «الفتاوی» (٣/١٥٣) از ابن تیمیّه، «فتح الباری» (٧/٣٤).
[٢٥٠]- «الفتاوی»، ٣/١٥٣.
[٢٥١]- «کاشف الغمّة فی اعتقاد اهل السنة» (مختصر السنة از امام لالکایی). باب سیاق «ما روی من المأثور عن السلف من جمل أعتقاد أهل السنة والتمسك بها والوصیة بحفظها قرناًبعد قرن». ص ٢٢ (خطی).
[٢٥٢]- منبع سابق، ص٢٢-٢٣.
[٢٥٣]- عبدالرحمن بن ابیحاتم محمد بن ادریس رازی. حافظ و ثقه و فرزند حافظ و ثقه. وی آثار مفید زیادی از خود به یادگار گذاشته است از جمله «الجرح والتعدیل»، «تفسیر الکبیر» و «کتاب العلل» وی در سال ٣٢٧هـ چشم از جهان فرو بست «لسان المیزان» (٣/٣٣٢-٣٣٣).
[٢٥٤]- «کاشف الغمّة»، ص ٢٣.
[٢٥٥]- ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن ابی زمنین الالیبری، فقیهای است از پیشینیان، آثار معروف و متداولی دارد همچون «کتاب الشروط علی مذهب مالک» و غیره در سال ٣٢٤ به دنیا آمد و در سال ٣٩٩هـ وفات یافت. ر. ک «بغیة الملتمس»، ص ٨٦، «معجم المؤلفین»، (١٠/٢٢٩).
[٢٥٦]- منبع سابق، ص ٣١ (خطی).
[٢٥٧]- دربارهی اعتقاد اهل سنت نسبت به صحابه به کتابهای ذیل مراجعه شود. «شرح الطحاویة»، ص ٥٢٨، «عقیدة السلف»، ص ٢٨٣، از ابوعثمان اسماعیل صابونی (در ضمن یک مجموعه) «المعتقد»، ص ٢٦٠-٢٦١ از ایوبعلی «لمعة الاعتقاد»، ص ٢٩ از ابن قدامة، «المواقف»، ص ٤١٣ از ایجی «غایة المرام»، ص ٣٩٠ از آمدی.
[٢٥٨]- «تنعیم» (به فاصلهی سه یا چهار مایل از مکهی مکرّمه) قرار دارد و چون سمت راست آن کوه نعیم و سمت چپ آن کوه ناعم قرار گرفته است و خود وادی نعمان (به فتح) نامیده میشود، این مقام را تنعیم نامیدهاند. «تاج العروس» مدخل «نعم»، ر. ک «معجم البلدان»، واژهی «تنعیم».
[٢٥٩]- «منهاج السنّة»، (٢/١٥-١٦)، تحقیق از دکتر رشاد سالم.
[٢٦٠]- «المحلّی»، (١/٤٢).
[٢٦١]- برای مطالعهی بیشتر در این باب رجوع شود به «جامع الاصول»، جلد ٨ باب چهارم دربارهی مسایل و مناقب صحابه که پنج فصل دارد. ص ٥٤٧ و پس از آن.
[٢٦٢]- این حدیث را بخاری در کتاب الشهادات باب «لا یشهد علی شهادة جور إذا شهد (٣/١٥١) ومسلم در فضایل الصحابة باب فضل الصحابة ثمّ الذین یلونهم ثم الّذیم یلونهم (٧/١٨٤) روایت کردهاند.
[٢٦٣]- أمنة جمع امین به معنای حافظ و نگهبان است. ر. ک «جامع الأصول»، (٨/٥٥٥).
[٢٦٤]- این حدیث را مسلم در فضایل صحابه باب بیان بقای پیامبر ص امانی است برای اصحابش و بقای اصحابش امانی است برای امت روایت کرده است (٧/١٨٣).
[٢٦٥]- این حدیث را مسلم در فضایل صحابه باب فضایل طلحه و زبیر روایت کرده است (٧/١٢٨).
[٢٦٦]- این حدیث را مسلم در فضایل صحابه، باب فضایل أصحاب الشجرة أهل الرّضوان ن روایت کرده است (٧/١٦٩).
[٢٦٧]- امامان اهل سنت گفتهاند تمام عالمان معتبر و مهم بر عدالت صحابه اجماع کردهاند. ر. ک «الاستیعاب» (١/١٩) از ابن عبدالبر مقدمهی ابن الصلاح، ص ١٤٧ از ابن صلاح. «تدریب الرّاوی شرح تقریب النواوی»، ص ٢١٤ از نووی. مراد از عدالت صحابه عصمت آنان و محال بودن صدور معصیت از آنان نیست، بلکه مراد قبول روایتشان بدون جستجوی اسباب عدالت و طلب تزکیه است. «فتح المغیث»، (٣/١٠٦).
[٢٦٨]- ابوبکر احمد بن علی بن ثابت بن احمد، معروف به خطیب بغدادی به سال ٤٦٣هـ در بغداد وفات یافت. کتابهای «تاریخ بغداد»، «الکفایة فی معرفة علم الرّوایة» از آثار وی هستند. ر. ک «شذرات الذهب» (٣/٣١١-٣١٢) از ابن العمار «مرأة الجنان» (٣/٨٧-٨٨) از یافعی و «معجم المؤلفین» (٢/٣).
[٢٦٩]- «الکفایة»، ص ٩٦ و «المواقف»، ص ٤١٣ از «الایجی».
[٢٧٠]- ابوزرعة عبدالله بن عبدالکریم بن یزید بن فروخ رازی مخزومى از طریق ولا. از حافظان حدیث و از امامان بزرگ. با امام أحمد بن حنبل همنشین بوده است و صد هزار حدیث را از حفظ داشته است و مشهور است که هر حدیثی را که ابوزرعة نداند، آن حدیث اصلی ندارد. در سال ٢٠٠ هـ به دنیا آمد و در سال ٢٦٤هـ وفات یافت. «تهذیب التهذیب» (٧/٣-٣٤)، «الاعلام» (٤/٣٠).
[٢٧١]- «الکفایة»، ص ٩٧ و دربارهی حکم کسی که به صحابه فحش دهد و یا آنان را تکفیر کند به کتاب «الصارم المسلول»، ص ٥٦٧ و پس ازآن از ابن تیمیّه و «فتح الباری» (٧/٣٦) و (١٢/٣٠٠) و «رسائل ابن عابدین» (١١/٣١٤) و «تفسیر ابن کثیر» (١/٥١٦) رجوع شود.