باب: آنچه پیرامون کاهنان و امثال آنها در شریعت آمده است
مسلم در صحیح خود از برخی از زنان پیامبرصروایت کرده است که پیامبر صفرمودند: هرکس نزد عّرافی بیاید و از او چیزی بپرسد، سپس گفته او را تصدیق کند، نماز چهل روز او پذیرفته نمیشود.
و از ابوهریرهساز پیامبر صروایت شده است که فرمودند: هرکس نزد کاهنی بیاید و او را بدآنچه میگوید تصدیق کند، به آنچه بر محمد صنازل شده است، کفر ورزیده است. که ابوداود این حدیث را روایت کرده است.
(صاحب سنن) چهارگانه و حاکم – البته حاکم با شرط مسلم و بخاری آن را صحیح میداند – از ابو هریره روایت کردهاند» هرکس نزد عّراف یا کاهنی بیاید و در آنچه میگوید او را تصدیق کند، در واقع به آنچه بر محمد صنازل شده، کافرگردیده است.
ابویعلی نیز از ابن مسعود با سند جید و به صورت موقوف، چنین روایتی را نقل کرده است.
مصنف میگوید «باب: آنچه پیرامون کاهنان و امثال آنها در شریعت آمده است».
کاهن همان کسی است که از گوش ایستاده (مسترق السمع) یاد میگیرد، که قبل از بعثت پیامبر صفراوان بودند، ولی پس از آن بسیار اندکند. زیرا خداوند آسمان را با شهاب سنگها نگهبانی کرد.
و بسیاری ازچیزهایی غیبی که بر روی زمین اتفاق میافتد و عدهای از آن باخبر میشوند همان چیزهایی است که جنیان به دوستان انسانی خود خبر میدهند و اینگونه موارد در میان این امت بدین شیوه حاصل میشود که این گونه موارد را انسان جاهل، کشف و کرامت میپندارد و بسیاری از مردم گمان میکنند آن کسی که از جن برای آنها خبر میآورد، ولی خداست، بنابراین فریب میخورند. در حالیکه آن فرد از اولیاء شیطان است. همانطوری که خداوند میفرماید: ﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ قَدِ ٱسۡتَكۡثَرۡتُم مِّنَ ٱلۡإِنسِۖ وَقَالَ أَوۡلِيَآؤُهُم مِّنَ ٱلۡإِنسِ رَبَّنَا ٱسۡتَمۡتَعَ بَعۡضُنَا بِبَعۡضٖ وَبَلَغۡنَآ أَجَلَنَا ٱلَّذِيٓ أَجَّلۡتَ لَنَاۚ قَالَ ٱلنَّارُ مَثۡوَىٰكُمۡ خَٰلِدِينَ فِيهَآ إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۗ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٞ١٢٨﴾[الأنعام: ۱۲۸].
یعنی: «روزی که در آن همه آنان را در کنار هم گرد میآوریم (میگوییم) ای گروه جنیان شما افراد فراوانی از انسانها را گمراه ساختید. پیروان ایشان از میان انسانها میگویند: پروردگارا برخی از ما از برخی دیگر سود بردیم و به مرگی گرفتار آمدیم که برایمان معین و مقدر فرموده بودی. (خداوند) میگوید: آتش جایگاه شماست و همیشه در آن ماندگارید مگر مدت زمانی که خداوند بخواهد. بیگمان پروردگار تو حکیم و آگاه است».
مصنف میگوید: مسلم در صحیح خود از برخی از زنان پیامبرصروایت کرده است که پیامبر صفرمودند که هرکس نزد عّرافی برود و از او چیزی بپرسد، سپس گفته او را تصدیق کند، نماز چهل روز او پذیرفته نمیشود. [۲۳۸]
مقصود از برخی از زنان پیامبرصیعنی حفصه، که ابومسعود ثقفی آن را مطرح کرده است. زیرا وی این حدیث را در کناره و حاشیه مسندخود آورده است.
عبارت «هرکس نزد عّرافی بیاید» توضیح عّراف – انشاء الله- به زودی خواهد آمد
ظاهر این حدیث بیانگر آن است که وعید (وعده عذاب) به صرف آمدن و سوال کردن آن فرد (به نزد عرّاف) بر او مرتبت میشود، چه خبر او را تصدیق کند و چه نسبت به آن تردید کند. زیرا در برخی از روایتهای صحیح آمده است که: هرکس نزد عّرافی بیاید و چیزی از وی بپرسد سپس در آنچه میگوید او را تصدیق کند، نماز چهل شبانه روز از او پذیرفته نمیشود.
هرگاه وضعیت سوال کننده این باشد که نماز چهل شبانه روزش پذیرفته نمیشود، پس حالت سوال شونده (عّراف) چه خواهد بود؟
نووی و دیگران گفتهاند برای آن فرد (مذکور در حدیث) پاداشی در آن نمازها نخواهد بود، اگر چه نمازهای فرض نشده است.(اعاده نمازهای گذشته بروی واجب نیست) چارهای جز چنین تأویلی از این حدیث نیست. زیرا علما اتفاق نظر دارند که بر فرد مراجعه کننده به عراف اعاده نمازهای چهل شب واجب نیست. این حدیث بیانگر نهی از روی آوردن به کاهن و امثال آنهاست.
قرطبی میگوید: برافرادی نظیر نیروهای دولتی (ماموران دولتی) وغیره واجب است که اینگونه اشخاص را که در خیابانها دست به چنان کارهایی میزنند، به شدیدترین وجه تنبیه کرده از آن اعمال بازدارند و همچنین کسانی را که به آنها مراجعه میکنند و به نزد آنها میآیند، فریب برخی از چیزهایی را که راست میگویند نخورند و همچنین فریب آمدن افراد فراوانی که خود را عالم دانسته و نزد آنها میآیند، نخوردند.اینگونه افراد راسخ و استوار در علم نیستند. بلکه از جمله انسانهای نادان و جاهلند، زیرا چیزی را انجام میدهند که از آن بر حذر داشته شدهاند.
مصنف میگوید: از ابوهریرهساز پیامبرصروایت شده است که فرمودند. هرکس نزد کاهنی بیاید و او را بدانچه میگوید تصدیق کند، به آنچه بر محمد نازل شده است، کفر ورزیده است. که ابو داود این حدیث را روایت کرده است. [۲۳۹]
در روایت ابو داود – یا نزد زنی بیاید – آمده است. مدد میگوید: یا بازنش همبستر کند در حالیکه که حیض است یا نزد زنی بیاید، یا از پشت بازن خود همبستر شود، از آنچه بر محمد صنازل شده به کفر ورزیده است. ناقل این حدیث ازسفن این جمله را از آن حذف کرده و به همان اندازهای که مناسب این شرح است، آورده است.
مصنف میگوید: (صاحب سنن) چهارگانه و حاکم – البته حاکم با شرط مسلم و بخاری آن را صحیح میداند – از ابو هریره روایت کردهاند «هرکس نزد عّراف یا کاهنی بیاید و در آنچه میگوید او را تصدیق کند، در واقع به آنچه بر محمد نازل شده، کافر گردیده است.
مصنف اسم راوی را سفید گذاشته است (یعنی ابوهریرهسکه در داخل کروشه است) این روایت را احمد، بیهقی، حاکم به صورت مرفوع از ابوهریرة آوردهاند. [۲۴۰]
عبارت «هرکس نزد کاهنی بیاید» برخی گفتهاند: تعارضی بین این حدیث و حدیث «هرکس به نزد عرافی بیاید و از او چیزی بپرسد، سپس گفته او را تصدیق کند، نماز چهل روز او پذیرفته نمیشود» وجود ندارد. و این بر اساس دیدگاه کسی است که میگوید: کفر دون کفر است. ولی کسی که بنابر ظاهر حدیث عمل میکند، وجه جمع بین دو حدیث از او پرسیده میشود (یعنی چگونه ممکن است که این دو حدیث با یکدیگر جمع شوند و وجه جمع آندو در چیست؟).
ظاهر حدیث بیانگر آن است که شخص به هر ترتیبی که باشد اگر به صدق کاهن معتقد باشد کافر تلقی میشود و غالب کاهنان پیش از دوران نبوت بودند و غیبگوییهای خودشان را از شیاطین اخذ میکردند. عبارت «به آنچه بر محمد نازل شده است، کفر ورزیده است». قرطبی میگوید: مقصود کفر ورزیدن به کتاب و سنت است.
اینکه آیا کفر در این عبارت همان کفر دون کفر است و چنان شخصی از ملت (اسلام) خارج نمیشود یا اینکه باید متوقف شد؛ یعنی نه میتوان گفت خارج میشود و نه خارج نمیشود؟
این یکی از دو روایت مشهور از احمد /است.
عبارت «ابویعلی نیز از ابن مسعود باسند جید و به صورت موقوف، چنین روایتی را نقل کرده است».
ابویعلی همان احمد بن علی بن مثنی موصلی، امام و صاحب تأَلیفاتی مثل مسند و غیره است، از یحیی بن معین، ابوخیثمه، ابوبکر بن ابی شیبه و دیگران روایت کرده است. از پیشوایان حافظ بود به سال ۳۰۷ هـ درگذشت. این اثر را بزاز نیز روایت کرده است. [۲۴۱]که لفظ وی اینگونه است «هرکس نزد کاهن یا جادوگری بیاید و او را در آنچه میگوید تصدیق کند در واقع بد آنچه به محمدصنازل شده است، کفر ورزیده است. این روایت دلیل بر کفر کاهن و جادوگر است.چرا که آندو مدعی علم غیب هستند و این کفر است و تصدیق کننده آندو نیز بدان معتقد است، که اعتقاد و رضایت دادن به آن نیز کفر است.
از عمران بن حصین به صورت مرفوع روایت شده است که: هرکس بخت آزمایی (فالگیری)کند یا برای او بخت آزمایی کنند، غیبگویی کند و یا برای او غیب گویی شود، یا سحر کند و یا برای او سحر (جادو) شود. و هرکس نزد کاهنی (غیبگویی)بیاید و آنچه میگوید تصدیق کند، در واقع بدآنچه بر محمد صنازل شده است، کفر ورزیده است. بزاز این روایت را با سند جید آورده است.
طبرانی نیز آن را در «الأوسط» با سند حسن از حدیث ابن عباس روایت کرده است ولی بدون عبارت «و هرکس نزد کاهنی بیاید و آنچه میگوید تصدیق کند، در واقع بدانچه بر محمدصنازل شده است، کفر ورزیده است.
مصنف میگوید: از عمران بن حصین به صورت مرفوع روایت شده است که: هرکس بخت آزمایی (فالگیری)کند یا برای او بخت آزمایی کنند، غیبگویی کند و یا برای او غیب گویی شود، یا سحر کند و یا برای او سحر (جادو)شود. هرکس نزد کاهنی (غیبگویی)بیاید و آنچه میگوید تصدیق کند، در واقع بدانچه بر محمدصنازل شده است، کفر ورزیده است. بزاز این روایت را با سند جید آورده است. طبرانی نیز آن را در «الأوسط»با سند حسن از حدیث ابن عباس روایت کرده است ولی بدون عبارت «و هرکس نزد کاهنی بیاید و آنچه میگوید تصدیق کند، در واقع بدآنچه بر محمدصنازل شده است، کفر ورزیده است. بزاز این روایت را با سند جید آورده است. [۲۴۲]
عبارت «هرکس بخت آزمایی (فالگیری) کند یا برای او بخت آزمایی کنند...و موارد دیگر» تفاوتی میان فالگیر و کسی که برای او فال گرفته میشود یا غیب گو و کسی که برای او غیبت گفته میشود و به همین ترتیب دیگران نیست. یعنی: فرد فالگیر اگر تصدیق هم نشود باز گناهکار است و در مقابل کسی که برای او فال گرفته میشود نیز، حکمش همانند اوست.
هرکسی که این امور را از کار بدستان آن فرا گیرد و از کسانی که به این امور میپردازند چیزی یاد بگیرد، رسول خداصاز او بیزار و بری است.زیرا یا این امور شرکاند مثل فالگیری (بخت آزمایی)، یا کفرند مثل غیب گویی (کهانت) و جادوگری. هرکس به این امور رضایت دهد و از آن تبعیت نماید، همانند انجام دهنده آنهاست. به دلیل اینکه باطل را پذیرفته و از آن اطاعت نموده است.
مقصود از بزاز همان احمد بن عمروبن عبدالخالق، ابوبکر بزاز بصری صاحب «المسند الکبیر» است. از ابن بشار، ابن المثنی و خلق روایت کرده است. به سال ۲۹۲ هـ در گذشت.
بغوی میگوید: عّراف: کسی است که مدعی شناخت امور با مقدماتی است که به آن مقدمات برای چیز دزدیده شده یا مکان گمشده و مسائلی از این دست، استدلال میکند.
و بنابر قول ضعیفی عّراف همان کاهن است و کاهن: کسی است که از چیزهای پوشیده و غیبی در آینده خبر میدهد. و بنابر قول ضعیفی نیز کاهن کسی است که از آنچه در نهادودرون است خبر میدهد. ابوالعباس ابن تیمیه میگوید: عّراف: اسمی است برای کاهن، منجم، فالگیر و هرکس دیگری که در خصوص شناخت امور از این روشها سخن میگوید.
مقصود از بغوی در سخن مصنف، همان حسین بن مسعود فرّاء شافعی، صاحب تالیفات و دانشمند اهل خراسان است. شخصیتی موثق، فقیه و پارسا بود. در شوال سال ۵۱۶ هجری قمری در گذشت، /.
عبارت «عّراف کسی است که مدعی شناخت امور...»، ظاهر این است که عّراف همان کسی است که از اتفاقاتی مثل سرقت و سارق یک چیز و یا از چیز گمشده و مکان آن خبر میدهد.
شیخ الاسلام ابن تیمیه /میگوید: عراف اسمی است برای کاهن، منجم، فالگیر و هر کسی دیگری مثل گمان و حدس زنندهای که ادعای علم غیب یا کشف میکند
میگوید: منجم نیز در اسم عراف داخل میشود و نزد برخی معنای عراف منجم است.
همچنین منجم از نظر خطابی و علمای دیگر در اسم عراف داخل میشود و چنین چیزی از عرب حکایت شده است.
و نزد دیگران عراف از جنس کاهن و از آن نیز بدتر است و از حیث معنا به آن ملحق میشود. امام احمد میگوید: عرافی گوشهای از جادوست و جادوگر پلیدتر از عّراف است.
ابوسعادات میگوید: عراف: همان منجم است.و حازِر، کسی است که ادعای غیب میکند.در حالیکه غیب را خداوند به خود اختصاص داده است و ویژه اوست.
ابن قیم/میگوید: هر کسی که به خوب پراندن پرنده (به قصد فالگیری) شهرت داشت عربها آن را عائف و عّراف مینامیدند.
مقصود از این تفصیل شناخت این مطلب است که هرکس مدعی آگاهی چیزی از غیبها شود، وی یا داخل در اسم کاهن است و یا اینکه در معنای کاهن با وی مشارکت دارد، پس به کاهن ملحق میشود. اگر شخصی از یک امر غیبی خبر دهد و به آن چیز درست و دقیق اشاره کند و اتفاق بیفتد و پیشگویی او در برخی مواقع درست باشد ممکن است از طریق کشف باشد و یا اینکه از سوی شیطان به وی منتقل شده باشد و یا با روشهای مثل فال، زجر، پراندن پرنده، پرتاب سنگ ریزه، خط کشی بر زمین، پیش بینی با ستارگان، پیشگویی کاهن، جادو و امثال آنها از علوم جاهلیت، صورت پذیرفته باشد.
مقصود از جاهلیت یعنی هرکسی که از پیروان انبیا †نباشد. همانند فیلسوفان، کاهنان، منجمان و جاهلیت عربی که قبل از بعثت پیامبرصدچار آن بودند. زیرا اینگونه علوم برای کسانی است که علمی بدآنچه پیامبران صلوات الله علیهم آوردهاند، نداشته باشند.
صاحب تمامی این امور کاهن، عّراف و یا آنچه در معنای آنهاست، نامیده میشود. بنابراین هرکس آنها را در آنچه میگویند تصدیق کند، وعده عذاب خداوندی بر او خواهد رسید. گروههایی اینگونه علوم را به ارث بردند و به وسیله آن ادعای غیبی کردند که تنها ویژه علم خداوند است و خداوند علم آن را به خود اختصاص داده است. ادعای اینکه آنان اولیاء خداوند هستند و علمشان از روی کرامت است. تردیدی نیست که هرکس ادعای ولایت (دوستی و اولیا ءبودن خدا) کند و برای ادعای خود به برخی از خبرهایش از چیزهای غیبی استدلال کند، او از اولیاء شیطان است نه اولیاء خداوند رحمن. زیرا کرامت امری است که خداوند آن را به دست بنده مومن پرهیزگار خود جاری میسازد، یا به طریق دعا یا از طریق اعمال نیکی که ولی در آن نقش و برآن قدرتی ندارد. برخلاف کسی که مدعی ولی بودن خداست و به مردم میگوید: بدانید که من پوشیدهها را میدانم. زیرا امور غیبی گاهی از طریق اسباب (مذموم)که مطرح کردیم، به دست میآید، گرچه غالبأ اسباب حرام و دروغینی هستند. به همین سبب پیامبرصدر وصف کاهنان فرموده است: «به همراه آن خبر راستی که بدان دست یافتهاند صد دروغ نیز میگویند» [۲۴۳]بیان کرده است که آنان یکبار راست گفته و صد بار دروغ میگویند. وضعیت کسی که راه کاهنان را پیش میگیرد و کسی که مدعی ولایت و علم بر چیزی است که در نهاد مردم است، نیز اینگونه است.
با وجود اینکه خود ادعای او دلیل بر دروغگو بودنش است. چرا که ادعای او مبنی بر دوستی و ولایت با خدا، به معنای خود را پاک جلوه دادن است همان چیزی که خداوند از آن نهی کرده میفرماید: ﴿فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ٣٢﴾[النجم: ۳۲] یعنی: «از پاک بودن خود سخن نگویید».
در شأن و منزلت اولیاء نیست که چنین ادعایی بکنند. بلکه شأن و اخلاق اولیاء نکوهش نفس خود، عیب جویی از خود و ترس از پروردگار خود است. پس چگونه به نزد مردم میآیند و میگویند: بشناسید که ما اولیاء خدا هستیم و از غیب آگاهی داریم؟و در ضمن چنین ادعایی در دلهای مردم جایگاهی پیدا کنند و با این امور دنیا را شکار کنند.
برای تو کافی است که از حالت صحابه و تابعینش، که سالار و سرور اولیاء هستند، مطلع شوی. آیا چیزی از اینگونه ادعاها و شطحیات در میان آنها مطرح شده است؟ سوگند به خدا، خیر. بلکه هرکدام از آنان در هنگام قرائت قرآن از گریه قدرت کنترل خود را نداشته، مثل ابوبکر صدیق س، هِق هِق گریه عمر سهنگامی که در نمازش میگریست در فراسوی صفهای نمازگزاران شنیده میشد. و چون در هنگام شب قرآن میخواند به آیهای میگذشت که از آن شبها بیمار شده به عیادتش میرفتند. تمیم داری در بستر خوابش از ترس آتش جهنم جز اندکی نمیتوانست بخوابد بیقراری میکرد سپس برای نماز بر میخواست برای آنکه از صفات اولیاء (دوستان) خدا آگاه شوی کافی است که به آنچه خداوند در خصوص صفات آنها در سورههای رعد، مومنون، فرقان، ذاریات و طور مطرح کرده است، مراجعه کنی. کسانی که به آن صفات متصفند اولیاء خداوند هستند.نه اهل ادعا، دروغ و منازعه با پروردگار عالمیان در آن چیزی که ویژه کبریایی و عظمت اوست و علم غیب. حتی صرف ادعای علم غیب کفر است. پس مدعی چنین چیزی چگونه ولی خداست؟
ضرر این دروغگویان بسیار سترگ و اهمیت سخن گفتن پیرامون آنها فراوان است، همین کسانی که اینگونه علوم را از مشرکان به ارث برده و دلهای کور و نابینا را بوسیله آن میفریبند و جذب میکنند. از خداوند عافیت و سلامت در دنیا و آخرت را خواستاریم.
ابن عباس - در خصوص گروهی که (با حروف) ابجد مینویسند و به ستارگان مینگرند - گفت: برای کسانی که چنان اعمالی انجام دهند نصیبی در نزد خدا نمیبینم.
مصنف میگوید ابن عباس - در خصوص گروهی که (با حروف)ابجد مینویسند و به ستارگان مینگرند – گفت: برای کسانی که چنان اعمالی انجام دهند نصیبی در نزد خدا نمیبینم.
این اثر را طبرانی از ابن عباس به صورت مرفوع روایت کرده است. و سند آن ضعیف است. [۲۴۴]
لفظ عربی آن اینگونه است: «رُبَّ معَّلم حروف أبي جاد دارسٍ فی النجوم لیس له عند الله خلاقٍ یوم القیامة».
یعنی: چه بسیار آموزگاران حروف ابجدِ جستجو گر در نجوم که روز قیامت نزد خدا نصیبی ندارند.
حمید بن زنجویه از ابن عباس با این لفظ روایت کرده است که «چه بسیار ناظر در نجوم و یادگیرنده حروف ابجد که نزد خداوند بهره و نصیبی ندارد».
عبارت «نمیبینم» یعنی نمیشناسم. یا گمان نمیکنم.
کتابت و نوشتن حروف ابجد یعنی یادگیری آن از کسی که بوسیله آن مدعی علم غیب است همان چیزی که علم حرف نامیده میشود. همان است که در خصوص آن وعده عذاب آمده است.
ولی یادگیری آن به منظور یاد دادن تلفظ آنها و حساب جملهها اشکالی ندارد.
عبارت «و در ستارگان مینگرند» یعنی معتقدند که ستارگان تاثیری دارند. که درباب خاص آن خواهد آمد.
از جمله فایدهای عبارت و سخن فوق، عدم فریب چیزهایی است که اهل باطل بر اساس شناختها و دانستههای خود انجام میدهند. همانگونه که خداوند میفرماید: ﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ٨٣﴾[غافر: ۸۳] یعنی: «هنگامی که پیامبرانشان آیههای روشن و دلایل آشکاری برای ایشان میآوردند به دانش و معلوماتی که خودشان داشتند خوشحال و شادان میشدند تا عذابی که توسط انبیاء از آن بیم داده میشدند و ایشان مسخرهاش میدانستند آنان را در بر میگرفت».
از جمله مسائلی که در این باب مطرح گردیده، عبارتند از:
نخست: تصدیق کاهن با ایمان به قرآن جمع نمیشود
دوم: تصریح به اینکه کهانت (پیشگویی، غیب گویی) کفر است.
سوم: حکم کسی که برای او غیبگویی میشود.
چهارم: بیان حالت کسی که برای او فال گرفته میشود.
پنجم: بیان حالت کسی که برایش جادو انجام میگیرد.
ششم: بیان وضعیت کسی که حروف الفبا (ابجد) بیاموزد.
هفتم: بیان تفاوت میان کاهن و عّراف.
[۲۳۸] مسلم: کتاب السلام (۲۲۳۰)(۱۲۵): باب تحریم الکهانة. و لفظ فصدقه بما یقول را مسلم نیاورده است بلکه تنها احمد (۴/۶۸)آنرا آورده است. [۲۳۹] صحیح است: ابوداود: کتاب الطب (۳۹۰۴): باب فی الکاهن. نسائی در الکبری و همچنین در تحفة الاشراف (۱۰/۱۲۴) ترمذی النهی عن اتیان الحائض. البانی در الإرواء(۲۰۰۶) آن را تصحیح کرده است. [۲۴۰] صحیح است: احمد(۲/۴۲۹) بیهقی (۸/۱۳۵). حاکم (۱/۸) از ابوهریرة به صورت مرفوع آوردهاند. حاکم میگوید به شرط مسلم و بخاری صحیح است و ذهبی نیز موافقت کرده است. [۲۴۱] جید است.بزاز (۲۰۶۷-کشف الأستار) منذری در ترغیب (۴/۳۶) میگوید: بزاز وابو یعلی با اسناد جید و به صورت موقوف آن را روایت کردهاند. حافظ در الفتح (۱۰/۲۱۷) میگوید: مسندش جید است. [۲۴۲] حسن است، منذری در الترغیب (۴/۳۳) میگوید: بزاز با سند جید روایت کرده است. هیثمی (۵/۱۱۷) میگوید: رجال آن همگی صحیحاند، جز اسحاق بن ربیع که موثق است. ولی در خصوص حدیث ابن عباس، منذری در الترغیب (۴/۳۳) میگوید: سند آن حسن است. [۲۴۳] قسمتی از حدیث عائشه: بخاری کتاب بدء الخلق (۲۲۱۰): باب ذکر الملائکة.مسلم: کتاب السلام (۲۲۲۸)(۱۲۲): باب تحریم الکهانة و اتیان الکهان. [۲۴۴] مرضوع است: طبرانی در الکبیر(۱۰۹۸۰) از ابن عباس به صورت مرفوع. هیثمی (۵/۱۱۷)می گوید: در سند آن خالدبن یزید عمری وجود دارد که کذاب است. ولی به صورت موقوف از ابن عباس که عبدالرزاق (۱۱/۲۶) و بیهقی (۸/۱۳۹) از ابن عباس روایت کردهاند که سند آن صحیح است.