مسأله تقریب بین اهل سنت و شیعه

فهرست کتاب

٥) البداء

٥) البداء

در قاموس آمده است، «بدا» «بَدْوَا» و «بُدُوّا» و «بَداءَة» همگی به معنای ظاهر شدن هستند و بدا له، في الأمر بدوا وبداء وبداة یعنی وی به نظر و ایده‌ای جدید رسید[١١١٦]. پس بدا در لغت و چنانکه در قاموس آمده است، دارای دو معناست.

١- به معنای ظاهر و پیدا شدن.

٢- به معنای پدید آمدن رأی جدید.

این هر دو معنا در قرآن آمده‌اند، به طور مثال ارشاد خداوند متعال: ﴿وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ يُحَاسِبۡكُم بِهِ ٱللَّهُ [البقرة: ٢٨٤]. «اگر آنچه را در دل دارید، آشکار سازید یا پنهان، خداوند شما را بر طبق آن، محاسبه مى‏کند».

از نوع معنای نخست، و ارشاد خداوند متعال: ﴿ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا رَأَوُاْ ٱلۡأٓيَٰتِ لَيَسۡجُنُنَّهُۥ حَتَّىٰ حِينٖ٣٥ [يوسف: ٣٥]. «و بعد از آنکه نشانه‏هاى (پاکى یوسف) را دیدند، تصمیم گرفتند او را تا مدتى زندانى کنند».

از نوع معنای دوم است.

نسبت دادن «بدا» به این هر دو معنا به خداوند متعال جایز نیست.

«بدا» در اصل عقیده‌ایست انحرافی از آن یهود، که در تورات که یهودیان آن را به هر نحوی که مایل بوده‌اند تحریف کرده‌اند و در آورده‌اند، نص‌هایی صریح زیادی که متضمن نسبت دادنِ مفهوم «بدا» به خداست، آمده است[١١١٧].

عقیده‌ی بدا نخست به فرقه‌های سبائیه‌ای که مدعی تشیع بودند انتقال یافت چرا که تمام فرقه‌های سبائیه «قایل به بدا هستند و می‌گویند خدا به ایده‌ها و اندیشه‌های جدید و گوناگونی می‌رسد»[١١١٨]. سپس «مختار بن عبید ثقفی»[١١١٩] اندیشه‌ی «بدا» را اختیار کرد: «چراکه وی مدعی علم غیب بود و هر گاه اتفاقی برخلاف آنچه وی خبر داده بود، پیش می‌آمد، می‌گفت: «چیز جدیدی به نظر پروردگارتان رسیده است»[١١٢٠].

سلیمان بن جریر - چنانکه گذشت - گفته است: «امامان رافضه برای پیروان‌شان دو عقیده ایجاد کرده‌اند که با وجود آن‌ها هیچگاه به دروغ‌های امامانشان پی نمی‌برند و آن دو بدا و اجازه‌ی تقیّه هستند»[١١٢١].

وی سپس توضیح می‌دهد که آن‌ها چگونه از عقیده‌ی بدا برای پوشاندن ادعاهای کاذب‌شان در مورد غیب استفاده می‌کنند. وی می‌گوید: «زمانی که امامان آن‌ها در دانستن آنچه اتفاق افتاده است و آنچه اتفاق می‌افتد و خبر دادن از آنچه در آینده اتفاق می‌افتد خود را همسان پیامبران در میان پیروان‌شان قرار دادند و به پیروان‌شان گفتند فردا چنین و چنان خواهد شد، اگر آنچه را که از آن خبر داده بودند، به همان صورتی که پیش‌گویی کرده بودند اتفاق می‌افتاد به پیروان‌شان می‌گفتند: «مگر ما نگفتیم چنین خواهد شد، ما از سوی خدا همان چیزی را که پیامبران می‌دانستند می‌دانیم و بین ما و بین خدا همان واسطه‌هایی که بین خدا و پیامبران بود و آنان به وسیله‌ی آن کسب علم می‌کردند، وجود دارد»، و اگر آنچه را پیش‌گویی کرده بودند درست از آب در نمی‌آمد می‌گفتند: «نظر خدا در این مورد تغییر کرده است»[١١٢٢].

پس «بدا» افترایست یهودی که سبائیه تلاش کردند آن را وارد عقاید مسلمانان نمایند، و مختار ثقفی برای تأیید ادعای دروغین علم غیب خود، از آن استفاده کرد و نسبت دادن آن به خدا درست نیست، اما شیعیان محکم به آن چسپیدند و آن را یکی از اصول عقیدتی خود قرار دادند و گفتند: «خدا به وسیله‌ی هیچ چیزی چون بدا عبادت نشده است»[١١٢٣]. و «خدا هیچ گاه هیچ پیامبری را نفرستاده است مگر با تحریم خمر و این که به عقیده‌‌ی «بدا» نسبت به خدا اقرار و باور داشته باشد»[١١٢٤]. و «اگر مردم می‌دانستند که در باور به «بدا» چه پاداش وجود دارد از سخن گفتن در مورد بدا خسته نمی‌شدند»[١١٢٥]. در صحیح «کافی» آن‌ها بابی تحت عنوان «باب البداء» در ضمن کتاب التوحید آمده است: در این باب ١٦ حدیث در مورد «بداء» روایت شده است[١١٢٦]. در «البحار» مجلسی احادیث بداء تحت عنوان «باب البداء والنسخ» آمده‌اند و در آن باب ٧٠ حدیث ذکر شده است[١١٢٧].

سپس آیا شیعیان امامیه با باورشان به «بداء» جهل و فراموشی را به خدا نسبت می‌دهند؟ (خدا بسیار والاتر است از آنچه این ظالمان به وی نسبت می‌دهند). نظر برخی از مفکران مسلمان همین است[١١٢٨] و بداء به این معنا کفر آشکار است. خوانندگان روایات آن‌ها در برخی از روایاتشان همین معنای انحرافی بدا را احساس می‌کنند[١١٢٩].

اما روایت‌های دیگری نیز وجود دارد که می‌گوید: «هیچ چیز جدیدی برای خدا آشکار نمی‌شود، مگر آنکه پیش از آشکار شدن به آن آگاه بوده است»[١١٣٠].

بسیاری از علمای شیعه می‌گویند منظورشان از «بداء» نسبت دادن آن معنا و مفهومی که نسبت دادنِ آن به خدا نادرست است، نیست. محمد حسین آل کاشف الغطاء می‌گوید: «گرچه معنای واقعی «بداء» همان ظهور چیزی پس از خفای آن است، اما در اینجا مراد ظاهر شدن چیزی برای خدا پس از مخفی بودن آن نیست، آخر کدام نابخرد این گمراهی را اختیار می‌کند، بلکه مراد از آن ظهور چیزی پس از مخفی بودن از سوی خداوند متعال برای هر کسی از بندگان خود که بخواهد، است، و اگر می‌گوییم «بدا لله». «خدا دچار بداء شد» یعنی حکم خدا و یا شأن خدا ظاهر شد[١١٣١].

این تفسیریست قابل قبول، اما سوال ما این است که اگر واقعاً چنین است، پس چرا این همه غلو در مورد «بداء»؟ و چرا آن را از اصول عقاید قرار داده، تبدیل به چیزی کرده‌اند که شیعیان در آن با جمهور مسلمانان هم‌عقیده نیستند و هدف از قرار دادن آن در این جایگاه چیست، در حالی که این عقیده در اصل‌ از عقاید یهود و از ادعاهای ابن سبا و مختار بن ابی‌عبید بوده است و معنای حقیقی و ظاهری آن را نمی‌توان به خدا نسبت داد، پس چرا این عقیده به کلی رد نمی‌شود؟ و چرا به دنبال توجیه‌ آن هستید؟

در اصل علت پناه بردن و چسپیدن شیعیان به عقیده‌ی «بداء» همان علت و سببی است که باعث شد مختار این عقیده را اختیار کند و آن همان غلو و افراطشان در مورد امامانشان و این ادعایشان است که آن‌ها علم غیب می‌دانند و حتّی صاحب «الکافی» بابی تحت عنوان «باب درباره‌ی این که امامان هر آنچه را اتفاق افتاده است و اتفاق می‌افتد می‌دانند و چیزی از آن‌ها مخفی نیست» می‌بندد - چنانکه گذشت - در این صورت اگر امامان سخنی بگویند و واقعیت خلاف آن را ثابت کند تنها راه بیرون رفتن «بداء» است، همان گونه که اگر مختار از چیزی خبر می‌داد و خلاف آن اتفاق می‌افتاد راه بیرون رفتن وی «بداء» بود. موضع علمای شیعه نسبت به این عقیده‌ی عجیب و غریب توجیه و دفاع از آن بوده نه رد و دفن آن[١١٣٢].

اگر کلمه‌ی «بداء» تنها در نصّی از نصوص‌شان می‌آمد، این دفاعشان از آن قابل قبول بود[١١٣٣]، اما اینک که آن‌ را عقیده‌ای قرار داده‌اند و در مورد آن‌ این همه غلو صورت گرفته است، دفاع از آن قابل توجیه نیست، و آن را تنها بر تقیّه می‌توان حمل کرد و همین چیز باعث طرح آن سؤال فوق که ما پاسخ آن را ذکر کردیم، شده است.

[١١١٦]- «القاموس المحیط» مدخل بدو (٤/٣٠٢).

[١١١٧]- و این علی‌رغم آنکه مشهور است یهودیان نسخ را قبول ندارند چون مستلزم نسبت بدا به خداست. ر. ک «مسائل الامامة»، ص ٧٥ و «مناهل العرفان» (٢/٧٨) وبا وجود این در تورات آمده است: «و خداوند دید که شرارت انسان در زمین بسیار است و هر تصور از خیال‌های دل وی دائماً محض شرارت است، خداوند پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود ودر دل خود محزون گشت و خداوند گفت: «انسان را که آفریده‌ام، از روی زمین محو سازم، انسان و بهایم و حشرات و پرندگان هوا را، چونکه متأسف شدم از ساختنِ ایشان». (کتاب مقدس، پیدایش، فصل ٦ ص ١٢٥).

[١١١٨]- «التنبه و الرد»، ملطی، ص ١٩.

[١١١٩]- مختار بن ابوعبید بن مسعود بن عمرو ثقفی که طایفه‌ی «کیسانیه» از شیعیان به وی منسوب است و وی همان کسی است که برای گرفتن انتقام خون حسین قیام کرد و مدعی امامت محمد بن الحنفیه شد و در میان مردم شایع شده بود که وی مدعی نبوت و نزول وحی بر خودش شده است، مذهب او دقیقاً معلوم نیست، در سال ٦٧هـ‍ کشته شد. «البدایة و النهایة»، (٨/٢٨٩) و پس از آن «الفرق بین الفرق»، ص ٣٨، «الاعلام»، زرکلی، (٨/٧٠).

[١١٢٠]- برای ملاحظه‌ی برخی از گفته‌های وی در این زمینه به «الملل و النحل» (١/١٤٩) مراجعه شود.

[١١٢١]- «المقالات و الفرق» سعد قمی، ص ٧٨، «طرق الشیعة»، نوبختی، ص ٥٥-٥٦.

[١١٢٢]- منبع سابق.

[١١٢٣]- «الکافی» کتاب التوحید، باب البداء، (١/١٤٦).

[١١٢٤]- همان، (١/١٤٨).

[١١٢٥]- همان، (١/١٤٨).

[١١٢٦]- همان، (١/١٤٦-١٤٩).

[١١٢٧]- «البحار»، (٤/٩٢-١٢٩).

[١١٢٨]- «الوشیعة»، موسی جارالله، ص ١١٢-١١٨. و «مختصر التحفة الاثناعشریة»، ص ٣١٥ و «الشیعة و السنة»، احسان الهی ظهیر، ص ٦٣.

[١١٢٩]- مثل آن چه در «الکافی» از ابوهاشم جعفری روایت شده است که: «من نزد ابوالحسن ؛ بودم پس از رحلت فرزندش ابوجعفر و من در دل خود فکر می‌کردم که بگویم داستان ابوبكر وابومحمد همچون داستان ابوالحسن موسی و اسماعیل دو پسر امام جعفر ؛ است، چراکه امید آن می‌رفت که پس از ابوجعفر ابومحمد به امامت برسد. قبل از آنکه من لب بگشایم ابوالحسن رو به من کرد و گفت: «آری ابوهاشم! درباره‌ی امامت ابومحمد پس از ابوجعفر چیزی برای خدا ظاهر شد که پیش از آن درباره‌ی وی آن را نمی‌دانست. چنانکه درباره‌ی موسی پس از رفتن اسماعیل چیزی به نظر خدا رسید که وضعیت او را روشن کرد و این همان گونه است که تو درباره‌ی آن فکری کردی گرچه باطل گرایان ناخشنود گردند و پس از من پسرم ابومحمد جانشین من خواهد شد و او از علمی که به آن نیازمند است برخوردار بوده و ابزار امامت را همراه خود دارد. «الکافی»، کتاب الحجة، (١/٣٢٧).

[١١٣٠]- «الکافی» کتاب التوحید، باب البداء، (١/١٤٨).

[١١٣١]- «الدین و الاسلام»، ص ١٧٣.

[١١٣٢]- درباره‌ی دفاع آن‌ها از عقیده‌ی «بداء» ملاحظه شود: «التوحید» ابن بابویه قمی، ص ٣٣٥، «اوائل المقالات»، مفید، ص ٩٧، «الشیعة بین الاشاعرة و المعتزلة»، هاشم الحسنی، ص ٢٣٣، «الدعوة الاسلامیة»، خنیزی، (١/٣٥)، «الشیعة فی عقائدهم و احکامهم»، أمیرکاظمی قزوینی، ص ٣٥٨، «البیان، خویی، ص ٣٨٨ و «أصل الشیعة»، محمد حسین آل کاشف الغطاء، ص ١٩٠ و غیره.

[١١٣٣]- بدا به معنای ظهور حکم خدا برای مردم در حدیث شریفی که در صحیح بخاری آمده به خداوند متعال نسبت داده شده است: «از ابوهریره س روایت شده است که رسول خدا ص فرمودند: «إن ثلاثة فی بنی إسرائیل، أبرص وأقرع وأعمى بدا لله عز وجل أن یتبلیهم، فبعث إلیهم ملکاً ... الخ= سه نفر در میان بنی‌اسراییل بودند که یکی از آن‌ها بیماری پیسی داشت، دومی کچل بود و سومی نابینا، خداوند متعال خواست که این سه نفر را بیازماید، پس فرشته‌ای به سوی آن‌ها فرستاد». «صحیح البخاری»، کتاب بدءالخلق، باب ما ذکر عن بنی اسرائیل (٤/١٤٦).