انواع مراجع ضمیر غایب
۱- ممکن است مرجع ضمیر اسم صریح باشد و قبل از آن واقع شود. این حالت اصلی است که غالباً مورد استفاده قرار میگیرد:
مثل: ﴿وَنَادَىٰ نُوحٌ ٱبۡنَهُۥ﴾[هود: ۴۲].
«(در این هنگام،) نوح فرزندش را که در گوشهاى بود صدا زد.»
که ضمیر (ها) به نوح برمیگردد. و مانند:
﴿۞وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ ءَازَرَ﴾[الأنعام: ۷۴].
«(به خاطر بیاورید) هنگامى را که ابراهیم به پدرش [عمویش] «آزر» گفت.»
و ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ﴾[فصلت: ۳۰].
«به یقین کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند.»
و ﴿وَمَرۡيَمَ ٱبۡنَتَ عِمۡرَٰنَ ٱلَّتِيٓ أَحۡصَنَتۡ فَرۡجَهَا﴾[التحريم: ۱۲].
«و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت.»
و ﴿وَٱلَّٰتِي يَأۡتِينَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مِن نِّسَآئِكُمۡ فَٱسۡتَشۡهِدُواْ عَلَيۡهِنَّ أَرۡبَعَةٗ مِّنكُمۡۖ﴾[النساء: ۱۵].
«و کسانى از زنان شما که مرتکب زنا شوند، چهار نفر از مسلمانان را بعنوان شاهد بر آنها بطلبید.»
و انواع دیگر...
۲- ممکن است مرجع ضمیر به صراحت ذکر نشود لکن قبل از ضمیر لفظی وجود داشته باشد که متضمن مرجع ضمیر است.
مانند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ٨﴾[المائدة: ۸].
«و دشمنى قومى شما را بر آن ندارد که به عدالت رفتار نکنید، به عدالت رفتار کنید که آن به تقوى نزدیکتر است و از خداوند پروا بدارید، که خداوند به آنچه مىکنید آگاه است.»
مرجع ضمیر (هو) مصدر «العدل» است که فعل امر اعدلوا بر ان به تضمن دلالت میدهد، و اگر بخواهیم مرجع آن را صراحتاً بگوییم میشود: علیكم بالعدل فانه أقرب للتقوی.
۳- گاهی مرجع ضمیر به صراحت قبل از آن قرار ندارد لکن چیزی قبل از ضمیر آمده است که التزاماً بر مرجع آن دلالت میدهد.
مثل:
﴿فَمَنۡ عُفِيَ لَهُۥ مِنۡ أَخِيهِ شَيۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَيۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ﴾[البقرة: ۱۷۸].
«اگر براى کسى از [خون] برادرش چیزى گذشت شد. [حکم او] به نیکى پیروى کردن و پرداختن [خونبها] به او با خوشخویى است»
مرجع ضمیر (ها) در الیه در آیهی مذکور نیست لکن کلمهی «عفی» که به شکل مجهول یاد شده به التزام، بر شخص عفوکننده از قصاص که مرجع ضمیر مذکور است دلالت میدهد.
۴- گاهی ممکن است مرجع ضمیر اسم صریحی بیاید که در لفظ متأخر اما از لحاظ رتبه متقدم باشد چنانکه قبلاً گذشت.
۵- و زمانی ممکن است مرجع ضمیر در لفظ متقدم ولی در رتبه متأخر باشد چنانکه قبلاً گذشت.
۶- میتواند مرجع ضمیر، جملهی متأخر باشد، و قبلاً بیان شد که فقط در ضمیر شأن و قصه واقع میگردد.
۷- و همچنین ممکن است مرجع ضمیر، مذکور نباشد لکن لفظ متأخری بر آن دلالت کند.
مثل: ﴿فَلَوۡلَآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلۡحُلۡقُومَ٨٣﴾[الواقعة: ۸۳].
«پس چرا آن گاه که [جان شما] به گلو مىرسد»
مرجع ضمیر (هی) که در «بلغت» مستتر است روح میباشد که میتوان این استتار را از کلمهی حلقوم دریافت، و در نتیجه تقدیر آیه چنین میشود: «فلولا اذا بلغت الروح الحلقوم».
و مثل: ﴿كَلَّآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلتَّرَاقِيَ٢٦﴾[القيامة: ۲۶].
«نه چنین است [که او پندارد، زیرا] آن گاه که جان میان گلوگاهش رسد»
۸- امکان دارد مرجع ضمیر در لفظ ذکر نشده باشد لکن سیاق کلام و حال گفتار بر آن دلالت کند.
مانند: ﴿كُلُّ مَنۡ عَلَيۡهَا فَانٖ٢٦﴾[الرحمن: ۲۶].
«هر چه بر [زمین] است فانىشونده است.»
که ضمیر (ها) در ﴿عَلَيۡهَا﴾به أرض برمیگردد یعنی: «كل من علی الأرض فان»و مثل آن است:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١﴾[القدر: ۱].
«ما [قرآن را] در شب قدر نازل کردیم.»
و همچنین:
﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ١﴾[عبس: ۱].
«چهره درهم کشید و روى گردانید.»
که مرجع آن رسولالله جاست.
۹- گاهی مرجع ضمیر به لفظی که ما قبل آن واقع شده برمیگردد لکن معنای آن مقصود نیست.
مانند:
﴿وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٖ وَلَا يُنقَصُ مِنۡ عُمُرِهِۦٓ إِلَّا فِي كِتَٰبٍۚ﴾[فاطر: ۱۱].
«و هیچ سالخوردهاى عمر دراز نمىیابد و از عمرش کاسته نمىشود، مگر آنکه در کتابى [مندرج] است.»
که مرجع ضمیر (ها) در «عمره» به لفظ معمر برمیگردد لکن مقصود خود آن معمر اولی نیست بلکه معمر دیگری است که عمر او کمتر از معمر اولی است.
۱۰- زمانی مرجع ضمیر، معنای کلی مفهوم از معنای جزئی مذکور قبل از ضمیر است.
مانند:
﴿يَسۡتَفۡتُونَكَ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِي ٱلۡكَلَٰلَةِۚ إِنِ ٱمۡرُؤٌاْ هَلَكَ لَيۡسَ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَهُۥٓ أُخۡتٞ فَلَهَا نِصۡفُ مَا تَرَكَۚ وَهُوَ يَرِثُهَآ إِن لَّمۡ يَكُن لَّهَا وَلَدٞۚ فَإِن كَانَتَا ٱثۡنَتَيۡنِ فَلَهُمَا ٱلثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَۚ﴾[النساء: ۱۷۶].
«از تو (درباره ارث خواهران و برادران) سؤال مىکنند بگو خداوند حکم کلاله (خواهر و برادر) را براى شما بیان مىکند: اگر مردى از دنیا برود که فرزند نداشته باشد و براى او خواهرى باشد، نصف اموالى را که به جا گذاشته از او (به ارث) مىبرد و (اگر خواهرى از دنیا برود و وارث او یک برادر باشد) تمام مال را از آن خواهر به ارث مىبرد، در صورتى که (شخص متوفى) فرزند نداشته باشد، و اگر دو خواهر (از متوفى) باقى بماند دو ثلث اموال را سهم مىبرند.»
ضمیر «مثنی» در کانتامر جعش به صراحت در آیهی مذکور نیست لکن میتوان با استفاده از سیاق کلام و کلمهی أخت دریافت که مقصود دو خواهر است.
۱۱- ممکن است ضمیر، مفرد، و مرجعش جمعی باشد که به طور کلی بر آن مفرد دلالت میکند.
مانند:
﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ نِحۡلَةٗۚ فَإِن طِبۡنَ لَكُمۡ عَن شَيۡءٖ مِّنۡهُ نَفۡسٗا فَكُلُوهُ هَنِيٓٔٗا مَّرِيٓٔٗا٤﴾[النساء: ۴].
«و مهر زنان را (به طور کامل) به عنوان یک بدهى (یا یک عطیه) به آنها بپردازید، و اگر آنها با رضایت خاطر چیزى از آن را به شما ببخشند آن را حلال و گوارا مصرف کنید.»
که ضمیر (ها) در «منه» برمیگردد به کلمهی «صداق» که از «صدقات» مفهوم است. و سرّ مفرد آمدن ضمیر آن است که هنگام بخشیدن ممکن است یک صداق یا جزئی از یک صداق باشد.
۱۲- بعضی وقتها مرجع ضمیر را میتوان از کلمهای به دست آورد که ملابس با آن باشد.
مانند:
﴿كَأَنَّهُمۡ يَوۡمَ يَرَوۡنَهَا لَمۡ يَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا عَشِيَّةً أَوۡ ضُحَىٰهَا٤٦﴾[النازعات: ۴۶].
«آنها در آن روز که قیامت را مىبینند چنین احساس مىکنند که گویى توقّف آنها (در دنیا و برزخ) جز عصر گاهى یا صبحگاهى بیشتر نبوده است.»
چنانکه میدانیم «عشیه»، «ضحی» ندارد لکن روزی که در آن عشیة است ضحی نیز دارد، پس معنای آیه چنین میشود: «لم یلبثوا إلا عشیة أو ضحی یومها».
۱۳- و ممکن است ضمیر در یک جا به لفظ سابق خود برگردد و در موردی دیگر به معنای آن.
مثل:
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِينَ٨﴾[البقرة: ۸].
«در میان مردم کسانى هستند که مىگویند به خدا و روز رستاخیز ایمان آوردهایم در حالى که ایمان ندارند.»
که ضمیر (هو) در «یقول» به لفظ «من» برمیگردد و ضمیر (هم) به معنای آن، زیرا «من» در لفظ مفرد، اما در این جا جمع است.