فتح المجید شرح کتاب توحید

فهرست کتاب

باب: آنچه در خصوص حمایت و جانبداری پیامبر صاز حریم توحید، و جلوگیری وی از راه‌های شرک، در شریعت وارد شده است

باب: آنچه در خصوص حمایت و جانبداری پیامبر صاز حریم توحید، و جلوگیری وی از راه‌های شرک، در شریعت وارد شده است

از عبدالله بن شخّیّرس روایت شده است که گفت: با گروه بنی عامر به نزد رسول خداصرهسپار شدم. به او گفتم: تو سید ما هستی. پیامبرصفرمودند: سید(سرور) تنها خداوند تبارک و تعالی است. گفتیم: تو از مابا فضیلت‏تر و ارجمندتری. پیامبرصفرمودند: این سخن یا قسمتی ازآنرا بگویید، شیطان شما را اجیر خود نسازد، این حدیث را ابوداود باسند جید روایت کرده است.

مصنف این باب را نیز به آنچه که در خصوص حمایت پیامبرصاز حریم توحید و جلوگیری از راه‌های شرک، در شریعت آمده است، آغاز می‏کند.

حمایت و جانبداری پیامبرصاز توحید یعنی حفظ و مراقبت از آن در مقابل گفتارها و رفتارهایی که توحید به وسیله آن نقض پیدا می‏کند و نابود می‌گردد. این قبیل حمایت‌ها در سنت ثابت از پیامبرصفراوان وارد شده است. از جمله اینکه فرموده است «مرا همان گونه که مسیحیان عیسی پسر مریم را بالا بردند، فراتر از حد خودم بالا نبرید، من تنها بنده خداوند هستم، بگویید بنده خدا و فرستاده او. [۴۳۵]

و همچنین سخن وی که قبلا نیز گذشت فرمود: از من طلب کمک و یاری نشود بلکه تنها از خداوند طلب یاری و استغاثه می‏شود. [۴۳۶]و احادیثی نظیر این احادیث.

پیامبرصاز مدح و ستایش و سخنان افراط آمیز در خصوص خود و دیگران نهی کرده است. مثلا هنگامی که شخصی یک انسان دیگر را می‌ستود، پیامبرصبه وی فرمود:وای به حالت، گردن دوستت (آنکس که به مدح و مشغولی)را قطع کردی... تا آخر حدیث.

ابوداود [۴۳۷]ازعبدالله بن ابی بکرة و او نیز از پدرش روایت کرده است که مردی، مرد دیگر را در نزد پیامبرصستود پیامبرصبه طور مکرر سه بار به او فرمود: گردن دوستت را قطع کردی. و فرمود: هرگاه با افراد ستایشگر و مداح برخود گردید بر چهره‌هایشان خاک بپاشید. که مسلم، ترمذی و ابن ماجه از مقداد بن اسود، حدیث اخیر را روایت کرده‏اند. [۴۳۸]

در حدیث مورد بحث در این باب پیامبرصاز اینکه به او بگویند: تو سید (سرور ما) هستی، نهی کرده و فرمودند: سید (سرور) تنها خداوند تبارک و تعالی است. و آن‌ها را باز داشت از اینکه بگویند: تو برترین و ارجمندترین ما هستی. و به آنان فرمود: شیطان شما را اجیر نکند و نفریبد. [۴۳۹]

همچنین در حدیث انس که می‏گوید: [۴۴۰]مردمانی گفتند: ای رسول خدا، ای بهترین ما و فرزند بهترین ما.... الی آخر. پیامبرصناپسند داشت از اینکه با مدح و ثنا با او روبر و مواجه شوند در نتیجه مدح و ثنای آنان، منجر به غلو و افراط در خصوص وی شود.

پیامبرصخبر داده است که وقتی شخصی دیگری را مدح و ثنا می‌گوید – اگر چه از آنچه را می‌ستاید در آن فرد نیز باشد – باز هم مدح و ثنای او از عمل شیطان است. چرا که موجب آن می‌شود که فرد ستوده شده خود را بزرگ بپندارد و این با کمال توحید منافات دارد. زیرا عبادت دارای محوری است که آن محور به دور مرکز خود نمی‌چرخد مگر با چیزی که بیانگر نهایت خواری در نهایت محبت باشد. و کمال ذلت وخواری مقتضی فروتنی، خشیت و اطاعت بی‌چون و چرا برای خداوند متعال است. از این رو شخص موحد تنها نفس خود را شایسته نکوهش و سرزنش در حق پروردگار خود می‌بیند. همچنین حب و دوست داشتن به نهایت خود نمی‌رسد مگر اینکه شخص آن چیزی را دوست بدارد که خداوند دوست می‌دارد و اعمال و اقوال و انگیزهایی را ناپسند و زشت بدارد که خداوند ناپسند می‌دارد. در نتیجه اگر فردی مدح و ستایش در حق خود را دوست بدارد با آنچه که خداوند برای بنده می‌پسندد و دوست دارد مخالف است. شخص ستایش گر او را دچار خود بزرگ بینی و فریب کرده است در نتیجه مرتکب گناه شده است. جایگاه بندگی از اساس با ستایش مخالف است و آن را نمی‌پسندد و از آن کراهت دارد. و نهی از مدح و ستایش در واقع برای حفظ این جایگاه است. هنگامی که بنده خواری و محبت خود را برای خداوند خالص گردانید. اعمال او نیز خالص شده و صحیح است. ولی هرگاه چیزی از این شائبه‏های مخالف توحید را در خواری و ذلت و محبت نسبت به خداوند، وارد کرد. در واقع بر جایگاه بندگی او نقض و فساد راه یافته است. هرگاه ستایش او منجر به خود بزرگ بینی و غرور فرد ستوده شده شود، در یک کار بزرگی گرفتار شده است که با عبودیت ویژه خداوند منافات دارد.

همانطوری که در حدیث قدسی آمده است؛ کبریایی پیراهن و عظمت ردای من است. هرکس در ذره‏ای از آن با من در بیافتد او را عذاب خواهم داد. [۴۴۱]

درحدیثی آمده است که هرکس در قلب اواندک ذره‌ای از کبر(خود بزرگ بینی) باشد وارد بهشت نخواهد شد. [۴۴۲]

گاهی دوست داشتن ستایش، سبب و عامل این آفات است. تکبر و غرور همانند خوردن هیزم توسط آتش، نیکی‌ها را می‌خورد. مدح و ستایش در حق شخصی که ستایش گر است منجر به آن می‌شود که شخص مذکو، مدوح (ستایش شده) را از جایگاه اصلی خود فراتر برده و به جایگاهی که مستحق او نیست برساند. همانطوری که در اشعار بسیاری از این ستایش گران زیاده روی‌هایی وجود دارد که پیامبرصاز آن‌ها نهی فرموده و امتش را از افتادن در چنین وضعیتی بر حذر داشته است.

و در اشعار بسیاری از آن‌ها چیزهایی مطرح شده است که به شرک در الوهیت، ربوبیت و مالکیت (پادشاهی) تصریح دارد. همانطوری که قبلا به اندکی از آن‌ها اشاره شد. پیامبرصنیز چون خداوند جایگاه بندگی او را کامل گردانید ناپسند می‌داشت از اینکه فردی او را بستاید و ثناگوی او باشد. و این کراهت و ناپسندی از سوی وی به منظور حفظ این جایگاه بود. و دلسوزانه امت خود را به ترک چنین خصلت‌هایی راهنمایی کرد. تا از جایگاه مقام عبودیت و توحید، در برابر چیزهایی که موجب فساد آن می‌شوند، و یا شرک و و سائل آن را بر آن جایگاه می‌افزایند، حفاظت و مراقبت کند.

خداوند فرموده است: ﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوۡلًا غَيۡرَ ٱلَّذِي قِيلَ لَهُمۡ[البقرة: ۵۹].

یعنی: «ستمگران سخنی را که (برای هدایت و راهنمایی) به آنان گفته شد وارونه جلوه دادند و آن را با سخن دیگری عوض کردند». این شاعران و مشرکان عملی را که پیامبرصاز آن‌ها نهی فرموده است، از بهترین وسائل نزدیکی به خداوند و بزرگترین نیکی به شمار آورده‏اند.

علما در خصوص نامیدن فرد به سید (سرور، آقا) اختلاف نظر دارند. علامه ابن قیم در کتاب بدائع الفوائد می‏گوید: علما در خصوص جایز بودن اطلاق اسم سیّد بر بشر دچار اختلاف شده‏اند. عده‌ای آن را منع کرده‏اند و از مالک نیز منع آن نقل شده است. این عده به همان سخن پیامبرصکه فرمود: سیّد (سرور) تنها خداوند تبارک و تعالی است، [۴۴۳]استدلال کرده‏اند. و برخی نیز جایز می‌دانند، به این استدلال که پیامبرصبه انصار فرمودند: برای سیّدتان (سرورتان) به پاخیزید. [۴۴۴]این حدیث از حدیث نخست صحیح‌تر است. این دسته می‌گویند، یکی از چیزهایی است که به اسم اضافه می‌شود به تمیمی نمی‏شود گفت: سید کنده و یا به پادشاه نمی‏توان گفت: سیّد بشر. بنابراین جایز نیست که این اسم برای خداوند اطلاق شود. این گفته جای تأمل و نظر دارد. زیرا اگر سیّد به خداوند متعال اطلاق شود به منزله مالک، سرور، پروردگار است نه به آن معنایی که بر مخلوق اطلاق می‌گردد. و السلام.

(شارح) از ابن عباسببه صورت صحیح روایت شده است که در خصوص این فرموده خداوند که ﴿قُلۡ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِي رَبّٗا[الأنعام: ۱۶۴] یعنی: «آیا غیر از خداوند پروردگاری بجویم»، می‏گوید: رب یعنی الله و سیّد. و در خصوص این فرموده خداوند (الله و صمد) می‏گوید: صمد یعنی سیّدی که در تمامی سیادت‌ها کامل است.

ابووائل می‏گوید: او سیّدی است که سیادت او به انتهای سیادت رسیده است. (سیادتی فراتر از آن نیست).

از جمله مسائلی که در این باب مطرح گردید عبارتند از:

نخست: بر حذر داشتن مردم از غلو و افراط نسبت به دیگران.

دوم: پیامبرصبرای کسی که به او گفت: سیّد نا (سرورما) شایسته ندانست.

سوم: با وصف اینکه آنان جز حق نمی‌گفتند به آنان گفت: شیطان شما را نفریبد و اجیر نکند.

چهارم: فرموده پیامبرصمبنی براینکه دوست ندارم مرا از جایگاهی که دارم بالاتر ببرید.

[۴۳۵] تخریج آن در شماره (۱۶۰) گذشت. [۴۳۶] تخریج آن در شماره (۱۳۵) گذشت. [۴۳۷] ابوداود: کتاب الادب (۴۸۰۵): باب فی کراهیة التمادح. در این حدیث کوتاهی شده است چون بخاری نیز در کتاب الادب (۶۱۶۲): باب ماجاء فی قول الرجل«و یلک» و مسلم در کتاب الزهد (۳۰۰۰)(۶۵)؛ باب النهی عن المدح إذاکان فیه افراط آورده‌اند. [۴۳۸] مسلم: کتاب الزهد (۲۰۰۲)(۶۹) باب النهی عن المدح إذا کان فیه افراط. ترمذی: کتاب الزهد(۲۳۹۳): باب ماجاءفی کراهیة المدحة و المداحین. ابن ماجه: کتاب الادب (۳۷۴۲) باب المدح. ابوداود همچنین در کتاب الادب (۴۸۰۴) باب فی کراهیة التمادح آورده‏اند. [۴۳۹] صحیح است: ابوداود: کتاب الادب (۴۸۰۶) باب کراهیة التمادح. احمد (۲۵/۴) حافظ در الفتح (۵/۱۷۹) می‌گوید رجال آن موثقند بجز یک نفر. البانی در صحیح الجامع (۳۵۹۴) آن را تصحیح کرده است. [۴۴۰] صحیح است: نسائ فی عمل الیوم و اللیلة (۲۵۰). احمد (۳/۱۵۳، ۲۴۲، ۲۴۹) سند آن صحیح است. [۴۴۱] مسلم: کتاب البرو الصلة (۲۶۲۰)(۱۳۶): باب تحریر الکبر. از حدیث ابو سعید خدری و ابوهریرة با یکدیگر. [۴۴۲] مسلم: کتاب الإیمان (۹۱)(۱۴۷): باب تحریم الکبر و بیانه. از حدیث ابن مسعود س. [۴۴۳] تخریج آن در شماره (۴۵۰) گذشت. [۴۴۴] قمستی از حدیث ابو سعید خدری که بخاری در کتاب المغازی (۴۱۲۱) باب مرجع النبی صمن الاحزاب و فحرجه الی بنی قریظه و مسلم: در کتاب الجهادو السیر (۱۷۶۸) (۶۴): باب جد از قتال من نقض العهد آورده‏اند.