مسأله تقریب بین اهل سنت و شیعه

فهرست کتاب

پيش درآمد

پيش درآمد

بسم الله الرحمن الرحیم

این کتاب در اصل پایان نامه‌ایست که نویسنده برای اخذ مدرک کارشناسی ارشد (فوق لیسانس) به رشته‌ی تحریر درآورده و با رتبه‌ی ممتاز پذیرفته شده است.

از آنجایی که این اثر در تاریخ ٦/٧/١٣٩٨هـ، (مصادف با ٢٣/٣/١٣٥٧ش)، به پایان رسیده و ثبت شده، لذا حوادث و اتفاقاتی که پس از آن تاریخ در منطقه رخ داده تأثیری در انتخاب موضوع آن نداشته است.

نویسنده ترجیح داده همان گونه که برای بار نخست کتابش را نوشتۀ بدون هیچ گونه تغییری به چاپ برساند که البته این به معنای پس گرفتن آنچه در آن آمده و یا اظهار برائت از آن نیست، بلکه بیان یک واقعیت است. همچنین با به تأخیر به چاپ رسانده آن سعی کرده تا مطالب آن وسیله و ابزاری برای تأیید فرعون‌های زمان قرار نگیرد و نویسنده متهم به جانبداری و یا چاپلوسی سلاطین و پادشاهان روز نشود.

ستایش خدایی را که پروردگار جهانیان است و درود و سلام بر پیامبر او محمد ص و تمام خاندان و یارانش.

امّا بعد....

قضیه ما ایجاد همبستگی بین فرقه‌های مختلف أمّت و تلاش برای اصلاح در میان آن‌ها و گردآوردن‌شان در چهار چوب حق و هدایت و پر کردن شکاف موجود میان آن‌ها و به هم نزدیک کردن گروه‌های درگیر آن به یکدیگر، از بزرگترین اصول اسلام و از برترین راه‌ها و درواز‌های خیر و جهاد فی سبیل الله است.

امّت اسلامی به قدری که از ناحیه‌ی تفرقه و اختلاف و درگیری فرقه‌های مختلفش ضربه و آسیب دیده، از هیچ ناحیه‌ی دیگری ضربه و آسیب ندیده است. همواره دشمنان اسلام بوده‌اند که آتش این درگیری و فتنه را روشن می‌کرده و از آن بهره‌ها می‌برده‌اند و چیزی جز ناکامی و شکست از آن عاید مسلمانان نمی‌شده است. پیداست که دشمنان به هدف شوم خود که پاره پاره کردن امّت و پراکنده کردن جمع آن بود دست نیافتند، مگر پس از آنکه بذر فتنه و اختلاف را در آن پاشیدند و عوامل نزاع و درگیری را در صفوف آن پدید آوردند. تلاش دشمنان جهت بر هم زدن وحدت امت اسلامی از همان سپیده دم طلوع خورشید دولت اسلامی در مدینه منوره، با سعی و تلاش برای ایجاد تفرقه بین دو قبیله اوس و خزرج با برانگیختن شعارهای قومی و احیای کینه‌های تاریخی آغاز شد، امّا آن تلاش‌ها در سایه رهبریت حضرت پیامبر اکرم ص به ناکامی بدل گشت.

به گفته‌ی امام ابن حزم: دشمنان اسلام پس از آنکه مبارزه با اسلام را به صورت جنگ و رویارویی مستقیم بارها آزمودند و در هر مرتبه خداوند متعال حق را سربلند و پیروز ‌گردانید، به این نتیجه رسیدند که از راه حیله و نیرنگ و برنامه‌ها و توطئه‌های نهان بهتر می‌توانند به اسلام و مسلمانان ضربه بزنند، پس گروهی از آنان به ظاهر به اسلام گرویدند و با اظهار محبت به اهل بیت و اظهار نفرت و انزجار از ستمی که (به ادّعای شیعیان) به علی س روا داشته شده است، شیعیان را به سوی خود متمایل کرده، آنان را به بیراه‌های گوناگونی سوق دادند و سرانجام از اسلام بیرون‌شان بردند[١].

در نتیجه بسیاری از گرو‌هایی که خود را مسلمان می‌خوانند، امّا بهره‌ای از اسلام نبرده‌اند، از دایره‌ی آن خارج شدند و آراء و عقایدی بیگانه از اسلام و به دور از کتاب خدا و سنت پیامبر ص اظهار کردند. ظهور این فرقه‌ها و این اندیشه‌ها و عقاید آثار دراز مدّت و عمیقی در ایجاد تفرقه میان امّت اسلامی و تضعیف آن از خود به جای نهاد چرا که اگر مردم عمل به بخشی از آنچه را خدا نازل کرده ترک کنند، دشمنی و عداوت و کینه بین آنان به وجود خواهد آمد، زیرا که دیگر امر مشترکی که گرد آن جمع شوند وجود نخواهد داشت و مصداق آیه‌ی مبارکه‌ی: ﴿فَتَقَطَّعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَيۡنَهُمۡ زُبُرٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ٥٣ [المؤمنون: ٥٣]. «اما آن‌ها کارهاى خود را در میان خویش به پراکندگى کشاندند، و هر گروهى به راهى رفتند؛ (و عجب اینکه) هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند» خواهند شد[٢].

سرانجام دشمنان آنچه را در پیِ آن بودند عملی ساختند و ثمره‌ی توطئه‌ی‌شان را علیه مسلمانان چیدند.

آری! دردناک‌ترین...، طولانی‌ترین... و خطرناک‌ترین اختلاف و درگیری، آن اختلاف و درگیری‌ای است که میان اهل سنت و شیعیان به وجود آمده و تاریخ اسلام را لکه‌دار نموده است.

تاریخ حوادث و اتفاقات بسیار خونینی از درگیرهای خشونت‌آمیز بین این دو گروه به خود دیده است، و فتیله‌ی این آتش که همواره روشن بوده و تنها باتوجه به شرایط زمانی کم و یا زیاد می‌شده است.

و شعله‌های آن تا به امروز نیز زبانه می‌کشد. به نظر می‌رسد که دشمنان با گسترده کردن و شدّت بخشیدن به اختلاف موجود میان اهل سنت و شیعیان در پی بهره‌برداری از آن هستند، تا دستاوردهای هر چه بیشتری داشته باشند. دشمنان به خوبی می‌دانند که به خواسته‌ها و آرزوهای شوم‌شان تنها در فضایی که تفرقه بر آن حاکم و آتش جنگ و درگیری و فتنه در حال زبانه کشیدن است، خواهند رسید؛ به همین جهت همواره کوشیده‌اند، این آتش را با رساندن هیزم به آن پیوسته روشن نگه دارند. گرچه تلاش برای ایجاد وحدت و همبستگی میان گروه‌های پراکنده‌ی امّت اسلامی، پیشینه، دیرینه‌ای دارد، امّا متأسفانه این تلاش‌ها نیز از نیرنگ و توطئه‌ی دشمن در امان نمانده است و می‌بینیم که قضیه‌ی وحدت، تقریب و ایجاد همبستگی میان مذاهب و فرقه‌های اسلامی در راستای مشروعیت بخشیدن به باطل و پوشاندن لباس اصالت به افکار و اندیشه‌های وارداتی مورد سوءاستفاده قرار گرفته است تا بذرهای فتنه و عوامل اختلاف همچنان در امّت باقی بماند و هر گاه خواسته باشند بتوانند این آتش زیرخاکستر را بار دیگر شعله‌ور سازند.

قرآن راه و روش وحدت امّت اسلامی را به روشنی ترسیم کرده است. قرآن می‌فرماید: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ [آل عمران: ١٠٣]. «و همگى به ریسمان خدا ( قرآن و اسلام، و هرگونه وسیله وحدت)، چنگ زنید، و پراکنده نشوید».

تنها راه وحدت، چنگ زدن به ریسمان الهی و گرد هم آمدن بر حق و هدایت است و تفرقه نتیجه‌ى چیزی جز دوری از این راه و روش ندارد.

همچنین قرآن برنامه و دستور العملی را که مسلمانان به هنگام اختلاف و نزاع بایستی آن را در پیش گیرند، را نیز بیان فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ [النساء: ٥٩]. «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا».

علما فرموده‌اند مراد؛ کتاب خدا و پس از وفات پیامبر ص؛ سنت ایشان است[٣].

اگر در میان امت جنگ و درگیری رخ داد، خداوند متعال درباره‌ی آن فرموده است: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ [الحجرات: ٩]. «و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آن‌ها را آشتى دهید؛ و اگر یکى از آن دو بر دیگرى تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد؛ و هرگاه بازگشت (و زمینه صلح فراهم شد)، در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید؛ و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست مى‏دارد».

البته این راهکار و برنامه ویژه‌ی مسلمانانی است که از دستورات خداوند پیروی می‌کنند، اما کسانی که خود را مسلمانان می‌خوانند، در واقع علیه اسلام‌اند، چهره‌‌ی واقعی آن‌ها را بایستی به امت معرفی کرد تا از دشمنی و عداوت آن‌ها آگاه شوند و بدون شک در پیش گرفتنِ روش مذکور با آن‌ها هیچ‌گونه سودی ندارد.

در عصر حاضر نیز تلاش‌های زیادی برای نزدیک کردن اهل سنت و شیعه به یکدیگر صورت گرفته است، چون تلاش‌های مجمع تقریب مذاهب اسلامی، که مقر آن در قاهره است و غیره. که این تلاش‌ها بر این اصل استوار‌اند که: «میان اهل سنت و شیعه در اصول ایمان، ارکان اسلام و یا مسایل قطعی و اساسی دین اختلافی وجود ندارد»[٤]. و: «اختلاف میان آن‌ها تنها اندک اختلافی در برخی از نظریات فلسفی و آرای کلامی است که هیچ‌گونه ارتباطی با اصول اعتقادی ندارد»[٥]. و با این تصور که: «در برخی از مسایل فرعی، هیچ اختلافی میان آن‌ها نیست»[٦]. و «نزاع و درگیری موجود میان آن‌ها زاییده‌ی اوهام و تصورات نادرستی است که در اثر دور ماندن طویل المدت آن‌ها از یک دیگر به وجود آمده است»[٧].

و «این دشمنان هستند که این اختلاف و درگیری را تشویق می‌کنند و به آن دامن می‌زنند، و واقعیت این است که در صورت تحقیق و بررسی هیچ اختلافی بین طرفین باقی نمی‌ماند». و «اگر مسلمانان درک کنند که میان عقایدی که ایمان آوردن به آن‌ها واجب است و میان معارف فکری‌ای که اختلاف در آن‌ها یک امر طبیعی شمرده می‌شود و خللی به عقیده وارد نمی‌کند، تفاوت وجود دارد؛ مشکل آسان خواهد شد و خواهیم توانست بر آنچه بدان اتفاق‌نظر داریم اجتماع و اتفاق کنیم، و اگر هم اختلافی بماند چون اختلاف موجود میان مذاهب فقهی مختلف خواهد بود، و دیگر با هم درگیر نخواهیم شد و یکدیگر را متهم نخواهیم کرد و بی‌اعتمادی و سوء ظن و شک و تردید موجود میان ما که باعث شده است از هرگونه ارتباط فرهنگی و حتی داد و ستد و ازدواج و وصلت با یکدیگر خودداری کنیم، از میان ما رخت خواهد بست»[٨].

«نبودن ارتباط میان فرقه‌های مختلف اسلامی شکاف‌های عمیقی بین آن‌ها به وجود آورده است که پر کردن آن نیازمند فراخوان و حرکتی است که تلاش‌ها را سازمان‌دهی ‌کند. و نیازمند دعوتگران مخلص و فداکاری است که تمام توان و نیروی خود را صرف شناساندنِ معارف یک گروه به گروه دیگر بکنند»[٩].

بر مبنای همین حکم – که اختلافی میان اهل سنت و شیعه وجود ندارد – شیعیان خواستار به رسمیت شناخته شدن مذهب‌شان به عنوان مذهب پنجم شدند و شلتوت نیز «فتوایش» را مبنی بر جواز پیروی از مذهب جعفری صادر کرد و شیعیان برخی از کتاب‌های فقهی خویش را در مناطق اهل سنت پخش کردند و برخی از منتسبان به اهل سنت هم خواهان آن شدند که اهل سنت همان گونه که به کتاب صحیح بخاری و دیگر کتاب‌های حدیثی خویش استناد و مراجعه می‌کنند، به کتاب‌های حدیثی شیعه نیز استناد و رجوع کنند و برخی از آن‌ها حتی به تحقیق و بررسی تعدادی از کتاب‌های شیعه و نشر و پخش آن‌ها در مناطق اهل سنت همّت گماشتند. خلاصه در این زمینه چیزهای زیادی گفته و نوشته شده و انجام گرفته است که سخن گفتن از آن‌ها بحث را به درازا می‌کشاند. امّا در مناطق شیعه در این زمینه فعالیت چشم‌گیری صورت نگرفته است گویا در مسئله‌ی تقریب تنها اهل سنت کوتاهی کرده‌ بودند که می‌بایستی جبران کنند!

لازم است «مسئله‌ی تقریب» به صورت علمی و موضوعی مورد تحقیق و بررسی قرارگیرد تا چشم‌انداز و راه آن روشن گردد و تقریب - در صورت امکان‌پذیر بودن - از روی آگاهی و از روی برنامه و منهجی روشن و درست صورت گیرد.

بدون تردید عدم وجود اختلاف میان مسلمانان آرزوهای هر مسلمانی است، و برآورده شدن آن هر مؤمنی را شادمان می‌کند و دعوتگران تقریب نیز به ما مژده می‌دهند که بین طرفین هیچ گونه اختلاف ریشه‌ای وجود ندارد و آنچه علمای فرقه‌شناسی و امامان عقیده و دین گفته‌اند توهمی بیش نیست، امّا همان گونه که وحدت و تقریب میان امت و یکی شدن آن، دستاورد و موفقیت بسیار بزرگی برای حال و آینده آن به حساب می‌آید؛ ادعای عدم وجود اختلاف ریشه‌ای میان آن‌ها ـ علی‌رغم وجود این نوع اختلاف ـ نیز امری بسیار خطرناک است، چرا که چنین فتوایی در واقع حکم به درستی و حق بودن گمراهی و باطل است، که این خود یک نوع مانع‌تراشی در برابر دین خدا و شریعت الهی شمرده می‌شود، چرا که اگر صاحبان آن گمراهی، عقاید و باورهای باطل‌شان را عین اسلام پندارند و سپس آن‌ها را از لحاظ عقلی نادرست تشخیص دهند، در رابطه با دین اسلام دچار شک و تردید خواهند شد و در جستجوی مذاهب و عقایدی دیگر برخواهند آمد. و همچنین این «فتوا» و «حکم» بایستی از روی آگاهی و دلیل باشد، چرا که کتمان اختلاف، علی‌رغم وجود آن، باعث از بین رفتن آن نخواهد شد، بلکه موجب استمرار و بزرگ شدن آن می‌گردد.

اگر بیماری، بیماری خود را نادیده بگیرد، بی‌گمان با گذشت روز به هلاکت خواهد رسید، پس به جای فرو بردن سر در ریگ و چشم بستن بر واقعیت، بایستی با آن روبرو شد، گرچه این برخورد در ظاهر تلخ و سخت باشد. مگرنه اینکه دین ما دین خیرخواهی و نصیحت است، پس بهترین روش «درک واقعیت» و «ماهیت مشکل» همان جستجوی راه‌حل درست و ریشه‌ای است.

بسی ضروری است، تمام پژوهشگران مخلص توان و تلاش خود را برای کشف ریشه‌های اختلاف و عوامل آن و برگرفتن نقاب از چهره‌ی باطلی که معترضان همواره در پی درست جلوه دادن آن بوده‌اند و معرفی دشمنانی که تخم اختلاف را در میان امّت می‌پاشند، تا آن را ناکام و ناکار آمد کنند؛ در کنار هم قرار دهند.

بنابراین من در این «تحقیق و بررسی» سعی خواهم کرد:

ریشه‌های اختلاف را پیدا کرده، نظر دعوتگران تقریب را درباره‌ی آن‌ها بیان کنم و پس از آن به تلاش‌هایی که صرف رفع اختلاف و نزدیک کردن طرفین به یکدیگر شده خواهم پرداخت و درباره‌ی آن‌ها نظرم را بیان خواهم کرد و آنگاه خواهم گفت آیا راهی عملی و موفقیت آمیز برای حل اختلاف‌های فیمابین وجود دارد و یا خیر؟

بررسیِ «موضوع تقریب» را با تعریف اهل سنت و بیان ریشه‌های اختلاف و مظاهر آن در میان طرفین، آغاز کرده‌ام و این یک امر مهم و اساسی درباره‌ی «موضوع تقریب» است چرا که حکم و داوری درباره‌ی چیزی، از شناخت درست آن نشأت می‌گیرد. پس چگونه می‌توان پیش از تعریف شیعه و اهل سنت بر مسند قضاوت درباره‌ی موضوع تقریب و وحدت بین آن‌ها نشست؟ و چگونه پیش از بحث و بررسی ریشه‌های اختلاف طرفین می‌توان به این حقیقت رسید که آیا وحدت و تقریب بین آن‌ها علماً و در عالم واقع امکان‌پذیر هست یا خیر؟ بررسی موضوع فوق رکن اساسی بحث تقریب و وحدت است و لذا آن را در دو بخش بیان کرده‌ام.

بخش اول درباره‌ی اهل سنت و تعریف اهل سنت است؛ که منابع آن‌ها در دریافت عقیده، و مختصری از مهم‌ترین معتقدات آن‌ها که شیعیان در آن‌ها راهی جز اهل سنت در پیش گرفته‌اند، را در برمی‌گیرد و این مطالب را از منابع اهل سنت گردآوری کرده‌ام.

ممکن است کسی بگوید: «ممکن است شیعه نیاز به تعریف و معرّفی داشته باشد، امّا آیا اهل سنت هم نیاز به تعریف و معرفی دارد؟ آیا عادلانه و مناسب است که متمسک به حق با مخالف جدا شده در یک سطح قرار داده شود و اهل سنت با گروهک‌هایی که از آن منشعب شده‌اند هم‌سنگ و برابر قرار گیرد»؟

در پاسخ به چنین کسی باید گفت: «شیعیان نیز شاید چنین اعتراض داشته باشند، زیرا آنان هم مدّعی حقانیت مذهب‌شان هستند، و افزون بر آن معرفی دو گروه شیعه و سنی و ریشه‌یابی اختلافاتشان به هیچ وجه به معنای هم‌سطح و هم‌سنگ قرار دادن آن‌ها نیست، هر یکی از خودش عقیده و رویکردی دارد، وانگهی اهل سنت هم به کسانی نیاز دارند که آن‌ها را معرفی کند، به ویژه در این برهه از زمان که غربت اهل سنت و توطئه و نیرنگ دشمنان علیه آن‌ها بیش از پیش افزایش یافته است». شاید این معرفی نه برای اهل سنت، بلکه برای شیعیان که اهل سنت بگونه‌ای غیرواقعی به آن‌ها معرفی شده‌اند؛ مفید واقع شود.

شاید هم این گفته که اختلافی بین اهل سنت و شیعه نیست، ریشه در تصویر نادرستی داشته باشد که در کتاب‌های شیعه از اهل سنت ترسیم شده است.

در بخش دوم به بررسی شیعه پرداخته‌ام؛ در آغاز تعریفی از شیعه آورده‌ام، و چگونگی به وجود آمدنِ فرقه‌های مختلف در آن را مورد بحث قرار داده‌ام. سپس به بررسی و ارزیابی فرقه‌های مهم معاصر آن یعنی؛ «اثنا عشریه»، «اسماعیلیّه» و «زیدیّه» پرداخته‌ام. چرا که برخی از پیروان هر یکی از این فرقه‌ها منادی وحدت و تقریب بوده‌اند.

سرانجام فرقه‌ی «رافضی اثنا عشریه» را موضوع بررسی تفصیلی قرار داده‌ام، زیرا که این فرقه با منابع هشتگانه‌ی حدیثی‌اش تقریباً اکثر آراء و نظریات فرقه‌های شیعه را – همان گونه که به تفصیل خواهد آمد – در برگرفته است و افزون بر آن این فرقه اکثریت شیعه جهان کنونی را تشکیل می‌دهد، بگونه‌ای که گفته شده است اگر اصطلاح شیعه به صورت مطلق ذکر شود مراد از آن همین فرقه خواهد بود، و فعال‌ترین گروه در امر دعوت به تقریب نیز همین گروه است، به صورتی که در این زمینه کتاب‌هایی پخش کرده، دعوتگران گسیل داشته و مراکزی برپا کرده است.

پس نخست عقیده‌ی «رافضه» را درباره‌ی اصول اسلامی ثابت شده از کتاب و سنت و اجماع امت که همه مسلمانان بر آن‌ها اتفاق دارند، بیان کرده‌ام و سپس از عقاید و باورهای آن‌ها مثل امامت، عصمت، تقیّه، رجعت، غیبت، بداء و اعتقادشان نسبت به یاران پیامبر اکرم ص سخن به میان آورده‌ام. سپس در پایان این دو بخش نتیجه‌ی بحث و بررسی درباره اهل سنت و شیعه را با داوری درباره‌ی «قضیه‌ی تقریب» بیان کرده‌ام و تنها به این هم بسنده نکرده‌ام. بلکه آرا و نظریات داعیان تقریب را در مورد اختلاف‌های اساسی میان اهل سنت و شیعه که در این کتاب مورد بحث قرار گرفته‌اند، در یک بخش کامل آورده‌ام، تا روشن شود که آیا دعوت تقریب توانسته است چیزی از مسایل اختلافی را تغییر دهد، بگونه‌ای که اختلافی بین طرفین باقی نمانده باشد، ولو در برخی موارد بسیار جزئی؟ و یا این که وضع غیر از این است. به همین جهت در این باب بیشتر بر آرای علمای معاصر شیعه تکیه کرده‌ام همان گونه که پیش از آن اغلب بر احادیث آن‌ها از «معصومین‌شان» و اقوال علمای گذشته، آن‌ها تکیه کرده بودم.

در بخش چهارم نیز در فصل نخست از مهم‌ترین تلاش‌های گذشته و حال در راستای تقریب سخن گفته‌ام و در پرتوی بررسی‌ها و تحقیقات گذشته به صورت مختصر به ارزیابی آن‌ها پرداخته‌ام.

در فصل دوم نیز بحثی را تحت عنوانِ «آیا راهی برای تقریب وجود دارد؟» مطرح کرده‌ام و در آن به عرضه و ارزیابی مهم‌ترین گفته‌ها و راه‌های ممکن برای تحقق تقریب و رفع اختلافات فیمابین پرداخته و در آخر «نظر و پیشنهاد برگزیده» را بیان کرده‌ام.

در آغاز تحقیقاتم سعی کردم منابع دست اول موضوع را پیدا کرده حقایق را از سرچشمه‌های اصلی آن دریافت کنم، اما دسترسی به کتاب‌های مرجع و معتبر شیعه چندان آسان نبود و برای به دست آوردن آن‌ها مجبور شدم رخت سفر بربندم.

پس نخست به مصر – مقرّ دارالتقریب – سفر کردم و در آنجا به کمک جناب شیخ عبدالعزیز عیسی وزیر سابق ازهر و گرداننده‌ی ارگان رسمی دارالتقریب «رساله الاسلام» توانستم وارد «دارالتقریب» که در زمان حضور من در‌هایش بسته بود و اثری از فعالیت و جنب و جوش در آن دیده نمی‌شد – شده چند روزی از کتابخانه‌ی آنجا استفاده کنم.

همچنین جناب شیخ بخشی از کتاب‌ها و نشریات چاپ شده توسط دارالتقریب چون «فقه التقریب»، «معالم التقریب» و «دعوت التقریب» را به من هدیه داد و همچنان تمام شانزده جلد مجله‌ی درالتقریب را به صورت امانت در اختیار من گذاشت. و نیز دو بحث «تلاش‌های دارالتقریب، و ارزیابی آن» که در مجموع بسیار برایم مفید واقع شد. خداوند متعال به جناب شیخ جزای خیر دهد.

همچنین سعی کردم با برخی از علمای مصر که به عنوان موافق یا مخالف حرکت تقریب را از نزدیک مشاهده کرده بودند، دیدار کنم و در این رابطه چنانکه در بالا ذکر شد، با شیخ عبدالعزیز عیسی مدیر ارگان رسمی دارالتقریب به عنوان یکی از موافقان و با شیخ محمد حسین مخلوف – مفتی سابق مصر – به عنوان یکی از مخالفان دیدار و گفت‌و‌گو کردم و ایشان نظر خویش را در رابطه با حرکت تقریب بیان کردند. از کتابخانه، شیخ محب الدین خطیب: که به شدّت مخالف حرکت تقریب بود نیز دیدن کردم و از کتاب‌های شیعی موجود در آن استفاده بردم.

از دانشگاه «الازهر» و «مرکز تحقیقات اسلامی» نیز به منظور استفاده از آن‌ها در رابطه با موضوع تحقیقم دیدن کردم.

پس از آن به کویت سفر کردم و به دیدن برخی از انجمن‌های شیعه در آنجا رفتم و با جمع زیادی از اعضای آن‌ها جلسات و دیدارهای طولانی‌ای داشتم و آنان نیز برخی از کتاب‌ها و نشریات خویش را به من اهدا کردند. به برخی از کتابخانه‌های مساجد شیعه در کویت نیز سر زدم و برخی از کتاب‌هایی را که برای تبلیغ مذهب‌شان توزیع می‌کردند به دست آوردم.

از کویت به عراق سفر کردم و این سفر برای من خیلی مفید واقع شد، چرا که به مجموعه‌ای از کتاب‌های معتبر شیعه همانند کتاب‌های «کلینی»، «قمی»، «حرّ عاملی»، «مجلسی» و دیگران و نیز به تصویری از نسخه، خطی کتاب «فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب» دست یافتم.

هم‌چنانکه به مجموعه‌ای دیگر از کتاب‌های شیوخ و مراجع معاصر شیعه دست یافتم که از آن‌ها اطلاعاتی درباره‌ی موضوع بخش سوم و نظریات داعیان تقریب در رابطه با مسایل اختلافی مهمّ، به دست آوردم. هم‌چنین به تصویرهایی از نسخه‌های خطی کتاب‌های علمای اهل سنت مثل «تحفه‌ی اثنا عشریه»، در بیش از هزار صفحه، «السیّوف المشرقه»، و«نقض عقاید الشیعه»، و«کشف غیاهب الظلمات»، و غیره دست یافتم.

هم‌چنان از اماکن مذهبی شیعه در عراق مثل «کاظمیّه»، «نجف» و غیره دیدن کردم. از کتابخانه‌ی شیخ خالصی از علمای بزرگ شیعه و از رهبران دعوت وحدت اسلامی نیز دیدن کرده با فرزندان وی ملاقات کردم و آن‌ها نیز برخی از کتاب‌های پدرشان را که درباره‌ی موضوع تحقیق نوشته شده بود، به من اهدا کردند. از عراق به پاکستان سفر کردم و در شهرهای کراچی، لاهور و فیصل آباد با برخی از علمای اهل سنت که پی‌گیر قضیه، تشیع بوده و به آن اهمیت می‌دادند ملاقات‌هایی داشتم. «این جا لازم است به ویژه از علاّمه عبدالستار تونسوی که درب کتابخانه‌ی شخصی‌اش را در موضوع شیعه بر روی من گشود و فهرستی را که خود تهیّه کرده بود و تقریباً دربرگیرنده‌ی تمام غلوها و اغراق‌های شیعیان و نقد و رد آن‌ها از کتاب‌های خودشان بود را به من ارائه کرد و کتاب‌هایی را که در رد شیعه نوشته بود نیز به من اهدا کرد؛ یاد و سپاسگزاری ‌کنم. خدا به ایشان پاداش نیکو دهد.

این بود گوشه‌ای از آنچه برای تهیّه‌ی مواد لازم برای تکمیل این موضوع و پروژه‌ی مهمم انجام داده‌ام[١٠].

أمّا بحث بررسی و تحلیل منابع؛ در این رابطه باید گفت تنگ بودن عرصه و گسترده بودن بحث و گستردگی و پراکندگی ابعاد آن اجازه‌ی طرح آن را نمی‌دهد و تنها به این نکته بسنده می‌کنم که برای به دست آوردن شناختی واقعی و درست و عادلانه و بی‌طرفانه از شیعه، از کتاب‌های معتبر خودشان درباره‌ی آن‌ها تحقیق کرده‌ام و مقتضای عدل و داد نیز همین است.

مسلمان موظف است حتی در مورد غیرمسلمانان عدالت را از دست ندهد، گرچه این امر بر وی سخت و گران آید. ﴿وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنَ‍َٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ [المائدة: ٨]. «دشمنى با گروهى، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگارى نزدیکتر است».

و رعایت امانت و منهج علمی نیز این گونه را ایجاب می‌کند.

گذشتگان صالح ما با گروه‌های اهل بدعت همواره منصفانه و عادلانه رفتار می‌کرده‌اند. شیخ الاسلام ابن تیمیه: در این باره می‌فرماید: «اهل سنت با آن‌ها - یعنی روافض - عادلانه رفتار می‌کنند و بر آن‌ها ستم روا نمی‌دارند، چرا که ظلم مطلقاً حرام است. حتی رفتار اهل سنت با آن‌ها از رفتار برخی از گروه‌های اهل بدعت با گروهی دیگر و از رفتار برخی از شیعیان با برخی دیگر عادلانه‌تر است و این چیزیستکه خودشان به آن اعتراف دارند و می‌گویند: رفتارش با ما از رفتار برخی از ما با برخی دیگر عادلانه‌تر است»[١١]. برخی از کتاب‌های معتبر شیعه هم به این امر شهادت داده‌اند، به طور مثال در کافی آمده است: «یکی از شیعیان به نام عبدالله بن کیسان به یکی از امامان خود گفت: «من بزرگ شده‌ی سرزمین فارس هستم و با مردم در امور داد و ستد و غیره معاشرت دارم، گاهی با کسی معاشرت می‌کنم می‌بینم که دارای اخلاق نیکو و سرشت پسندیده وامانت‌دار است، پس از بررسی می‌بینیم که از دشمنان شما - یعنی از اهل سنت - است و گاهی با کسی معاشرت می‌کنم، می‌بنیم که بداخلاق، خائن و تندخوست[١٢] و پس از بررسی درمی‌یابیم که از دوستان و پیروان شما - یعنی شیعه - است».

از آنجایی که خودم را موظف کرده‌ام، درباره‌ی شیعه از کتاب‌های اساسی و معتبر خود آن‌ها تحقیق کنم، از هیچ کتابی از کتاب‌های آن‌ها نقل قول نکرده‌ام، مگر آنکه گفته‌هایی را در توثیق آن کتاب، از کتاب‌های خودشان آورده‌ام. همچنین در صورت امکان نظرات شیوخ و علمای حدیث‌شان را درباره‌ی صحت و سقم احادیثی که از معصومین خود روایت می‌کنند - بنا به معیار خاص خودشان در این مورد - ذکر می‌کنم. گرچه برخی از شیوخ آن‌ها که اخباریون نامیده می‌شوند، تمام احادیثی را که در کتاب‌های چهارگانه از معصومین روایت شده‌اند توثیق می‌کنند و صحیح می‌دانند، امّا برخی دیگر که اصولیون نامیده می‌شوند تمام آن‌ها را صحیح نمی‌دانند.

حقیقت این است که تصحیح و تضعیف احادیثِ آمده در کتاب‌های حدیثی شیعه اغلب چندان آسان نیست. اگر خواسته باشی حدیثی را براساس بررسی سند آن از کتاب‌های رجال آن‌ها مثل «رجال الکشی» و یا «تنقیح المقال» ممقانی تصحیح و تضعیف کنی، خواهی دید که سند برخی از احادیث کامل نیست و برخی از احادیث مثل احادیث کتاب «الاحتجاج» اصلا سند ندارند، اما با وجود این نزد آن‌ها مقبول و معتبراند، و برخی از کتاب‌ها مثل کتاب «البحار» مجلسی، و «الوسائل» حر عاملی، نیز از منابعی نقل حدیث می‌کنند که در حال حاضر وجود ندارند و فقط به این قول بسنده می‌شود که منابعی که حدیث از آن‌ها نقل شده نزدشان معتبر و موثق است. بنابراین من به روش ذکر صحت و سقم حدیث از نظر خود آنان – در صورت امکان – و با ذکر موثق و معتبر بودن کتاب نزد آن‌ها و یا ذکر متواتر بودنِ روایت نزدشان و اثبات این امر با بیان تعداد احادیث و روایات آن در کتاب‌های‌شان و ذکر کتاب‌هایی که در آن موضوع نگاشته شده‌اند، روی آورده‌ام.

ما بدان جهت از همه‌ی این روش‌ها استفاده کرده‌ایم تا آنچه را در رابطه با آن‌ها نقل و روایت می‌کنیم، معتبر و موثق باشد و شاید با پیروی ما از این روش خواسته‌ی آن‌ها برآورده گردد، چرا که یکی از علمای معاصر آن‌ها که لقب «حجت الاسلام» دارد می‌گوید: «توصیه‌ی ما به‌ آن‌ها – یعنی اهل سنت – آن است که از این پس در رابطه با شیعه جز از آنچه در منابع خود شیعه آمده چیزی ننویسند و حق ندارند در رابطه با آن‌ها از منابع دیگران که تا توانسته‌اند به شیعه دروغ بسته‌اند و نادرست‌ترین مطالب را به آنان نسبت داده‌اند، چیزی بنویسند»[١٣].

گرچه یکی از اندیشمندان به این توصیه عمل کرده و از کتاب‌های معتبر شیعه درباره‌ی آن‌ها نوشته است و برخی از آراء و نظریات‌شان را محترمانه و بی‌طرفانه و به صورت عقلی و با استناد به نصوص موثق و معتبرشان به نقد کشیده است، امّا با وجود این از خشم و انتقادشان در امان نمانده و نزدیک بوده تاوان این جسارت را با از دست دادنِ زندگی‌اش بپردازد[١٤].

امّا من علی رغم پیروی از روش بالا، گاهی به هنگام ذکر آراء و نظریات شیعه از ذکر «دیدگاه‌های دیگر» درباره‌ی آن‌ها نیز غفلت نمی‌کنم. البته پس از آنکه نخست آنچه را که در کتاب‌های معتبر شیعه آمده است ذکر کرده باشم، و همچنین درباره‌ی آراء و نظریات اهل سنت نیز گاهی این کار را کرده‌ام و به نظر خودم با این کار از روش مطلوب فاصله نگرفته‌ام.

من با کتابی که با این روش درباره‌ی قضیه‌ی تقریب نوشته شده باشد، برخورد نکرده‌ام و کسی را که به صورت تحلیلی و با بیان اصول فریقین و با روش موضوعی و به دور از جانب‌داری و انفعال آن را تحلیل و بررسی کند و به بیان نقاط قوّت و ضعف آن پرداخته باشد نیز نیافته‌ام. کتاب‌هایی که در این موضوع نوشته شده‌اند، یا کتاب‌هایی هستند که به صورت احساسی و عاطفی با قضیه برخورد کرده‌اند، و یا بر پایه‌ی ناآگاهی و یا تجاهل نسبت به واقعیت‌های موجود نگاشته شده‌اند، مثل کتاب «بین السنّه والشیعه» از دکتر سلیمان دنیا و «الاسلام بین السنّه والشیعه» از هاشم دفتردار و محمد علی زعبی و یا کتاب‌هایی هستند که تنها از کفر و گمراهیِ موجود در کتاب‌های شیعه بحث می‌کنند مثل کتاب «الخطوط العریضه» از محبّ الدّین خطیب و «الوشیعه» از شیخ موسی جارالله، و «السنّه والشیعه» از احسان الهی ظهیر، و «تبدید الظلام» از استاد ابراهیم جبهان. و کتابی با برنامه پژوهشی و تحقیقی و موضوعی و فراگیرانه‌ی موضوع با این ویژگی‌ها در کتابخانه‌ی اسلامی نیافتم، لذا کتاب من نخستین کتاب در این موضوع است و هر آغازی خواسته یا نخواسته کمبودهایی دارد، به ویژه درباره‌ی موضوعی به این مهمی که تلاشی جمعی و زمانی طولانی می‌طلبد.

من به قدر امکان سعی کرده‌ام در بحث و بررسی این قضیه از روشی پیروی کنم که روشی عادلانه و عالمانه و بی‌طرفانه به نظر می‌رسد. روشی که بر نقاط مهمّی انگشت نهاده و واقعیت‌ها و حقایق ارزشمندی را برای ما روشن کرده است، به ویژه آنکه در این کتاب مباحث مطرح شده که پیش از این مورد تحقیق و بررسی قرار نگرفته است، مثل؛ بیان آرای داعیان تقریب درباره‌ی مسایل اختلافی و نقد و بررسی آن‌ها، که موضوع بخش سوم کتاب است و همچنین بیان تلاش‌های گذشته و حال برای تقریب و ارزیابی آن‌ها و نیز بررسی آراء و راه‌های ممکن برای حل اختلاف فیمابین، که پیش از این‌ همه‌ی تحقیقات در این زمینه به ردّ شبهات شیعه و استدلال‌هایشان از کتاب‌های اهل سنت محدود بوده است. همچنین در مبحث عقاید شیعه، آرا تازه‌ای، مثل تصحیح احادیث آن‌ها طبق معیارهای خاص خودشان و تلاش در جهت آوردنِ همه‌ی احادیث موجود درباره‌ی هر قضیه و عقیده‌ای از عقایدشان و ذکر کتاب‌هایی که درباره‌ی آن موضوع نوشته شده‌اند، البتّه تا جایی که ممکن بوده است. سپس به مسئله‌ی سند نزد شیعه و زمان و سبب وضع آن و بیان و کشف احادیث و ابوابی که بعدها به برخی از کتاب‌های شیعه افزوده شده‌اند و نیز اولین کتابی که شیعیان نوشته‌اند و در برگیرنده بخش اعظم عقایدشان است و آن عبارت است از کتاب «سلیم بن قیس هلالی» و مسایل و مطالب دیگری که در آن آمده است و همه‌ی این‌ها مستلزم تلاش فراوان و صرف مدّت زمان طولانی در تحقیق و بررسی کتاب‌های شیعه بوده است.

از خداوند متعال می‌خواهم که گفتار و کردارمان را درست گرداند و ما را به راه راست رهنمون سازد.

در پایان خداوند را بر خیری که برایم فراهم کرد و کارها را برایم آسان نمود سپاسگذارم.

هم‌چنین از همه‌ی کسانی که در زمینه‌ی تهیّه‌ی این بحث دست مساعدت را به سویم دراز کرده‌اند کمال تشکر را دارم و از خداوند متعال می‌خواهم که به آن‌ها پاداش خیر دهد. درود و سلام و رحمت خدا بر پیامبرمان حضرت محمد ص و آل و اصحابش.

[١]- الفصل، ٢/١٠٩-١٠٨.

[٢]- مجموع، فتاوای شیخ الاسلام ابن تیمیّه، ١٣/٢٢٧.

[٣]- «التمهید»، از ابن عبدالبر، (٤/٢٦٤).

[٤]- فراخون تقریب در «رسالة الاسلام»، ص ٧.

[٥]- ر. ک «فتاوای شیخ شلتوت»، پیوست اسناد و مدارک.

[٦]- «رسالة الاسلام»، سال اول، عدد اول، ص ٢٢-٢٣، محمد حسین آل کاشف الغطاء.

[٧]- مقدمه‌ی کتاب «الدعوة الاسلامیة إلی وحدة اهل السنة والامامیة»، بر کتاب «خنیزی» از «محمد جواد مغنیه».

[٨]- «رسالة الاسلام» مجله دارالتقریب، سال اول، عدد اول، ١٣٦٨هـ ، ج ١، ص ٩٣، «صوت التقریب».

[٩]- محمد تقی قمی، در مقدمه‌ی کتاب «بین السنة والشیعة» از دکتر سلیمان دنیا.

[١٠]- مشهور به مولانا عبدالستار صاحب تونسوی. وی مجموعه‌ای از رساله‌ها و کتاب‌ها را به زبان اردو در رد شیعه نوشته است، از جمله «شأن صدیق اکبر»، «شأن فاروق اعظم» و غیره.

[١١]- منهاج السنة، (٣/٣٩).

[١٢]- کلمه‌ی به کار رفته در متن عربی «زعاره» است که معنای بداخلاق و تندخویی را می‌دهد، اما در برخی از نسخه‌ها واژه‌ی «دعاره» آمده که به معنای فساد اخلاقی است.«الکافی»، پانوشت (٢/٤).

[١٣]- صفحه‌ی ١٣ مقدمه‌ی کتاب «تحت رأیة الحق» که در رد بخش نخست کتاب «فجر الاسلام» نوشته شده است. نویسنده‌ی کتاب «عبدالله السبیتی» و مقدمه‌ی آن از مرتضی آل یاسین کاظمی است. نیز رجوع شود به کتاب «الشیعة فی المیزان» ص ١٤ از محمد جواد مغنیه.

[١٤]- وی احمد امین است و این مطلب را در زندگی‌نامه‌ی خودش ذکر کرده است. (ص ٢٢٩-٢٣٠).