منکران وحی و پاسخ به آنها
۱- دشمنان اسلام از گذشته تا به امروز گفته و میگویند: که قرآن وحی نیست و خود محمد آن را ساخته است.
در جواب میگوییم: این ادعا از اساس باطل است زیرا اگر محمد قادر بود که قرآن را از پیش خود بیاورد احتیاج نبود که به خدا نسبت دهد و خیلی بهتر بوده آن را از آن خود داند و سلطهی خود را بیشتر گستراند. اگر کسی بگوید: که محمد قرآن را به خدا نسبت داده تا بیشتر مورد پذیرش قرار گیرد.
در جواب میگوییم: او غیر قرآن را گفته و به خود نسبت داده است، و اگر چنان بود همه را به خدا نسبت میداد. و در قرآن کریم به مواردی برخورد میکنیم که اگر به فرض محال قرآن از خود محمد بود آنها در آن جایی نداشت که از آن جمله:
الف ـ حضرت عایشهلهمسر گرامی پیامبر از طرف منافقان مورد تهمت قرار گرفت، و او میتوانست خیلی سریع دهان منافقان را با چند آیه که خود بسازد ببندد، اما چنین نشد و رسولالله جبا ناراحتی از این اتفاق بیش از یک ماه به سختی گذراند تا جائیکه به عایشه گفت: اگر کاری از تو سر زده است توبه کن و گرنه خدا براءت (بیگناهی) تو را بیان خواهد کرد. و سرانجام آیهی براءت عائشهل نازل شد.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡكِ عُصۡبَةٞ مِّنكُمۡۚ لَا تَحۡسَبُوهُ شَرّٗا لَّكُمۖ بَلۡ هُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۚ لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُم مَّا ٱكۡتَسَبَ مِنَ ٱلۡإِثۡمِۚ وَٱلَّذِي تَوَلَّىٰ كِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِيمٞ١١﴾[النور: ۱۱].
«در حقیقت، کسانى که آن بهتان بزرگ [داستان افک] را [در میان] آوردند، دستهاى از شما بودند. آن [تهمت] را شرّى براى خود تصوّر مکنید بلکه براى شما در آن مصلحتى [بوده] است. براى هر مردى از آنان [که در این کار دست داشته] همان گناهى است که مرتکب شده است، و آن کس از ایشان که قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابى سخت خواهد داشت.»
ب ـ هنگامی که رسولالله جدر جنگ بدر حاضر شد از اسیران فدا بگیرد آیاتی در سرزنش ایشان نازل شد
﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ حَتَّىٰ يُثۡخِنَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡيَا وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٦٧﴾[الأنفال: ۶۷].
«هیچ پیامبرى را نرسد که اسیرانى داشته باشد تا آنکه در زمین کشتار بسیار کند، [شما] متاع دنیا را مىخواهید. و خداوند [مصلحت] آخرت را مىخواهند. و خداوند پیروزمند فرزانه است.»
ج ـ هنگامی که منافقان عذرها دروغین میآوردن برای اینکه در جنگ تبوک شرکت نکنند، رسولالله جبه اینان اجازهی مختلف داد. اما خداوند متعال در مورد این حسن ظن نسبت به منافقان او را سرزنش کرد:
﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعۡلَمَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٤٣﴾[التوبة: ۴۳].
«خداوند از تو در گذرد، چرا تا وقتى که راستگویان براى تو معلوم شوند و دروغگویان را بشناسى به آنان اجازه [باز ماندن] دادى.»
د ـ وقتی که در مکه با یکی از سران قریش صحبت میکرد و از (عبدالله بن ام مکتوم) به خاطر مصلحتی که تشخیص داده بود رو گرداند. خدا او را سرزنش کرد:
﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ١ أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ٢﴾[عبس: ۱-۲].
«چهره درهم کشید و روى گردانید، (۱) که آن مرد نابینا پیش او آمد.»
۲- همچنین دشمنان اسلام از گذشته تا به حال گفته و میگویند: که تیزهوشی و قوت تشخیص محمد به او اجازه میداد که با کلی گوییهایش دیگران را سخت تحت تأثیر قرار دهد و آیههایی را برای پیروان خود نقل کرد که ظاهراً غیبگویی در آن بود ولی درواقع چنان نبود.
در جواب میگوییم: در قرآن کریم مواردی وجود دارد که اصلا نمیتواند مبتنی بر تیزهوشی و قوت احساس و الهام درونی باشد و کلیگویی نیست، بلکه در جزئیات و تفاصیل وارد شده است، و این امر بر دو نوع است: