مسأله تقریب بین اهل سنت و شیعه

فهرست کتاب

٧) اعتقاد آن‌ها در مورد صحابه

٧) اعتقاد آن‌ها در مورد صحابه

کتاب‌های اساسی شیعه مملو از سب و شتم و لعن و تکفیر نسبت به تمام صحابه ش جز اندکی از آن‌ها که در اکثر روایات‌شان از سه نفر تجاوز نمی‌کنند است و در بسیاری از اخبار و روایاتشان اکثر صحابه با ذکر نام، مورد لعن و نفرین و تکفیر قرار گرفته‌اند به ویژه خلفای ثلاثه بیش از همه در معرض این اهانت‌ها و تکفیرها بوده‌اند. صفحات کتاب‌های معتبر شیعه در برگیرنده‌ی داستان‌هایی از دشمنی، عداوت، کینه و نفرت و کدورت میان علی و فاطمه از یک سو، و میان سایر صحابه و در رأس آن‌ها شیخین از سوی دیگر است.

اگر خواسته باشیم همه‌ی بیهوده‌گویی‌های آن‌ها را در این زمینه گردآوری و نقل کنیم، به صدها صفحه خواهد رسید و همه‌ی این صفحات سیاه، آتش کینه و عداوت را در میان أمت شعله‌ور می‌کنند و بذر فتنه و کینه را در میان آن می‌پاشند و هدف از وضع آن‌ها دور کردن أمت از شریعت پیامبرش با زیر سؤال بردنِ ناقلان و دریافت کنندگان نخستین آن و از بین بردن تواتر در نقل دین اسلام بوده و هست.

در ذیل به مثال‌هایی در این زمینه از کتاب‌های معتبرشان اشاره خواهیم کرد.

در کتاب‌های معتبر آن‌ها روایت‌های زیادی آمده که گویای آن است که تمام صحابه جز سه نفر مرتد شده‌اند و در روایت‌های دیگری از چند نفر دیگر نیز نام برده شده است که دست از ارتداد برداشته‌اند، اما به هر حال تعداد همه‌ی این‌ها از هفت نفر تجاوز نمی‌کند و این حکم ارتداد بر تمام صحابه جز از سه و یا هفت نفر، صحابه‌ای که خدا و پیامبرش از آن‌ها تعریف و تمجیدکرده‌اند، و تاریخ افتخارات آن‌ها را با نور نوشته است و جهان تا به امروز جامعه‌ای چون جامعه‌ی آنان به چشم خود ندیده است. در بسیاری از کتاب‌های معتبر شیعی چون «الکافی، کلینى»[١١٩٤] و «بحار، مجلسى»[١١٩٥] و «کتاب سلیم بن قیس»[١١٩٦] و «الاختصاص»[١١٩٧] و «رجال الکشی»[١١٩٨] و «تفسیر العیاشی»[١١٩٩] و «البرهان»[١٢٠٠] و «الصافی»[١٢٠١] و «تفسیر نور الثقلین»[١٢٠٢] و غیره آن هم به عنوان روایاتی از معصومین آمده است.

اما گفته‌های اهانت‌آمیز علمای‌شان درباره‌ی آن نسل یگانه‌ی قرآنی به قدری زیاد است که اکثر کتاب‌های‌شان مملو از آن است و چون ادعا می‌کنند تنها کلام معصومینشان صحیح است و ما نیز در پیِ آن هستیم که با کمال احتیاط و دقت مذهب آن‌ها را عرضه کنیم، به گفته‌های علمایشان زیاد استناد نخواهیم کرد.

عالم ثقه‌ی آن‌ها، کلینی، در «الکافی» از حمران بن أعین نقل کرده است که: «به ابوجعفر گفتم: «فدایت شوم، ما آن قدر کم هستیم که اگر بر گوسفندی گرد هم بیاییم نمی‌توانیم همه‌ی آن را بخوریم»[١٢٠٣].

وی گفت: «آیا تو را از چیز عجیب‌تری آگاه نکنم؟ همه‌ی مهاجران و انصار رفتند [مرتد شدند] و با دستش اشاره کرد که جز سه نفر»[١٢٠٤].

در روایت‌های دیگرشان این سه نفر تعیین شده‌اند.

از ابوجعفر روایت شده است که همه‌ی مردم پس از صحابه مرتد شدند جز سه نفر». راوی می‌گوید: «من سؤال کردم که آن سه نفر کیستند»؟ وی گفت: «مقداد بن الاسود، ابوذر غفاری و سلمان فارسی رحمت الله و برکاته علیهم اجمعین و سپس بعد از مدتی مردم دانستند و برگشتند»[١٢٠٥].

این افرادی که بعدها حق را دانستند چهار نفر هستند که به این ترتیب - بنا به نوشته‌ی کتاب‌های شیعه - مجموع افرادی که از ارتداد سالم ماندند، به هفت نفر می‌رسد. در «رجال الکشی» از ابوجعفر روایت شده است که همه‌ی مردم مرتد شدند، جز سه نفر: «سلمان، أبوذر و مقداد». من گفتم: «پس عمار چه»؟ گفت: «او نیز اندکی منحرف شد[١٢٠٦]، اما بار دیگر برگشت». سپس گفت: «اگر منظورت کسی است که هیچ گونه شک و تردیدی در دلش راه نیافت، چنین کسی تنها مقداد است. اما سلمان؛ در دل او خیالی آمد که اسم اعظم خدا در اختیار أمیرالمؤمنین است و او اگر آن را بر زبان بیاورد، زمین مخالفان را فرو خواهد برد، او در همین اندیشه و حال بود که گلویش را با ردایش فشردند[١٢٠٧] و از ناحیه‌ی گردن مورد ضرب و جرحش قرار دادند[١٢٠٨] و بگونه‌ای که آثار خراشیدگی بر آن به جای ماند، تا آنکه امیرالمؤمنین از کنارش رد شد و به او گفت: «ابوعبدالله! این از همان است، پس بیعت کن و او هم بیعت کرد. اما ابوذر را أمیرالمرمنین دستور سکوت داد، ولی او مردی بود که در راستای بیان حق از سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای نمی‌ترسید و او سخن گفت و به سکوت رضایت نداد و عثمان نیز دستور داد... الخ، پس از آن بود که مردم برگشتند و نخستین کسی که برگشت ابوساسان انصاری و ابوعمره و شتیره بودند و مجموعه‌ی این‌ها هفت نفراند و جز از این هفت نفر کسی دیگر حق أمیرالمؤمنین را نمی‌دانست»[١٢٠٩].

حتی این سه نفری که بنا به ادعایشان از ردّت مصون مانده‌اند، کتاب‌های شیعه از اهانت به آن‌ها هم خودداری نکرده‌اند. در «رجال کشی» آمده است که امیرمؤمنان علی گفت: «ای أبوذر! اگر سلمان آنچه را در دل دارد بر تو آشکار کند، تو خواهی گفت، رحمت خدا بر قاتلان سلمان»[١٢١٠].

جعفر از پدرش روایت می‌کند که روزی نزد علی از تقیّه سخن گفتم، و می‌گفت: «اگر أبوذر آنچه را در قلب سلمان است می‌دانست، او را می‌کشت»[١٢١١].

ابوبصیر می‌گوید از ابوعبدالله ÷ شنیدم که می‌گفت: «رسول خدا ص فرمودند: «ای سلمان! اگر علم تو بر مقداد عرضه شود، او کافر خواهد شد. و اى مقداد! اگر علم تو بر سلمان عرضه شود او کافر خواهد شد»[١٢١٢].

وانگهی این روایاتی که بر تمام آن جامعه‌ی نمونه جز سه یا هفت نفر آن حکم ارتداد صادر می‌کند، اهل بیت پیامبر ص را نیز از این حکم مستثنی نمی‌کند و این روایات تمام صحابه از جمله خویشاوندان و همسران رسول خدا ص را مشمول این حکم می‌داند، به عبارت دیگر حکم آن صحابه و اهل بیت را در برمی‌گیرد. و این در حالی است که وضع کنندگان آن‌ها ادعای پیروی و تشیع اهل بیت را دارند. و این خود دلیلی‌ است بر آنکه تشیع تنها ماسک و نقابی است برای اجرای اهدافی شوم و پلید علیه اسلام و مسلمانان.

در این روایات از علی، حسن، حسین، آل عقیل، آل جعفر، آل علی و همسران پیامبر، مادران مؤمنان ذکری به میان نیامده. تنها در یک روایت علی س از این حکم مستثنی شده است و بقیّه باز هم فراموش شده‌اند. فضیل بن یسار از ابوجعفر روایت می‌کند که: «پس از وفات رسول خدا ص تمام مردم به جاهلیت برگشتند جز چهار نفر؛ علی، مقداد، سلمان و ابوذر؛ من عرض کردم. «پس عمار چه؟» گفت: «اگر منظورت کسانی هستند که هیچ گونه تغییری در آن‌ها نیامد، همین سه نفر هستند»[١٢١٣].

اما اخبار و روایات شیعه که بزرگان صحابه و بهترین آن‌ها را به صورت مشخصی مورد هدف قرار داده‌اند، به ویژه بهترین افراد این امت پس از پیامبران را، چنانکه برادرشان علی س به این امر شهادت داده است. هدف بدترین اهانت‌ها و کینه‌توزی‌ها قرار داده‌اند، بسیار زیادند.

در کافی آمده است: «سه نفراند که خداوند متعال نه به سوی آن‌ها نظر می‌کند و نه پاکشان می‌کند و عذاب دردناکی در انتظارشان است.

کسی که مدعی امامتی شود که حق او نیست، کسی که امامی را که از سوی خداست منکر شود، و کسی که ادعای آن را داشته باشد که آن دو - یعنی ابوبکر وعمر ب - بهره‌ای از اسلام داشته‌اند»[١٢١٤]. در روضه الکافی آمده است که: «شیخین بدون آنکه توبه کنند و بدون آنکه از آنچه با امیرمؤمنان کردند پشیمان شوند، از دنیا رفتند، پس لعنت خدا، فرشتگان و همه‌ی مردم بر آن‌ها باد»[١٢١٥].

شیخ آن‌ها، نعمت الله جزایری می‌گوید: «در روایات خاصه - یعنی شیعیان - آمده است که شیطان با هفتاد غل و زنجیر از غل و زنجیرهای آهنی جهنم بسته می‌شود و به سوی میدان محشر برده می‌شود، ناگهان وی مردی را پیش‌ پیش خود می‌بیند که فرشتگان عذاب در حالی او را می‌برند که ١٢٠ غل از غل‌های جهنم در گردن دارد. شیطان به او نزدیک می‌شود و می‌گوید این بدبخت چه کار کرده است که حتّی عذاب وی از من که تمام مردم را گمراه کرده به سوی وادی هلاکت سوق داده‌ام، بیشتر است. در این هنگام عمر می‌گوید: «من کاری نکرده‌ام جز آنکه خلافت علی بن ابی‌طالب را غصب کرده‌ام»[١٢١٦].

«نکبت» مذکور بر این روایت این گونه اظهار نظر می‌کند: «به ظاهر او - یعنی عمر س - سبب بدبختی و عذاب بیشتر را کم دانسته است و به این امر پی نبرده است که هر چه از کفر و نفاق و غلبه و سلطه‌ی اهل جور و ستم تا روز قیامت در دنیا اتفاق می‌افتد، پیامد همین کار اوست»[١٢١٧].

این است دیدگاه مدعیان پیروی از علی درباره‌ی کسی که برادرش علی س درباره‌ی او گفته بود: «هیچ کس جز تو نیست که من دوست داشته باشم خدا را به مثل عمل او ملاقات کنم»[١٢١٨].

این «نکبت» درباره‌ی ابوبکر س می‌گوید: «در اخبار و روایات - روایات شیعی - آمده است که خلیفه‌ی اول در حالی همراه رسول الله ص بود که بتی که آن را در زمان جاهلیت پرستش می‌کرد، با نخی به گردنش آویزان بود و با لباس‌هایش آن را پوشانده بود و هرگاه سجده می‌کرد، نیت و انگیزه‌اش سجده به همان بت بود، تا آنکه پیامبر از دنیا رفت و آن‌ها آنچه را در دل داشتند، آشکار کردند»[١٢١٩].

بنگر که این مدعیان دروغین پیروی از اهل بیت چه دشمنی و کینه‌ای نسبت به پیشگامان اسلام و کسانی که دولت اسلامی را برپا کردند و مناطق این مجوسیان را فتح کرده، اسلام را در میان‌شان گسترش دادند و آتش مجوسیت و بت‌پرستی را در کشورشان خاموش کردند، در دل دارند!

وقتی آن‌ها نسبت به کسانی که خدا و پیامبرش از آن‌ها اعلام رضایت کرده‌اند و کتاب خدا و احادیث پیامبر به کثرت از آن‌ها به نیکی یاد کرده است، و آن‌ها قرن‌هاست که زیر خاک رفته‌اند، این همه دشمنی و کینه دارند، میزان کینه و توطئه و عداوت آن‌ها نسبت به مسلمانان دیگر چقدر خواهد بود؟ یکی از گذشتگان چه نیکو گفته است: «قلب هیچ کسی نسبت به صحابه‌ی پیامبر ص کینه نخواهد داشت، مگر آنکه قلبش نسبت به سایر مسلمانان کینه‌ی بیشتری دارد»[١٢٢٠].

افزون بر این، آن‌ها به بسیاری دیگر از بهترین‌ اصحاب پیامبر، چون ذی النورین، عثمان بن عفان س[١٢٢١]، أنس بن مالک[١٢٢٢] و براء بن عازب[١٢٢٣] دست درازی و تعرض کرده‌اند، و به این هم اکتفا نکرده‌اند بلکه آتش کینه و دشمنی آن‌ها اهل بیت پیامبر و خویشاوندان پیامبر ص را چون عباس س عموی پیامبر ص[١٢٢٤] و فرزند برومند ترجمان قرآن و حبر أمت، عبدالله بن عباس ب[١٢٢٥] و برخی از همسران پیامبر ص، از جمله عایشه ل را نیز در برگرفته است[١٢٢٦].

پدیده‌ی تکفیر و سبائیت نزد شیعیان تنها نسل صحابه را - چنانکه پیش از این بیان کردیم - در برنمی‌گیرد، أمّا آن‌ها به ویژه صحابه را به آن دلیل هدف قرار داده‌اند که آن‌ها ناقلان شریعت الهی از پیامبرند و إلا آن‌ها تمام مردم را جز سه نفر پس از کشته شدن حسین س کافر می‌دانند[١٢٢٧]. کتاب‌های‌شان می‌گوید: همه‌ی مردم جز سه نفر پس از کشته شدن حسین س مرتد شدند». هر کس را که امامت امامان دوازده‌گانه را قبول نداشته باشد ولو اینکه از اهل بیت و اولاد فاطمه نیز باشد[١٢٢٨]، مورد اهانت قرار می‌دهند، و این در حالی است که علی حتی شامیانی را که با وی می‌جنگیدند کافر نمی‌دانست. امام شیعه شریف رضی در نهج البلاغه می‌گوید: «علی در نامه‌ای که به مردم شهرها نوشت و در آن آنچه را بین او و شامیان در صفین پیش آمده بود توضیح می‌داد، نوشت: «در آغاز ما و اهل شام در حالی در برابر هم قرار گرفتیم که در ظاهر أمر رب ما و دعوت و پیام ما از اسلام یکی بود و در ایمان به خدا و تصدیق پیامبرش نه ما بر آن‌ها برتری داشتیم و نه آن‌ها بر ما برتری داشتند و تنها اختلاف ما درباره‌ی خون عثمان بود که ما از آن بری بودیم»[١٢٢٩].

علی کار کسانی را که معاویه و همراهانِ او را بد و بیراه می‌گفتند محکوم کرد. در نهج‌البلاغه آمده است: «من دوست ندارم شما فحاشی کنید و بد و بیراه بگویید، اگر کارهایی را که کرده‌اند و شرایطی را که در آن قرار گرفته‌اند، توصیف کنید و به جای بد و بیراه گفتن بگویید خدایا خون ما و خون آنان را حفظ کن و کدورت و دشمنی‌ای را که میان ما اتفاق افتاده است رفع کن، هم درست‌تر است و هم عذر شما را بهتر بیان می‌کند»[١٢٣٠].

پس این - سب و شتم و تکفیر بنا به اعتراف نخستین کتاب نزد شیعیان، روش علی س نبوده است.کتاب‌های خود شیعیان ما را بر بنیان‌گذار این اهانت‌ها و سب و تکفیر بهترین افراد این أمت پس از پیامبرش ص رهنمود شده‌اند در آن‌ها آمده است: «این فرد عبدالله بن سبا بوده است، چرا که: او بود که برای نخستین بار ابوبکر، عمر، عثمان و سایر صحابه را مورد انتقاد قرار داد و گفت علی س وی را به این کار امر کرده است»[١٢٣١].

شیعیان در حالی که برترین بندگانِ خدا پس از پیامبران  را مورد سب و شتم و اهانت قرار می‌دهند، می‌بینیم که از مرتدانی، امثال یاران مسیلمه کذاب[١٢٣٢] و زندیق‌هایی چون مختار[١٢٣٣] و نصیرالدین طوسی[١٢٣٤] دفاع می‌کنند و حتی ابولؤلؤ مجوسی قاتل عمر بن خطاب س را «بابا شجاع الدین» لقب داده‌اند[١٢٣٥].

آری، کتاب‌های شیعه در حالی که از افراد بدجنس تاریخ و از فرومایگان بشر و دشمنان اسلام تعریف و تمجید می‌کند، بهترین‌ها و پیشگامان أمت را مورد لعنت و نفرین و سب و تکفیر قرار می‌دهد.

بدون تردید زیر سؤال بردنِ صحابه، زیر سوال بردن دین و شریعت خداست، به همین دلیل است که امام ابن تیمیه می‌گوید: هر کس ادعا کند تمام صحابه جز چند نفری که از ده و اندی نفر تجاوز نمی‌کنند مرتد شده‌اند و یا اکثر آن‌ها فاسق بوده‌اند، در کفر خود او شکی نیست، چرا که او چندین آیه از قرآن را که از صحابه تعریف و تمجید کرده و رضایت خدا را از آن‌ها اعلام داشته است، تکذیب می‌کند و حتّی کسی که در کفر این أفراد شک کند کفر او نیز معین است، چرا که مفهوم این گفته آن است که ناقلان کتاب و سنت، کافر و فاسق بوده‌اند و کسانی که آیه‌ی ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ [آل عمران: ١١٠]. «شما بهترین امتى بودید که به سود انسان‌ها آفریده شده‏اند». آن‌ها را بهترین أمت نامیده است - و معلوم است که بهترین‌های این أمت مسلمانان قرن نخست بوده‌اند - اکثر آن‌ها فاسق و کافر بوده‌اند و این أمت بدترین أمت‌هاست و بدترین‌های این أمت نسل نخست آن بوده است. کسی که این عقیده را داشته باشد از روی دین اسلام چاره‌ای جز کافر دانستن او نیست. به همین دلیل است که اکثر کسانی که چنین گفته‌هایی از آن‌ها ظاهر می‌شود، بعداً معلوم می‌شود که وی ملحد و زندیق بوده است[١٢٣٦].

[١١٩٤]- ر. ک، «الکافی»، کلینی، (٢/٢٤٤) (٢/٢٢٤).

[١١٩٥]- ر. ک، «البحار»، (٢٢/٣٤٥، ٣٥١، ٣٥٢، ٤٠٠).

[١١٩٦]- ر. ک به کتاب «سلیم بن قیس»، ص ٧٤-٧٥.

[١١٩٧]- ر. ک، «الإختصاص»، از مفید، ص ٤-٥.

[١١٩٨]- «رجال الکشی»، ص ٦، ٧، ٨، ٩، ١١.

[١١٩٩]- «تفسیر العیاشی»، (١/١٩٩).

[١٢٠٠]- «البرهان»، هاشم البحرانی، (١/٣١٩).

[١٢٠١]- «الصافی»، محسن کاشانی، (١/٣٠٥).

[١٢٠٢]- «نور الثقلین»، حویزنی، (١/٣٩٦) و پس از آن.

[١٢٠٣]- یعنی نسبت به اهل سنت خیلی کم هستیم.

[١٢٠٤]- «الکافی» کتاب الایمان والکفر، باب فی قلة عدد المؤمنین، (٢/٢٤٤) و ر. ک به «رجال الکشی»، ص ٧ و ر. ک «البحار» (٢٢/٣٤٥).

[١٢٠٥]- «الکافی»، کتاب الروضة، (٢/٣٢١-٣٢٢) (همراه با شرح جامع مازندرانی).

[١٢٠٦]- در متن عربی عبارت «جاض جیضة» آمده است که به معنای منحرف شدن و عدول کردن است.

[١٢٠٧]- در متن عربی واژه‌ی «لببه» آمده است که معنای آن گرفتن لباس‌های پیرامون گلو و کشیدن طرف مقابل به سوی خود و فشردن گلوی او به هنگام دعوا و درگیری است.

[١٢٠٨]- در متن عربی واژه "وجاء یجاء" آمده که به معنای زدن به وسیله‌ی دست و چاقو و غیره است.

[١٢٠٩]- «رجال کشی»، ص ١١-١٢.

[١٢١٠]- همان، ص ١٥.

[١٢١١]- همان، ص ١٧.

[١٢١٢]- همان، ص ١١.

[١٢١٣]- ر. ک، «تفسیر العیاشی»، (١/١٩٩)، «البرهان» (١/٣١٩)، «الصافی» (١/٣٠٥).

[١٢١٤]- تخریج این روایت در صفحات قبل همین کتاب گذشت.

[١٢١٥]- «الکافی» کتاب الروضه، (١٢/٣٢٣) (ضمن کتاب شرح جامع از مازندرانی).

[١٢١٦]- «الانوار النعمانیه»، (١/٨١-٨٢).

[١٢١٧]- منبع سابق.

[١٢١٨]- این حدیث را بخاری در صحیح خود، درکتاب فضائل الصحابة، باب مناقب عمر س روایت کرده است (٧/٤١). همراه با شرح فتح الباری.

[١٢١٩]- «الانوار النعمانیه»، (٢/١١١).

[١٢٢٠]- «الابانة»، از ابن بطه، ص ٤١.

[١٢٢١]- ر. ک، «رجال الکشی»، ص ٥٩-٦٠، «تفسیر العیاشی»، ١/١٤٨، ١٨١، ٢/١١٦ «البرهان»، (١/٢٥٤، ٤٧٦).

[١٢٢٢]- «رجال الکشی»، ص ٤٥.

[١٢٢٣]- همان، ص ٤٥.

[١٢٢٤]- «رجال الکشی»، ص ٥٣، ٥٥، ٥٦، «تفسیر العیاشی»، (٢/٣٠٥، ٣٣٧).

[١٢٢٥]- «رجال الکشی»:، ص ٦٠ در «الکافی» آمده است که ابن عباس کافر، جاهل و سبک مغز است (١/٢٤٧).

[١٢٢٦]- ر. ک، «رجال الکشی»، ص ٥٧-٦٠)، «الکافی» (١/٣٠٠)، «البحار» (٥٣/٩٠).

[١٢٢٧]- «أصول الکافی» (٢/٣٨٠)، «رجال الکشی» ص، ١٣٣.

[١٢٢٨]- «الکافی»، کلینی، (١/٣٧٢) و ر. ک «البحار» مجلسی، (٢٥/١١٢-١١٤).

[١٢٢٩]- «نهج البلاغة»، ص ٤٤٨.

[١٢٣٠]- همان، ص ٣٢٣.

[١٢٣١]- «المقالات و الفرق»، قمی، ص ٢٠ و «فرق الشیعة»، نوبختی، ص ١٩-٢٠.

[١٢٣٢]- ر. ک، «الامام الحسین»، عبدالله الولایلی، مقدمه‌ی چاپ دوم، ص٣، ٤، ١٩ و رجوع شود به «المنتقی»، ص ٢٧١-٢٧٣.

[١٢٣٣]- «السرائر»، ابن ادریس، ص ٤٧٥ و ر. ک «تاریخ الکوفة»، ص ٦٢.

[١٢٣٤]- «روضات الجنات» خوانساری، (٦/٣٠٠-٣٠١) و ر. ک «الحکومة الاسلامیة»، ص ١٢٨، ابن قیم : درباره‌ی این طوسی که کتاب‌های شیعه از وی تعریف می‌کند، می‌گوید: «نصیر و یاور شرک و کفر،ملحد، وزیر ملحدان، نصیرالدین طوسی وزیر هولاکو، سپس از آراء و نظریات الحادی او و از توطئه‌های او علیه مسلمانان نوشته است. ر. ک «إغاثة اللهفان»، (٢/٢٦٣).

[١٢٣٥]- «الکنی و الالقاب»، عباس قمی، (٢/٥٥).

[١٢٣٦]- «الصارم المسلول»، ص ٥٨٦-٥٨٧.